زندگانی علمی و پژوهشی

  • حوزه: از این که وقت خود را در اختیار ما گذاشتید سپاسگزاریم. در آغاز گفت وگو خواهش می کنیم شمّه ای از زندگانی علمی و پژوهشی خود را بیان کنید.

در سال ۱۳۲۷ هـ.ش. در حوزه علمیه مشهد آغاز به تحصیل کردم. در سالهای سوم و چهارم تحصیل شرحی بر صمدیه و شرحی بر عوامل ملامحسن به عربی نگاشتم که نسخه های دستنویس آن در اختیار برخی از فضلا ماند و اکنون از آنها خبری ندارم ولی در همان زمان کتابی در منطق به نام قاطع البرهان فی علم المیزان و جزوه ای در تجوید و جزوه ای در شرح حال میثم تمار نگاشتم که به چاپ رسید و در اختیار اهل فضل قرار گرفت.

پس از فراگیری سطح و اندکی فلسفه به نجف اشرف مشرف شدم ولی به چند علت بیش از دو سال نماندم و به مشهد بازگشتم. از سال ۱۳۳۷هـ.ش. به تهران آمدم و در ابتدا به کار تصحیح نمونه های چاپی (بحار المیزان و…) پرداختم و سپس به کار تحقیق و پژوهش.

کارهای تحقیقاتی من تا آن جا که به خاطر دارم عبارتند از: کنزالعرفان فاضل مقداد زبده البیان محقق اردبیلی صراط المستقیم بیاضی مبسوط شیخ طوسی وقایع السنین خاتون آبادی مناقب ابن المغازی و بحارالانوار. مشهورترین کار تحقیقاتی من کتاب بحارالانوار علامه مجلسی است. بیش تر جلدهای این اثر بزرگ با تلاش و زحمتهای طاقت فرسای من به زیور تحقیق آراسته شد.

می توانم ادعا کنم: اگر فداکاری من نبود کار تحقیق و چاپ بحارالانوار به پایان نمی رسید دست کم در آن زمان. ناشر بحارالانوار در سال ۱۳۳۸ با کسر مبلغ هنگفتی ورشکست شد و چاپ بحار متوقف ماند. در این هنگام روزی در کتابفروشی شمس نشسته بودم که طلبه ای چند جلد از بحارالانوار چاپ جدید را آورد و با دو جلد کتاب دیگر عوض کرد.

به او گفتم: چرا بحار را عوض کردی؟ گفت: کتاب ناقص است. کتاب ناقص به درد نمی خورد. پس از این دیگر امیدی به چاپ آن نیست. پس از رفتن او به آقای فشاهی گفتم: بحار را جلدی چند از وی خریدی؟ گفت: هرجلدی چهار تومان. گفتم: هر جلدی چهار تومان؟ این که بی انصافی است. گفت: معلوم نیست خودم پس از مدتی بتوانم جلدی پنج تومان بفروشم. کتاب ناقص مشتری ندارد. گفتم: چاپ خواهد شد. گفت: تنها آقای آخوندی مرد این میدان بود که او هم ورشکست شده است. چه کسی حاضر می شود که این بار عظیم را به منزل برساند.

من در آن تاریخ برای کتابفروشی اسلامیه نسخه های خطی ناسخ التواریخ را تصحیح می کردم (زندگانی امام کاظم(ع) تا امام حسن عسکری (ع)) از این روی با وی تماس گرفتم و پیشنهاد کردم: ادامه چاپ بحار را به عهده بگیرد. کتابچی گفت: چاپ این کتاب زیان آور است.

سپس با محاسبه ای دقیق نشان داد که با تیراژ هزار نسخه هر جلدی هفت تومان برای کاغذ چاپ و صحافی هزینه بر می دارد و اگر تحقیق را به آن بیفزاییم هزینه آن به هر جلدی ده تومان می رسد حال اگر به این قیمت یعنی به همان اندازه ای که هزینه برداشته بفروشیم برای ما سودی نخواهد داشت و زیان می کنیم و اگر قیمت را بالاببریم طلاب نمی توانند بخرند.

گفتم: به شما اطمینان می دهم اگر پیش قدم شوید و سرمایه گذاری کنید من هم هزینه کار تحقیق را به گونه ای با شما محاسبه می کنم که فرمی (۱۶ صفحه) از پنجاه ریال فراتر نرود! (زیرا من پذیرفتم که برای بیست ساعت کار تحقیق و تصحیح تنها پانصد ریال بگیرم در حالی که از خود وی برای تصحیح کارهای ساده تر هر سه ساعت سیصد ریال اجرت می گرفتم.)

بالاخره مرحوم کتابچی پس از محاسبه پذیرفت درچاپ بحارالانوار سرمایه گذاری کند. دست به کار شد و قبض پیش فروش بحار را انتشار داد. در کوتاه مدت هشتصد نسخه قبضهای پیش فروش به فروش رسید. چاپ جلدهای مانده بحارالانوار آغاز ناشر نخستین نیز که بیست جلد بحار را با تیراژ سه هزار نسخه چاپ کرده بود و اوراق چاپی آن در انبار در حال پوسیدن بود پس از صحافی و عرضه آنها به بازار به توان مالی رسید و چاپ بحار از حال توقف به درآمد.

  • حوزه: حضرت عالی بر بحار تعلیقه هایی نوشته اید و علامه طباطبایی هم بر بحار تعلیقه هایی نوشته است کار شما با ایشان چه تفاوتهایی دارد و چه شد که کار ایشان از جلد پنجم فراتر نرفت.

* درجلدهای نخستین بحار چاپ آخوندی مرحوم علامه طباطبایی تعلیقه هایی نوشته بود. در یکی از این جلدها علامه در تعلیقه مطلبی داشت که برخی را ناراحت کرده بود و از گوشه و کنار حوزه ها اعتراضهایی به گوش می رسید. شنیدم که حتی مرحوم آیت الله شاهرودی از نجف به آقای آخوندی (ناشر) نوشته بود اگر کار ادامه بیابد این چاپ از بحار راتحریم می کنم! در این گیر و دار روزی آقای آخوندی پیش من آمد و گفت: چرا این چنین سروصدا راه افتاده نظر تو درباره تعلیقه های علامه طباطبایی چیست؟

گفتم: به نظر من کار علامه درست نیست; زیرا علامه طباطبایی فیلسوف و عارف است و علامه مجلسی محدث و بحار هم یک کتاب حدیثی. از این روی اگر شیخ عباس قمی تعلیقه بنویسد کار درستی است ولی اگر علامه طباطبایی بخواهد بنویسد، به نظر من بهتر است جداگانه بنویسد و دیدگاهها و آرای خود را در آن جا بیاورد. تعلیقه نویسی یک فیلسوف بر کار و اثر یک محدث درست نیست. آقای آخوندی گفت: من حرف شما را می پذیرم. از این روی از جلد پنجم بحار به بعد مرحوم علامه طباطبایی بر بحار تعلیقه ندارد.

ولی روش من در تعلیقه ها روش محدثان است. من بر اثر تجربیاتی که پیدا کرده بودم و مطالعاتی که داشتم طبعاً مطالبی برای تعلیقه داشتم ولی این کار را نمی کردم مگر موارد اندک. زیرا گاهی می دیدم در بحار مطلبی آمده که با طرز تفکر خود علامه هم سازگار نیست می نوشتم علامه در فلان جا این مطلب را نپذیرفته و یا چیز دیگری آمده است. مثلاً داستان جزیره خضراء خود مجلسی می نویسد:

(من دلم می خواهد که این داستان در کتاب من باشد)

ولی چون از نظر سندی و محتوایی با آن موافق نیست، بابی به آن اختصاص داده و آن را از دیگر احادیث جدا کرده است و از این موارد بازهم وجود دارد.

  • حوزه: آیا از تعلیقات خود فهرستی تهیه کرده اید که در اختیار ما بگذارید.

* بله از تعلیقاتی که بر بحار نوشته ام فهرستی تهیه کرده ام که اکنون برای استفاده در اختیار شما می گذارم.*

آثار استاد

  • حوزه: حضرت عالی غیر از تصحیح و تحقیق بحار چه کارهایی انجام داده اید و چه آثاری به بازار دانش عرضه کرده اید.

* پس از پرداختن از تصحیح و تحقیق بحار دوباره به کارهای شخصی خود بازگشتم و از آن تاریخ تا کنون کتابهای زیر را نگارش کرده و به چاپ رسانده ام:

۱٫ معجزه قرآن و مبارزه با فلسفه شرک.

۲٫ یوسف صدیق.

۳٫ عمره قرآن.

۴٫ جبر و اختیار.

۵٫ هفت آسمان.

۶٫ ارث و ربا.

۷٫ اصول الدین علی ضوء نهج البلاغه.

۸٫ سیره علوی.

۹٫ معرفه الحدیث.

۱۰٫ صحیح الکافی در سه جلد (گزیده کافی در شش جلد ترجمه)

۱۱٫ صحیح الفقیه در یک جلد (گزیده فقیه در دوجلد ترجمه)

۱۲٫ صحیح التهذیب در دو جلد (گزیده تهذیب در پنج جلد ترجمه)

۱۳٫ معانی القرآن (ترجمه و تفسیر قرآن) در یک جلد.

۱۴٫ تصحیح وتحقیق رجال نجاشی که هنوز چاپ نشده است.

و…

  • حوزه: حضرت عالی درشناسایی و ارزیابی احادیث چه شیوه ای را به کار می گیرید.

* شیعه چهار کتاب رجالی دارد که یکی از آنها در قرن چهارم و سه کتاب دیگر در قرن پنجم نوشته شده اند.

من با توجه به این مسأله ابتدا فرهنگ و اصطلاحات این علم را از کتابهای همان دو عصر با کندوکاو کامل به دست آوردم و سپس به بررسی جوّ حاکم بر حدیث اهل سنت از عصرنبوی تا قرن سوم و جوّ حاکم بر حدیث شیعه از قرن دوم تا قرن چهارم با همه فراز و نشیبهایی که بر هر دو مذهب گذشته پرداختم تا آن جا که توانستم خود را در فضای علمی آن روزگار بیابم و مشی و منش سیاسی و اجتماعی هر فرقه را بشناسم و به ارزیابی نوشته ها و جوامع حدیثی آنان بپردازم.

پس از آن که خط علمی و فنی و جبهه گیری فرهنگی و سیاسی فهرست نویسان و رجال شناسان را بویژه شیخ کشی شیخ طوسی و شیخ نجاشی که این چهار کتاب رجالی شیعه از آنان به یادگار مانده است مورد دقت و بررسی قرار دادم تا هر چه بیش تر و بهتر بدانم چرا این یک وعده می دهد و جرح نمی کند آن یک وعده نمی دهد و جرح می کند و آن دیگری در جوانی جان بر سر جرح و تعدیل می نهد.

پس از این بررسیها کتابی نگاشتم و همه زوایای بحث را روشن کردم ولی مقدر چنان شد که با شتاب بخشی را برداشتم و در مقدمه صحیح الکافی به چاپ رساندم بی آن که گفته های خود را با دلیلهای تاریخی قرین کنم و بخشی دیگر از آن کتاب را در مقدمه صحیح الفقیه و صحیح التهذیب گنجانیدم و باز هم دلیل و مدرکی برای سخنان خود ارائه نکردم و یک بخش آن هم در کتابی به نام: معرفه الحدیث به چاپ رسید که بی نظمی آن بر اهل فن پوشیده نیست!

امیدوارم این تحقیقات و پژوهشها و بررسیهای چندین و چندساله من با مدارک و قرائن تاریخی به گونه ای فنی و منظم منتشر شوند و اهل فضل را و آنان که در پی شیوه صحیح برای ارزیابی حدیث هستند به کار آیند.

حدیث شناسی

  • حوزه: عناصر دخیل در حدیث شناسی چیست و آشنایی با دانش رجال شناسی برای حوزه ها تا چه اندازه ضرورت دارد.

* در پاسخ به پرسش پیشین به عناصر دخیل درحدیث شناسی به اجمال اشاره کردم ولی در این جا به این نکته توجه می دهم: از قرن پنجم که شیخ طوسی قاعده (الجمع مهما امکن اولی من الطرح) را پی ریزی کرد و این قاعده رواج یافت شیوه ای که در میان اقدمین رایج و معمول بود به فراموشی سپرده شد و شیوه شناخت حدیث ضعیف و حذف آن از کارآیی افتاد و چون نیازی به دانش رجال احساس نمی شد شیخ طوسی در کتاب رجال و فهرست و حتی تهذیب و استبصار و کتابهای فقهی خود کم تر سخن از درستی و نادرستی حدیث به میان آورد.

این شیوه تا قرن هفتم ادامه یافت و از قرن هفتم که سید بن طاووس بحث رجال و درایه را براساس کتابهای اهل سنت رواج داد در همان ابتدا مشیخه تهذیب استبصار و فقیه به وسیله شاگردش علامه حلّی وارسی شد کتاب کافی به وسیله شهید ثانی و دیگران ارزیابی شد و رقم صحاح و حسان این چهارکتاب در برابر احادیث ضعیف و موثق به آمار آمد و چون حوزه های علمیه این بررسی و ارزیابی را به رسمیت شناختند کسی به تحقیق درمسائل رجال و درایه نپرداخت و بحث رجال و درایه از حوزه ها حذف شد.

آنچه اکنون در حوزه ها کاربرد علمی دارد تا اندازهای شیوه اقدمین است و از آن بیش تر (قاعده الجمع مهما امکن) در بابهای فقه کاربرد جدّی دارد و درنتیجه بحث رجال و درایه به کلی متروک مانده است.

با وجود نوشته های گوناگون رجالی که در این سالها نگارش شده درس و بحث رجال و درایه در حوزه ها رایج نشد و اگر گاهی به مطالعه آن کتابها می پردازند نه قواعد را ارزیابی می کنند و نه آن قواعد را در نقد حدیث به کار می بندند و نه کتابها را محک می زنند.

حوزه های علمیه اگر بخواهند خرافات و اباطیل را از افکار مردم بزدایند و تبلیغات مذهبی را براساس علم و منطق به پیش ببرند باید دست کم به گونه تقلید هم که باشد شیوه اقدمین و یا شیوه متأخرین را به کار بندند.

شیوه اقدمین

  • حوزه: فرمودید: از قرن پنجم که شیخ طوسی (قاعده الجمع مهما امکن اَولی من الطرح) را پی ریزی کرده شیوه ای در میان اقدمین رواج داشت به فراموشی سپرده شد. لطفاً بفرمایید شیوه اقدمین چه شیوه ای بود و پیش از این قرن چه معیارهایی در شناخت حدیث معتبر و سالم به کار بسته می شد.

* صحت و اعتبار حدیث با دو معیار علمی مشخص می شد:

۱٫ راوی حدیث فاسق نباشد.

۲٫ متن حدیث تقیه ای نباشد.

معیار نخست از آن جهت معتبر بود که خداوند در قرآن مجید در سوره حجرات آیه ششم می فرماید:

(یا ایها الذین آمنوا ان جاءکم فاسق بنباءٍ فتبینوا.)

ای اهل ایمان! اگر مردی فاسق برای شما خبری بیاوردخبر او را سند نگیرید. شما باید تحقیق کنید و به بررسی بپردازید.

بانزول این آیه شریفه دو حکم شرعی به مسؤولان امر متوجه شد:

۱٫ فاسق را امین ندانند و سخن او را سند نگیرند.

۲٫ هر گاه فاسق خبری آورد به جست وجو برخاسته و راست بودن و راست نبودن آن را مشخص سازند. معیار دوم از آن جهت معتبر بود که امامان معصوم(ع) هماره در تقیه به سر می بردند و گاه در پاسخ پرسشهای شیعیان عقاید فقهای مخالف را بازگو می کردند. به خاطر همین محذور فقهای شیعه را موظّف کرده بودند تا مراقب موقعیتها باشند و در موارد اختلاف حدیثی را که با رأی مخالفان برابر باشد از حیز اعتبار وعمل ساقط کنند; از این روی گه گاهی همان راویانی که حدیث را از زبان امام صادق(ع) می شنیدند از به کار بستن خودداری می کردند.

در ابتدای امر به کار بستن این دو معیار آسان بود و کاربُرد خوبی داشت; زیرا در مرحله اول شناخت فاسقان با معاشرت و تحقیق به آسانی انجام می گرفت و با کنار نهادن حدیث فاسقان از خیانت احتمالی آنان در امان می ماندند و در مرحله دوم نظر فقهای مخالف در میان مردم شهرت داشت و با یک مقایسه ساده می توانستند حدیث واقعی را از حدیث تقیه آمیز جدا سازند.

ولی دیری نگذشت که مشکلات جدیدی رخ داد و به کار بستن این دو معیار فنی به هوشیاری و دقت کامل نیاز پیدا کرد; زیرا منافقان و خرابکاران از دو جبهه وارد عمل شدند تا هر دو معیار علمی را از کار بیندازند. از یک طرف نسخه هایی جعل کردند و حدیث دروغ از زبان راویان معتبر روایت کردند و یا در نسخه های معتبر دست بردند و احکام خدا را تحریف کردند.

در نتیجه لازم شد تا علاوه بر شناخت راویان به شناخت نسخه های حدیث همت بگمارند و نسخه های جعلی و تحریف شده را از نسخه های معتبر و سالم جدا سازند و این کاری بود که از عهده ساده اندیشان خارج بود و تنها ناقدان هشیار و ماهران بیدار می توانستند از شرّ خرابکاران در أمان بمانند. و از طرف دیگر عقائد و افکاری خود ساخته و نو پرداخته به امامان مذهب نسبت دادند که با رأی مخالفان مذهب نیز درتضاد و تناقض بود.

در نتیجه لازم شد تا علاوه بر مقایسه ای که باید بین حدیث مذهب با رأی مخالفان مکتب صورت بگیرد مقایسه ای هم بین حدیث مذهب با معارف قرآن صورت بگیرد تا بتوانند عقائد نوپرداخته و احکامِ خود ساخته را از ساحت مذهب دور کنند. این مقایسه کاری است که جز با تسلط به معارف قرآن امکان نبوده و تنها از عهده دانشمندان برجسته و آگاه و متبحر ساخته است.

در اثر این نیرنگ و فریبی که زنادقه به کار بردند شناخت حدیث صحیح از حدیث غیرصحیح. دچار ابهام و پیچیدگی شد و اختلاف بزرگی به بارآورد تا آن حد که زبان دشمنان مکتب به انتقاد و شماتت باز شد. در نتیجه خبرگان متفکر و مصلح هر یک به صورتی از پی چاره برخاستند.

شیخ طوسی

  • حوزه: چرا شیخ طوسی قاعده (الجمع مهما امکن اولی من الطرح) را پی ریزی کرد و به توجیه و تأویل احادیث پرداخت با این که می دانست بسیاری از این احادیث ضعیف و تقیه آمیزند.

* این شیوه یک شیوه مصلحت آمیز بود که در یک مقطع زمانی به پیشنهاد یک رجل سیاسی از بنی نوبخت به کار بست تا دهان دشمنان مذهب را ببندد و آبی بر آتش جنگ و جدالهای داخلی همچون فتنه ابن الغضائری و قتل احمد بن طرخان جرجرائی بیفشاند که عاصمه مذهب را به خطر انداخته بود.

شیخ طوسی در مقدمه کتاب تهذیب که دو ـ یا سه سال پس از ورود به بغداد در ۲۵ یا ۲۶ سالگی به تدوین آن پرداخته می نگارد:

یک تن از دوستان من که خداوند مؤیدش بدارد از جمله آن دوستانی که من حق او را بر گردن خود واجب می شمارم با من سخن از اختلاف و تضاد به میان آورد و گفت: اختلاف و تضاد اخبار تا آن حدّ است که کم تر حدیثی را در جوامع حدیثی می یابیم که در برابر آن چند حدیث مخالف وجود نداشته باشد. این اختلاف و تناقض سبب شده که مخالفان مذهب شدیدترین اعتراضها را بر ما وارد کنند و آن را دلیل بر باطل بودن مذهب ما بشمارند.

مخالفان ما می گویند: پیوسته دانشمندان و مبلغان شما چه درگذشته و چه در حال بر ما سنیان نقد و اعتراض کرده و می کنند که شما با این اختلافهای بسیار و تناقضی که در رشته حدیث و بابهای فقهی دارید چسان می توانید به درگاه خدا تقرب بجویید و چسان تصور می کنید که خداوند حکیم اجازه دهد تا هر دسته از بندگانش فقهی برای خود برگزینند و خدا را به گونه های گوناگون و جدای از هم عبادت کنند؟

و چون ما سنیان به کتابهای فقهی و جوامع حدیثی شما سر کشیدیم پی بردیم که اختلاف شما شیعیان در رشته حدیث و فقه از ما اهل سنت بیش تر است. این اختلاف و تضاد بر اساس همان دلیلی که شما علیه ما اقامه کردید گواه بر بطلان شما نیز خواهد بود!

آن دوست فاضل می گفت:

ایراد این شبهه و اعتراض از جانب مخالفان مذهب سبب شده که در ارکان مذهب ما شبهه و تشکیک شود و حربه های تبلیغی ما از کار بیفتد تا آن جا که جمعی از شیعیان و حتی دانشمندان ما در اثر همین شبهه مذهب خود را وانهادند و به فرقه های دیگر پیوستند. با توجه به این مشکل مذهبی بهترین خدمت دینی و بالاترین وسیله تقرب به درگاه الهی این است که در یک نوشته اخبار متناقض را به تأویل ببریم و آنها را به گونه ای با هم آشتی بدهیم که تمام شیعیان را از نوآموزان و پژوهشگران مفید افتد و گمراهی و حیرت را برطرف کند.

دوست من تکلیف کرد: من به شرح مقنعه رساله استادمان شیخ مفید که اکنون مرجع شیعیان است بپردازم; زیرا رساله مقنعه از هر جهت شامل و کامل است و از حشو و زوائد دست و پاگیر هم خالی است.

او سفارش کرد: در شرح این رساله قسمت اصول دین را از مباحث توحید عدل نبوت و معاد به کلی حذف کنم از آن روی که شرح این مسائل و درج احادیث آن بسیار به درازا خواهد کشید و مقصود و هدف ما از تهیه این شرح و تألیف تأویل احادیث اصول دین و رفع اختلافهای فرقه ای و اعتقادی نیست بلکه تنها هدف ما رفع تناقض و اختلاف در مسائل فقهی است.

دوست من سفارش کرد: ترتیب رساله را بر هم نزنم و مسائل فقهی را به همان صورت و برابر فتوای مفید عنوان کنم و هر مسأله ای را که عنوان کردم دلیل آن را از قرآن مجید یا حدیث متواتر و یا حدیث محفوفِ به قرائن صحت درج کنم و یا اجماع مسلمینِ را گواه و شاهد بیاورم (اگر اجماعی باشد) بر وجه دلیل و مدرک از جوامع حدیث روایت کنم و بعد از آن احادیث مخالف با آن فتوا را از سایر جوامع درج کنم و با تأویل و توجیه آنها تضاد و اختلاف را بر طرف سازم و اگر تأویل و توجیه آن ممکن نباشد توضیح دهم که این دسته احادیث مخالف سندی ضعیف و بی اعتبار دارند و اگر ایرادی بر سند وارد نباشد روشن کنم که: این رشته احادیث مخالف از عهد امامان مُعْرَضٌ عنه اصحاب ما شیعیان بوده اند. و به این جهت از حجیت و اعتبار علمی ساقط شده اند.

دوست من سفارش کرد: تا ممکن باشد به تأویل حدیث بپردازم و سند آن را مخدوش نسازم گرچه سندی ضعیف و مطعون باشد و هرگاه که راه توجیه و تأویل را در پیش بگیرم کوشش کنم تا حدیثی بیابم که شاهد بر توجیه و تأویل باشد گرچه لزومی برای این تلاش نمی بینم….)

به هر حال شیخ طوسی می نویسد:

(من به تقاضا و تکلیف این شیخ فاضل وارد عمل شدم و امیدوارم که تا آخرین فصل کتاب از این سیره و سنت که گفتم عدول نکنم….)

ولی می بینیم که شیخ طوسی تنها اوائل شرح خود از این سیره و سنت پیروی می کند و سخن از قرآن و اجماع و حدیث متواتر به میان می آورد و چون در عمل بیش تر از پیش به جوامع حدیثی سر می زند و در کتابهای فقهی بررسی می کند می بیند هماره اختلاف در فتوا مستند به اختلاف حدیث و هر دسته حدیثی (خواه موافق با فتوای مفید و خواه مخالف با آن) از حمایت جمعی برخوردار است که بدان فتوا داده اند و این اختلاف و تشتت راه را بر این گونه ادعاها مسدود کرده است که بگوید: این دسته موافق اجماع و شهرت و آن دسته دیگر نیست. این دسته محفوف به قرائن صحت است و آن دسته دیگر نیست. این دسته معرضُ عنه اصحاب است و آن دسته دیگر نیست.

از این روی همه رهنمودهای دوست خود را به دست فراموشی می سپارد و فقط به توجیه و تأویل حدیث می پردازد تا تناقض و اختلاف را برطرف سازد ولی این تعهد خود را فراموش نمی کند که با امکان توجیه و تأویل متن سند حدیث را گرچه ضعیف باشد مورد خدشه و تردید قرار ندهد. از این روی می بینیم که تنها درحدود بیست مورد به جرح و تعدیل راویان می پردازد و در نتیجه پای علم رجال را به میان می کشد با آن که شمار بسیاری حدیث ضعیف در کتاب تهذیب خود درج کرده است.

این شیوه شیخ طوسی از آن روی که یک شیوه آرمانی و مصلحتی بود نمی بایست مورد تقلید و عمل قرار بگیرد ولی با کمال تأسف رواج کامل یافت و شاگردان شیخ طوسی با ترویج این مسلک شیوه های علمی و اصولی را به کناری نهادند و از جمله علم رجال و درایه را بر طاق نسیان نشاندند و هر جا حدیث صحیحی را مخالف با آرای خود یافتند به توجیه و تأویل آن پرداختند و هر جا حدیث ضعیفی را موافق با آرای خود دیدند به عنوان سند ارائه کردند. حتی دانشمندان علم رجال که بعدها زبان به انتقاد و تعرض گشودند مانند شهید ثانی چنان به نقد فنی آن پرداختند که گویا یک مسلک علمی را نقد می کنند.

شهید ثانی

  • حوزه: حضرت عالی روشی را که شهید ثانی در نقد شیخ طوسی در پیش گرفته نمی پذیرید؟ چرا؟

* عرض کردم روش شیخ طوسی یک روش آرمانی و مصلحتی بود. شهید ثانی اگر به مقدمه تهذیب و استبصار نظر می افکند و یا در آن درنگ و تدبر می کرد. به روشنی در می یافت که شیوه شیخ طوسی شیوه مصلحتی بوده و او می خواسته غائله را بخواباند از این روی احادیث ضعیف و تقیه آمیز را ذیل مباحث گرد می آورد.

بله اشکال کار شهید ثانی در آن جاست که به نقد فنی شیوه شیخ می پردازد زیرا می نویسد:

شگفت از شیخ طوسی است که در کتاب اصول و غیر آن از کتابهای فقهی خود اظهار می کند: من حدیث اهل بیت را با این شرط می پذیرم که راوی آن صاحب ایمان و عدالت باشد. امّا در کتاب حدیث خود تهذیب و استبصار و حتی در کتابهای فقهی خود به هیچ شرطی پای بند نمی ماند: گاهی خبر ضعیف را با هر صورتی که دارد حجت می شمارد و بدان فتوا می دهد و تا آن جا پیش می رود که با یک خبر ضعیف چند حدیث صحیح را تخصیص می دهد و گاهی حدیث ضعیف را با طعن در سند مردود می سازد و گاهی خبر صحیح را از درجه اعتبار و حجیت ساقط می داند با این بهانه که این خبر متواتر نیست و حدیث نامتواتر به هیچ وجه در باب علم و عمل حجت نیست.

ثقه الاسلام کلینی

حوزه: ثقه الاسلام کلینی با چه انگیزه ای دست به نگارش اصول و فروع کافی زد.

* عرض کردم در اثر شگرد زنادقه شناخت حدیث صحیح از حدیث غیرصحیح دشوار و پیچیده شد. در این دوران که هزاران حدیث نامعتبر و نادرست به نام ائمه(ع) در دسترس بود خود به خود تبلیغی بود علیه شیعه و هر گروه و دسته ای برای مخالفت با شیعه مستمسکی یافته بود; از این روی متفکران مصلح از جمله ثقه الاسلام ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی رازی (؟ ـ ۳۲۸هـ.ق.) چنین اندیشید که با دقت و هوشیاری کامل و به کارگرفتن تجربیات فنی و علمی آنچه را صحیح و معتبر می شناسد در یک مجموعه علمی و فرهنگی گردآورد و در اختیار عموم بگذارد و آنچه را صحیح و معتبر نمی شناسد و یا تکرار مکررات می بیند به عنوان زوائد از دسترس مردم دور نگهدارد. از این روی ظرف بیست سال کوشش مداوم از لابه لای هزاران نسخه و صدها هزار حدیث مُسند و نامُسنَد شانزده هزار حدیث آن را انتخاب کرد و مجموعه خود به نام (کافی) به عالم تشیع تقدیم کرد.

  • حوزه: اگر با تلاش بیست ساله و به کارگرفتن تجربیات فنی و علمی آنچه را صحیح و معتبر می شناخت در یک مجموعه علمی و فرهنگی گرد آورد پس چرا حضرت عالی به نگارش (صحیح الکافی) پرداختید آیا این کار لزومی داشت.

* ثقه الاسلام کلینی در مقدمه کافی روش تألیف و انتخاب و شیوه کار خود را در تشخیص صحیح و ناصحیح توضیح می دهد که با مطالعه دقیق آن خواهید فهمید روش ایشان برای تشخیص صحیح از ناصحیح کافی نبوده و باید ضوابط علمی و فنی دیگری را نیز به کار بست تا حدیث معتبر و سالم را شناخت. اکنون مقدمه مرحوم ثقه الاسلام کلینی را برای شما می خوانم تا قضیه بر شما روشن شود:

تو در نامه ات نوشته ای که اینک معارف اعتقادی و مسائل شرعی به گونه ای بس شدید دچار اختلاف و تضاد گشته و شناخت اعتقادات بر حق و دریافت احکام درست دچار مشکل شده است زیرا روایات مذهبی در زمینه احکام و معارف اختلافی شدید دارند. نوشته بودی: اختلاف روایت می تواند علتهای مختلفی داشته باشد ولی حوزه دانشمندان از تو دور است و نمی توانی از محضر آنان بهره مند شوی و اختلافهای حدیث را حل کنی.

نوشته بودی: کاش کتابی جامع در دسترس قرار بگیرد که همه مسائل مذهبی را پاک و منقّح مطرح کند و احادیث صحیح و معتبر را در آن گرد آوری کند باشد که شیعیان را مفید افتد و از حیرت و سرگردانی به درآیند.

خداوند تو را ارشاد کند. دانسته باش که هیچ کس نمی تواند حدیث صحیح را از حدیث ناصحیح جدا کند مگر بر اساس ضوابطی که از خود امامان رسیده است.

امامان فرموده اند:

(حدیث ما را با کتاب خدا برابر کنید. اگر حدیث ما با قرآن برابر بود بپذیرید و اگر با قرآن مخالف بود به دور اندازید.)

امامان فرموده اند:

(حدیث ما را با رأی مخالفان مذهب برابر کنید. اگر حدیث ما با رأی مخالفان برابر درآمد رها کنید و اگر با رأی مخالفان نابرابر بود بپذیرید.)

امامان فرموده اند:

(حدیث اجماعی را با نقل همگانی بپذیرید که نقل همگانی تردید ندارد.)

ولی در حدّ ما نیست که این ضوابط را در همه احادیث اختلافی اِعمال کنیم چرا که تشخیص ما در این گونه مسائل ناچیز است; از این روی باید تشخیص صحیح و ناصحیح را به خود اهل بیت عصمت وابگذاریم و آخرین فرموده امامان را ملاک عمل قرار دهیم که مسؤولیت کمتری دارد و آسان ترین راه انتخاب است.

امامان فرموده اند:

(در صورتی که شناختِ حدیث بر شما مشکل شود هر حدیثی که مایل باشید از باب رضا و تسلیم می توانید مأخذ عمل قرار دهید.)

اکنون و بر این اساس آنچه می خواستی و آرزو می کردی پرداخته و آماده شد. امیدوارم با این جامع مذهبی مشکلات خود را حلّ کنی. اگر من در پرداخت این تألیف و پالایش صحیح از ناصحیح مقصر باشم در خیرخواهی امت و تقدیم حسن نیت مقصر نخواهم بود.)

از سخنان ثقه الاسلام کلینی استفاده می شود که ایشان در شناخت حدیث معتبر از نامعتبرها تنها معیار (رضا و تسلیم) را به کار بسته است از این روی علمای شیعه به کتاب کافی بسنده نکردند و باز هم با به کار بستن ضوابط علمی و فنّی به بحث و تحقیق در احادیث کافی پرداختند.

در قرن دهم شیخ زین الدین عاملی معروف به شهید ثانی (۹۱۱ ـ ۹۶۶هـ.ق) با توجه به سیره ای که نقد حدیث از قرن هفتم به بعد رواج پیدا کرده بود اسناد احادیث کافی را مورد بررسی قرار داد و سپس اعلام کرد:

(کتاب کافی ۵۰۷۲ حدیث صحیح ۱۴۴ حدیث حسن ۱۱۱۸ حدیث موثق ۳۰۲ حدیث قوی بالآخره ۹۴۸۵ حدیث ضعیف دارد.)

این برآورد علمی مورد پذیرش دیگر علما قرار گرفت و تا کنون کتابهای فقهی ما منت پذیر این مرد بزرگ و والا مقدارند.

در اوائل قرن یازدهم فرزند شهید ثانی جمال الدین ابومنصور حسن بن زین الدین مشهور به صاحب معالم دست به کار تازه ای زد که در مذهب تشیع بی سابقه بود. این دانشمند فقیه احادیث صحاح شیعه را از کتابهای چهارگانه: (کافی تهذیب استبصار و فقیه) استخراج کرد و در کتاب جداگانه به نام: (منتقی الجُمان فی الاحادیث الصحاح والحسان) به رشته تحریر در آورد. این اثر با آن که ناقص ماند مورد تقدیر و تحسین فقها قرار گرفت.

این جانب هم با پیروی از سیره پیشینیان یعنی با توجه به شرایط اعتبار در متن و سند احادیث معتبر کتابهای چهارگانه را به تشخیص خود مشخص کرده ام که امیدوارم مفید افتد.

شیخ صدوق

  • حوزه: انگیزه شیخ صدوق ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه القمی از نگارش من لایحضره الفقیه چه بوده و ایشان چه روشی را در گزینش احادیث داشته است.

* شیخ صدوق در سال ۳۶۸هـ.ق. در قصبه ایداق از سرزمین بلخ به سر می برد و با جماعتی از علمای آن سامان به افاده و استفاده می پرداخت. ابوعبداللّه شریف علوی به آن قصبه وارد شد و مایه انس او را فراهم آورد و در ضمن التزام رکاب و گشت وگذار در آن سامان محضر شیخ را مغتنم شمرد و بسیاری از نوشته های صدوق را از رساله ها و کتابها و جزوه ها که به همراه آورده بود نسخه برداری کرد و پس از سماع و قراءت اجازه گرفت تا سایر نوشته های او را هم پس از مطالعه و اشراف کامل روایت کند و در ضمن سفر تقاضا کرد تا شیخ صدوق خودآموزی در فقه به عنوان: فقیه من لایحضره الفقیه بنگارد تا هرکس به فقیه دسترسی ندارد که احکام الهی را از او بگیرد با مراجعه به این کتاب فتوای خالص و قطعی را به دست آورد.

بر اثر این تقاضا شیخ صدوق کتاب دلخواه او را نوشت و کم تر از شش هزار حدیث فقهی در آن درج کرد اما سند تمام احادیث را حذف کرد و سخنی از آرای مخالفان هم به میان نیاورد.

ایشان از جوامع حدیث که در آن سفر همراه داشت احادیثی را گزینش کرد که آرای او را منعکس کنند و با فتوای او موافق باشند.

دیری نگذشت که بیش از نیمی از احادیث آن ضعیف شمرده شد و آرای شاذ ایشان مورد اعتراض علما قرار گرفت. تا آن جا که یکی از علما کتابی به نام: التنبیه علی غرائب من لایحضره الفقیه) بر رد فتواهای شاذ وی نگاشت. ناگفته نماند که شیخ صدوق در یک فرصت مناسب برای کتاب فقیه خود مشیخه ای ترتیب داد تا احادیث آن را از حالت ارسال خارج کند و کتاب خود را مانند یک جامع فقهی و حدیثی به مرحله اعتبار بالا برد. ولی در این کار کاملاً موفق نشد زیرا پس از ترتیب این مشیخه باز هم دوهزار و پانصد حدیث آن به حالت ارسال و ضعف باقی ماند که به هنگام استدلال فقهی قابل استناد نخواهند بود و بقیه از ارسال خارج شد که قسمتی به خاطر بدنامی راوی شرایط صحت و حجیت را نداشتند و قسمتی به خاطر ضعف طریق شرط صحت را نداشتند و تنها در حدود یک پنجم آن به درجه اعتبار و صحت نائل شد و روشن گردید با توجه به متن احادیث و رفع اختلاف و تناقضی که با احادیث کافی و تهذیب و استبصار دارد بیش تر از یک ششم و یا یک هفتم آن قابل عرضه نخواهد بود.

اما این جانب ضعف طریق را به اصول اولیه سرایت نمی دهم و هر جا اطمینان حاصل کنم که حدیثی را از اصول اولیه یا تألیفات دست اول و نسخه های معتبر دست دوم استخراج کرده اند به آن حدیث ارج می نهم و اعتبار کافی می دهم. صحاح (فقیه من لایحضره الفقیه) را پس از پالایش متن و رفع تناقض در حدود ۱۶۵۰ حدیث می دانم.

  • حوزه: روشی که از اواخر قرن هفتم برای شناخت حدیث صحیح از ناصحیح رواج یافت چه بود و پرچم این حرکت بزرگ را چه کسی بردوش داشت.

* در روشی که از اواخر قرن هفتم رواج یافت صحت حدیث تنها از نظر سند مورد توجه قرار گرفت و بر همین اساس احادیث کتابهای چهارگانه را به پنج دسته: صحیح حَسَنْ موثق قوی و ضعیف تقسیم کردند. در نتیجه معیار دوم پیشینیان یعنی بحث کردن در متن حدیث از مَعاجم حدیثی به کتابهای فقهی حوالت شد تا فقهای مذهبی در جای مناسب متن احادیث را مورد بحث و کاوش قرار دهند و در واقع برای نوبت دوم احادیث صحیحه را از حیث متن و فحوا پالایش دهند و هر حدیثی که براساس تقیه صادر شده باشد از درجه اعتبار و عمل ساقط کنند.

پرچم این گرایش تازه را فقیه بزرگ شیعه ابوالفضائل احمد بن موسی بن طاوس (م:۶۷۳هـ.ق.) بر دوش کشید و رفته رفته دیگر دانشمندان به او پیوستند جز فقهای اخباری که همه احادیث را صحیح و معتبر می دانند.

  • حوزه: جز دانش رجال با چه دانش و ابزاری می توان به درستی و نادرستی خبری دست یافت.

* تنها راهی که همگان پذیرفته اند و جنبه الزامی دارد همان راه فنی و علمی است که در پرتو دانش رجال و درایه روشن شده است.

تنها دانش رجال است که براساسِ سیره عقلا و منطق قرآن و حدیث حجّت شناخته می شود و چون جنبه کلی دارد در خور تعلیم و تعلم است.

اگر ما فرض کنیم که از راه ذوق و اشراق و یا هر راه دیگری بر درستی حدیثی یقین پیدا کرده ایم این یقین برای شخصی که یقین پیداکرده حجت است و نه دیگری. این شخص نه می تواند آن را به دیگران آموزش دهد و نه می تواند آن را برای دیگران تبلیغ کند.

اگر قرار باشد که ما درستی حدیث را از راه دیگری به دست آوریم این بدان معنی خواهد بود که حقیقت را از راه دیگری; مثلاً از قرآن مجید استنباط کنیم و چون حدیث کلینی را با آن حقیقت سازگار می بینیم می گوییم: این حدیث صحیح است.

ولی مسأله این جاست که پس از کشف حقیقت به وسیله قرآن و یا هر وسیله دیگری که حجت بودن آن آشکار باشد نیازی به آن حدیث احساس نمی شود خواه آن حدیث را ضعیف بدانیم یا صحیحٌ لغیره.

به دیگر سخن ما نیاز داریم تا حدیثی بیابیم که حاکم بر ما باشد و تکلیف خود را از آن باز یابیم نه حدیثی بیابیم که ما بر آن حاکم شویم.

  • حوزه: رابطه قرآن و احادیث را چگونه

* تمام مسائل مذهبی از قرآن استخراج شده اند: یا به صورت فریضه و یا به صورت سنت. این کار را رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) انجام داده اند. البته این کار قاعده و ضابطه دارد که باید به جست وجوی آن برخاست.

با دریافتی که این جانب از محکم و متشابه دارم حدیث و قرآن را آسان تر از دیگران با هم مقایسه می کنم و آنچه باید حذف شود آسان تر از دیگران حذف می کنم.

بخشی از این گونه اطلاعات را در کتاب طهارت و صلات بحارالانوار آورده ام و در ترجمه و تفسیری که بر قرآن نگاشته ام و به نام معانی القرآن نشر داده ام بر همین پایه سیر کرده ام.

به فرموده امامان(ع) باید حدیث بر قرآن عرضه شود. این عرضه کار ساده ای نیست. حدیث خود فریاد نمی زند که من با کدام آیه سازگارم. باید قرآن را بارها و بارها با دقت مطالعه کرد و مقوله ها دستورها پیامها برنامه ها و معارف آن را شناخت آن گاه به سراغ احادیث رفت و بررسی کرد که از کدام مقوله است تا رابطه و نبود رابطه را دریافت.

عرضه حدیث به قرآن از دست کسی ساخته است که با همه مسائل و معارف و مقوله های مذهبی آشنایی ژرف داشته باشد. با آداب معارف اخلاق فقه و تاریخ آشنا باشد و با یاری پروردگار به جست وجو برخیزد تا رابطه ها را کشف کند.

چنانکه پیش از این عرض کردم ما به این وسیله می توانیم به درستی و نادرستی حدیث پی ببریم ولی نه برای آن که حدیث صحیح را به کاربندیم; زیرا پس از مطالعه قرآن و حدیث حاکم بر تکلیف ما قرآن است نه حدیث. آنچه در این جا مهم است و این بررسی و عرضه را ضروری می کند این که انسان مجتهد می شود و قواعد را می شناسد و در سایه قواعد فتوا می دهد.

  • حوزه: به نظر حضرت عالی چه عواملی سبب شده که شناخت صحیح از دین مشکل شود و پیچیده.

* نفوذ سیاستمداران طرفداریک گروه وفرقه خاص در حکومتها مخالفان و دشمنان سرسخت دین و راویان ساده لوح و بی تقوا و بی توجه به علم رجال و درایه سبب شد که شناخت صحیح دین مشکل شود و سرگردانی و اختلاف بزرگی در بین امت پدید آید.

راویان ساده لوح و بی تقوا به خاطر این که روی شنیده های خود دقت نمی کرده و به تبلیغ و رواج آنها می پرداخته اند بیش ترین ضربه را به اسلام زده اند.

  • حوزه: از جمله آثار حضرت عالی ترجمه و تفسیر قرآن است که به نام (معانی القرآن) نشر یافته لطفاً انگیزه خود را از پدید آوردن این اثر بیان کنید.

* البته اصل این کار و مطالعه آن سالها به درازا کشید ولی ترجمه دوسالی بیش تر وقت نگرفت.

آنچه این جانب را به ترجمه و تفسیر قرآن کریم واداشت تقاضای یکی از دوستان بود. ایشان در پیش از انقلاب اسلامی در درسهای تفسیر ما شرکت می کرد و کتاب (معجزه قرآن) ما را هم خوانده بود و با سبک و سیاق کار من آشنا بود; از این روی به من گفت:

(من وقتی که ترجمه شما را مطاله می کنم به راحتی می فهمم و ترجمه شما ترجمه روانی است و مناسب خواهد بود که ترجمه ای بر قرآن داشته باشید.)

تشویق ایشان از سویی و تقاضا و اصرار دیگر دوستان بر نوشتن تفسیر از دیگر سو مرا بر آن داشت که به ترجمه بپردازم و از تفسیر به گونه گسترده صرف نظر کنم; زیرا هزینه بسیار برای چاپ می برد و در ضمن به درخواست دوستانی که اصرار داشتند تفسیری از من بر قرآن داشته باشند با بیان مقصود آیه و ارائه لُبّ و خلاصه آن پاسخ مثبت بدهم.

البته هر حرکت علمی امکان دارد در آغاز جا نیفتد و افرادی را برانگیزد ولی بعدها که به هدف نویسنده مترجم و پدید آورنده آن حرکت علمی پی ببرند و تلاشی که شده نمایان شود حرکت علمی ترجمه اثر و… جای خود را باز می کند و از برخوردها و تنشها کاسته می شود.

در این مدت که ترجمه من به بازار دانش عرضه شده شماری به مخالفت برخاسته اند و من هم این جا و آن جا تا جایی که امکان داشته تلاش کرده ام مبانی خود را در ترجمه ارائه دهم.

در تربیت مدرس در آن مدتی که مجالِ طرح مباحث قرآنی را یافتم تلاش کردم هدف خود را از ترجمه و مبانی خود را در ترجمه بیان کنم و بفهمانم آنچه در ترجمه قرآن آورده ام برخاسته از یک سری مبانی است و بی مبنا و بی دلیلِ و برهان سخن نگفته ام و به ترجمه کلام خدا نپرداخته ام.

  • حوزه: ترجمه حضرت عالی از قرآن چه ویژگیهایی دارد و در اساس مترجم باید چه شیوه ای را در پیش بگیرد تا پیام قرآن را دریافت کند.

* به نظر من مترجم برای فهم درست آیات قرآن باید تا جایی که امکان دارد خود را به زمان نزول قرآن نزدیک کند و در آن جوّ قرار بگیرد تا همان گونه که مخاطبان قرآن در زمان رسول گرامی اسلام(ص) آیات قرآن را می فهمیدند او نیز بفهمد.

راههای رسیدن به این مهم گوناگون است: تاریخ شأن نزول مقایسه آیات قرآن با یگدیگر بررسی احادیث رسیده نشانه های خارجی زبان قرآن آرای مفسران و… بنده تلاش ورزیده ام در این ترجمه تمامی این امور را دخالت دهم آن گاه از مطالعه و بررسی همه اینها آنچه را فهمیده ام روان و گویا در ترجمه بیاورم بدون این که نکته های تفسیری وتوضیحی را در پاورفی یا داخل پرانتز بیاورم. در این جا به چند نمونه اشاره می کنم:

۱٫ آیه (اذ تستغیثون رَبَّکم) (انفال۹/) وقتی نازل شده مردم هم زمان استغاثه را می دانسته اند و هم مکان آن را و هم شرایط آن را ولی ما امروز این را نمی توانیم بفهمیم جز به کمک تاریخ و تفسیرها.

بسیاری پنداشته اند این آیه شریفه مربوط به جنگ اُحُد است ولی من با توجه به همان روشی که دارم بر این باورم که این آیه مربوط به جنگ بدر است. وقتی این را فهمیدم در ترجمه به کار بستم به این گونه:

(اذ تستغیثون ربّکم فاستجاب لکم أنی ممدّکم بألف من الملائکه مردفین.)

به خاطر بیاورید که در آغاز همین جنگ اُحُد موقعی که از کثرت دشمن و تعداد سوارانشان آگاه شدید استغاثه کردید و از پروردگارتان مدد می خواستید که پروردگارا عده ما اندک است و شمار دشمنان ما پنج برابر ماست و پروردگارتان اجابت کرد که من شما را با هزار فرشته مدد خواهم کرد که هر یک از آنان دو تن فرشته دیگر ردیف خود سوار کرده باشند تا سوارانشان با سواران دشمن بجنگند و پیادگانشان با پیادگان دشمن مصاف دهند.

اصل آمدن فرشتگان به یاری مسلمانان در جنگ مسلّم است هر چند درچگونگی یاری کردن اختلاف وجود دارد; ولی آیا در جنگ بدر به یاری آمده اند یا در جنگ اُحد؟ بیش تر بر این باورند که در جنگ بدر بوده و امین الاسلام طبرسی دیدگاهی را می آورد که یاری فرشتگان را مربوط به جنگ اُحد می داند.

من با همان روشی که دارم در ابتدا تصویری درست از هر یک از دو جنگ در ذهن خود ترسیم کردم و به این نتیجه رسیدم که یاری فرشتگان مربوط به جنگ اُحُد است. زیرا قرآن در چند مورد در آیات جنگ بیان می فرماید: ما دشمن را در چشم شما اندک جلوه دادیم و شما را هم در چشم دشمن اندک نمایاندیم تا نه شما مرعوب آنان شوید و نه آنان به تمهیدات و تجهیزات و ساز و برگ قوی با شما رو در رو شوند.

از این روی از همان آغاز مسلمانان وحشت و اضطراب نداشتند تا نیاز به ایجاد اطمینان قلبی و فرو فرستادن فرشتگان باشد.

ولی در جنگ اُحُد به مسلمانان خبر رسید که دشمن با ساز و برگ و تجهیزات قوی و ششصد جنگجو به نبرد شما می آید در حالی که مسلمانان هم از نظر ساز و برگ و تجهیزات ضعیف بودند و هم از نظر شمار جنگجویان اندک. این بود که وحشت و اضطراب آنان را فرا گرفت و به استغاثه پرداختند و از پروردگار یاری خواستند و خداوند هم وعده یاری می دهد و در روز موعود فرشتگان را برای نبرد با دشمن و یاری مسلمانان فرو می فرستد.

۲٫ یا در مسأله حجاب که من در مقاله ای به شرح آن را بررسی کرده ام و در مجلّه شما [حوزه] به چاپ رسیده همین روشی را که عرض کردم به کار بسته ام.

باید دید در آن زمان که آیه حجاب نازل می شود مخاطبان آن چه پوششی داشته اند. شما آن زمان را در نظر بگیرید و چگونگی پوشش را بعد به مطالعه قرآن بپردازید ببینید آیا قرآن پوشش جدیدی را ارائه می دهد. یا نه قرآن یک هدف و آرمانی دارد و روی آن انگشت می گذارد.

مثلاً به مردان می گوید: (مواظب باشید چاک دامنتان باز نشود) یعنی عورت خود را بپوشانید. زیرا در آن زمان رسم بر این بوده که مردان (رداء) و (ازار) می پوشیده اند مانند لباس احرام. بنابراین می فرماید اگر چاک دامن کسی (ازار) کنار رفت نگاه نکنید. و به زنان می فرماید: (ولیضْربنَ بخُمُرِهِنَّ علی جیوبهن) همان خُماری که آنان استفاده می کرده اند می گوید و می گوید: کجاها را به وسیله آن بپوشانید و…

می بینید که این آیات اگر همه با هم سنجیده شوند و زمان نزول لباسهایی که آنان می پوشیده اند مورد توجه قرار بگیرد خواهیم دید خداوند هدفهای خاصی را دنبال کرده نه این که لباس خاصی را پیشنهاد داده باشد.

۳٫ اگر در داستانهای قرآن حتی چند داستانی که در یک سوره آمده اند درنگ و دقت شود نتیجه گرفته می شود که هر یک هدف خاصی را دنبال می کند. این چنین است داستانهایی که به ظاهر در قرآن تکرار شده اند. این جاست که مفسر و مترجم باید به دقت در پی هدف داستان باشد. یک وقتی آقایی با حالت اعتراض می گفت: چرا در قرآن این همه داستانهای تکراری آمده است؟

گفتم: چنین نیست. تکراری ترین داستان به ظاهر داستان حضرت موسی(ع) است. اگر دقت شود جهت تکرار روشن می شود. مخاطبان قرآن عموم مردم هستند. خداوند در نقل مطالب با مردم به گونه کلاسیک برخورد نکرده که بگوید: تا این جا این مطلب دانسته شد و یا بخشی از داستان را گفتیم اینک ادامه آن.

خداوند در هر کجا به منظوری داستانی آورده و اگر برای بار دوم داستانی را می خواهد نقل کند هدفی دارد و برای رسیدن به آن هدف و یادآوری کلیات را می فرماید و بعد روی هدف خویش انگشت می گذارد. پس هر بار که داستانی تکرار می شود درنتیجه گیری با نقلهای دیگر فرق می کند.

من این مهم را در ترجمه درنظر گرفته ام. نکته هایی را که گاه با قرائن خارجی فهمیده ام در ترجمه به کار بسته ام قرآن درباره حضرت موسی می فرماید:

(وأخی هارون هو افصح منی لساناً فارسله معی)

پروردگارا! هارون را با من روانه کن وی درزبان آوری از من فصیح تر است.

قصص۳۴/

یا:

(قال رب انی اخاف ان یکذبون. ویضیق صدری ولاینطلق لسانی فارسل الی هارون.)

موسی گفت: پروردگارا! می ترسم که رسالت مرا تکذیب کنند. اگر فرعونیان رسالت مرا تکذیب کنند سینه ام تنگ می شود و در اثر خشم و تندی زبانم می گیرد. از این روی بهتر است که پی هارون بفرستی که ابلاغ رسالت و مواجهه با فرعون و فرعونیان به عهده او باشد.

شعراء۱۲/

برخی وقتی این آیات را مطالعه کرده اند پنداشته اند: موسی(ع) لکنت زبان داشته از این روی به داستان سرایی پرداخته و داستان کودکی حضرت موسی(ع) را که آتش به دهان گذاشته نقل کرده و نتیجه گرفته اند: حضرت موسی لکنت زبان داشته زیرا در کودکی آتش به دهان گذاشته و بر اثر آن زبانش آسیب دیده است.

حال آن که لکنت زبان در برابر فصاحت قرار نمی گیرد. این که در برابرش فصاحت آمده باید مقصود چیز دیگر باشد.

من با توجه به همان روشی که دارم این احتمال را داده ام که مقصود از عقده زبان باید این باشد که چون حضرت موسی(ع) مدت زیادی از مردم شهر به دور بوده و در متن جامعه و تمدن شهری زمان خود نبوده و در جامعه کوچکی می زیسته و به شبانی مشغول بوده بسیاری از واژه های روزانه رایج را نمی دانسته; از این روی در گفت وگو با مردمان شهر بویژه در برخورد با پادشاه زمان و درباریان طبیعی است که نمی توانسته مقصود و هدف خود را بفهماند. ولی هارون که در مرکز شهر رشد کرده و می زیسته بویژه در ردیف بزرگان بوده و ریاست بنی اسرائیل را بر عهده داشته با فرهنگ و تمدن شهری و از همه مهم تر زبان مردم آشنایی کامل داشته و از فصیح ترین مردم به شمار می رفته است از این روی حضرت موسی برای رساندن پیام خود به مردم و بویژه فرعون و درباریان از خداوند می خواهد:

(رب اشرح لی صدری. ویسّرلی امری واحلل عقده من لسانی. یفقهوا قولی. واجعل لی وزیراً من اهلی. هارون اخی.)

پروردگار من سینه مرا گشاده گردان تا آرامش داشته باشم و بهتر بتوانم تصمیم بگیرم. کار مرا آسان گردان که پیشبرد رسالت و مقابله با کاخ فرعونی و سنای مصر کاری بس مشکل است. گره اززبان من بگشا. تا طلاقت زبان داشته باشم و رسا و روان سخن بگویم و درباریان فرعون منظور مرا دریابند. و از خاندان خودم برای من وزیری قرار ده. همان برادرم هارون که از من فصیح تر سخن می گوید و هم ریاست بنی اسرائیل را بر عهده دارد.

ط۲۵/ ـ ۳۰

۴٫ یا در آن شب که موسی با همسرش در کوهستان طور راه خود را گم کرد و از دور آتشی فروزان دید به همسرش گفت: شما در این جا درنگ کنید و دیگر جای مروید. چشم من با فروغ آتشی آشنا شد. می روم تا شاید شعله ای از آن آتش برفروزم و برای شما بیاورم و یا بر سر آتش کسی را بیابم که راه را از او بجویم و از سرگردانی رها شویم. و چون به کنار آتش رسید ندایی به گوشش رسید که ای موسی! من پروردگار تو هستم. تو باید پاافزار خود را از پا برون کنی چرا که در سرزمین طُوَی دره مقدس پانهاده ای. من تو را از میان همگان برای رسالت خود گزین کردم. پس گوش به فرمان اشارات من باش….

تا آن جا که خداوند خطاب به موسی می فرماید:

(وما تلک بیمینک یاموسی.)

دیگر این چیست که در دست داری؟

موسی عرض می کند:

(قال هی عصای أتوکؤُا علیها واهشُّ بها علی غنمی ولی فیها مأرب اُخری.)

گفت: این عصای من است. به هنگام خواب پیشانی خود را بر آن تکیه می دهم و ایستاده استراحت می کنم تا گوسفندانم پراکنده نگردند. بر شاح بوته ها و درختها می زنم تا برگهای آنها بر سر گوسفندانم بریزند. خواسته های دیگری هم دارم که با عصا انجام می دهم.

مفسران درمعنای (اتوکؤا علیها) سخنانی دارند. من برای فهم معنای این لغت به سراغ چوپانها رفتم و مطلب برایم به خوبی روشن شد که چوپانها در حال استراحت عصای خود را زیر چانه می زنند و ایستاده به استراحت می پردازند; زیرا اگر روی زمین دراز بکشند گوسفندها پراکنده می شوند و هر کدام به سویی می روند; از این روی ایستاده به استراحت می پردازند تا گوسفندان از پیرامون آنان پراکنده نشوند.

  • حوزه: برای فهم قرآن غیر از راههایی که اشاره کردید چه راهی اهمیت ویژه دارد.

* قرآن خود را به (عربی مبین) وصف کرده; یعنی عربی گویا. فرض کنید اگر زبان عربی لهجه ها و گویشهای گونه گون داشته باشد گویاترین آنها زبان قرآن است.

از سویی زبان عربی با قاعده ترین زبانهاست. اگر کسی قواعد عربی را درست بداند و به جا استفاده کند در فهم قرآن تا قرینه محکمی در کار نباشد همان مسلمات و محکمات قواعد عربی را به کار بندد و احتمالهای شاذ و غیر رایج را کنار بگذارد خواهد توانست فهم دوستی از قرآن داشته باشد.

به عنوان مثال گفته اند: (الاّ) برای استثنای متصل است و گاه برای استثنای منقطع می آید. در این آیه شریفه:

(یا ایها الذین آمنوا لاتأکلوا اموالکم بینکم بالباطل الاّ ان تکون تجارهً عن تراضٍ منکم.)

ای اهل ایمان! در معاملات اموال هم را به ناحق مخورید مگر بر وجه تجارت و با رضایت طرفین باشد که متاعی در برابر طلا و نقره تبدیل گردد و سودی باطل و بی اصل به دست آید.

نساء۲۹/

معمولاً مفسران و نیز فقیهان که گاه به این آیه استشهاد کرده اند گفته اند: (الاّ) در این آیه استثنای منقطع است چون تجارت عن تراض از نوع اکل مال به باطل نیست. ولی به نظر ما (الا) در این جا نیز استثنای متصل است و بر همان مورد غالب حمل می شود. در حقیقت خدا می خواهد بفرماید: این تجارت و دادوستد که کاری روی کالا انجام نمی گیرد صرفاً یک کار واسطه گری و در درجه اول این هم اکل ما به باطل است ولی چون شما ناگزیر از آن هستید اگر با رضایت طرفین انجام بگیرد اشکالی ندارد.

هر چند هر دو احتمال در نتیجه یکی است امّا بنابراین که استثنای متصل باشد معلوم می شود روح شریعت و قرآن چیزی را بیان کرده که در احتمال استثنای منقطع چنین چیزی نیست.

پس باید الفاظ و واژگان به همان معنای دقیق و رایج آن حمل شود نه به معناهای شاذ و غیر رایج.

خلاصه عربی مبین یعنی عربی گویا. اگر مترجم و مفسر با به کارگیری دقیق قواعد عربی به سراغ جمله ها و واژگان قرآن برود و دیگر شرایط را نیز مورد توجه قرار دهد دچار شبهه نمی شود و به معنای درست واژگان و جمله ها دست می یابد.

  • حوزه: این که اشاره کردید در ترجمه مخاطبان را مورد توجه قرار می دهید به چه معناست. چون یک وقت ما مخاطبان زمان نزول قرآن را درنظر می گیریم و شرایط آنها را و در حقیقت خود را به جای آنان می گذاریم و آیات قرآن را ترجمه می کنیم و یک وقت هم با توجه به این که ما نیز مخاطب قرآن هستیم قرآن با ما هم سخن گفته و… قرآن را ترجمه می کنیم. شما کدام را مورد توجه قرار داده اید.

* این بسته به آیات قرآن است. برخی از آیات نقل قصص و تاریخ می کنند. برخی بیان کننده یک موضوع اجتماعی هستند. آنچه را من عرض کردم مربوط به موضوعاتی است که به زمان خاص بستگی دارند و در ظرف زمانی خاص نازل شده اند مانند آیاتِ مربوط به جنگ احد و…

  • حوزه: با تشکر از این که وقت شریف خود را در اختیار ما گذاشتید.

من هم از شما تشکر می کنم و امیدوارم که موفق باشید.


لینک متن مصاحبه در وبگاه حوزه