در این نوشتار احکام وصیت، ارث و طبقات وارثان، اِرث کَلالَه، اِرث پیمانی، عَول و تَعصِیب، به صورت مستقیم از قرآن تبیین و تشریح شده است. نوشتار برگرفته از مقاله ایست که نخستین بار در سال ۱۳۵۳ در کتابی با نام «احکام قرآن: ارث و ربا» به چاپ رسیده است و در واقع به چگونگی تقسیم ارث در قرآن می پردازد. مقاله همین کتاب درباره ربا نیز در همین وبگاه قابل ملاحظه است.

احکام الهی در قرآن

قرآن کریم، تنها کتاب مسلمانان است که متن آن حجت و به منزله قانون اساسی دین اسلام است. رسول خدا و اهل بیت آن سرور می فرموده اند: بیان ما در احکام الهی بر اساس قرآن مجید است، هرگاه حکمی مخالف قرآن از ناحیه ما نقل کنند، پذیرا مشوید (الکافی، ج۱، ص۶۹).

البته بررسی آیات قرآن، نباید سرسری انجام گیرد؛ زیرا معانی قرآن، جز با مطالعه و تدبر کافی، قابل استنباط نیست. خداوند عزت، در قرآن مجید می فرماید:

«کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الألْبَابِ»

«این مکتوب فرخنده را بر تو نازل کردیم، تا بسنجند و وارسی کنند آیات آن را همگان، و به خاطر بسپارند خردمندان».

(ص،۲۹)

ما با تدبر در آیات قرآن، نه تنها در راه استنباط واقعی گام می گذاریم، بلکه در اثر وارسی و برابری قرآن با سنت رسول خدا و بیان ائمه اطهار، مبانی احکام را به دست می آوریم، حتی روایات صحیح را از ناصحیح وامی شناسیم. از جمله، قرآن مجید در موضوع ارث، مبنای روشنی ارایه نموده است که با توجه به آن مبنا، حکمی از احکام ارث ناگفته نمانده است. منتها دریافت آن نیازمند دقت و مطالعه بیشتری است و ما امیدواریم که در این مقاله کوتاه، تا حدی رفع ابهام نموده، راه شناخت آن را مبین آریم.

وصیت

اگر مجموع آیات ارث را در کنار هم قرار دهیم و تناسب مضامین آن را از نظر عموم و خصوص بررسی کنیم، به این نتیجه می رسیم که اولین نوبت، آیه وصیت نازل شده که می فرماید:

«کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّهُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ»

ترجمه: «نوشته شد بر عهده شماـ هرگاه یکی را مرگ در رسد و ثروتی از خود بر جای نهدـ سفارش برای پدر و مادر و نزدیک تران از خویشان، به شایستگی. این حقی است بر عهده پرهیزکاران».

(بقره، ۱۸۱)

بیان: با نزول این آیه شریفه، مسلمانان موظف شدند که در حال احتضار، اموال خود را به نحو شایسته و متعارف، مخصوص پدر، مادر و نزدیکتران از خویشان، ساخته، مراتب را به عنوان وصیت و سفارش، ضمن تنظیم سند و یا شفاهاً در برابر شهود، مسجّل سازند. از جایی که بشر از مرگ نابه هنگام ایمن نیست، بر آن ها که راه تقوی و پرهیزکاری دارند، یعنی ملتزم اند که در انجام وظایف اهمال نکنند، حتم و لازم می شود که در حال صحت، وصیت خود را تنظیم کنند، مبادا به مرگ نابهنگام (تصادف ـ فجأه) دار دنیا را ترک گفته و این وظیفه دینی و اجتماعی را انجام نداده باشند.

از این جا بود که رسول خدا فرمود: «الوَصیَّهُ حقٌّ عَلَی کُلِّ مُسلِم» = «وصیت وظیفه هر مسلمانی است، چنان که تقوی و پرهیزکاری تکلیف عمومی».

وظیفه تقسیم میراث

در آیه شریفه، «والدین» به صورت تثنیه ذکر شده؛ از این رو شامل اجداد و جدّات نخواهد شد. همچنین از این جهت در مقابل «اقربین» ذکر شده است که قرآن مجید قرابت رَحِمی را از طرف نازل معتبر می شناسد، نه از طرف عالی؛ لذا پدر و مادر را با این که در مرتبه فرزندان صلبی اند و مانند آن ها نسب متصل دارند، تحت عنوان شخصی و نام والدین، صاحب میراث قرار می دهد و فرزندان صلبی را تحت عنوان اقربین یعنی نزدیک تران. در نتیجه اگر فرزندان صلبی مرده باشند، نوادگان، طبق دستور اولویت (اُولُوا الاَرحامِ بَعضُهُم اَولَی بِبَعضٍ فِی کتاب اللهِ) جای آن ها قرار گرفته، ارث پدر یا مادر خود را از میراث جد و یا جده دریافت می کنند. ولی اگر پدر و مادر مرده باشند، جز بر اساس قانون طفیلی، دیگران به جای آن دو نخواهند نشست.

به عبارت دیگر فرزندان، تحت عنوان اقربین که یک مفهوم عام مردد است، برای احراز ارث دعوت شده اند. پس اگر طبقه اول که واپیشترند، زنده نباشند، طبقه بعدی نوادگان مستقیماً از همین کارت دعوت و همین عنوان اقربین استفاده کرده جای طبقه اول را می گیرند. اما اگر پدر و مادر که با نام و عنوان شخصی دعوت شده اند، زنده نباشند، عنوان پدر و مادر بر کس دیگری قابل انطباق نیست و در نتیجه حق آنان ساقط می شود و به اقربین خواهد رسید، خواه طبقه اول و خواه طبقات بعدی.

البته اگر عنوان اقربین به هیچ وجه مصداقی نداشته باشد، یعنی نسل متوفی منقطع باشد، ولی پدر و مادر زنده باشند، تمام ماترک را خواهند برد. اگر آن ها هم زنده نباشند، قهراً عنوان طفیلی زنده خواهد شد؛ یعنی فامیل پدر و مادر با حفظ شرایط، از کارت دعوت پدر و مادر استفاده کرده به طفیل آنان، حائز میراث می شوند.

والدین و اقربین کدامند؟

تنها در این آیه شریفه نیست که پدر و مادر مقابل اقربین و به عنوان صنف علی حِدَه یاد شده اند، بلکه در آیات دیگری هم به این مقابله و تنوع تصریح شده است:

از جمله، سه نوبت در آیات ارث که شرح آن خواهد آمد و یک نوبت در آیه شهادات که می فرماید:

«کُونُوا قَوَّامینَ بِالقِسطِ شُهداء للهِ وَ لَو عَلَی اَنفُسِکُم اَوِ الوالدینِ وَ الاَقرَبینَ»

ترجمه: «پایه های عدالت را استوار کنید و در ادای شهادت راه حق بپویید، گرچه بر ضرر شما باشد یا ضرر بر والدین و نزدیک تران».

(نسا، ۱۳۵)

یک نوبت در آیه نفقات که می فرماید:

«یَسأَلونَکَ ماذا یُنفِقونَ قُل ما أَنفَقتُم مِن خیرٍ فَلِلوالدَینِ وَ الاَقرَبینَ»

ترجمه: «می پرسند که انفاق واجب از چه باشد؟ بگوی: هر چه باشد، باشد، همان قدر که نافع باشد کافی است. اما برای پدر و مادر و نزدیکتران».

(بقره، ۲۱۵)

طبقات وراث

با توجه به این توضیح و بیان، معلوم شد که قرآن مجید با ذکر دو کلمه مفرد: (والدین ـ اقربین) طبقات ورّاث، یعنی میراث بران اصلی و میراث بران طفیلی را ممتاز کرده است و شخص محتضر می بایست برای آنان وصیت کند. منتها میزان سهم الارث، با قید (بِالمَعرُوفِ) به صلاح دید وصیت گزار محول شد. لذا مراتب وصیت برای بازماندگان و اوصیا، مسجل و محتوم و تخطّی از آن جرم قطعی محسوب می گشت و به همین جهت در تعقیب آیه قبل فرمود:

«فَمَن بَدَّلَهُ بعدَ ما سَمِعَهُ فَاِنَّما اِثمُهُ علَی الَّذینَ یُبَدِّلُونَهُ اِنَّ اللهَ سمیعٌ عَلِیمٌ».

ترجمه: «هر کس تبدیل کند مراتب وصیت را پس از شنیدن، گناهش دامن گیر همو خواهد بود. خداوند شنوای وصیت و دانای به کردار همگان است».

از جایی که ممکن بود که وصیت گزار در اثر کینه ورزی با برخی از ورّاث، قید (بِالمَعرُوفِ) را زیر پا نهد و بر خلاف وجدان سالم و صواب دید محیط اسلامی وصیّت کند، اضافه فرمود:

«فَمَن خافَ مِن مُوصٍ جَنَفاً اَو اِثماً فَاَصلَحَ بَینَهُم فَلا اِثمَ علَیهِ. اِنَّ اللهَ غَفورٌ رَحیمٌ»

ترجمه: «و هرکس خائف شود که وصیت گزار، بر خلاف وجدان و صواب، وصیت کرده و یا عمداً حقوق برخی از ورّاث را ضایع کرده است؛ و بعد به منظور اصلاح، مراتب وصیت را تغییر داده، نزاع ورّاث را بخواباند، گناهی بر او نیست و اگر در گمان خود به خطا رفته باشد، خداوند پرده پوش و مهربان است».

نوبت دوم، آیات ۶ تا ۸ سوره نساء نازل گشت و ناظر به همین قانون اول بود که از آیه وصیت دریافت می شد. آیه ششم می فرماید:

«لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَ الأقْرَبُونَ. وَ لِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَ الأقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ. نَصِیبًا مَفْرُوضًا»

ترجمه: «برای مردان نصیبی است از آن چه پدر و مادر و نزدیک تران به جا می نهند. و برای زنان هم نصیبی است از آن چه پدر و مادر و نزدیکت ران برجا می نهند: کم باشد یا زیاده، نصیبی مقطوع و مشخّص».

بیان:

«از این آیه شریفه استنباط می شود که برخی از مسلمانان به خاطر انس با مرام جاهلیت، طبقه نسوان را از وصیت خود محروم می ساخته اند؛ لذا آیه شریفه نازل شد و صریحاً دستور فرمود که زنان هم پابه پای مردان ارث می برند و باید در مراتب وصیت منظور شوند. حتی اگر وصیت گزار در اثر غفلت و جهالت وجود زنان را نادیده بگیرد، مجتمع اسلامی و در رأس آنان وصّی و کارگزار میت، موظف است سهم الارث زنان را مطابق وجدان و صلاح دید محیط ادا کند؛ زیرا این حق الارث به عین میراث تعلق گرفته است.

در ضمن باید به این نکته توجه کرد که (والدین ـ اقربین) در آیه وصیت به صورت مفعولی ذکر و میراث بر معرفی شدند. در این جا اما به صورت فاعلی و میراث گذار یاد شده اند تا به قانون توارث تصریح شده باشد. یعنی همچنان که بعد از مرگ خود برای پدر، مادر و فرزندان خود ارث می گذارید، در موقع مرگ آنان هم میراث آنان را صاحب می شوید. همانطور که اصالهً از مادر، دختر؛ و به عنوان طفیلی از خواهر، عمه، خاله خود ارث می برید، موقع مرگ باید برای آنان ارث بگذارید.

البته در آیه وصیت فرمود: «اِن ترَکَ خَیراً» یعنی وجوب وصیت موقعی است که مالی معتنابه، میراث بگذارد که احیاناً موجب نزاع و درگیری شود. اما در این آیه فرمود: «مِمّا قَلَّ مِنهُ اَو کَثُرَ»؛ یعنی میراث، مطلق اموال شما را شامل است و کم و زیاد آن در حیازت ارث فرقی نمی گذارد. این فرق مربوط به وصیّت بود که سرّ آن هم معلوم است.

سهم سایر خویشاوندان از ارث

در آیات بعدی، یعنی آیه های هفتم و هشتم سوره نساء می فرماید:

«وَ إِذَا حَضَرَ الْقِسْمَهَ أُولُوا الْقُرْبَى وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینُ، فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفًا. وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّهً ضِعَافًا خَافُوا عَلَیْهِمْ، فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلا سَدِیدًا».

ترجمه: «و هرگاه صاحبان قرابت، یتیمان و خدمت گزارانِ میت هنگام تقسیم ترکه حضور یابند، آنان را از میراث او روزی مند کنید و با لحنی خوش و دلپذیر بازشان گردانید. آنان که اگر بمیرند، برای نسل ناتوان خود نگرانند، واپیشترند که با بازماندگان میت تندی نکنند، بلکه سخنی متین بیارایند».

بیان:

«اُولُوا القُربی» یعنی صاحبان قرابت رَحِمی که با وجود «اقربین» از ارث محروم اند. «ایتام» یعنی کودکان بی سرپرست که جزو خویشان میت اند؛ مانند برادران، خواهران، خواهرزادگان، برادرزادگان خصوصاً موقعی که تحت کفالت میت بوده اند. «مساکین» یعنی خدمت گزاران و مستخدمان؛ زیرا در منطق قرآن مسکین به معنی کارگر و مزدور است: «أَمَّا السَّفِینَهُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ». (کهف، ۷۹).

با نزول این دو آیه، کارگزاران میت «اوصیا» موظف شدند که خویشان دور و نزدیک، حتی ایتام و خدمت گزاران میت را، اگر با چشم طمع، هنگام تقسیم ترکه حضور یابند، از میراث میت بهره مند سازند. البته میزان بهره مندی در حدود رزق و روزی است، نه بیشتر. یعنی حداقل خرجی یک روز و حداکثر خرجی یک سال.

این حق مزبور منافاتی با آیات ارث ندارد؛ زیرا در همین آیه هم که عنوان شده اند، در کنار میراث بران حق روزی را دریافت می دارند. لذا ادعای نسخ آن بی مورد است. البته اگر این حق روزی از ثلث میت برداشت شود، جمع بین حقین شده است. حتی اگر محتضر نسبت به ثلث خود وصیت نکرده است، از بابِ وِلاء حِسبَه می توان از ثلث او نصیبی برای طُعمه و روزی این طبقات سه گانه منظور نمود.

چگونگی سهام میراث داران

نوبت سوم، آیات ۱۱ تا ۱۳ سوره نساء نازل گشت و قرآن مجید مستقیماً تعیین سهام میراث را به عهده گرفت. سهمی از ترکه را (ثلث) در اختیار محتضر باقی گذارد، تا مطابق میل و اراده شخصی، برای هر که خواهد و یا هرچه خواهد وصیت کند؛ بقیه را در اختیار خود گرفت و با دو نوع سهم ثابت (اعلی و اسفل) و سهم متغیر (در حال نوسان) حق را به حق دار عطا فرمود:

«یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأنْثَیَیْنِ»

ترجمه: «خداوندتان سفارش می کند درباره فرزندانتان: برای پسر سهم دو دختر».

بیان:

خطاب آیه شریفه، به کارگزاران اجتماع و قاضیان مجتمع اسلامی است که تحت مراقبت آنان حکم آیه شریفه به مورد اجرا درآید، نه این که مردگان، مورد خطاب واقع شده باشند.

کلمه (اَولادِکُم)، اولاد جمع مضاف است و به خاطر عموم آن، شامل فرزندان بلافصل و مع الفصل است، منتها به قانون اولویت: (وَ اُولُوا الأَرحامِ بَعضُهُم اَولی بِبَعضٍ فِی کِتابِ اللهِ) که در مورد نسل و ذرّیه صادر شده است. طبقه اول، مقدم بر طبقات بعدی هستند و به عبارت دیگر، مفهوم اقربیت در کلمه (اقربین) نسخ نشده، بلکه مورد تفسیر قرار گرفته و چنین معنی می دهد که عنوان «اقربین»، تنها بر اولاد شما صدق می کند، نه بر دیگران.

ضمناً نسبت یک بر دو برای دختران و پسران، ضریب مفروضی نیست که از ماترک، به میزان مشخصی برداشت شود؛ بلکه به خاطر اهمال آن، هیچ گاه با سایر سهام مفروضی که برای پدر، مادر و زوجین مشخص می شود، تزاحمی نخواهد داشت که پای تسهیم (عَول) در میان بیاید.

«فَإِنْ کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ وَ إِنْ کَانَتْ وَاحِدَهً فَلَهَا النِّصْفُ»

ترجمه: «و اگر آن فرزندان، خانم ها باشند و بیش از دو تن، برای آنان دو سوم ترکه خواهد بود، و اگر یک خانم باشد برای او نیم ماترک است».

بیان: این قسمت، متعرض میراث دختران است، موقعی که با پسران همراه نباشند و از این جهت سهم دختران مورد تصریح قرار می گیرد که خود قرآن، قبلاً در آیه هفتم سوره نساء دستور داده بود: سهم دختران باید با ضریب مشخص، مورد وصیت قرار گیرد: «وَ لِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَ الأقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیبًا مَفْرُوضًا»، مبادا در اثر اهمال، حقوق آنان تضییع شود.

در این آیه برای یک دختر، نصف ترکه منظور شده و برای بیش از دو دختر، دو سوم ترکه، با شرکت متساوی. با طرح شدن این دو صورت، فرع سومی به ذهن می آید که سهم دو دختر باشد، حکم این فرع در این جا مسکوت مانده تا در باب ارث کلاله اَبِی و اُمِیّ بالصراحه ذکر شود؛ و دلیل این باشد که کلاله اَبِی و اُمّی بر طبق همین توارث اَصالتی بهره مند خواهند شد؛ و میان دو دختر و بیشتر فرقی وجود ندارد و به طور خلاصه باید گفت ارث اصالیِ بیش از دو دختر قرینه اِرث طفیلی، و اِرث دو دختر در باب طفیلی قرینه ارث اَصالی اینجاست.

ضمناً باید به این نکته هم توجه داشته باشیم که ضریب دو سوم و یک دوم، بالاترین ضریب سهام ششگانه است ؛ و قهراً سهم اعلای دختران خواهد بود و از این جهت ضریب، اسفل، مسکوت مانده است تا موقع برخورد با سایر سهام مفروضه قابل نوسان باشد و رقم سهام از عدد صحیح تجاوز نکند و خلاصه پای عَول و تسهیم به نسبت پیش نیاید.

«وَ لأبَوَیْهِ: لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کَانَ لَهُ وَلَدٌ»

ترجمه: «و برای پدر و مادر: هر کدام یک ششم ترکه خواهد بود، اگر او را فرزند نباشد».

بیان: در این آیه شریفه نیز پدر و مادر با نام و عنوان شخصی (ابَوین=والدین) یاد شده اند و چون به صورت تثنیه آمده، شامل اجداد و جدّات نمی شود.

اما کلمه (ولد) مطلق اولاد را شامل است، چه از طبقه اول باشد و چه از طبقات بعدی؛ لذا نوادگان هم موجب می شوند که سهم الارث پدر و مادر به یک ششم اختصاص یابد و اگر مجتمعاً زنده باشند، فقط یک سوم ترکه را حائز شوند.

«فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأمِّهِ الثُّلُثُ»

«و اگر میت صاحب فرزند (نسل) نباشد و پدر و مادر با هم وارث او باشند، مادرش ثلث ترکه را خواهد داشت».

بیان: باز هم کلمه (ولد) شامل احفاد و اسباط می شود، یعنی در صورتی که پای هیچ گونه ولدی از طبقات مختلف: ذریه و نسل، در میان نباشد و ضمناً پدر و مادر هر دو زنده باشند، سهم مادر به یک سوم ترقی می کند و مسجل می شود و در نتیجه برای پدر، چهار ششم (دو سوم) باقی خواهد ماند. ولی قرآن مجید از نام بردن این سهم که موجب فرض و قطعیت می شود، احتراز کرده است، تا سهم اعلای پدر معلق و در حال نوسان باقی بماند و تزاحمی با سایر سهام پیدا نشود؛ گرچه با زوج و یا زوجه در کنار هم قرار گیرند.

مثلاً اگر پدر و مادر با زوجه متوفی کنار هم قرار بگیرند، زوجه متوفی یک چهارم (ضریب اعلی) و مادر، یک سوم (ضریب اعلی)، مجتمعاً هفت دوازدهم می برند، در نتیجه برای پدر، پنج دوازدهم می ماند که از ضریب اسفل (یک ششم) خیلی بیشتر است و از دو سوم کمتر. اما اگر با شوهر متوفی کنار هم قرار گیرند، شوهر نیم ترکه (ضریب اعلی) و مادر، یک سوم (ضریب اعلی)، مجتمعاً ده دوازدهم (= پنج ششم) خواهند برد، و برای پدر، دو دوازدهم (= یک ششم) باقی می ماند که همان ضریب اسفل او است.

«فَاِن کانَ لَهُ اِخوَهٌ فَلِاُمِّهِ السُّدُسُ»

ترجمه: «و اگر میت برادرانی داشته باشد، مادرش همان یک ششم را خواهد برد».

بیان: برادران میت با وجود پدر و مادر، ارث نمی برند، ولی موثر در پایین آوردن سهم مادراند: از ضریب اعلی (یک سوم) به ضریب اسفل (یک ششم) که قهراً سهم پدر به پنج ششم ترقی خواهد کرد. ولی باز هم قرآن مجید از نام بردن این پنج ششم احتراز کرده است تا به عنوان ضریب اعلی مشخص نگردد و مانند سابق معلق و در حال نوسان باقی بماند.

پس اگر با وجود برادران میت، پدر و مادر در کنار زوجه متوفی ارث ببرند، زوجه یک چهارم (ضریب اعلی) و مادر یک ششم (ضریب اسفل) می برد، که مجتمعاً پنج دوازدهم است و مابقی (هفت دوازدهم) نصیب پدر خواهد شد. اگر پدر و مادر کنار شوهر متوفی باشند، شوهر نیم ترکه (ضریب اعلی) و مادر یک ششم (ضریب اسفل) و مجتمعاً هشت دوازدهم می برند و مابقی (چهار دوازدهم= یک سوم ترکه) برای پدر باقی خواهد ماند.

به اصطلاح فقهی، این تأثیر برادران در پایین آوردن ضریب مادر به نام (حَجب) خوانده می شود؛ چون با این که خود سهمی نمی برند، مانع می شوند که مادر یا مادرخوانده بیشتر از یک ششم بهره مند شود و این خود قرینه روشنی است که منظور از این برادران، برادران مادری نیستند (= کلاله اُمّی)، زیرا معقول نیست که سهم میراث گذار خود، یعنی مادرشان را کم کنند و سهم پدرخوانده را بالا ببرند، با این که از او میراث نمی برند. در حالی که ادعای قرآن بر این است که میزان سهام، بر اساس نیاز و احتیاج خویشان مقرر شده است.

«مِن بعدِ وَصیَّهٍ یُوصِی بِها اَو دَینٍ»

ترجمه: «تمام این سهام چه مفروض و چه نامفروض (معلق)، بعد از رعایت وصیت استخراج می شود و یا دَینی که اعتراف کند».

بیان: این جمله اشاره می کند که برای متوفی نیز در کنار وصیت الهی (یُوصِیکُمُ  اللهُ)، بلکه مقدم بر آن، سهمی مقرر شده است، تا برای مصالح شخصی خود در نظر بگیرد. البته این موضوع به عنوان حق، جعل شده و اگر متوفی از حق خود استفاده نکند، تمام اموالش به عنوان ماترک تلقی شده مطابق سهام مفروضه الهی در آیه (یُوصِیکُمُ اللهُ) میان ورّاث او تقسیم خواهد گشت.

در شناخت کلمه (دَین) که در مقابل وصیت ذکر شده، عموم فقها دچار اشتباه اند. اعتراض هم دارند که چرا دَین بعد از وصیت ذکر شده، با این دین مقدم بر وصیت است. ولی چنان که در ترجمه اشاره کردیم، این دین، دین اعترافی است. یعنی اراده وصیت گزار به هر صورتی که ظاهر شود، محترم است: چه به صورت وصیت باشد و بگوید (به فلانی هزار دینار بدهید) یا بگوید (فلانی هزار دینار از من طلب کار است، تأدیه کنید). با این که می دانیم طلب کار نیست، باید اراده او را محترم بشماریم و از ثلث ماترک، دین اعترافی او را ادا کنیم.

«آبَاؤُکُمْ وَ أَبْنَاؤُکُمْ: لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعًا: فَرِیضَهً مِنَ اللَّهِ. إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا»

ترجمه: «پدرانتان و فرزندانتان، شما نمی دانید کدامشان در سودمندی به شما نزدیک ترند. به همین جهت این سهام نامبرده از جانب خداوند، مسجل و قطعی شده است، چه خداوند دانا و کاردان بوده است».

بیان: کلمه (آباء)، شامل اجداد و جدات هم خواهد بود، چنان که لفظ (ابناء) فرزندان مع الفصل را هم شامل است.

منظور آیه کریمه این است که اگر قرار می شد شما خود، از میان دو طبقه نَسب (آباء و ابناء)، عده ای را برای احراز میراث خود انتخاب کنید و آن گاه اقربیت آنان را از حیث سود، در نظر گرفته، سهمی درخور و شایسته به هر یک اختصاص دهید، بدون تردید، دچار اشتباه می شدید، چنان که شدید.

ولی ما از میان تیره آباء، اجداد و جدات را از ارث اَصالتی (دست اول) ساقط کردیم؛ زیرا یا مرده اند و یا به زودی به جِوار حق می شتابند، ضمناً اگر فرزندانشان (پدر و مادر شما) زنده باشند، چون بر آنان حق نفقه دارند، غیرمستقیم از ارث شما بهره مند می شوند. اگر مرده اند و حق آنان به خاطر وجود اقربین، ساقط شده است، برای چند صباح زندگی آنان، حق طعمه و روزی (فَارزُقُوهُم مِنهُ) مقرر کرده ایم که آنان را کافی است. اگر اقربین هم وجود نداشته باشند، در این صورت، جد و جده مستقیماً صاحب میراث اند و کاملاً بهره مند می شوند.

ضمناً سهام پدر و مادر و فرزندان را بر اساسی ترتیب داده ایم که از ثواب و پاداش الهی بهره مندی بیشتری داشته باشید؛ زیرا اموال شما در حکم باقیات الصالحات است. یعنی هر چه بیشتر و طولانی تر، مورد استفاده نیازمندان نسبی شما قرار گیرد، ثواب بیشتری خواهید برد. به همین جهت فرزندان شما سهم بیشتری دارند و نیز به همین علت، احفاد شما که نونهال زندگی اند، سهم فرزندان شما را دریافت می کنند، خداوند به تمام این جهات توجه داشت، در حالی که شما در متن وصیت، به این جهات توجه نمی کردید.

«وَ لَکُمْ نِصْفُ مَا تَرَکَ أَزْوَاجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ، فَإِنْ کَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ، فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ، مِنْ بَعْدِ وَصِیَّهٍ یُوصِینَ بِهَا أَوْ دَیْنٍ، وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ، إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ، فَإِنْ کَانَ لَکُمْ وَلَدٌ، فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ، مِنْ بَعْدِ وَصِیَّهٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَیْنٍ،»

ترجمه: «برای شما مردان، نیمِ ماترکِ جفت های شما است، اگر ایشان را نسلی نباشد؛ و اگر باشد، برای شما یک چهارم ترکه خواهد بود: بعد از خارج کردن وصیت یا اعترافشان به دین. و برای جفت های شما یک چهارمِ ماترکِ شماست، اگر برایتان نسلی نباشد و اگر باشد، برای آنان یک هشتم ترکه است، بعد از اخراج وصیت شما، یا اعترافتان به دین».

بیان: این قسمت متعرض میراث سببی است که حق پیوند و ازدواج باشد. لذا دائر مدار سبب است، اگر پیوند باقی باشد، ارث قطعی است و اگر پیوند به نحوی از انحاء (طلاقـ لِعان) قطع شود، ارث هم منتفی خواهد گشت. ضمناً اگر از سهام ارث چیزی نامقسوم بماند، به زوجین مردود نخواهد شد؛ زیرا سهم آنان به صورت حق است و حق خود را هم دریافت کرده اند. چنان که اگر به خاطر مصلحتی از حق خود اعراض کنند، سهم الارث آنان ساقط خواهد گشت، برخلاف ورّاث نسبی که سهم الارث آنان به عنوان نَسَب جعل شده و نسب نه قابل اسقاط است و نه قابل انقطاع.

باید توجه کرد که برای هر یک از زوجین، دو ضریب مشخص: اعلی و اسفل، منظور شده است تا مانند سهم الارث مادر، عمل شود. اگر پای نسل در میان باشد، از ضریب اسفل استفاده کنند؛ و اگر نباشد، از ضریب اعلی بهره مند شوند. در نتیجه مانند مادر، هیچگاه از ضریب اسفل، کمتر نخواهند بود؛ زیرا تأثیر وجود نسل، بیش از این نبوده است که خود قرآن، یادآوری بلکه تصریح فرموده است.

«وَ إِنْ کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَهًـ أَوِ امْرَأَهٌ ـ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ، فَلِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ»

ترجمه: «و اگر مردی باشد که به عنوان طفیلی از او ارث ببرند، یا زنی باشد، و برای آن مرد، برادری باشد، یا خواهری باشد، به هر کدام، یک ششم ترکه خواهد رسید».

بیان: (کلالهً) به فتح کاف، مصدر است. یعنی طفیلی و سربار دگران شدن، مانند کَلّ. چنان که قرآن مجید در سوره نحل، آیه ۷۶ می فرماید: «وَ هُوَ کَلٌّ عَلَى مَوْلاهُ أَیْنَمَا یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ»: (برده ای که به هر سویش گسیل داری، کاری از پیش نبرد، و در زندگی طفیل و سربارِ سرور خود باشد). چون لفظ (کلالهً) به عنوان تمیز منصوب شده، قهراً چنین معنی می دهد که این ارث، ارث اَصالتی و مستقیم نیست که از عنوان اصلی و کارت دعوت اول استفاده شود، بلکه وارثان اصلی، همه مفقودند، و پای طفیلی و عنوان دست دوم در کار است. چنان که قبلاً توضیح دادیم، تنها فامیل پدر و مادرند که نمی توانند از عنوان شخصی پدر و مادر استفاده کنند، بلکه طفیل آنان می شوند و با دعوت پدر و مادر، از همان سهمیه پدر و مادر استفاده می کنند.

در این صورت، کلاله، بر سه نوع منقسم خواهد گشت: کلاله اَبی، کلاله اُمِّی، کلاله اَبِی و اُمِّی.

در این آیه شریفه، تمام احکام کلاله ها مطرح شده است. کلاله امی چون از ضریب جدیدی استفاده می کند، به طور صراحت، عنوان شده و همان سهم الارث مادر را که در چنین موقعی، ثلث ماترک است، صاحب می شود. ضمناً دو ثلث دیگر ماترک، بلاتقسیم مانده؛ تا نصیب کلاله اَبِی، یا کلاله اُمِّی و اَبِی باشد. از این جهت سهام آنان (کلاله اَبیـ اَبی و امی) مجدداً تذکار نیافته که عند الله ضریب تازه ای نداشته اند تا محتاج به تجدید عنوان باشد؛ در نتیجه سهم فرزندان پدر (= برادران و خواهران میت) طبق ارث اصالتی که در آیه میراث گذشت، باید استخراج شود؛ و سهم والدین پدر (= جد و جدّه) مطابق تبصره الحاقی در کلاله اُمی که شرکت با اقربین پدر است.

در این قسمت، برای برادرِ مادری و نیز خواهرِ مادری، یک ششم معین شده است. در نتیجه اگر یک برادر و یک خواهر با هم باشند؛ مجتمعاً یک سوم می برند. علت این که سهم یک دختر و یک پسر، به یک ششم تنزل کرده، مطابق قانون حَجب است. یعنی همچنان که در حال حیات پدر و مادر، کثرت عائله پدر (وجود اِخوه ابی) سهم مادر را به یک ششم تنزل می دهد، تا در حساب پدر منظور شدود و کمک عائله او باشد. پس از مرگ آنان، قلت عائله مادر، سهم او را به یک ششم تنزل می دهد، تا یک ششم دیگر، در حساب اخوه اَبی وارد شود.

«فَإِنْ کَانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ فَهُمْ شُرَکَاءُ فِی الثُّلُثِ»

ترجمه: «و اگر بیش از این باشند؛ همه در ثلث ماترک شریک اند».

بیان: ضمیر جمع در (فَان کانُوا) به عموم ورّاث طفیلی راجع است؛ زیرا اولا بحث در مطلق کلاله امی است؛ ثانیاً اگر تنها برادران و خواهران منظور بود، می فرمود (فاِن کانُوا اِخوَهً و اَخَواتٍ).

البته عموم وراث طفیلی، همان والدین و اقربین مادرند؛ زیرا ارث طفیلی، متفرع بر ارث اصالی است. گویا مادر میت مفروض الحیات شده، سهم الارث خود را از فرزندش دریافت می کند و به والدین و اقربین خود، تحویل می دهد. والدین مادر، همان جد و جده مادری میت اند. اقربین او همان برادران و خواهران میت هستند. لذا است که اگر طبقه اول اقربین زنده نباشند، طبقه دوم که برادرزادگان و خواهرزادگان میت اند، باید در کنار جد و جده، حائز ارث شوند و حکم شرکت درباره آنان جاری شود.

در این صورت، ارث کلاله أمی (والدین و اقربین مادر) فقط از جنبه سهام، با ارث اصالی، تفاوت پیدا کرده است؛ وگرنه طبقه اول کلاله أمی، درست مانند طبقه اول ارث اصالی، منحصر به والدین و اقربین است.

تفاوت سهام هم از دو جهت بود:

اول این که: اقربین مادر (= برادر و خواهر میت) به طور شرکت و مساوات ارث بردند و نرینه و مادینه آنان فرقی نداشت.

دوم این که: والدین مادر (جد و جده میت) به فرزندان او ملحق شدند و همه در کنار هم ارث را با شراکت تقسیم نمودند.

ضمناً کلاله کلاله هم متصور است. آن موقعی است که مادر میت هم والدین و اقربین نداشته باشد. در آن صورت، نوبت به خواهران و برادران مادر: (اخوال و خالات میت) می رسد که همراه جد و جده مادر، اگر زنده باشند، بالشراکه سهم مادر را صاحب شوند. گویا سهم الارث مادر که والدین و اقربین ندارد، به جده مادری منتقل می شود تا او میان والدین و اقربین خود تقسیم کند. لذا است که اگر اقربین طبقه اول زنده نباشند، فرزندانشان که طبقه دوم اقربین اند، جای آن ها را خواهند گرفت. یعنی خاله زادگان و خالوزادگان جای خاله و خالو می نشینند و در کنار جد و جده اعلایِ مادری ارث می برند.

«مِنْ بَعْدِ وَصِیَّهٍ یُوصَى بِهَا أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ»

 ترجمه: «این سهام، راجع به میراث کلاله، بعد از اخراج وصیت است یا دین اعترافی که متضمن ضرر به وارثان نباشد».

بیان: قید(غَیرَ مُضارٍّ) توضیح می دهد که اگر دین اعترافی از میزان ثلث تجاوز کند، قسمت اضافی باید لغو شود. فقط تا میزان ثلث مورد عمل قرار گیرد. البته اگر وراث، حاضر باشند که به احترام محتضر، متحمل این ضرر بشوند، مختارند.

«وَصِیَّهً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ»

 ترجمه: «این سهام نامبرده؛ سفارش خدایی است. و خدا دانا و کاردان است».

بیان: آیات ارث ابتدا با جمله (یُوصِیکُمُ اللهُ) شروع شد و این جا به خاطر تأکید بیشتر، با جمله (وَصِیَّهً مِنَ  الله) ختم گردید. یعنی از ابتدای ارث فرزندان تا این جا که تمام احکام ارث مبین شد، همه و همه وصیت و سفارش الهی است؛ لذا بعد از این مکلف نیستید، بلکه نمی توانید برای والدین و اقربین و یا افراد کلاله، وصیت کنید و سهم الارثی مفروض کنید. زیرا وصیت الهی تکلیف شما را ساقط کرده است؛ و تنها نسبت به ثلث ماترک خود، اختیار دارید که وصیت نمایید.

نوبت چهارم، آیه ۱۷۵ سوره نساء نازل گشت. این آیه که احکام کلاله را تکمیل و تعیین می کند، به نام آیه صیف، یعنی تابستانی مشهور است. گویا آیات ارث در زمستان نازل شده و بعد از گذشت شش ماه؛ به درخواست همگانی، آیه مزبور نازل شده است.

یعنی با وجود این که آیه قبلی، تمام احکام کلاله را صراحهً و بالاجمال، مشروح کرده بود، جمعی که از قرائن و شواهد آیات، غفلت داشتند (چنان که امروز هم جمعی به حال غفلت به سر می برند)، دچار حیرت و تردید شدند. کلاله اُمی را با کلاله أبی مخلوط می کردند. آنان مرتب از رسول خدا استفسار می کردند، تا مطلب ضمن آیه قرآن تثبیت و مسجل شود. لذا آیه مزبور می فرماید:

«یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَهِ: إِنِ امْرُءٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَکَ»

 ترجمه: «فتوی می طلبندـ بگو خداوند فتوی می دهدـ در ارث کلاله: اگر مردی نابود شود که برای او فرزندی نباشد، و او را خواهری باشد، نصیب آن خواهر نصف میراث است».

بیان: در این آیه، کلاله اَبِی و اُمّی مطرح است؛ زیرا از یک طرف، احکام آن از حیث تعیین سهام، با کلاله قبلی متفاوت است و چون به صورت فتوی و بیان حکم قبلی صادر شده است، احتمال نسخ ندارد، تا بگوییم نسبت به ارث کلاله، تجدید نظر شده است. از طرف دیگر مشاهده می کنیم که سهام اقربین این کلاله، درست همان سهامی است که پدر و مادر برای فرزندان خود می نهادند. روی هم رفته نتیجه می گیریم که این آیه، مربوط به کلاله أبی و اُمّی است و آیه قبلی منحصراً راجع به کلاله اُمّی بوده است.

در این قسمت، برای یک خواهر، نصف ترکه مشخص شده است. چنان که برای یک دختر، نصف ماترک بود. در واقع پدر میتِ مفروض الحیات شده، سهم الارث خود را میان فرزندانش، مطابق ارث اَصالی تقسیم می کند. لذا به یک دختر خود (خواهر میت) نصف ماترک می دهد، البته این ضریب یک دوم، بالاترین سهم خواهر است و ضریب اسفل آن، معلّق و در حال نوسان خواهد بود، تا با سایر سهام وراث، مزاحمت ایجاد نکند و موجب عَول و تسهیم به نسبت نشود، به همان بیانی که در باب ارث فرزندان گذشت.

«وَ هُوَ یَرِثُهَا إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهَا وَلَدٌ»

 ترجمه: «و آن برادر، وراث همین خواهر است، اگر این خواهر فرزند ندارد».

بیان: فرض مسأله این است که خواهر بمیرد و برادرش ارث ببرد. از جایی که تمام ماترک به پدر میت می رسد و این برادر، تنها فرزند آن پدر است، وارث ماترک است. ولی قرآن مجید، از تصریح به کلیت میراث، احتراز کرده، تا موجب قطعیت نشود و با کلاله امی قابل ضرب باشد.

این صورت مسأله، در ارث اصالی عنوان نشده بود. اینجا، ضمن تفریع کلاله بر ارث اصالی به عنوان فتوی مطرح شده است؛ زیرا چنین فرض کرده است که در باب ارث اصالی فرموده باشد: (وَ اِن کانَت واحِدَهً فَلَها النِصف، و اِن کانَ ذَکرا واحِداً فَهُوَ وارثه).

«فَاِنْ کَانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَکَ»

ترجمه: «و اگر دو تن خواهر باشند، دو سوم ماترک نصیب آن ها است».

بیان: دو خواهر، نصیب دو سوم را از ناحیه پدر دریافت می کنند. چون بیان این سهام، جنبه فتوی دارد، نه تأسیس حکم، معلوم می شود که در باب ارث اصالی هم دو دختر باید از پدر خود همین دو سوم ماترک را حائز شوند. چونان که اگر بیش از دو تن بودند، همین سهم دو سوم را دریافت می کردند، منتها این مسأله در ارث اصالی بیان نشده، بلکه ضمن ارث کلاله، قطعی و مسلم فرض شده است؛ و بعد از قطعیت و تسلیم، ارث کلاله به عنوان فتوی بر آن تفریع شده است.

البته توجه دارید که میزان دو سوم، ضریب اعلای این دو خواهر است. مانند سهم دو دختر در باب ارث اصالی، و ضریب اسفل آنان معلق مانده است تا قابل نوسان باشد و هنگام تزاحم سهام، موجب عَول نگردد.

«وَ إِنْ کَانُوا إِخْوَهً رِجَالا وَ نِسَاءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأنْثَیَیْنِ»

ترجمه: «و اگر وراث طفیلی، چند تن برادران باشند، یا نه؛ مردان و زنان باشند. برای هر نرینه، برابر سهم دو مادینه است».

بیان: در اینجا هم مانند کلاله اُمی (فَاِن کانُوا اَکثَرَ مِن ذلِکَ) ضمیر جمع در (وَ اِن کانُوا) به عموم طفیلی ها راجع است، زیرا اولاً بحث در مطلق کلاله ابی و اُمی است. ثانیاً، اگر تنها برادران و خواهران منظور بودند، لازم بود که بفرماید (وَ اِن کانُوا اِخوَهً و اَخَواتٍ). خصوصاً که (اِخوه) تنها در مورد برادران صدق می کند و تقسیم کردن آنان به جنس ذکور و اناث، جهالت محض است.

در واقع، کلمه (رجالاً و نِساءً) اِضراب دارد و به اصطلاح ادبی، بَدَل اضراب است. گویا قرآن مجید می فرماید:

«عنوان کردن برادران و خواهران، وافی به مقصود نیست؛ وگرنه می گفتیم (وَ اِن کانُوا اِخوَهً و اَخَواتٍ). زیرا جد و جده هم باید در کنار خواهران و برادران میت قرار گرفته با ضریب یک بر دو، شریک شوند. بهتر آن است از این عبارت صرف نظر کنیم و بگویم (وَ اِن کانُوا رِجالاً وَ نِساءً) تا جد و جده و خواهر و برادر میّت که والدین و اقربین پدر و مادرند، تحت یک عنوان عام داخل و حائز میراث شوند».

اما علت این که از ابتدا نفرمود: (وَ اِن کانُوا رجالاً وِ نِساءً) که مسأله اِضراب، اصلاً در میان نیاید، برای این است که ضمیر جمع در «فَاِن کانُوا اَکثَرَ مِن ذلِکَ» که در باب کلاله اُمی، طبق همین قرینه گذشت، تفسیر شده باشد. چون موقعی که ضمیر جمع در (وَ اِن کانُوا اِخوَهً) بر مطلق کلاله ایراد شده باشد، در (فاِن کانُوا اَکثَرَ مِن ذلِکَ) که لفظ (اخوه) ندارد، به طریق اولی اطلاق خواهد داشت.

ضمناً، ضریب یک بر دو (لِلذَّکَرِ مِثلُ حظِّ الاُنثَیَینِ) چنان که در ارث فرزندان از پدر گذشت، ضریب مفروضی نیست که از ماترک برداشت شود، بلکه عام است. یعنی هرچه نصیب آنان باشد، طبق ضریب یک بر دو تقسیم خواهند کرد؛ و در نتیجه با سایر سهام، قابل ضرب است و رقم سهام از عدد صحیح تجاوز نخواهد کرد که موجب عول و تسهیم به نسبت شود.

بالجمله، سهام کلاله اَبِی و اُمِّی و هکذا، سهام کلاله اَبی، قابل نوسان است و نقصانی که پیش آید، بر ضریب اعلای آنان وارد می شود. درست مانند سهم پدر که وارث اصلی است. بر خلاف سهام کلاله اُمی که ضریب اعلی و اسفل آن روشن بود و هیچ گاه از ضریب اسفل، در مورد قلّت عائله، کمتر نخواهند برد و نقصان دگری بر آنها وارد نخواهد گشت. اگر متعدّد باشند: ضریب اعلای خود را که ثلث است، مانند مادرشان که وارث اصلی بود، می برند و کسر و انکساری نخواهند داشت.

به همین جهت اگر از فرائض سهام، چیزی باقی بماند، به کلاله امی مردود نخواهد شد؛ زیرا آنان تمام حق خود را از ترکه دریافت داشته اند. پس اگر کلاله امی با کلاله ابی و امی کنار هم قرار گیرند، مثلاً یک خواهر مادری باشد و یک خواهر پدری: یک ششم، سهم خواهر مادری است، و نیم آن، سهم خواهر پدری؛ و بقیه که دو ششم است، به خواهر پدری مردود خواهد بود؛ که گاهی در اثر تزاحم، کمتر از نیم ترکه خواهد برد. اگر دو خواهر مادری باشد و یک خواهر پدری، ثلث ماترک نصیب دو خواهر است و نیم ماترک نصیب خواهر پدری و بقیه که یک ششم است، به همین خواهر پدری مردود خواهد شد.

نظیر آنچه در کلاله امی متذکر شدیم، در کلاله ابی و امی هم، کلاله کلاله مصداق دارد: و آن در صورتی است که پدر میت هم مانند میت (والدین و اقربین) نداشته باشد؛ و نوبت به والدین و اقربین جد برسد که عموها و عمه ها و جد و جده اعلای میت باشند. این افراد سهام ارث مزبور را به طفیل جد، و جد به طفیل پدر، از خوان ترکه دریافت می دارند.

همچنین همان طور که در ارث اصالی شناختیم و در کلاله اُمی بر آن متفرع ساختیم، در این جا هم که باب کلاله اَبی و اُمی و یا کلاله اَبی است، طبقات ورّاث منحصر به والدین و اقربین اند. لذا اگر اقربین پدر (برادران و خواهران میت) زنده نباشند، طبقه دوم اقربین که برادرزادگان و خواهرزادگان اند، جای آنان را خواهند گرفت. اگر اقربین جد (عموها و عمه ها) زنده نباشند، فرزندانشان جای آنان را خواهند گرفت.

البته اینجا اشتباهی در فقه شیعه به نظر می رسد: و آن تقدیم ابن عم اَبی و اُمی است، بر عم ابی. در حالی که اگر طبقه اول اقربین جد (عم و عمه) زنده باشند، اصولاً، ابن عم جای عم را نخواهد گرفت، تا نوبت به قاعده أولوا الارحام برسد و ابن عم اَبی و اُمی مقدم بر عم اَبی باشد.

فقهای شیعه، از این نظر چنین فتوی داده اند که در صدر اسلام، علی بن ابی طالب ارث پیامبر را صاحب گشت با این که عمویش عباس زنده بود، در حالی که ارث پیامبر، مطابق قانون ارث پیمانی که شرح آن خواهد آمد، مخصوص علی بن ابی طالب بود، حتی دخترش فاطمه هم حائز میراث نمی شد و لذا رسول خدا که به تنها دخترش علاقمند بود: فدک را به عنوان نِحله به او بخشید.

«یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»

«خداوند فتوای کلاله را مبین و مشروح آورد، مبادا که در استنباط حکم سرگشته و حیران شوید. و خداوند به هر پدیده ای دانا است».

بیان: جمله (أن تَضِلُّوا) صریح است در این که اصل حکم قبلاً عنوان گشته و پایه و اساسی داشته است. منتها در اثر دقیق بودن مبنا، احتمال سرگشتگی و ضلالت می رفته است. اگر اساس حکم مشروح و مبین نبوده باشد، گم کردن و دچار حیرت شدن، معنی ندارد؛ چون حیرت و گمراهی، در صورتی است که راه حقی باشد و با راه باطل مشتبه شود.

خلاصه: با این تعبیر قرآن مجید که دیگر راه ضلالت و گمراهی، در ارث کلاله مسدود است، باید بگوییم که تمام احکام کلاله ها مبین شده است. یعنی با در دست داشتن آیه کلاله اُمی و این آیه که مخصوص کلاله اَبی و اُمی بود، می توانیم استنباط کنیم که کلاله اَبی و اُمی تنها از ناحیه پدر ارث برده و در واقع طفیل پدر شده است. زیرا جنبه مادری آنان، تأثیری در بالا بردن سهام؛ و یا اسقاط کلاله مادری نداشت. معلوم می شود که جنبه مادری آنان ساقط است و با کلاله اَبی یکسان خواهند بود.

پس ضمن این بحث، ارث کلاله اَبی هم که در جنبه پدری با کلاله اَبی و اُمی متحد و یکسان است، مبین و مشروح گشته است: یعنی چه تنها باشند و چه در کنار کلاله اُمی بنشینند، از همین سهام مزبور، با قید یک بر دو استفاده خواهند کرد. اما اگر در کنار کلاله اَبی و اُمی قرار بگیرند: عنوان جد و جده که والدین پدرند، به حال خود باقی است.

زیرا والدین کلاله ابی، همان والدین کلاله ابی و اُمی خواهند بود، اما سهم اقربین: یعنی برادران و خواهران اَبی ساقط می شود. زیرا در قرابت رَحَمی، قانون دیگری به عنوان تبصره داریم که (اُولُوا الاَرحامِ بَعضُهُم اَولَی بِبَعضٍ فِی کتابِ اللهِ). در نتیجه، اقربین ابی و اُمی= (برادران و خواهران ابوینی) که با متوفی قرابت استوارتری دارند: یعنی در رحم مادر هم شریک اند، مقدم بر اقربین ابی (برادران و خواهران اَبی) خواهند بود. از این رو رسول خدا فرمود:

«اِنَّ اَعیانَ بَنِی الاُمِّ یتَوارَثُونَ دُونَ بَنِی العَلّاتِ: یَرِثُ الرَّجُلُ اَخاهُ لِاَبیهِ و اُمِّه دُونَ اَخیهِ لِاَبیهِ»= (فرزندان یک مادر از یکدگر ارث می برند و فرزندان مادرهای مختلف نه؛ برادر از برادر اَبَوینی خود ارث می برد، در جائی که برادر پدری ارث نخواهد برد). (المسند، احمدبن حنبل، ج۱، ص۷۹ و ۱۳۱ و ۱۴۴؛ ترمذی، کتاب فرائض، باب ۵؛ ابن ماجه، کتاب فرائض، باب ۱۰، کتاب وصایا، باب ۷).

بعد از نزول آیات ارث اَصالی و مبین شدن ارث کلاله بود که رسول خدا فرمود: (اِنَّ اَعطَی کُلَّ ذِی حقٍّ حقَّهُ، اَلا فَلا وَصیَّهَ لِوارِثٍ)؛ یعنی اینک که ذات احدیت تقسیم ترکه و تعیین سهام را خود متکفل شده، طبقات وراث را نامبردار نموده، حق هر صاحب حقی را معین فرموده است. دیگر لزومی ندارد، بلکه صحیح نخواهد بود که به دستور سابق عمل کرده و در وصیت نامه خود برای والدین و اقربین خود، تعیین میراث کنید. به همین جهت سفارشات قبلی ما دائر به تنظیم وصیت نامه و زیر سر داشتن آن در حال صحت و مرض، ملغی و منتفی خواهد بود. زیرا اگر دچار سکته و یا مرگ تصادفی شوید، حق وراث شما (والدین و اقربین) ضایع نخواهد گشت و مسؤولیتی در میان نخواهد بود.

اما عجب این جاست که با وجود این بیانا های کامل قرآن و شرح های رسول اکرم، باز هم برخی از علاقمندان به مرام جاهلیت، آرزو می کردند که آیات دیگری نازل شود و سهام مفروضه ارث را مطابق میل و صلاح دید آنان تغییر دهد. لذا آیات ۳۱ و ۳۲ سوره نساء در پاسخ آرزوی آنان نازل گشت و فرمود:

«وَ لاتَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ اسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا. وَ لِکُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَ الأقْرَبُونَ وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمَانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدًا»

ترجمه: «آرزو مکنید مزیتی را که خداوند ویژه جمعی ساخته و برخی را بر دگران برتری نهاده است: برای مردان است نصیبی از آنچه اندوخته اند؛ و برای زنان هم نصیبی از آنچه اندوخته اند. آرزوی بی جا مکنید و بهره دنیا را از فضل خدا، طالب و جویا گردید. خداوند به هر چیزی دانا بوده است، هر نصیبی را مطابق حکمت، معین فرموده و با در نظر داشتن صلاحیت، وراث را منحصر به والدین و اقربین شناخته است:

ما برای هر نصیبی از فرائض یاد شده، واپیشترانی مقرر کردیم، از میراثی که پدر و مادر و نزدیک تران بر جا نهاده اند، اما آنان که هم پیمان شما باشند، سهم و نصیب آنان را بپردازید که خداوند بر هر پدیده ای گواه بوده است».

بیان:

منظور این است که ما برای هر مرد و زنی که میراث می گذارد، نصیب و بهره ای شخصی مقرر کرده ایم، تا بتوانند به دلخواه خود و مقدم بر ارث سهام بران وصیت کنند: برای دوستان خود، خویشان دور، دوستان فداکار و احیاناً خیرات و مبرّات. حتی می توانند برای برخی از همان وُرّاث اصلی و یا طفیلی که ما برایشان سهمی مقرر کرده ایم، وصیت کنند تا بهره میراث او مزید شود. در این صورت، جای تمنا و آرزوی حکم جدید نیست. شما می توانید با تقرب جستن به مُحتَضر و پرستاری بیشتر، خود را در دل او جا کنید. تا سهم شما را ضمن وصیت  اضافه کند، گرچه بهتر است که نصیب دنیا را از خداوند بجویید که فضل او بی کران است.

البته ما برای سهم میت، ضریب معینی نام نبردیم، بلکه به انصاف و انسانیت او واگذار نمودیم تا یکی از سهام شش گانه را برای خود انتخاب کند؛ و انتظار داریم که حکمت الهی را زیرپا ننهد و سهم کم ترین را برای مصالح شخصی انتخاب کند، ولی در عین حال اگر بخواهد وصیت الهی را دائر به تشخیص حق ورّاث نادیده بگیرد، مجبور است از حد متعادل سهام پا فراتر ننهد.

یعنی تا میزان ثلث برای خود اختصاص دهد؛ زیرا معدّل سهام شش گانه همان یک سوم است. اگر با حساب عامیانه تری بسنجیم، باید بگوییم ثلث ماترک ویژه میت، دو ثلث دیگر ویژه تبار و نسل. منتها ثلث میت در اختیار خود اوست و دو ثلث دیگر که حق میت نیست، طبق صلاحدید و اقتضای حکمت حق، میان تبار و نسل و زوجین (حق پیوند ازدواج) و حلیف تقسیم شده است؛ چون به محتضر ارتباطی نخواهد داشت. لذا فرمود:

«وَ لِکُلٍّ جَعَلنا مَوالیَ مِمّا ترکَ الوالِدانِ وَ الاَقربُونَ»: با توجه به این که تنوین در (لکلٍ) عوض مضافٌ الیه است و آن مضافٌ الیه، کلمه (نصیب) است که صریحاً در آیه قبلی یاد شده، تقدیر کلام بدون اشکال ادبی، این است: (وَ لِکُلِّ نصِیبٍ مِنَ الاَنصِباءِ جَعَلنا مَولیً هُوَ اَحَقُّ بِه) و معنی آیه چنین خواهد بود: «هر نصیبی از سهام یاد شده که طبق صلاحدید ما تعیین شده، واپیش ترانی از والدین و اقربین دارد که حائز آن نصیب خواهند شد؛ لذا روا نیست آرزوی بی جا داشته باشید، و بر سهام مفروضه خرده بگیرید».

ارث پیمانی

اما این جمله از آیه کریمه که می فرماید: «وَ الّذینَ عَقَدَت اَیمانُکُم فَاتُوهُم نَصیبَهُم»راجع به ارث پیمانی است؛ از نظر ادبی، به خاطر این که (فآتوهم) با فاء تفریع آمده، قطعی است که لفظ (اَمّا) در صدر سخن، حذف شده و تقدیر کلام چنین است:

«وَ امّا  الَّذینَ عَقَدَت اَیمانُکُم فَآتُوهُم نَصیبَهُم»؛ یعنی اما راجع به حق حلیف و هم پیمان در موالات و یا برادرخوانده و حق جوار و حمایت که در گذشته، حائز میراث می شده اند، اینک هم بر همان اساس، به قوت خود باقی است و باید نصیب مقرر در پیمان را به آنان بپردازند. زیرا این حق پیمانی، جزو دیون اصلی شماست که باید از اصل ترکه پرداخت شود و مزاحمتی با سهام ارث نخواهد داشت.

تمامی پیمان ها

البته این قسمت آیه، به خاطر عموم و اطلاقی که دارد، ناظر به تمام پیمان هاست: چه پیمان هایی که مسلمانان، در عهد جاهلیت و قبل از اسلام منعقد ساخته بودند؛ و چه پیمان هایی که بعد از اسلام، با نظارت پیامبر، بلکه به توسط آن سرور، میان مسلمانان انعقاد پذیرفته بود.

برخی فکر کرده اند که مفاد این آیه، با نزول آیه اولویت «وَ اُولُوا الاَرحامِ بَعضُهُم اَولَی بِبَعضٍ فِی کتابِ اللهِ» نسخ شده است، در حالی که کاملاً اشتباه است. زیرا آیه اولوا الارحام، با دستور انعقاد پیمان، یک جا نازل شده است و قهراً نمی تواند ناسخ آن باشد.

توضیح مطلب از این قرار است که بعد از جنگ اُحُد، سوره انفال نازل گشت، تا جواب گوی اعتراض ها و خرده گیری های منافقان و وسوسه زهرآگین یهود مدینه باشد. آن ها در میان مسلمانان به فتنه گری برخاسته بودند و می گفتند: مسلمانان در جنگ اُحد شکست خوردند و جمع کثیری مقتول شدند. اگر آنان بر حق بودند، همیشه منصور و پیروز می شدند. معلوم می شود که فرقه مسلمانان هم مانند سایر فرق، طبق قانون طبیعی (گهی زین به پشت و گهی پشت زین) گاهی پیروز می شوند. چنان که در جنگ بدر پیروز شدند؛ و گاهی شکست می خورند، چنان که در جنگ اُحُد شکست خوردند و متحمل تلفات سنگین شدند. در این صورت، ذات احدیت، نسبت به این فرقه بی تفاوت است، یعنی از حمایت الهی برخوردار نیستند.

مقایسه جنگ بدر و احد

در پاسخ این وسوسه های زهرآگین، سوره انفال نازل شد و جوانب امر را کاملاً مشروح و مبیّن ساخت. این سوره با مقایسه ای تحلیلی میان جنگ بدر و اُحُد، اعلام کرد که علت پیروزی مسلمانان در جنگ بدر، با آن عده قلیل و عدم تجهیزات، تنها اعتماد به نصرت پروردگار بود. علت شکست آنان در جنگ اُحُد، غرور، نخوت و دنیاپرستی مسلمانان که (اَشَراً و بَطَراً) مدینه را ترک کردند و رأی بزرگان خود را، از جمله نظر رسول خدا را دائر به حالت تدافعی و تاکتیک مخصوص جنگی زیر پا نهادند.

ضمناً به خاطر این که یک عشیره از انصار مدینه، به متابعت رئیس خود که از سران منافقان بود، از نیمه راه بازگشتند و سپاه مسلمانان را از شوکت و اقتدار انداختند، قرآن مجید دستورهایی درباره موالات و توارث پیمانی صادر کرد؛ تا عاصمه دین اسلام یعنی مدینه، از حیث افراد مجاهد مؤمن در مضیقه نباشد. لذا از یک طرف به منظور هم بستگی مهاجر و انصار، میان آنان موالات و توارث برقرار کرد؛ و از طرف دیگر به خاطر این که مسلمانان اطراف را به مهاجرت ترغیب کند، توارث میان کفار و مسلمانان را قطع کرد؛ تا به طمع ارث از پدران و اجدادِ خود، در وطن نمانند، بلکه ناچار به مهاجرت شوند و عاصمه دین را قدرت و شوکت دهند.

بالاتر از همه، دستور داد که مهاجران مدینه، از حمایت و یاری و هرگونه کمک مالی، نسبت به غیرمهاجران خودداری کنند، جز هنگامی که در تنگنا بمانند و خوف استیصال آنان در میان باشد. آن هم تحت شرایط مخصوص. این همه به آن سبب بود که مسلمانان هر چه زودتر و بیشتر به عاصمه دین کوچ کنند و جبهه مبارزان را تقویت کنند؛ که اگر باز هم با چنین توطئه ای از طرف منافقان روبرو شوند، باعث شکست آنان نشود.

تکلیف آیندگان

در آخر سوره، برای این که تکلیف آیندگان روشن باشد، فرمود:

«آن ها که تاکنون ایمان نیاورده اند، اگر بعد از این تاریخ ایمان آورند و هجرت کنند، از توارث با مهاجران و انصار، محروم اند، بلکه در میان خود، طبق قانون اولویت رحم، از ارث یک دیگر برخوردار می شوند».

این دستور اخیر برای این بود که کسی از مشرکان به طمع مال دنیا ایمان نیاورد و مبادرت به هجرت کند؛ زیرا شرکت این گونه افراد دنیاپرست، در جبهه مسلمانان باعث شکست است، نه قدرت و شوکت ایمانی.

آیات نهایی

آیات نازله از این قرار است:

«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولَئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ»

«وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهَاجِرُوا مَا لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتَّى یُهَاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلا عَلَى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»

«وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ إِلا تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَهٌ فِی الأرْضِ وَ فَسَادٌ کَبِیرٌ …»

«وَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولَئِکَ مِنْکُمْ وَ أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»

انفال، ۷۲ـ۷۵

یعـنی:

«آنان که ایمان آورده اند و از وطن خود (به مدینه) هجرت نموده و با جان و مال خود، در راه خدا پیکار کرده اند، با آنان که مهاجران را جای دادند و یاری رسول کردند، اینان نسبت به هم واپیشترند» (از هم ارث می برند و در شداید و مصائب، حامی یکدیگرند)

«و آنان که ایمان آورده اند و مهاجرت نکرده اند، شما از ولایت و واپیشتری (ارث، نصرت و حمایت) آنان بی بهره اید، (ولایت، نصرت، حمایت و توارث آنان مخصوص به خود آنان است) تا آن گاه که مهاجرت کنند (به شما ملحق می شوند و از ارث و حمایت یکدیگر برخوردار می شوید). البته اگر در تنگنا بمانند و دشمن به آنان حمله کند که مستأصل شوند و از شما یاری بطلبند، وظیفه شماست که آنان را یاری و کمک دهید، مگر این که با مشرکان هم پیمان شما درافتند، که حتی از همین یاری نیز، محروم خواهند بود، خداوند به هر کاری که انجام دهید دانا است»

«و آنان که کافرند؛ نسبت به یک دیگر واپیشترند (ارث آنان مخصوص به خود آن هاست) اگر این دستورها را رعایت نکنید (و از ارث آنان بهره مند شوید)، گرفتاری عظیمی در این سامان روی خواهد داد»

«و آنان که بعد از این تاریخ ایمان آورند و هجرت کنند و همراه شما پیکار نمایند، در شمار شمایند (و از یاری شما برخوردار)؛ اما از نظر ارث، صاحبان قرابت رَحِمی، برخی واپیشترند از برخی دگر، در منشور الهی، و خدا به هر پدیده ای دانا است»

شرح و بیان:

بعد از نزول این آیات کریمه، رسول خدا دو به دو میان مهاجر و انصار، عقد برادری بست تا با مرگ یک نفر از انصار و یا مهاجران صاحب دولت، همه مهاجر و انصار مدعی میراث او نشوند، بلکه میراث هر یک از مهاجر و انصار مخصوص به همان برادری باشد که با او دست اخوّت داده است:

از جمله: ابوبکر ابن ابی قُحافَه با خارجه بن زید، جعفر بن ابی طالب مهاجر حبشه با مُعاذ بن جبل، عثمان بن عفان با اَوس بن ثابت، عمر بن خطاب با عُوَیم بن ساعده، علی بن ابی طالب با رسول خدا (تأکید پیمان عشیره) و همچنین جماعت دیگری که مجال نام بردن آنان نیست، با هم برادر شده اند و حق توارث میان آنان برقرار گشت.

حتی آنان که تا آن تاریخ ایمان آورده، ولی هجرت نکرده بودند، به صرف هجرت داخل این پیمان ها می شدند و از موالات و توارث با انصار و یا مهاجران قبلی بهره مند می گشتند؛ اما آنان که بعد از آن تاریخ ایمان می آوردند و بعد از هجرت، در جهاد و پیکار دینی شرکت می کردند، توارث آنان بر اساس قرابت رحمی مقرر گشت که خویش نزدیکتر، خویشان دورتر را حاجب و مانع گردد.

از جایی که تمام مسلمانان بعد از آن تاریخ، تا ابد، مشمول این قانون اخیرهستند، بدیهی است که قانون اولویت یک حکم عمومی است و احکام قبلی دائر به قطع توارث میان کفار و مسلمانان از یک طرف؛ و توارث میان مهاجر و انصار، از طرف دیگر، یک حکم خصوصی و سیاسی و شامل عده معدودی بوده است که در کنار قانون اولویت رحمی جعل شده بود تا دوش به دوش، هدف سیاسی و اجتماعی قرآن را تأمین کند؛ نه اینکه ذیل آیه، ناسخ صدر آیه باشد.

تنفیذ پیمان

به همین جهت در آیه ۳۲ سوره نساء، به طور مطلق، دستور تنفیذ و اجرای کامل این پیمان ها صادر گشت و فرمود: نصیب هم پیمان های خود را بپردازید. رسول خدا هم در تأیید آن فرمود:

«اَیُّما حِلفٍ فِی الجاهِلِیَّهِ ـ أَو عَقدٍـ أدرَکَهُ الإسلامُ، فَلا یَزیدُهُ الإسلامُ إلّا شِدَّهً. وَ لا عَقدَ وَ لا حِلفَ فِی الإسلام»

یعنی: «هر پیمانی که در جاهلیت انجام گرفته و یا عقد برادری که منعقد گشته است، اسلام بر استحکام و استواری آن می افزاید، اما بعد از این، عقد برادری و پیمان موالات موردی ندارد».

روی همین اصل است که در تاریخ می خوانیم، علی بن ابی طالب، ماترک رسول خدا را طبق پیمان صدر اسلام (پیمان عشیره) که در مدینه هم ضمن پیمان برادری مهاجر و انصار تأیید شد، صاحب گشت؛ و حمزه سیدالشهدا، به خاطر پیمانی که با زید بن حارثه، پسرخوانده رسول خدا داشت، وصیت خود را به نام او تنظیم کرد. بلال حبشی، حق دیوانی خود را به نام ابو رُوَیحَه خَثعَمی ثبت کرد. هم پیمان ابوبکر نیز یک ششم میراث او را تحویل گرفت.

اختتام

این بود بیان قرآن مجید راجع به احکام ارث که با احادیث اهل بیت، مطابقت کامل دارد. همان سان که فرمودند: «هر حکمی که ما برای شما بیان کنیم، اساس آن حکم در قرآن مجید قطعاً وجود دارد، منتها فکر عامه مردم از درک آن عاجز مانده است».

ابتدا در نظر بود که احادیث اهل بیت در ذیل احکام قرآن نقل شود، ولی به خاطر اختصار، از ایراد احادیث صرف نظر گردید. در عین حال، امید است که این مقاله کوتاه، کافی به بیان حقیقت باشد و مورد توجه ارباب دانش قرار گیرد.

سایر مقالات

  • طلوع و غروب اصحاب اجماع
    این مقاله ابتدا در مجله کاوشی نو در فقه، شماره تابستان و پاییز ۱۳۷۴منتشر شده است. در علم «درایت الحدیث»، بحثی پر دامنه وجود دارد که ویژه «علم الحدیث» شیعیان است. یعنی برخلاف سایر مسائل «علم الحدیث» که هماره شیعیان پیرو سنیان شده اند و در همه جا، ضوابط و قواعد، حتی مثالها و اصطلاحات… بیشتر بخوانید: طلوع و غروب اصحاب اجماع
  • حدیث و تاریخ ثبت و روایت آن
    نوشتار حاضر، برگرفته از مقاله ای است با عنوان نگرشی به آغاز و انجام حدیث که در دی ماه سال ۱۳۶۶ در شماره ۴۶ مجله کیهان فرهنگی به چاپ رسیده است. در این مقاله استاد بهبودی به صورتی بسیار اجمالی، به تاریخ حدیث و مشکلات پیش آمده برای آن پرداخته است.
  • جبر و اختیار از منظر قرآن کریم
    این نوشتار درباره موضوع «جبر و اختیار» است و استاد بهبودی به روش مالوف خود این موضوع را با استفاده از آیات قرآن کریم تشریح کرده است. اصل مقاله جبر و اختیار در سال ۱۳۵۳ چاپ شده و سپس با صلاحاتی در کتاب معارف قرآنی منتشر گردیده است. جبر و اختیار شاید پیچیده ترین مسأله… بیشتر بخوانید: جبر و اختیار از منظر قرآن کریم
  • تغییر سرنوشت در قرآن کریم
    این نوشتار به موضوع سرنوشت و تغییر سرنوشت در قرآن کریم می پردازد و بر گرفته از مقاله ای است که تحت عنوان بداء و سرنوشت، همراه با مقاله ای دیگر در باب جبر و اختیار از استاد بهبودی در سال ۱۳۵۳ به چاپ رسیده است. این مقاله با اصلاحاتی سپس در کتاب معارف قرآنی… بیشتر بخوانید: تغییر سرنوشت در قرآن کریم
  • چگونگی تقسیم ارث در قرآن و احکام آن
    در این نوشتار احکام وصیت، ارث و طبقات وارثان، اِرث کَلالَه، اِرث پیمانی، عَول و تَعصِیب، به صورت مستقیم از قرآن تبیین و تشریح شده است. نوشتار برگرفته از مقاله ایست که نخستین بار در سال ۱۳۵۳ در کتابی با نام «احکام قرآن: ارث و ربا» به چاپ رسیده است و در واقع به چگونگی… بیشتر بخوانید: چگونگی تقسیم ارث در قرآن و احکام آن