مقدمه

آیت الله حاج میرزا احمد مدرس یزدی به سال ۱۳۰۶ هجری قمری به دنیا آمد و در تاریخ ۱۳۹۲ هجری قمری مطابق با سال ۱۳۵۰ هجری شمسی وفات یافت. در عصر پهلوی در فاصله انحلال و تجدید سازمان روحانیت، یکی از ارکان حوزه علمیه مشهد مرحوم مدرس بود.

در شهریور سال ۱۳۱۸ شمسی جنگ جهانی دوم پیش آمد و در پی تجاوز قوای روس به کشور ایران (در سال ۱۳۲۰)، رضاشاه به جزیره موریس تبعید شد و پسرش که آن زمان قدرتی از خویش نداشت روی کار آمد، در پی آن خراسان و آذربایجان توسط همسایه شمالی (اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی) اشغال گردید، قوای نظامی از هم پاشید و اغلب تجهیزات نیروهای نظامی و انتظامی به دست قشون روس افتاد.

در این فرصت، روحانیت دوباره سازمان گرفت و با حمایت روحانیون، بانوان با پوشش اسلامی از زندان خانه به در آمدند.

مرحوم مدرس یزدی پیش از اختناق از مدرسان سطوح مشهد و در دوران فترت جزو پنج نفر روحانی استثنایی بود. وی در زمان فترت و تعطیل حوزه مشهد، درس لمعتین و قوانین را برای عده ای از طلاب که باقی مانده بودند در مدرسه ابدالخان (که در زاویه کوچه ای دور از چشم دژخیمان پهلوی بود) ادامه داد و این تنها درس بود که با حضور جمعی از طلاب در خارج منازل سلسله درس و بحث را استوار داشت.

همچنین آیه الله میرزا مهدی اصفهانی در منزل خود به درس خارج فقه و معارف اهل بیت برای شاگردان خود اشتغال داشت. پس از شهریور ۱۳۲۰ و تجدید حیات روحانیت نیز اولین درس رسمی حوزه توسط آیت الله مدرس یزدی به گونه ای آشکار صورت گرفت و در مسجد گوهرشاد جامع شتات طلاب حوزه علمیه مشهد و اطراف گردید.

خاندان مدرس یزدی

حاج میرزا احمد فرزند برومند حاج میرزا حسین مدرس یزدی است که از زادگاه خود، یزد به قصد زیارت و کسب فیض از دربار ولایتمدار رضوی راهی مشهد شد، و در مدرسه فاضلخان که در کنار روضه رضویه قرار داشت و از معتبرترین مدارس علمیه مشهد بود به تدریس ادبیات عرب پرداخت، به طوری که در دروس مغنی و مطول و غیره مشار بالبنان واقع گردید.

آصف الدوله که خود مردی فاضل و ادیب بود و از طرف شاه قاجار والی ایالت خراسان شده بود، روزی از فاضلخان بازدید نمود. قضا را درس حاج میرزا حسین و صدای رسای او و حوزه گرم و پرنشاطش بی اختیار آصف را در جمع طلاب قرار می دهد و از باب امتحان از استاد معنی و ترکیب شعری از اشعار عرب را می پرسد که بی درنگ جواب می شنود. آنگاه استاد به آصف می گوید حضرت والا اجازه می فرمایند من هم سؤالی از ایشان بکنم؟ جواب می دهد بفرمایید و استاد سؤالی طرح می کند که آصف برای طفره از جواب می گوید: الحق شما نهنگ العلمایید، و از این زمان نهنگ العلماء لقب استاد می شود که گاهی نیز این لقب به فرزند برومندش حاج میرزا احمد نیز گفته می شد.

باری سید حسن و خانواده اش که از همسر و دو دختر و دو پسر تشکیل می شدند مدتها در جوار بارگاه ملکوتی امام رئوف به آرامی روزگار گذرانیدند و سرانجام سید ندای ارجعی را لبیک گفته سر بر آستان رضا نهاد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

حاج میرزا حسین با علاقه ای که به کار تدریس داشت فرزندش میرزا احمد را در کنف تربیت خویش طالب علمی فاضل و بالمآل جانشین خود ساخت.

حاج میرزا احمد پس از پدر سفری به یزد می کند و با فروش خانه پدری به قصد توطن در مشهد و استفاده و افاده به این آستان مهاجرت می نماید. پس از تکمیل سطوح، از محضر درس خارج حاج سید عباس شاهرودی (که تا آخرین نفس استاد از انفاس قدسیه اش بهره برد) و نیز از درس فقه حاج آقا حسین قمی و حاج میرزا محمد آقازاده (فرزند ارشد آخوند خراسانی) بهره ها برد و چنان که قبلا اشارت رفت با توشه ای که از خرمن فیض این بزرگواران کسب کرده بود خود مستقلا عهده دار تدریس سطوح فقه و اصول گردید و به عنوان مدرس رسمی شرح لمعه و قوانین و مکاسب و کفایه مشعلدار پژوهندگان از انوار فقه آل محمد گردید.

چنان که اشاره شد پس از قضیه مسجد گوهرشاد مرحوم مدرس پناهگاه طلاب مشهد بود، و محضر درسش جامع شملی برای طالبان از دفتر فقه آل محمد بود. و با تجدید حیات حوزه در شهریور ۱۳۲۰ رکن رکین تدریس سطوح این دیار گردید که چون شمعی در جمع طلاب، روشنی بخش دلها و فروزنده چراغ دانش در جانها بود، به گونه ای که معمولا چهار تا پنج درس در روز در جمعی که روزبه روز فزونی می یافت تدریس می فرمود: لمعتین، قوانین، مکاسب و احیاناً کفایه.

خصوصیات درس مرحوم مدرس یزدی

درس استاد با احاطه ای که بر اثر تکرار بحث و تدریس، مسلم وی بود از جهات ذیل نیز امتیاز داشت:

نظم و ترتیب درس

که جز در روز تعطیل، منظم و مداوم و در ساعت مقرر تشکیل می شد و حتی برنامه و روز شروع درس در سال آینده را در جلسات پایانی درس یکساله اعلام می کرد. لذا مدار شروع و اختتام سایر دروس حوزه علمیه مشهد (که کم کم رونق گرفته بود) تشکیل و تعطیل درس مرحوم مدرس بود.

استاد در برفهای سنگین زمستان مشهد (که معمولا برف بام خانه ها نیز به کوچه ها منتقل می شد) صبحگاه که هنوز عابران برفها را در مسیر خود لگدکوب کرده بودند و قهراً پای تا زانو در برف فرو می رفت با قدمی استوار راهی محل درس می گردید و در راس ساعت مقرر بر کرسی درس (که معمولا در مسجد گوهرشاد منعقد می شد) قرار می گرفت. و شبستان سرد مسجد را (که آن زمان بخاری و گرمی به آن راه نیافته بود) با نفس گرم خود گرما می بخشید و چنان با حرارت سخن می گفت که طلاب سردی زیلوهای نمناک زیر پای خود را پرنیان می انگاشتند.

نظم حضور استاد در درس چنان بود که حتی فوت فرزند سه ساله ایشان سبب تعطیل درس این بزرگوار نگردید زیرا کار تدفین نور دیده را به فرزندان واگذار و خود راهی مسجد و درس و بحث شدند و این خود درسی دیگر برای طالبان علم بود که سوانح ایام نباید جریان تعلیم و تعلم را متوقف سازد.

تواضع و ساده زیستی

دیگر از ویژگیهای استاد روح طلبگی و بی آلایشی و تواضع این رادمرد بود. با طلاب چون پدری مهربان بود و در صراط همدردی با آنان صدیقی دردآشنا بود چنان که پس از فراغت از درس و حتی در مسیر مراجعت به خانه (با خستگی ناشی از القای دو درس در یک نشست) با رویی گشاده و تبسمی بر لب پاسخگوی اشکالات و مشکلات درس و بحث آنان بود.

دیگر از خصوصیات استاد آن بود که همچون قشر ضعیف طلاب زندگانیی ساده داشت. در معیشت به قناعت آن هم از دسترنج خویش می گذرانید.

توضیح این اجمال چنان است که مزرعه ای در چهار فرسنگی مشهد و بر سر راه مشهد به نیشابور از عیال نخست خویش به وی رسیده بود که چون فاقد آب کافی بود به کشت دیمه و یا به عنوان مرتع اغنام از آن استفاده می شد و این کار رنج فراوان و استفاده ای اندک داشت لذا سایر شرکا سهام خویش را به قیمومت استاد واگذار کرده بودند که سید پس از تحصیل سهم الارض مالکانه عشری از آن را به عنوان حق الزحمه برداشت می نمود و از این عشریه و آنچه خود کشته بود اعاشه می فرمود و طی دوران شصت ساله تدریس خویش درهمی از وجوه شرعیه اعم از خمس و سهم امام علیه السلام استفاده ننمود و فقط در یکی دو سال آخر عمر که دیگر توان خویش را از دست داده بود به مقدار کفاف و عفاف از وجوه بریه صرف کمبود معیشت می کرد و در دوران اشتغال به امر تدریس حتی از اخذ صرف و اعطای سهم امام نیز احتراز داشت و مراجعان را به زعمای حوزه ارجاع می فرمود و لذا از ناخشنودیهای متوقعان در امان بود و در نتیجه ارادت و ابراز علاقه طلاب به معظم له بر مدار خوف و رجای دنیاوی نبود بلکه بر محور وداد ابوت و بنوت استاد و تلمیذ و مفید و مستفید دایر بود.

تدریس دروس جنبی

حوزه های علمی معمولا در ماه مبارک رمضان و نیز حدود دو ماه از تابستان تعطیل می باشد، و اکثر طلاب یا برای تبلیغ و یا به عنوان دیدار خویشاوندان و اهل دیار خود مشهد را ترک می نمودند. بدیهی است با کثرت طلاب ساکن مشهد، چه بومی و چه کسانی که برای منبر و تبلیغ سفر نمی کردند، جمعی در این ایام در شهر باقی می ماندند که مایل بودند اوقات فراغ خود را با گذرانیدن دروس فرعی و جنبی پر کنند.

مرحوم مدرس به تقاضای طلاب، درس تفسیر، هیئت و حساب را در صبح و شب افاده می فرمود (که دو درس اخیر مقدمه آموزش مبحث وقت و قبله و مبحث ارث که به محاسبات نیاز داشت به شمار می رفت). یاد دارم این بنده نیز در یکی از تعطیلات تابستانی که استاد در مشهد اقامت داشتند از این فرصت استفاده کرده و از درس هیئت ایشان بهره بردم.

از خصوصیات استاد آن بود که همچون قشر ضعیف طلاب زندگانیی ساده داشت. در معیشت به قناعت آن هم از دسترنج خویش می گذرانید.

کرامات استاد مدرس یزدی

اکنون که سخن از حسن طویت استاد رفت، بجاست که این مقال را با ذکر کرامتی از معظم له حسن ختام بخشیم:

مرحوم مدرس یزدی از حدود ده سال پیش از فوت کرارا به عیال و اولادشان می گفتند که من در سال ۱۳۸۶ قمری رخت از این عاریت سرا بیرون می برم و این خبر را به مخبری که در رؤیا به ایشان فرموده بود مستند می کردند و خود بر این معنی یقین داشتند چنان که هر سال شمار سنوات باقی عمر را بازگو می کردند و در سال ۱۳۸۶ که در کمال صحت و لامت بودند مکرر این خبر را تکرار می نمودند و حتی در بهار آن سال که درختان تازه قبای سبز به تن کرده بودند و درخت توتی که در منزل استاد بود به بار نشسته بود می فرمود: من امسال از توت این درخت نخواهم خورد. و چنین شد زیرا بدون سابقه، قولنجی سخت حال استاد را دگرگون ساخت طبیب معالج که خود از ارادتمندان استاد بود تشخیص آپاندیسیت داد و تنها امید حیات بیمار را عمل جراحی دانست. استاد به بیمارستان امام رضاعلیه السلام منتقل گردید و با اجازت خود و فرزند بزرگش سید قوام الدین عمل جراحی با موفقیت انجام شد ولی پس از یک شب از این واقعه ناگهان حال وی به وخامت گرایید، اوره خون بالا رفت و امید حیات استاد پایین آمد و هنگام سحر مرغ روح سید به ملکوت اعلی پرواز نمود و ندای فارجعی الی ربک راضیه مرضیه را به لسان حال پاسخ گفت که:

ای خوش این روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پروبالی بزنم

قضا را این سانحه در شب ربیع المولود جدش اتفاق افتاد، صبح عید جنازه سلاله رسول اکرم را با جلالی هر چه تمامتر تا بارگاه قدس پور موسی، حضرت ابوالحسن الرضا تشییع کردند و پیکر شریفش را به خاک پاک بارگاه امام رؤوف سپردند و این بود سرگذشت دوران ۸۶ ساله عمر شریف استاد که عاش سعیدا و مات سعیدا.

زنده جاوید ماند آن که نکونام زیست کز اثرش ذکر خیر زنده کند نام را


برگرفته از مقاله زندگی نامه استاد، به قلم کاظم مدیرشانه چی در فصلنامه مشکوه، شماره ۵۳

درباره حاج شیخ هاشم قزوینی

لینک مجله حوزه