در بخش قبلی سوره نساء، موضوع استطاعت مالی و شرایط تلاش برای کسب ثروت طرح گردیده است. در این بخش، آیات ۳۴ و ۳۵ سوره نساء، درباره نقش مردان در برابر زنان و خانواده به عنوان قوام (با تـشدید واو) مطرح شده است.

مردان قوام یا ستون اتکای زنان

(الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ بِمَا انفَقُوا مِنْ امْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللهُ وَ اللَّاتِی تَخَافُونَ نَشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَانْ اطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلا ان اللهَ کَانَ عَلِیّا کَبِیرا) «۳۴».

کلمه «قوّامون» جمع «قوام» است، یعنی: «بر سر پا نگهدارنده». این کلمه افاده می کند که خانم ها در معرض فروپاشی و سقوط قرار دارند. لذا به مردها تکلیف می کند که باید به صورت نگهبان هماره بر سر آنان مراقب باشند که دچار سقوط و فروپاشی نشوند؛ و کسی درصدد نیرنگ و فریب دادن آنان برنیاید. خصوصاً از نظر امور مالی باید مراقب خرید و فروش اموال مهمّه آنان باشند.

لذا به مردها تکلیف می کند که باید به صورت نگهبان هماره بر سر آنان مراقب باشند که دچار سقوط و فروپاشی نشوند؛ و کسی درصدد نیرنگ و فریب دادن آنان برنیاید. خصوصاً از نظر امور مالی باید مراقب خرید و فروش اموال مهمّه آنان باشند.

همین است معنای آن چه از رسول خدا روایت شده است که در حجّۀ  الوداع به روز عید اضحی، در خطبه مفصّلی که به مسلمانان توصیه ها کرد؛ از جمله در مورد بانوان گفت: (و انَّما النِّساء عندکم عَوانٍ لا یَمْلِکْنَ لانفسهنَّ شیئا). در آیه ۱۳۵ همین سوره می فرماید: (یا ایُّها الّذین امنوا کونوا قوّامین بالقسط شهداء لله). نظیر آن در آیه ۸ سوره مائده می فرماید: (یا ایُّها الّذین امنوا کونوا قوّامین لله شهداء بالقسط).

قوام به معنای قیم نیست

به هرحال «قوام» چنان که مفسّران گفته اند، به معنای قیّم نیست که فرضاً خانم ها را محجور و سفیه بشناسند. وگرنه «قوّامین بالقسط» و «قوّامین لله» معنا و محصولی ندارد.

جمله (بما فضّل الله بعضهم علی بعض) با آن که درصدد تعلیل حکم قوامیّت است، به صورت مهمله نازل شده است. یعنی فی الجمله برخی از مردان بر برخی از زنان امتیاز فطری و طبیعی دارند. اما نمی توان گفت که همه مردان بر همه زنان امتیاز دارند؛ زیرا علاوه بر این که زنان تحصیل کرده و صاحب نسب بر بسیاری از مردان بی سواد و سبکسر امتیاز دارند، از نظر فطری نیز برخی از زنان فرزانه تر از مردان هستند.

مرد: قوام و نقش نگهبان، مشاور و ناظر

ولی از نظر این که قانون باید فراگیر باشد، خصوصاً که با حفظ طبقه ها و این دستور شرعی و قرآنی که زن و شوهر باید کفو و همتای هم باشند، با توجه به این شرایط، مردان هماره بر زنان برتری دارند. یعنی مردان تحصیل کرده بر زنان تحصیل کرده امتیاز دارند. لذا حکم قوامیّت برای مردان جعل شده است؛ تا بر سر بانوان خود، حکم نگهبان، مشاور و ناظر داشته باشند.

مرد: تامین کننده هزینه های زندگی خانواده

اگر حکم شرعی مذهبی بعدی را هم در نظر بگیریم که می گوید: (و بما انفقوا من اموالهم). یعنی نظر به این که هزینه زندگی مشترک، هم به عنوان مهر و صَداق؛ و هم نفقه سکنی؛ و هم خوراک و پوشاکِ بعد از ازدواج به عهده مردان (قوام) گذاشته شده است، قوامیّت شوهر طبیعی است.

این مساله گویا به سبب آن است که شرع اقدس الهی – در همه ادیان آسمانی – می خواهد فقط مردان در جامعه به مبارزه اقتصادی اجتماعی بپردازند و زنان در داخل منزل به کمک شوهر قیام کنند. این هدف که با مصالح فطری، طبیعی و تربیت نسل سالم از روز انعقاد جنین تا نوجوانی باید تامین شود، غیر از این راهی ندارد که مرد را ناظر و حاکم قرار دهند و زن را تشویق به طاعت و قنوت نمایند.

مسئولیت خانم ها

لذا است که در نتیجه گیری از این مبنی می گوید: (فالصالحات قانتاتٌ حافظاتٌ للغیب بما حفظ الله). این جمله به تناسب فاء تفریعی که دارد، باید چنین ترجمه شود: بنابراین خانم های صالح در برابر شوهر، در برابر فرمان خدا و پیامبر گوش به فرمانند. اگر شوهر در سفر باشد و یا در خانه نباشد، از غیبت او سوء استفاده نمی کنند، خواسته های او را محترم می شمارند و فرمان های صادره را در غیاب شوهر به مرحله اجرا می گذارند.

اگر صالح نباشند، طبیعی است که نه فرمان شوهر می برند و نه فرمان خدا و پیامبر را رعایت می کنند. از همین بانوان در جمله بعدی، به عنوان ناشزه یاد می شود. لذا باید گفت که ناشزات، در مقابل قانتات قرار می گیرد که نه در حضور شوهر حرمت او را پاس می دارد و نه در غیاب او. به این ترتیب، در واقع فرمان خدا را پذیرا نمی شوند که حکم به «قوامیّت» شوهر داده است.

قوام و اقدامات اصلاحی

قدم اول

مفاد آیه کریمه کاملا روشن است و نکته ای که نیاز به توضیح دارد، تنها مساله جدا کردن بستر است که خدا بهتر می داند چگونه فرمانی صادر کند و تکلیف شوهر را روشن کند. زیرا اگر خانم با دیگران قرار و مداری داشته باشد، از جدا کردن بستر تنبیه نمی شود. بلکه آن را وسیله ای برای پرخاش، بدخلقی و به ستوه آوردن شوهر قرار می دهد. اگر چنین قصدی نداشته باشد، از بی مهری و جدایی بستر که راه آشتی را مسدود می سازد، نگران می شود و سر سازگاری در پیش می گیرد.

قدم دوم

نکته دوم آن جا است که از موعظه و جدایی بستر نتیجه ای عاید نشود، نوبت به تنبیه بدنی می رسد؛ زیرا تنبیه بدنی برای رام کردن اهل لجاجت کاملا مؤثر است. ولی با شرطی که رسول خدا در همان خطبه حجّۀ  الوداع برای ضرب و طعن خانم ها بیان می دارد و می گوید: (فَاضْرِبُوهُنَّ ضَرْبا غیر مُبَرّح).

به این معنا که کتک زدن آنان به عنوان فرو خواباندن خشم و انتقام نافرمانی نباشد که معمولاً با خشونت همراه می شود و موجب جراحت و یا سیاه شدن و کبود شدن اعضای بدن و یا شکستن استخوان می شود. بلکه باید به عنوان علاج و تجربه آخرین مداوا که «اخر الدَّواء الکیُّ» باشد و خانم بفهمد و درک کند که حرمت خود را از دست داده است؛ و در صورت ادامه لجاجت، موقعیت خود را هم از دست می دهد و در نتیجه لجاجت خود را وا نهد و سر آشتی در پیش بگیرد.

قدم آخر

اگر سر آشتی در پیش نگیرد، بنا به مفهوم این جمله که می فرماید: (فان اطعنکم فلا تبغوا علیهنَّ سبیلا)، برای اقامه دعوی، پرداخت نکردن نفقه و طلاق دادن او بدون پرداخت مابقی مهریّه، راه باز است. همچنین شوهر می تواند سخت گیری کند تا آن حد که خانم به طلاق خُلع رضا بدهد و برای رسیدن به شوهر دلخواه خود، از برخی مایملک خود نیز بگذرد. در این زمینه به آیه ۱۰ سوره ممتحنه مراجعه کنید.

(وَ آن خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَکَما مِنْ اهْلِهِ وَ حَکَما مِنْ اهْلِهَا آن یُرِیدَا اصْلَاحا یُوَفِّقِ اللهُ بَیْنَهُمَا آن اللهَ کَانَ عَلِیما خَبِیرا) «۳۵».

آیه کریمه، فرع بر جمله مزبور در آیه قبل است که گفت: (فلا تبغوا علیهنّ سبیلا). یعنی اگر سر اطاعت گرفتند، به هیچ وجه حق ندارید که راهی برای استرداد مهریّه، استرداد هدایا، تحف و امثال آن بجوئید. اما اگر سر اطاعت نگرفتند، حق دارید که طلاق آنان را متوقف بر استرداد مهریّه نمایید.

حکمیت

پس اگر خانم سر اطاعت نگرفت و هر چند بر او سخت گرفتید که مهریّه را مسترد سازد و یا قباله خود را ببخشد و طلاق بگیرد، حاضر نشد؛ و شوهر نیز حاضر نشد که تسلیم شود و با پرداخت وجه قباله او را طلاق بدهد و از شرّ او خلاص شود؛ و سراخر کار زن و شوهر به شقاق و ستیز بکشد که هر یک گناه را به گردن دیگری بیندازد، تشخیص آن که گناه کار کدام است که باید اجبار به گذشت شود، با حکمین است.

اگر برای حکمین معلوم بشود که زن گناه کار است، او را مجبور می کنند که از حقّ قباله خود بگذرد. سپس طلاق بگیرد. اگر معلوم شد شوهر گناه کار است و می خواهد بدون جهت زور بگوید و قباله را نپردازد، او را مجبور کنند که قباله را بپردازد و سپس او را طلاق بدهد.

شقّ سوم آن است که حکمین گناه کار اصلی را بشناسند و با تهدید به معرفی کردن او، پیشنهاد سازگاری بدهند.

به هر حال، خطاب قرآن در آیه قبلی به خود شوهران بود که تکلیف خود را بشناسند. خطاب این آیه کریمه به حاکمان، قاضیان و محتسبان است که به فرموده (و لتکن منکم امّۀ یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر) (آل عمران، ۱۰۴)، به دادرسی بپردازند و خطاکار اصلی را با معرفی حکمین مجبور به تسلیم نمایند؛ نه آن که شخصاً طلاق بدهند و یا طلاق را به عهده حکمین بگذارند. چرا که حکمین نیز ممکن است جانب خانواده و فامیل خود را بگیرند و خدا را فراموش کنند و یا جانب خاطی را بگیرند.