در این صفحه شرح و تفسیر آیات اول تا سی و سه از سوره «آل عمران» برگرفته از کتاب تدبری در قرآن آورده شده است و در ادامه صفحات تمامی آیات این سوره کریمه قابل ملاحظه است.

بِسْم اللهِ الرّحْمنِ الّرحِیم

(الم* اللهُ لَا الهَ الَّا هُوَ الحَیُّ الْقَیُّومُ* نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَ انزَلَ التَّورَاۀَ وَ الْانْجِیلَ* مِن قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ انزَلَ الْفُرْقَانَ ان الَّذِینَ کَفَرُوا بِایَاتِ اللهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ اللهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ) «۴».

سرفصل سوره، افاده می کند که ابتدا توحید ربوبی مطرح می شود، سپس مساله رسالت که با نزول تورات، انجیل و قرآن دنبال شده است ـ با توجه داشتن به این که تورات، انجیل و قرآن بدون معجزه و فرقان نبوده است، گرچه فرقان قرآن در خود قرآن و آیات معجز نظام آن است و سر آخر برخورد «کافرانِ به آیات الله» با قرآن آمده است که شامل مشرکان، یهود و نصاری می شود، به اعتبار این که فرقان قرآن را نمی پذیرند.

(انَّ اللهَ لَا یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْارْضِ وَ لَا فِی السَّمَاءِ) «۵».

مقدّمه ای برای اثبات ربوبیّت تشریعی است که اشراف، توجه و عنایت ذات حق را به عنوان «حی و قیّوم» بر تمام مراحل زندگی بشر به بحث می گذارد. از جمله می گوید:

(هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْارْحَامِ کَیْفَ یَشَاءُ لَا الهَ الَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) «۶».

تصویر چهره های بشری از حیث ماده و معنی، با خلط شدن نطفه اصلی با ژن های وراثتی است. جمله آخر می گوید خدائی که حیّ و قیوم است و نگهبان آسمان ها، زمین و حیات هر دارنده حیاتی است، همو چهره های شما را در رحم به تصویر می کشد و او بهتر می داند که چگونه باید به اصلاح ژن ها پرداخت. همان خدائی که عزّتمند است و اراده او نفوذ دارد. همان خدائی که حکیم است و آنچه انجام می دهد، بر پآیه ای استوار و مستحکم بنا شده است.

(هُوَ الَّذِی انزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیات مُحْکَمَاتٌ هُنَّ امُّ الْکِتَابِ وَ آخر مُتَشَابِهاتٌ فَامَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَۀِ وَ ابْتِغَاءَ تَاوِیلِهِ وَ مَا یَعْلَمُ تَاوِیلَهُ الَّا اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ امَنَّا بِهِ کُلٌّّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا یَذَّکَّرُ الَّا اولُوا الْالْبَابِ) «۷».

آیه کریمه باز هم ناظر به مسائل تربیت تشریعی است. لذا با جمله «هو الّذی» آغاز شده است. در واقع تنظیم کردن آیات قرآن به دو صورت «امّ الکتاب» و «متشابهات به امُّ الکتاب» و ساختاری مسائل فرائض و سنن در قالب «امُّ الکتاب» و قالب «متشابهات»، وسیله ای است برای آزمون بشر، برای تمرین فکری و شناخت اولوا  الالباب. در زمینه بحث و تفسیر این آیه، به مقاله «محکمات و متشابهات» در معارف قرآنی مراجعه نمائید.

(رَبَّنَا لَاتُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ اذْ هَدَیْتَنَا وَ هَبْ لَنَا مِن لَدُنْکَ رَحْمَۀً انَّکَ انتَ الْوَهَّابُ* ربَّنَا انَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَومٍ لَا رَیْبَ فِیهِ آن اللهَ لَایُخْلِفُ الْمِیعَادَ) «۹».

آیه دوم اعترافی است از جانب راسخون در علم و ایمان به حشر در قیامت؛ و تعریضی است به (الّذین فی قلوبهم زیغ) که در اثر عدم ایمان به اصل رسالت و معاد، دل های آنان به زیغ و اعوجاج گرائیده است.

(انَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن تُغْنِیَ عَنْهُمْ امْوَالُهُمْ وَلَا اولَادُهُم مِنَ اللهِ شَیْئا وَاولئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ) «۱۰».

عنوانی است برای کافرانی که در آیه چهارم ذکر شدند. یعنی (انَّ الّذین کفروا بایات الله). این کافران به صورت اعمّ مطرح شده اند و آیه مشتمل بر یهود، نصاری و مشرکان است. از جایی که بیشتر عناد و تکذیب از ناحیه دولتمندان آنان اعمال می شده است، اشاره می کند که نه اموال آنان و نه فرزندانشان که بیشتر مایه امید آنان می باشند، هیچ کدام نمی توانند عذاب الهی را از آنان بگردانند. کلمه «وَقود» به معنای آتش زنه و آتش گیره است که دوزخیان با تنفس خود، گازهای کره دوزخ را منفجر می سازند. نه آن که به معنای حَطَب باشد.

(کَدَابِ الِ فِرْعَونَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِایَاتِنَا فَاخَذَهُمُ اللهُ بِذُنُوبِهِمْ. وَ اللهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ) «۱۱».

در این سوره، مسایل جنگ بدر و احد که درگیری با مشرکان را شرح می دهد، در کنار درگیری با یهود و نصاری مطرح شده است. این آیه کریمه سرنوشت کافران تکذیب کننده را معیّن می کند. مشابه آن را در سوره انفال، آیه ۵۲ و ۵۳ ملاحظه نمائید. آن آیات ناظر به عذاب و شکنجه دنیائی است، ولی سیاق آیات سوره انفال و تعریض ان، به مشرکان و منافقان است و تعریض این آیه عام است و به همه تکذیب کنندگان قرآن نظر دارد.

(قُل لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ الی جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ) «۱۲».

باز هم خطاب و عنایت آیه به مطلق کفار ـ اعم از یهود، نصاری و مشرکان ـ است. در سوره انفال، آیه ۳۶ مشابه این عبارت را ملاحظه می کنیم که فقط به قوم مشرکان نظر دارد و می گوید: (انَّ الَّذین کفروا ینفقون اموالهم لیصدُّوا عن سبیل الله. فسینفقونها ثمَّ تکون علیهم حسرۀً ثمَّ یُغلبون. و الّذین کفروا الی جهنّم یُحشرون). هماره آن چه در سوره انفال خطاب به مشرکان مطرح شده است، اینجا با خطاب عامّ تکرار می شود.

(قَدْ کَانَ لَکُمْ ایَۀٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَۀٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ اخْرَی کَافِرَۀٌ یَرَونَهُم مِثْلَیْهِمْ رَایَ الْعَیْنِ وَ اللهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَن یَشَاءُ آن فِی ذلِکَ لَعِبْرَۀً لِاولِی الابْصَارِ) «۱۳».

باز هم خطاب آیه به مطلق کفّار است و عبرت آموزی از نصرت روز بدر که مشرکان با جنگاورانی دو برابر، مقابل مسلمانان صف بستند. ولی مسلمانان با تعداد کم و تجهیزات تقریبا صفر، پیروز شدند. قرآن مجید در این آیه نمی گوید که کدام دسته پیروز شدند؛ چرا که پیروزی مسلمانان بر مشرکان در همه جا شهرت یافته بود. ضمنا با دقت در آیه معلوم می شود که اگر خداوند عزّت با نصرت خود، یک دسته از آن دو دسته را پیروز سازد، قهرا همان دسته ای را پیروز می سازد که آنان را به عنوان (فئۀ تقاتل فی سبیل الله) معرفی کرده است.

جمله (یرونهم مِثْلَیْهم رای العین) به این معنی است که مشرکان با آن که سپاه خود را دو برابر مسلمانان می دیدند، فرار را بر قرار ترجیح دادند. در واقع فاعل «یرون» مشرکان هستند. در حالی که نظر مشهور بر این است که فاعل «یرون» مسلمانان هستند. یعنی مسلمانان با چشم خود دیدند که رزمندگان قریش دو برابر آنان هستند. این رؤیت نیز از اولین برخورد مسلمان با سپاه قریش حاصل شده بود که سیاهی آنان را در برابر خود حس کردند. رسول خدا هم بعد از پرسش از خدمه قریش، به مسلمانان گفت که جمع آنان بین نهصد تا هزار نفرند که یک روز نُه شتر و یک روز ده شتر برای تغذیه سپاه کشته می شود. البته حدود سیصد نفر باید خدمه اشراف و غلامان آنان باشند که خیمه ها را سرپا کنند و به علوفه اسبان و نواله شتران برسند. زیرا سپاه قریش صد اسب یدک می کشیدند و هفتصد شتر داشتند.

به هرحال اول وقت تعداد مشرکان برای مسلمانان روشن بود و با چشم خود می دیدند که در حدود ششصد نفر مرد جنگی دارند. ولی قریش در جنگیدن مردّد بودند و چند ساعت به طول انجامید که بحث و نظر دادند و سراخر ابوجهل با تمهید مقدمه، آنان را وادار به جنگ کرد.

پس اگر مسلمانان به هنگام رودرروئی با مشرکان تعداد آنان را کمتر از رقم واقعی دیده باشند ـ چنان که در سوره انفال صریحا می گوید: (و اذ یریکموهم اذ التقیتم فی اعینکم قلیلا) (انفال، ۴۴) ـ غیرمنطقی و تناقضی در میان نیست. زیرا مسلمانان شنیده بودند که قبیله بنی  کعب بن عَدّی و قبیله بنی زُهره با حدود سیصد نفر از نیمه راه همین سفر، یعنی از جُحفه به مکه مراجعت کرده بودند و حاضر نشده بودند که در مقاتله، همراه با مسلمانان شرکت کنند. در صحنه بدر هم شنیدند؛ از جمله از رسول خدا شنیدند که تمام حاضران قریش راضی به نبرد نیستند. لذا طبیعی بود که در لحظه های درگیری نبرد، از این که تعداد دشمن را کمتر از ششصد نفر می بینند، تعجّب نکنند؛ چرا که احتمال کناره گیری برخی از قبایل موجّه بود.

بنابراین مسلمانان به «رای العین» در اول صبح تعداد مقاتلان دشمن را ششصد نفر دیدند و حدس زدند. ولی به هنگام درگیری نبرد، با ارائه غیبی و تاکتیک الهی، تعداد آنان را کمتر مشاهده می کردند؛ و این برنامه ریزی موجب ثبات قدم، اطمینان و ارامش قلبی مسلمانان شده بود. توضیح بیشتر آن را در سوره انفال ملاحظه کنید.

مفسّران صدر اول، به سبب تناقضی که میان آیات این سوره با آیات سوره انفال دیده اند، طبق روال معمول با تحریف قرائت، در صدد رفع تناقض برامده اند. از جمله آیه مورد بحث را چنین خوانده اند: «ترونهم مِثْلَیْهِم) و گفته اند که خطاب آیه با یهود است که آنان مشرکان را دو برابر مسلمانان دیده اند؛ درحالی که  یهودیان حاضر معرکه نبودند.

(زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَۀِ مِنَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّۀِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَۀِ وَ الْانْعَامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاۀِ الدُّنْیَا وَ اللهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَابِ* قُلْ اؤُنَبِّئُکُمْ بَخَیْرٍ مِن ذلِکُمْ لِلَّذِینَ اتَّقَوا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْانْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ ازْوَاجٌ مُطَهَّرَۀٌ وَ رِضْوَانٌ مِنَ اللهِ وَ اللهُ بَصِیرٌ بِالعِبَادِ) «۱۴».

خطاب آیه مطلق است و طبیعت بشر حریص را روشن می کند. نظیر آن در سایر آیات قرآن فراوان است. از جمله به صورت خلاصه در سوره انفال آیه ۲۷-۲۸ خطاب به مؤمنان می  گوید: (و اعلموا انّما اموالکم و اولادکم فتنۀ و آن الله عنده اجر عظیم. یا ایّها الّذین امنوا آن تتّقوا الله یَجْعَلْ لکم فرقانا و یکفّرْ عنکم سَیّئاتکم و یغفر لکم و اللهذوالفضل العظیم).

از جایی که محبت دنیا و شهوت های دنیا باعث می شود که بشر، حتّی مؤمنان، از جاده تقوا خارج شوند، در وصف مردم باتقوا و وصف بندگان خود چنین اضافه می کند:

(الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا انَّنَا امَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ قِنَا عَذَابَ النَّار* الصَّابِرِینَ وَ الصَّادِقِینَ وَ الْقَانِتِینَ وَ الْمُنفِقِینَ وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْاسْحَارِ) «۱۷».

فاء (فاغفر لنا ذنوبنا) برای تفریع است. از این رو که وعده خدا بر این است که اگر کسی ایمان بیاورد، گناهان او بخشوده می شود. این وعده در تمام ادیان الهی محقّق بوده و آیات فراوانی گواه این وعده است. از جمله آیه ۳۱ سوره احقاف: (یا قومنا اجیبوا داعی الله و امنوا به یَغْفِرْ لکم من ذنوبکم و یُجِرْکم من عذاب الیم)و آیه ۳۱ همین سوره آل عمران که خواهد آمد.

در این سوره و این آیه که می گوید «الصابرین» منظور قرآن صبوری در برابر مشکل ها است. خصوصا در جنگ و پایداری در مقابل دشمن که نگریزند. چنان که می گوید: (و الصّابرین فی الباساء و الضّرّاء و حین الباس. اولئک الّذین صدقوا) (بقره، ۱۷۷). در آیه ۱۴۲ و ۱۴۶ همین سوره آل عمران، شواهد دیگری خواهیم دید که معلوم می شود در این سوره آل عمران و سوره انفال که مساله فرار از جنگ احد مطرح می شود، «صبوری» ناظر به صبوری در جنگ است.

مساله صداقت که بعد از آن مطرح شده و می گوید: «و الصّادقین»، بیشتر به صدق و صداقت در تعهّدهای جنگی نظر دارد. چنان که در سوره بقره آیه ۱۷۷ گذشت. در سوره احزاب آیه ها ۲۳ و ۲۴ نیز می گوید: (مِنَ المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینظر و ما بدَّلوا تبدیلا. لیجزی الله الصادقین بصدقهم و یعذِّب المنافقین آن شاء او یتوب علیهم) که صریحا در مورد «صدق لقاء» است.

مساله «قنوت» هم که بعد از آن مطرح شده، به معنای اطاعت و خلوص است. چنان که آیه کریمه ۱۱۶ سوره بقره و موارد دیگر می گوید: (سبحانه بل له ما فی السموات و الارض کلٌّ له قانتون).

معنای انفاق و استغفار، روشن است. قید «سحر» برای آن است که بیشتر می تواند طاعت و خلوص انسان را متجلّی سازد. چنان که می گوید: (امَّنّ هو قانت اناء اللّیل ساجدا و قائما یحذر الاخرۀ و یرجوا رحمۀ ربِّه) (زمر، ۹)؛ و یا می گوید: (کانوا قلیلا من اللّیل ما یهجعون و بالاسحار هم یستغفرون) (ذاریات، ۱۷-۱۸). استغفار در سحر با قید هفتاد مرتبه منصوص است. شاید ماخذ این نصّ حروف کلمات باشد. به این صورت که حروف «الاسحار» هفت است و رقم «المستغفرین» و رقم «هم یستغفرون» ده. و باء که علامت ضرب است، افاده می کند که رقم ده را در رقم هفت ضرب کنیم.

(شَهِدَ اللهُ انَّهُ لَا الهَ الّا هُوَ وَ الْمَلَائِکَۀُ وَ الولُوا الْعِلْمِ قَائِما بِالْقِسْطِ لَا اله الَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) «۱۸».

آیه کریمه مطلع سوره را تجدید می کند. سپس مسایل چند آیه گذشته را با تفصیل بیشتری به بحث می گذارد.

(انَّ الدِّینَ عِندَ اللهِ الْاسْلَامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ اوتُوا الْکِتَابَ الَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیا بَیْنَهُمْ وَ مَن یَکْفُرْ بِایَاتِ اللهِ فَانَّ اللهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ) «۱۹».

آیه اشاره دارد به اختلاف ادیان و تعصب های ملّی آنان. می گوید: آن دینی که خدا در نظر دارد، همانا اسلام، یعنی تن دادن به فرمان و نهی خدا است که هرچه فرمان دهد، بپذیرند. خداوند عزّت تورات را نازل کرد و موسی تورات را در اختیار مردم نهاد، ولی امت بنی اسرائیل در شناخت معارف و احکام تورات راه اختلاف پوئیدند.

گفتنی است که این اختلاف از عهد موسی به یادگار نمانده است. بلکه بعد از مرگ موسی که زعامت امت به عهده دانشمندان یهود قرار گرفت، به سبب خودخواهی و این که حرف دیگران را رد کنند و حرف خود را به کرسی بنشانند، راه اختلاف و تفرقه گوئی را باز کردند.

اختلاف آنان منوط به اجمال تورات نبود که به صورت معمّا مسائل مذهبی را طرح کرده باشد؛ تا دانشمندان یهود در تفصیل آن اجمال و درک آن معمّا، راه اختلاف پیموده باشند. بلکه معارف و احکام تورات به صورت فرائض و سنن الهی و به صورت معمّای حل شده، در اختیار آنان قرار گرفت و آنان در حفظ و حراست آن نکوشیدند. بلکه در کشف راز احکام به قدرت نمائی و فضل فروشی پرداختند که کار آنان به اختلاف انجامید.

این کار قوم یهود، به منزله کفر به آیات الهی بود. لذا می گوید: (و من یکفر بایات الله فانَّ الله سریع الحساب). امّت نصاری نیز مانند امّت یهود، در تفرقه و اختلاف یکسانند، مانند مسلمانان.

(فَانْ حَاجُّوکَ فَقُلْ اسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ و قُل لِلَّذِینَ اوتُوا الْکِتَابَ وَ الْامِّیِّینَ ءَاسْلَمْتُمْ. فَانْ اسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدوا وَ آن تَوَلَّوا فَانَّمَا عَلَیْکَ الْبَلَاغُ. وَ اللهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ) «۲۰».

محاجّه یهود باید درباره اختلاف فتاوی و تشتّت ارای آنان باشد. غیر از این بهانه ای نداشتند که می گفتند ما باید تابع دلیل باشیم. همچنین می گفتند از جایی که ادله شرعی در مسائل اعتقادی، عبادی و تربیتی یکسان و یکنواخت نیست، لذا اختلاف  فقها و دانشمندان در تحقیق مسائل اجتناب ناپذیر است. پاسخ رسول الله به آنان این است که بگوید: «من و تابعان من تسلیم فرمان خدائیم. ما صورت خود را در مقابل خدا گرفته ایم؛ تا به هر سویی که بخواهد، ما را توجیه کند. ما از خودمان نظر اصلاحی نداریم؛ و در امر و نهی الهی جرّ و بحثی نداریم که مصلحت کدام است».

بعد از آن که معنای تسلیم و رضا روشن شد، به یهود اهل کتاب و مشرکانِ کتاب نخوانده بگو: ایا شما هم مانند ما تسلیم امر و نهی خدا شده اید! اگر آنان تسلیم شدند و به امر و نهی الهی تن دادند، رهیاب شده اند. اگر پشت کردند و به راه خود رفتند و مکاتیب فلسفی و اجتماعی خود را دنبال کردند، محاجّه و بحث با آنان را وابگذار. چرا که تکلیف تو ابلاغ پیام است. همین و بس. خداوند به نیت ها، افکار و اهداف بندگانش بینا است.

(انَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِایَاتِ اللهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّنَ بِغَیْرِ حقٍّ وَ یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَامُرُونَ بالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ الِیمٍ) «۲۱».

تعریض آیه به قوم یهود است. از جایی که مشرکان در انجام این سه جنایت عظیم با یهودیان همسو شده اند، قهرا از حیث عذاب الهی و توقف اعمال نیک، با یهودیان دمساز هستند. لذا عبارت آیه عموم دارد. کفر به آیات الله، روشن است؛ و از جمله آیات الهی انبیای الهی هستند.

کشتن انبیا به صورت ناحق که در چند آیه دیگر نیز مطرح شده است، جنبه واقعی دارد. زیرا براساس متن تورات و سایر نوشته های مقدّسِ کاهنان، اگر کسی ادعای نبوّت کند و برخلاف متن تورات و احکام شناخته شده آن اظهارنظر کند، کشتن او ضرور و لازم است. ولی یهودیان که با گذشت سال ها و قرن ها با فتاواری ناحق خو گرفته بودند، اگر پیامبری می امد و برخلاف فتوای مشهور آنان فتوا می داد و یا فتوای مشهور را تخطئه می کرد، او را هم می کشتند (مراثی ارمیا، باب چهارم، ۱۴). چنان که قرآن مجید حکایت می کند و می گوید: (لقد اخذنا میثاق بنی اسرائیل و ارسلنا الیهم رسلا. کلمّا جاءهم رسول بما لاتهوی انفسهم فریقا کذَّبوا و فریقا یقتلون) (مائده، ۷۰).

اقدام به طرد و قتل مسیح هم به همین صورت بود. عیسی بن مریم به قوم یهود می گفت: (قد جئتکم بالحکمۀ و لِابَیِّن لکم بعض الّذی تختلفون فیه فاتّقوا الله و اطیعون) (زخرف، ۶۳). در همین سوره آل عمران، آیه ۵۰ نیز می اید که (و مصدّقا لما بین یدیَّ من التوراۀ و لاحلّ لکم بعض الّذی حرّم علیکم و جئتکم بایۀ من ربّکم فاتّقوا الله و اطیعون).

حتی اقدام آنان بر محو اسلام هم به همین صورت بود که بافته ها و یافته های خود را به عنوان کیان یهودیت پاس می داشتند و از قبول قرآن ممانعت می کردند. حتی با آن دسته از دانشمندان یهود که برخلاف مسلک و مرام عمومی آنان قدم بر می داشتند، قوم خود را تخطئه می کردند و مردم را به عدل و داد فرا می خواندند، با تحریک عامه مردم بر علیه آنان اقدام به قتل آنان می نمودند.

(اولئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ اعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الاخِرَۀِ وَ مَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ) «۲۲».

یعنی این قوم و این ملت از کارهای نیک خود بهره نمی برند و باید عذاب دوزخ را بچشند.

(الَمْ تَرَ الَی الَّذِینَ اوتُوا نَصِیبا مِنَ الکِتَابِ یُدْعَونَ الَی کِتَابِ اللهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَولَّی فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَ هُم مُعْرِضُونَ) «۲۳».

منظور از حکومت کتاب الله، همان رفع اختلاف های فقهی است که فرّیسیان با صادوقیان داشته اند و یکدگر را تخطئه می کردند. قرآن مجید در این زمینه می گوید: (انَّ هذا القران یقصُّ علی بنی اسرائیل اکثر الّذی هم فیه یختلفون و انّه لهدی و رحمۀٌ للمؤمنین) (نمل، ۷۷)؛ و نیز می گوید: (و ما انزلنا علیک الکتاب الّا لتبیّن لهم الّذی اختلفوا فیه. و هدی و رحمۀ لقوم یؤمنون) (نحل، ۶۴). به همین سبب حاکمیت قرآن را بر تورات و انجیل اعلام کرده و می گوید: (و انزلنا الیک الکتاب بالحقِّ مصدِّقا لما بین یدیه من الکتاب و مُهَیْمِنَا علیه) (مائده، ۴۸).

(ذلِکَ بِانَّهُمْ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ الَّا ایَّاما مَعْدُودَاتٍ وَ غَرَّهُمْ فِی دِینِهِم مَا کَانُوا یَقْتَرُونَ) «۲۴».

مشابه این آیه کریمه، در سوره بقره آیه ۸۰ بدین عبارت آمده است: (و قالوا لن تمسّنا النار الّا ایّاما معدودۀ. قل اتّخذتم عند الله عهدا فلن یُخلف الله عهده. ام تقولون علی الله ما لاتعلمون). شاید منظور از «ایّاما معدودات» همان سه روزی باشد که می باید روزه غفور بگیرند تا بخشوده شوند. شاید منظور آنان روزهای دیگری باشد که مطالعه کافی در کتاب های آنان بتواند راز آن را مکشوف دارد. به هرحال، معلوم است که این برداشت آنان جنبه مذهبی دارد که می گوید: (و غرَّهم فی دینهم ما کانوا یفترون).

در سوره مائده آیه ۱۸ شرح بیشتری در این زمینه وارد شده است. راجع به تحمل گناه، نصّی در کتاب حزقیال نبی، باب چهارم، آیه ۵ آمده است که کفّاره گناه هر سالی را با یک روز عذاب برابر می داند.

(فَکَیْفَ اذَا جَمَعْنَاهُمْ لِیَومٍ لَا رَیْبَ فِیهِ وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ) «۲۵».

مشابه آیه کریمه در سوره نساء، آیه ۱۲۲ چنین آمده است: (لیس بامانیّکُم و لا امانیّ اهل الکتاب: من یعمل سوءا یجز به و لایَجد له من دون الله ولیّا و لا نصیرا).

(قُلِ اللّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاءُ وَ تَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ انَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ* تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَ تُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَن تَشَاءُ بَغَیْرِ حِسَابٍ) «۲۷».

در این بخش به طور موقت روی سخن از مشرکان به مسائل داخلی اسلام متوجه می شود. سپس به سوی نصاری متوجه خواهد شد که راجع به عیسی بن مریم اعتقادهای واهی داشته اند. در این آیه کریمه خاطره گذشته های دور یهود مطمح نظر بوده است که خداوند عزت به آنان مُلک و پادشاهی عظیمی عطا کرده بود و سال ها دولت مقتدر بنی اسرائیل بر سرزمین بیت المقدس حکومت می کرد. دولتی که سلیمان با شوکت و اقتدار الهی به نهایت عظمت برقرار ساخت، بعد از کفران نعمت این امت؛ و پس از فساد و تباهی در ارکان ملک و ملت آنان، مغلوب اشور و بابل شدند، به اسارت رفتند و از کیان و هستی خود ساقط شدند.

ملک و پادشاهی واقعی از آن خدا است؛ همو این پادشاهی را به ملتی عطا می کند و چون فساد و تباهی برانگیزند، از آنان می گیرد. عزّت و ذلّت در دست او است. بالاتر از همه، خیر ملت ها، امت ها و افراد جامعه. شاید به تناسب همین نور و ظلمتی که در جوامع مشهود است، دست به دست می چرخد و عزّت و ذلّت ببار می آورد، مساله روز و شب مطرح شده است. خصوصا که در برخی از مناطق زمین، سیاهی شب و سپیدی روز به کندی جابه جا می شود.

به هرحال مساله ایلاج به همان معنای اصیل خود باقی و ناظر به زمان فجر کاذب است. به این معنا که روشنایی در دل سیاهی شب فرو می رود و در طرف مقابل، سیاهی شب در دل سپیدی روز فرو می رود؛ و این برنامه در همه لحظه های شبانه روز، ادامه دارد. گرچه شبانه روز قطبی باشد و یا شبانه روز سرزمین های نزدیک قطب.

مبادله مرده و زنده ناظر به نطفه بی جان و بی حرکت است که از زندگان بر جا می ماند. نطفه بی جانی که جان می گیرد و به افراد دیگری از نطفه های بی جان جامه حیات می پوشاند. سراخر عزّت و ذلّت در دست خدا است، خیر و شر در دست خدا است. سیاهی زندگی و روشنایی آن در دست خدا است. روزی و سعادت مادّی هم در دست خدا است و به جز همان خداوند، پروردگار بشر، پناهگاهی وجود ندارد؛ و نه ملجای که بتوان بدان ملتجی گشت؛ و نه مولا و سروری که بتواند کارساز باشد.

(لَایَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ اولِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَن یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللهِ فِی شَیْءٍ الَّا آن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاۀً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللهُ نَفْسَهُ وَ الَی اللهِ الْمَصِیرُ) «۲۸».

ولایتی که بین خالق و مخلوق برقرار است، ولایت یک جانبه است: خواه در مسائل تکوینی باشد که مخلوق، مقهور قدرت خالق است؛ و خواه در مسائل تربیتی و حیات معنوی باشد که فیض از جانب خالق می رسد و مخلوق از فیض الهی برای خط مشی زندگی بهره می گیرد. ولایتی که بین مخلوق با مخلوقی دیگر برقرار می شود، دو جانبه است که از آن تعبیر به موالات می شود. یعنی همیاری، همکاری، همرازی و حمایت؛ به این صورت که اگر کسی مقهور دشمنان شود و یا فاجعه و مصیبتی بر او وارد شود، موالیان او به یاری و نصرت او بشتابند و با هم بر مشکل های خود فائق بیایند.

آیه کریمه نهی می کند از این که مؤمنان برای پیشرفت کار خود، در هر مرحله ای که باشد، با کافران یار و دمساز شوند و با آنان سر و سرّی برقرار کنند. اگر نیازمند دوست، یار و همرازند، فقط می توانند با مؤمنان یار و دمساز شوند. اگر از نهی خدا تخطی کنند و با کافران همراز شوند، از ولایت خدا خارج می شوند و یاری خدا را از دست می دهند. بلکه در شمار دشمنان خدا در می ایند.

جمله (فلیس من الله فی شیء) برای نفی موالات به کار می رود. اگر کسی بخواهد پیوند خود را با دیگران قطع کند، لغو پیمان را با چنین عبارتی اعلام می دارد. قرآن مجید، موالات با کافران را در مسائل زندگی و حلّ مشکل های آن به عنوان نفاق تلقّی می کند و می گوید: (بشّر المنافقین بانَّ لهم عذابا الیما: الّذین یتّخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین. ایبتغون عندهم العزّۀ فانَّ العِزَّهَ لله جمیعا) (نساء، ۱۳۹). شرح این آیه را در سوره نساء ملاحظه کنید. همچنین  در آیه ۱۴۴ آن می گوید: هر کس با کافران راه موالات را باز کند، خداوند او را در شمار دشمنان خود محسوب می کند و حکم کافران را بر او جاری خواهد کرد که از حمایت خدا برخوردار نشود. در همین سوره آل عمران، آیه ۱۱۷ نیز شرحی در این زمینه وارد شده است.

البته اگر فردی از افراد مسلمانان و یا جمعی اندک که در منطقه کافران زندگی می کنند و مقهور کافران هستند، از روی ترس که مبادا اسلام آنان اشکار شود و مورد ضرب، طرد و قتل قرار بگیرند، لذا با کافران باب دوستی باز کنند و با آنان همکاری و همیاری کنند، از حکم نفاق مبرّایند.

همچنین فرد و یا افرادی که تحت فشار و شکنجه قرار بگیرند و از ترس جان خود با کافران دمساز شوند، تظاهر به کفر نمایند و ظاهرا مرتد شوند، باز هم مشمول همین استثنا هستند. از این روی می گوید: (الّا آن تتّقوا منهم تُقاۀً). ولی باید توجه داشته باشند که تکلیف چنین مردمی، هجرت از دارالکفر به دارالایمان است و کسی حق ندارد به بهانه های واهی با کافران دمساز شود. چنان که می گوید: (و یحذِّرکم الله نفسه). زیرا دمساز شدن با کافران، خصوصا یاری دادن به آنان، دشمنی با خداوند است و خداوند از راز دل ها باخبر است. او می داند چه کسی واقعا از کافران می ترسد، چه کسی باید تقیّه کند و چه کسی نمی تواند تقیّه کند. لذا در آیه بعدی می گوید:

(قُلْ آن تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ او تُبْدُوهُ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمواتِ وَ مَا فِی الْارضِ وَ اللهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ* یَومَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحضَرا وَ مَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَو آن بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ امَدا بَعِیدا وَ یُحَذِّرُکُمُ اللهُ نَفْسَهُ وَ اللهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ) «۳۰».

مفاد آیه روشن است و جمله «یوم تجد» براساس صنعت احتباک بدین صورت تفصیل می یابد: «یوم تجد کلّ نفس ما عملت من خیر محضرا تودُّ لو آنها عملت خیرا کثیرا و تجد ما عملت من سوء محضرا تودُّ لو آن بینها و بینه امدا بعیدا».

جمله (و یحذرکم الله نفسه)  تکرار همان جمله  ای است که در آیه قبلی گذشت و مردم را از مسامحه در اجرای فرمان برحذر می داشت و به پرهیز از عصیان دعوت می کرد. بی انکه آنان را از رافت خود مایوس کند و عقاب خود را قطعی کرده باشد. لذا در دنباله آن می گوید: «و الله رؤوف بالعباد».

(قُلْ آن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُم وَ اللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ* قُلْ اطِیعُوا اللهَ وَ الرُّسُولَ فَان تَوَلَّوا فَانَّ اللهَ لَایُحِبُّ الْکَافِرِینَ) «۳۳».

آیه کریمه ناظر به اعتقاد یهود و نصاری است که خود را «ابناء الله و احبّاؤه» می دانند، پروردگار جهان را به نام «پدر آسمانی» و یا «ای پدر ما که در آسمانی» خطاب می کنند و لذا خود را از عذاب دائمی دوزخ در امان می دانند. بحث این مساله در سوره مائده، آیه ۱۸ مطرح می شود.

قران مجید به رسول خدا می فرماید به این مردمی که خود را دوست خدا می دانند و خدا را دوست مشفق خود می شناسند، بگو: اگر واقعا خدا را دوست می دارید، مرا که پیام اور اویم پیروی کنید تا خداوند هم شما را دوست بدارد. دوستی یک جانبه نمی تواند ضامن سعادت باشد: مرا پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهان قابل تعقیب شما را بپوشاند؛ تا از کیفر خداوند رهائی بیابید. به آنان بگو که طاعت خداوند، بی انکه از رسول او اطاعت کنید، معنی ندارد. همه شما بشریّت از یهود، نصاری، مشرک و یا هر مذهبی که دارید، باید از فرمان خدا و فرمان رسول خدا اطاعت کنید و شاکر نعمت هدایت و رسالت باشید. اگر کسی به فرمان خدا و فرمان رسول خدا پشت کند، در شمار کفّار است و خداوند هرگز کافران را دوست نمی دارد.

ادّعای دوستی شما ـ اگر درست باشدـ دوستی یک جانبه است که شما را از خشم خدا در امان نمی دارد. طاعت رسول خدا، چیزی غیر از طاعت خدا نیست؛ چرا که فرمان رسول خدا برخاسته از فرمان خدا و کتاب آسمانی او است. چنان که در سوره نساء، آیه ۸۰ می گوید: (من یطع الرسول فقد اطاع الله. و من تولّی فما ارسلناک علیهم حفیظا).

اگر کسی تصور کند که فرمان سنّت، فرمان شخصی رسول است و با صلاحدید شخص او سنّت ها دائر می شود، باید به این نکته توجه کند که نافرمانی رسول خدا خشم خدا را در پی دارد. مؤمنان باید از نافرمانی او برحذر باشند. چنان که در سوره مائده، آیه ۹۲ می فرماید: (و اطیعو الله و اطیعو الرَّسول و احذروا. فان تولّیتم فاعلموا انّما علی رسولنا البلاغ المبین). به این ترتیب، رحمت و مغفرت الهی در گرو طاعت رسول است. چنان که می فرماید: (و اطیعوا الله و الرَّسول لعلّکم ترحمون) که در آیه ۱۳۲ همین سوره آل عمران مذکور است. چنان که می فرماید: (و اقیموا الصّلاۀ و اتو الزّکاۀ و اطیعوا الرّسول لعلّکم ترحمون) (نور، ۵۶). بالاتر از آن باید توجه کنند که نافرمانی رسول خدا موجب بطلان طاعت است. چنان که می فرماید: (یا ایّها الّذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرّسول و لاتبطلوا اعمالکم). (قتال، ۳۳).

در این زمینه آیات فراوانی وارد شده است و در راس آنها آیه های ۱۵۰ و ۱۵۱ سوره نساء که می گوید: (انَّ الّذین یکفرون بالله و رسله و یریدون آن یفرّقوا بین الله و رسله. و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض و یریدون آن یتّخذوا بین ذلک سبیلا. اولئک هم الکافرون حقّا. و اعتدنا للکافرین عذابا مهینا. و الّذین امنوا بالله و رسله و لمیفرِّقوا بین احد منهم. اولئک سوف یؤتیهم اجورهم و کان الله غفورا رحیما).


سوره آل عمران
مطالعه بخش بعدی آیات