در ادامه فصل قبلی، درباره یهود بنی اسرائیل که موضوع اصلی سوره بقره است، در این بخش روایت یهود و رویکرد آنها به خداوند و تورات برای عبرت مومنان بیان شده است.

قرآن بر همین اساس است که خطاب به مسلمانان اضافه می‌کند و می‌فرماید:

(أفَتَطْمَعُونَ أَن یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلَامَ اللهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ) «۷۵».

یعنی شما مسلمانان با این کج‌نهادی قوم یهود انتظار آن را دارید که تسلیم شوند و اظهار ایمان کنند؟ اینان تا آن حدّ سیه‌دل و سیه‌کار شده اند که شنیده و فهمیده کلام خدا را جابه‌جا می‌کنند و عمداً با خدا، ایمان و قرآن در ستیزند. چسان شما به امید آن نشسته اید که مانند سال‌های پیش از بعثت، نوید اسلام و قرآن بدهند و اظهار ایمان کنند.

(وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَ إِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ اللهُ عَلَیْکَُمْ لِیُحَاجُّوکُم بِهِ عِندَ رَبِّکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ* أَوَلَا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَ مَا یُعْلِنُونَ) «۷۷».

منظور از (مَا فَتَح الله عَلَیکُم) تورات موسی و سایر نوشته‌ها و سروده‌های انبیا است. از آیه کریمه ۷۳ آل عمران که می‌گوید: (و قالت طَائِفۀ مِن أَهل الکِتَاب ـ لا تُؤمِنواـ إلَّا لِمَن تَبِعَ دِینَکُم ـ قُل إِنَّ الهُدی هُدی اللهِـ أَن یُؤْتی أحدٌ مِثلَ ما أوتِیتُم أو یُحَاجُّوکُم عِندَ رَبِّکُم) استنباط می‌شود که این مردم می‌گفته اند که هیچ کتابی بالاتر از کتاب تورات نیست و هیچ امتی و هیچ پیامبری نمی‌تواند اهل تورات را محکوم کند؛ چرا که تورات را خداوند عزوجل بعد از ده‌ها معجزه دندان‌شکن به موسی داده است؛ و موسی به قوم خود سپرده است. آن هم درحالی‌که خداوند امت یهود را امّت خود معرفی کرده است و از هدایت سایر امت‌ها چشم پوشیده است.

پس براساس آیه سوره بقره که مورد بحث ما است، اگر کسی از بشارت‌های تورات دائر به آمدن مسیح و بعد از آن آمدن رسول عربی آگاه باشد، می‌تواند امّت یهود را ـ خصوصاً آن ها که قبلاً به آمدن رسول عربی اعتراف داشته اند و برای احراز همین شرافت، سرزمین قدس را با همه آبادی و لطف آب و هوا ترک کرده، به سرزمین حجاز آمده، آب و هوای خشک و سوزان آن را تحمّل می‌کرده اندـ محکوم کند. محکومیّتی در پیشگاه پروردگار امّت یهود که تورات را بر آنان نازل کرده است.

(وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لَا یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلَّا أَمَانِیَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ) «۷۸».

«اُمِّی» آن کسی است که از دامن مادر به دامن جامعه قدم گذارده و از تحصیل خواندن و نوشتن که سرآغاز فهم کتاب‌های آسمانی است، محروم مانده است. برای همین است که در آیه کریمه ۲۰ از سوره آل‌عمران می‌فرماید: (و قُلْ لِلَّذِین أُتُوا الکِتابَ و الاُمِّیِّین ءَأَسلَمتُم). به این ترتیب، اهل کتاب را در مقابل مشرکان قرار می‌دهد که همگان ـ جز اندکی ـ بی‌سواد بودند. باز به همین سبب است که می‌گوید: (ذلِکَ بِأَنَّهُم قَالوا لَیسَ عَلَینَا فی الاُمِّیِّین سَبِیلٌ) (آل‌عمران، ۷۵). به این صورت، مردم مشرک را در سلک اقوام بی‌سواد و بی‌اطلاع از مضامین کتاب‌های آسمانی قرار می‌دهد؛ و هرگونه تجاوزی را به حقوق آنان ـ به عقیده اهل کتابـ روا و حلال می‌شمارد. بنابراین روشن است که منظور از «الکتاب»، کتاب آسمانی است.

کلمه «أمانیّ» جمع «اُمْنِیّۀ» است. ماده اصلی این کلمه مشترک است. صیغه‌های آن نیز مشترک می‌شود. اگر مادّه اصلی «منی» باشد، این صیغه باید به صورت «اُمنویه» تلفّظ شود. ولی براساس قاعده ادبی مشهور، واو آن به یاء تبدیل می‌گردد و به صورت «اُمنیّۀ» ظاهر می‌شود. اگر مادّه اصلی «منن» باشد که معنای آن زمزمه و ترنّم، یعنی تلاوت زیر لب است؛ باید به صورت «أمنونه» تلفّظ شود. ولی به سبب این که نون سوم «منن» طبق قاعده ای دیگر به یاء تبدیل می‌شود، کلمه «أمنونه» نیز تبعیّت می‌کند و بعد از آن که نون سوم آن به یاء تبدیل شد، واو آن به یاء تبدیل می‌گردد و به صورت «اُمنیّۀ» ظاهر می‌شود.

سبب این که قرآن مجید می‌گوید: (وَ مِنهم اُمِّیُّونَ لایَعلَمُونَ الکِتابَ إِلَّا أمَانِیَّ) و جمعی از اهل کتاب را «اُمِّی» می‌خواند، آن است که در میان یهود و نصاری هم مردم بی‌سواد فراوانند و آنانکه سواد خواندن و نوشتن دارند، تصوّر می‌کنند که تورات و انجیل باید به عنوان یک کتاب مقدّس تلاوت شود؛ تا ثواب و پاداش ببرند. همین و بس. از سویی چون از مطالعه دقیق، وارسی تاریخ، فقه و معارف آن بی‌خبر می‌مانند، هر حکمی که به نام کتاب آسمانی به آنان ابلاغ شود و به وسیله احبار و رهبان ایفاد گردد، می‌پندارند که حکم و فرموده کتاب آسمانی است. از این رو نمی‌توانند از فریب‌کاری احبار و رهبان خود تبرّی نمایند. لذا است که قرآن مجید در دنباله مطلب می‌فرماید:

(فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذَا مِنْ عِندِ اللهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَهُم مِمَّا کَتَبَتْ أِیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ) «۷۹».

آیه کریمه با توجه به ترجمه روشن است. شرح آن را باید از تاریخ یهودیان جست.

بعد از آن که در سال ۷۲۲ قبل از میلاد، حکومت یهودیان منقرض شد و بنی‌اسرائیل به سرزمین‌های دور و نزدیک تبعید شدند، در سال ۵۸۶ قبل از میلاد یعنی ۱۳۶ سال بعد، کشور یهودا نیز که باقیمانده قلمرو بنی‌اسرائیل بود، سقوط کرد و معبد بیت‌المقدس ویران شد و سران قوم را که انبیا بودند به بابل، به اسارات بردند.

در این عهد و زمان، عزرا و یا عُزَیر برای اِحیای تورات، تدریس و تدوین احکام، همت گماشت تا کیان قوم بنی‌اسرائیل را از خطر تحلیل و نابودی برهاند. برای این که بعد از او هم اساس سیاست او برقرار بماند، مجمع کبیر کاتبان را تأسیس نمود. لذا گفته اند که موسی با آوردن تورات از بردگانی آزاد شده، ملّتی به وجود آورد و عزرا با اعاده تورات، نیروی حیات آن ملّتِ مشرف به موت را تجدید کرد.

همچنین گفته اند که موسی تورات کتبی و شفاهی را در کوه سینا دریافت کرد و آن را به یوشع سپرد و یوشع آن را به پیران دانشمند و پیران دانشمند به انبیاء؛ که از آن جمله و در رأس آنان عزرا است، تقدیم کردند. سپس انبیا به اعضای انجمن کبیر کاتبان و معلّمان سپردند. ایشان سه مطلب گفته اند: «در قضاوت متین و صبور و با احتیاط باشید. شاگردان بسیاری تربیت کنید و (با وضع قوانین دینی احتیاطی و اضافی) حصاری بر گرد قوانین تورات بکشید».

کشیدن حصاری بر گرد تورات، به این صورت توجیه شده است: «اگر شخصی به اجرای احکام تورات به طور سطحی اکتفا کند، ممکن است از روی ناآگاهی از احکام تورات تخطّی کند. همان‌گونه که یک کشتزار باید پرچینی پیرامونش باشد تا از تجاوزهای احتماًلی محفوظ بماند، همین‌طور حیطه مقدس تورات نیز باید با اقدام‌های احتیاطی اضافی، به نیّت اجتناب از تجاوز غیرعمد، محصور گردد». (گنجینه تلمود، ص ۱۴۴ و مقدمه آن ص ۷ و ۸).

در این میان، جماعتی فقط طرفدار تورات مکتوب بودند (ده فرمان). آنان آنچه را هم که در کتاب تورات موسی به صورت طومارهای جداگانه دریافت کرده بودند، به مرحله عمل و اجرا می‌نهادند؛ و از پذیرش تورات منقول که عبارت از سنّت‌های بجا مانده از امت یهود است، خودداری می‌کردند. جماعتی دیگر، رعایت سنّت‌ها، آئین‌ها و روایت‌های اجداد خود را محترم می‌دانستند و بر پذیرش و رعایت آن اصرار می‌کردند. بالاخره با تفسیر جدیدی که بر آیات تورات مکتوب نوشتند، نزاع را خاتمه دادند و دسته اول را منزوی ساختند.

این دسته باقی مانده که تورات کتبی و تورات شفاهی، هر دو را به رسمیّت می‌شناخت، معترف بود که زندگانی انسان با شرایط دایم‌التغییر خود، نمی‌تواند در چارچوب یک شریعت مکتوب ثابت و تغییرناپذیر باقی بماند؛ ولی با ابداع روش جدید در تفسیر و تأویل تورات کتبی، احکام تورات کتبی را با اوضاع و احوال متغیر زندگی سازگار و آشتی ملّی را برقرار کردند.

با توجه به این روح آشتی که تنها سیاست قومی و اهداف ملّی را دنبال کرده است، می‌بینیم که تورات موسی، اسفار اربعه، سایر اسفار، کتوبیم (نوشته‌های مقدس) و یا کتاب‌های پیامبران، به صورت داستان، روایت و تاریخ، سرگذشت موسی و اجداد امت اسرائیل و اَعقاب اسرائیل را رقم می‌زند؛ و هماره بقای کیان این ملّت را در نظر دارد.

اگر کسی در الفاظ و اصطلاحات این نوشته‌ها دقت کند، متوجه می‌شود که در همه احوال، روایت‌های سلف بعد از قرن‌ها و قرن‌ها به صورت دلخواه این ملت بازسازی و ویرایش شده است. فراوان دیده می‌شود که احکام متن تورات و اسفار خمسه به وسیله انبیا متروک مانده و یا برخلاف آن عمل شده است؛ و حکم خلاف به نام حکم الهی قالب شده است.

با مطالعه دقیق تورات، مسائل بسیار دیگری آشکار می‌شود که قرآن مجید یک نمونه آن را در این جا مطرح می‌کند و می‌گوید:

(وَ قَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَۀً. قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ اللهِ عَهْداً فَلَن یُخْلِفَ اللهُ عَهْدَهُ. أَمْ تَقُولُونَ عَلَی اللهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ) «۸۰».

مفاد آیه کریمه روشن است. نظیر آن را در سوره آل عمران، آیه ۲۴ ملاحظه نمائید.

در کتاب حزقیال نبی باب چهارم، شرحی مطرح شده است که نشان می‌دهد خداوند عزّت سال‌های گناه این قوم را مطابق شماره روزهای عذابی که می‌کشند، کفّاره می‌کند. هر روز عذاب، برابر با یک سال گناه. درحالی‌که سفر اعداد باب چهاردهم حکایت دارد که قوم بنی‌اسرائیل «برحسب شماره روزهایی که زمین قدس را جاسوسی می‌کردند، یعنی چهل روز: یک سال به عوض هر روز، بار گناهان خود را چهل سال متحمّل خواهند شد»؛ یعنی چهل سال همراه با عذاب و بدبختی در اطراف آن سرزمین سرگردان خواهند ماند.

مقایسه این شرحی که در سفر اعداد آمده است، با آنچه در کتاب حزقیال نبی آمده است، نشان می‌دهد که چگونه با احکام الهی بازی کرده اند؛ تا مردم را به عنوان یک ملّت و امّت در کنار هم نگه دارند و مشکلات آنان را که در اثر ارتکاب جرائم حاصل می‌شده است، برای آنان حل کنند و به آنان امیدواری بدهند. گرچه احکام الهی را وارونه کنند و یا گناهان مردم را با گذرانیدن یک قربانی و یا روزه روز غفور، کفّاره نمایند (سفر لاویان، باب چهارم و باب ششم؛ گنجینه تلمود، ص ۱۲۵-۱۲۶).

(بَلَی مَن کَسَبَ سَیِّئَۀً وَ أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ* وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّۀِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ) «۸۲».

«بَلی» در مورد نفی بکار می‌رود و به معنای ردّ و انکار است. چنان که «کلَّا» إفاده ردع و منع می‌کند. یعنی این مدّعای شما که فقط چند صباحی به عذاب دوزخ مبتلا می‌شویم و بعد از آن از دوزخ رها می‌شویم و وارد بهشت عَدْن می‌گردیم، کاملاً باطل و نادرست است. شما هم مانند سایر عاصیان با عذاب جاویدان دوزخ کیفر می‌شوید.

منظور از کسب سیّئه آن است که انسان مرتکب نافرمانی شود، استغفار نکند و از آن رو که خود را مُحِقّ می‌شمارد، نادم و پشیمان هم نباشد. در نتیجه عمل سوء او در حکم ذخیره عملی و حاصل عمر او است که برای آن تلاش و کوشش کرده است. اگر کسی مرتکب سیّئات شود و بلافاصله توبه کند و نادم شود توبه او پذیرفته خواهد شد. چنان که در سوره نساء آیه ۱۷ می‌گوید: (إنَّما التّوبۀ عَلی الله للّذین یَعملون السُّوء بِجَهالۀ ثُمَّ یَتُوبون مِن قَریب فأولئک یَتُوب الله عَلَیهم)؛ و یا در سوره انعام آیه ۵۴ می‌گوید: (کَتَب ربُّکُم عَلی نَفسِهِ الَّرحمۀ أنَّه مَن عَمِلَ مِنکُم سُوءاً بِجَهَالۀ ثُمَّ تَابَ مِن بَعدِهِ و أصلَحَ فأنَّهُ غَفُور رَحِیمٌ).

واژه «خطیئۀ» به معنای اشتباه‌کاری است. فطری و قهری است که خطای محض، مسؤولیت کیفری ندارد و با استغفار، معذرت‌خواهی و ندامت واقعی قابل بخشش است. ولی اگر کسی مسامحه‌کار و لااُبالی باشد و هر روز و هر ساعت خطایی مرتکب شود، خطاهای او قابل بخشش نیست؛ چراکه در اصل ندامت او تردید خواهد شد. لذا می‌گوید: (بَلَی. مَن کَسَبَ سَیِّئَۀً وَ أًحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ).

بحث خطا دنباله دارد. شرح آن را در ذیل آیه ۱۱۲ سوره نساء و آیات ۲۹ و ۹۱ و ۹۷ سوره یوسف ملاحظه نمائید.


(وَ إِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِِی اسرائیل لَاتَعْبُدونَ إِلَّا اللهَ وَ بَالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَ ذِی الْقُرْبَی وَ الْیَتَامَی وَ الْمَسَاکِینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنَاً وَ أَقِیمُوا الصَّلَاۀ وَ آتُوا الزَّکَاۀَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلاً مِنْکُمْ وَ أَنتُم مُعْرِضُونَ) «۸۳».

برخی از احکام یاد شده از احکام ده فرمان است؛ مانند نفی شرک و عبادت الله. احسان به پدر، مادر، خویشان، ایتام و برخی دیگر از احکام کتاب تورات است که شرح مختصر آن در آیات ۱۵۱-۱۵۳ سوره انعام مسطور است.

(وَ إِذْ أَخَذْنَا مِِیثَاقَکُمْ لَاتَسْفِکُونَ دِمَائَکُمْ وَ لَاتُخْرِجُونَ أَنفُسَکُم مِن دِیارِکُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَ أَنتُمْ تَشْهَدُونَ* ثُمَّ أَنتُمْ هؤُلَاءِ تَقْتُلُونَ أَنفُسَکُمْ وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنکُم مِن دِیَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَیْهِم بِالإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ إِن یَأْتُوکُمْ أُسَارَی تُفَادُوهُمْ وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَن یَفْعَلُ ذلِکَ مِنکُمْ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاۀِ الدُّنْیَا وَ یومَ الْقِیامَۀِ یُرَدُّونَ إِلَی أَشَدِّ الْعَذَاب وَ مَا اللهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ) «۸۵».

جمله (لا تَسفِکون دِمَائَکُم) از نظر معنی منطبق بر جمله (تقتلون أنفسکم) است.

منظور آیه، قتل أبنای یهود است نه قتل مشرکان؛ چرا که قتل مشرکان احکام خاصّ خود را دارد. برنامه قتل اَبنای یهود و به اصطلاح برادرکشی، در صدر اول نیز وجود داشته است. مانند جنگ‌های داود یا شاؤل و جنگ‌های داخلی دیگر در عهد وارثان سلیمان. در عصر نزول قرآن که بنی قریظه با قبیله اوس، بنی قینقاع و بنی نضیر با خزرج پیمان نظامی داشتند و در جنگ‌های اوس و خزرج به یاری آنان می‌شتافتند و با اَبنای یهود یعنی برادران اسرائیلی خود می‌جنگیدند؛ و از جمله در جنگ بُعاث که تلفات زیادی بر هر دو طرف وارد شد.

(أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاۀَ الدُّنْیَا بِالآخِرَۀِ فَلَا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَ لَا هَمْ یُنْصَرُونَ) «۸۶».

آیه کریمه إفاده می‌کند که علۀ العلل همه نافرمانی‌ها و تمرّدها، دنیا پرستی آنان و بی‌ایمانی آنان به وعده آخرت و یا همان تصوّر خام که جز چند روزی در دوزخ نخواهیم ماند، بوده است. جمله (فلا یُخفِّف عَنهُم العَذَاب) ناظر به همان آیه قبل است که گفت: (یُردُّون إلی أشدِّ العَذَاب) یعنی عذاب سخت آنان دائمی است.

(وَ لَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَ قَفَّیْنَا مِن بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَیْنَا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَ أَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهوَی أَنفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ) «۸۷».

منظور از کتاب، کتاب تورات است که گاهی به عنوان شریعت تفسیر شده است. کتاب تورات اصلی که به صورت طومار از موسی به‌جا مانده بود، شامل همان فرائض و محرّمات شریعت بوده است که حتّی عیسی‌بن مریم نیز تابع همان فرائض و محرّمات الهی بوده است. لذا جمله (و آتَینا عِیسَی بنَ مَریَم البَیِّنَات) به عنوان یک رسالت جدید مطرح نشده است. بلکه می‌گوید:

موسی با کتاب تورات آمد و شما به طور کامل تسلیم نشدید. بلکه برخی از احکام او را پذیرفتید و برخی را نپذیرفتید و هماره در اجرای فرمان او کندی و یا تمرّد کردید. بعد از او باز هم رسولانی دیگر فرستادیم تا زندگی و درماندگی و دربه‌دری شما را با اجرای برنامه‌های الهی سامان دهند و شریعت تورات را در میان شما زنده کنند؛ و در پایان، عیسی بن مریم با شواهد رسالت و پشتیبانی روح القدس برای اصلاح شما فرستاده شد و هدایت روحی شما را نیز به عهده گرفت، ولی باز هم از شما جز تمرّد و عصیان مشهود نشد.

جمله (أفکُلَّما جَاءکُم رَسُول) حاوی ادات استفهام است با فاء تفریع. از جایی که همزه استفهام صدارت طلب است، بر حرف فاء تفریع مقدم شده است. همچنین از جایی «ما» در «کلّما» شرطیه است و ادات استفهام فقط بر سر جملات خبریّه داخل می‌شود، باید جمله ای در تقدیر باشد. این جمله در تقدیر باید برگرفته از مواردی مشابه این جمله باشد. مثلاً به این صورت: «وآتینا عیسی بن مریم البیِّنات و أیّدناه بروح القدس، أفکنتم کالاُمم الأوّلین: کلّما جاءکم رسول بما لا تهوی أنفسکم استکبرتم».

تصویر گری ده فرمان اثر فون کارولزفلد به سال ۱۸۶۰

شأن امّت‌های پیشین در آیه ۴۴ سوره مؤمنون به این صورت حکایت شده است: (ثمّ أرسلنا رسلنا تتری کلّ ما جاء أمۀً رسولُها کذَّبوه)؛ و در آیه ۵ سوره غافر به این صورت: (کذَّبت قبلهم قوم نوح و الأحزاب من بعدهم و همَّت کلُّ اُمّۀ برسولهم لیأخذوه).

شاهد دیگر متن آیه ۷۰ سوره مائده است که همین معنی را بدون همزه استفهام مطرح می‌کند و می‌گوید: (لَقَد أخَذنا مِیثَاق بَنی اسرائیل و أرسَلنا إلیهم رسلاً. کلّما جَاءهُم رسول بِمَا لا تهوی أنفسهم فَرِیقاً کَذَّبوا و فریقاً یقتلون). طرح این مسأله که امّت بنی‌ اسرائیل انبیای خدا را می‌کشته اند، در آیات فراوانی منعکس است. شرح آن را در سوره آل عمران آیه ۲۱ ملاحظه نمائید.

(وَ قَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَل لَعَنَهُمُ اللهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلاً مَا یُؤْمِنُونَ) «۸۸».

در سوره نساء آیه ۱۵۵ شرحی درباره (قُلُوبنا غُلْفٌ) آورده ام که باید مراجعه شود. در اینجا یادآور می‌شوم که این معنی در کتاب تورات موجود نیز مطرح است. یک جا در سفر تثنیه باب دهم، آیه ۱۶ که می‌گوید: «پس غلفه دل‌های خود را مختون سازید و دیگر گردن‌کشی منمائید». در جایی دیگر در همین سفر تثنیه، باب سی‌ام آیه ۶ نیز می‌گوید: «و یَهُوَه خدایت دل تو را و دل ذرّیت تو را وختون خواهد ساخت تا یهو خدایت را به تمامی دل و تمام جان خود دوست داشته، زنده بمانی». این ترجمه و تفسیر نشان می‌دهد که قراءت «غُلْف» به سکون لام ـ که همان قراءت مشهور استـ صحیح و منظور آیه آن است که می‌گفته اند: که میان دل‌های ما و دل‌های شما؛ و یا میان دل‌های ما و گفته‌های شما پرده است و سخن شما بر دل ما نمی‌نشیند.

گویا این مسأله با تعبیرهای مختلف آن در میان اقوام، ملل، صاحبان ادیان و صاحبان جَدل شهرت داشته است که اهل شرک هم ـ چنان که در سوره فصّلت آیه ۵ آمده است چنین می‌گفته اند: (قُلُوبنا فی أکنه ممَّا تَدعُونا إلَیه و فی آذَانِنا وَقْرٌ و من بَیننا و بَینک حِجَابٌ فَاعمل إنَّنا عَامِلون).

(وَ لَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِندِ اللهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ ـ وَکَانُوا مِن قِبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُوا- فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ. فَلَعْنَۀُ اللهِ عَلَی الْکَافِرِینَ) «۸۹».

جمله (مَا عَرَفُوا) شامل کتاب قرآن، شواهد رسالت و سیمای رسول الله که اصل رسالت را روشن می‌کند. یعنی به طور اجمال می‌دانستند که رسول‌الله خاتم النبیین دارای کتابی است مشتمل بر حکمت؛ نه انکه از اصل قرآن و متن آن باخبر بوده باشند. لذا است که جمله (لمّا جَاءهُم کِتَاب مِن عِندِ الله) با جمله (لمّا جَاءهُم ما عَرَفوا) تبدیل شده است:

(بُئْسَمَا اشْتَرَوا بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن یَکْفُرُوا بِمَا أَنزَلَ اللهُ بَغْیاً أَن یُنَزِّلَ اللهُ مِن فَضْلِهِ عَلَی مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاؤُا بِغَضَبٍ عَلَی غَضَبٍ وَ لِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُهِینٌ) «۹۰».

کلمه «بَغْی» در اصل لغت به معنای خودخواهی است. منظور آیه کریمه آن است که به خاطر خودخواهی و حفظ مقام و موقعیت خود حاضر نشدند که قرآن کتاب آسمانی اسلام را بپذیرند.

آنان به انتظار این که رسالت در خاندان اسرائیل باشد، از سرزمین قدس به اطراف مدینه منتقل شدند؛ زیرا می‌دانستند که رسولی در این منطقه مبعوث می‌گردد. آنان تصوّر می‌کردند که باید از نژاد اسرائیل باشد، گرچه در خطّه عرب مبعوث گردد؛ و چون بالعیان دیدند که رسالت در نسل ابراهیم از شاخه اسماعیل قرار گرفته است، رسالت قرآن و رسول الله را دانسته و شناخته منکر شدند. لذا است که خشم الهی بر آنان مضاعف شد و عذاب جهنّم برای آنان قطعی گشت.




مطالعه آیات قبلی سوره بقره

مطالعه آیات بعدی در سوره بقره

مطالعه ترجمه همین آیات در معانی القرآن