در این بخش از تدبری در سوره بقره، آیات ۱۵۳ تا ۱۸۲ مورد شرح و تفسیر واقع شده اند. مرگ و شهادت، توحید و مبارزه با فلسفه شرک در احکام، و در پایان احکام قصاص و ارث تبیین شده اند.
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینوُا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاۀِ إِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِینَ) «۱۵۳».
در آیه ۴۵ همین سوره، ذیل آیه کریمه (و استَعِینوا بِالصَّبر و الصَّلاۀ و إنّها لَکَبیرۀ إلَّا عَلَی الخَاشِعِین) شرح لازم مسطور شد، مراجعه شود. در اینجا به این نکته توجه میدهم که منظور از صبر، پایداری و مقاومت در برابر دشمن است و به همین تناسب، در آیههای بعدی سخن از شهادت و مصیبت به میان میآید و مسلمانان را چنین دلداری میدهد:
(وَ لَا تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلکِن لَاتَشْعُرُونَ) «۱۵۴».
در سوره آل عمران آیه ۱۶۹ چنین آمده است: (و لا تَحْسَبَنَّ الذین قُتِلوا فی سَبِیل الله أمواتاً بَل أحْیَاء عِندَ رَبّهم یُرزقون). با توجه به آیات سوره آل عمران، شهدای راه خدا مانند فرشتگان آزادند و از روزی پروردگار خود بهرهمندند. میآیند، میروند، میشنوند، پیام میدهند و با روح قدسی حق پرواز میکنند. ولی کسی که در عالم شهادت است و عالم غیب را نمیبیند، مردگان و شهیدان را یکسان از دست رفته میشناسد.
شهادت
(وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ* الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِیبَۀٌ قَالُوا إِنَّا للهِ و إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ* أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَبِّهِمْ وَ رَحْمَۀٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ) «۱۵۷».
آیه کریمه إفاده میکند که آزمون الهی مراحل و مراتب مختلفی دارد و در همه احوال باید صبر و تحمل داشت. با آرامش خاطر با مشکلهای زندگی که صورتهای مختلفی دارد، مواجه شد. باید از خدا کمک خواست که خداوند عزت یار صابران است. بالاترین آزمون، جانبازی در راه خدا، جهاد با دشمنان دین و استقامت در صف پیکار است. اگر عزیزان شما در راه خدا شهید شوند و یا در اثر ابتلاءهای زندگی از دست بروند، صبر، تحمل و آرامش میتواند صلوات و رحمت پروردگار را جلب کند که بالاترین پیروزی در مبارزه زندگی است.
شعاری که آیه کریمه به عنوان (إنّا لِلّهِ و إنّا إلَیه رَاجِعُون) به زبان مسلمانان صابر میدهد، بالاترین درس زندگی است که حقیقت زندگی دنیا را مکشوف میکند و بهترین تسلیتی است که اضطراب و جزع را ریشهکن میسازد.
تا این قسمت از سوره، مسائلی مطرح شد که در صدر سوره عنوان شده بود: مسائل یهود، نصاری و مشرکان. از این فصل سوره، قرآن مجید وارد مسائل روزمرّه میگردد و مسائل مختلفی را که پیش آمده است، مطرح میکند.
صفا و مروه
(إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَۀَ مِن شَعَائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَ مَن تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ) «۱۵۸».
در این آیه اعلام میکند که صفا و مروه نیز از شعائر الهی است و مانند کعبه، مشعرالحرام، مقام ابراهیم و جبلالرحمۀ، مقدّس و لازمالتکریم است و باید در مراسم حجّ و عمره، مَطاف زائران قرار بگیرد.
جمله (فلا جُنَاح عَلَیه أن یطَّوَّفَ بِهِما) نشان میدهد که مشرکان عرب در آن عصر و زمان به سعی صفا و مروه نمیپرداخته اند و تصوّر میکرده اند که زائر تنها وظیفه ای که دارد آن است که گرد خانه کعبه طواف کند؛ زیرا فقط خانه کعبه خانه خدا است. پس طواف کردن بین صفا و مروه، ربطی به اعمال حجّ و عمره ندارد؛ چرا که در محدوده بین صفا و مروه، شاخصی وجود ندارد که به آن تقدس بدهیم.
قرآن مجید میگوید: طواف میان صفا و مروه به خاطر خود صفا و مروه است که جزء شعائر الهی است. نه آن که صفا خط آغاز و مروه خط پایانی طواف را مشخص کند. شما بین صفا و مروه دنبال شاخصی بگردید که آن را تقدیس کنید و بر گرد آن طواف نمائید. لذا است که شما باید تا آنجا که امکان دارد، بر کوه صفا و مروه بالا بروید؛ به این صورت که مسیر شما یک بیضی کشیده و طولانی را ترسیم کند. مانند طواف ذوذَنَبها بر گرد خورشید که عرش عظیم و عرش کریم الهی است. آن چنان که طواف شما بر گرد خانه کعبه یک بیضی تخممرغی باشد؛ مانند طواف سیارهها بر گرد خورشید.
در واقع اگر کوه صفا و کوه مروه به صورت یک تپه مستقل بود، شما میبایست بر گرد هر دو کوه میچرخیدید. ولی به سبب این که کوه صفا و مروه زائده ای از کوه ابوقبیس و کوه قُعَیْقِعان بوده است، باید بر زبرکوه بالا بروید و از جانب چپ فرود آئید. بنابراین طواف بین صفا و مروه نمیتواند خارج از زیارت حجّ و عمره باشد.
جمله (فَمَن تَطَوَّع خَیراً) إفاده میکند که طواف صفا و مروه خیر است و هر کس از باب طاعت و بهدست آوردن این خیر الهی، داوطلب شود و بین صفا و مروه طواف کند، خداوند عزت شاکر سعی او خواهد بود. از نظر فقهی میان فقها خلاف است که آیا سعی صفا و مروه، فرض است یا سنّت است. ظاهر آیه کریمه به خاطر این که فرمان صریح صادر نکرده است، نمیتواند فریضه باشد. بنابراین سنّت است. پس اگر متعمداً ترک شود، حجّ و عمره باطل خواهد بود و اگر متعمّداً نباشد، به سبب این که صریحاً در متن قرآن یاد شده است، چه بهتر که در سال بعد و یا سالهای بعد آن را قضا کند.
(إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَ الْهُدَی مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ الله و یلعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ) «۱۵۹».
بیشتر تعریض آیه به یهودیان است. مشابه این آیه کریمه و چند آیه بعدی در سوره آل عمران، آیههای ۸۶ تا ۹۱ وارد شده است. صدر آیه به این صورت است: (کَیف یَهدی الله قوماً کَفَروا بَعد إیمَانهم و شَهدوا أنَّ الرَّسول حَقٌّّ وجَاءَهُم البَیِّنات). بعد از تطبیق این دو آیه روشن میشود که منطق قرآن بر این پایه است که کتمان شهادت بعد از شناخت مقام رسالت، به منزله کفر است. چنان که در آیه ۱۴۶ همین سوره گذشت که کتمان حق و کتمان شهادت الهی موجب خسران است.
(إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنا التَّوَّاب الرَّحِیمُ) «۱۶۰».
مشابه آن در سوره آل عمران چنین است: (إلَّا الَّذین تَابُوا مِن بَعد ذلِک و أصْلَحوا فإنَّ اللهَ غَفُور رَحیم). تفاوت دو آیه در جمله (بیَّنوا» است که به مناسبت لفظ کتمان قید شده است.
(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ مَاتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَۀُ اللهِ وَ الْمَلَائکَۀِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ* خَالِدِینَ فِیهَا لَایُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَ لَا هُم یُنْظَرُونَ) «۱۶۲».
مفاد آیه با توجه به ترجمه روشن است. مشابه آن با اتّحاد لفظی در سوره آل عمران، به این صورت است: (إنَّ الَّذین کَفَروا و مَاتُوا و هُم کُفَّارٌ فَلَن یُقْبَلَ مِن أحدهم مِلْءُ الأرض ذهباً و لو افتَدَی به. أولئک لَهُم عَذَاب ألِیم و ما لَهُم مِن نَاصِرین). به شرح این آیات در سوره آل عمران مراجعه نمائید.
(وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ) «۱۶۳».
این قسمت، تجدید مطلع است با شعار توحید و سپس دلائل توحید؛ و دستآخر نفی شرک و احوال مشرکان.
(إِنَّ فِی خَلْقِ السَّموَاتِ وَ الْأَرْض وَ اخْتِلَافِ اللَّیل وَ النَّهَارِ وَ الْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَ مَا أَنزَلَ اللهُ مِنَ السَّماءِ مِن مَاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوتِهَا وَ بَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّۀٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَ السَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَومٍ یَعْقِلُونَ) «۱۶۴».
مفاد آیه کریمه تنبیهی است بر آیات آفاق و أنفس که گواه است بر این که ذات اقدس ربوبی، مشتاق تربیت انسانها است.
(وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللهِ أَندَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ وَ لَو یَرَی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَونَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّۀَ لِلهِ جَمِیعاً وَ أَنَّ اللهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ) «۱۶۵».
جمله (و مِن النَّاس) عطف بر مقدّر است؛ به این صورت: «فمِن النَّاس مَن یُؤمن باللهِ و الیوم الآخر و مِنَ النّاس مَن یَتّخِذ مِن دونِ اللهِ أنداداً». الفاظ آیه روشن است.
(إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَرَأََوُا الْعَذَابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ* وَ قَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَو أَنَّ لَنَا کَرَّۀً فَنَتَبَرَّأََ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّؤُا مِنَّا کَذلِکَ یُریهِمُ اللهُ أَعْمَالَهُم حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ وَ مَا هُم بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ) «۱۶۷».
الفاظ آیه روشن است. آیه بعدی سرفصلی است برای احکام الهی و تخطئه فلسفه شرک در احکام عملی آنان.
توحید و فلسفه شرک
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلَالاً طَیِّباً وَ لَا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ* إِنَّمَا یَأَمُرُکُم بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَاءِ وَ أَن تَقُولُوا عَلَی الله مَا لَاتَعْلَمُونَ) «۱۶۹».
خطاب آیه کریمه به کلّ امّتها و ملتهائی است که راه توحید را وا نهاده اند و مشرک شده اند. هدف آیه تحذیر است، نه تکلیف شرعی و قانونی. از آن رو که مخاطبان آیه مؤمن نیستند. آیه کریمه نام شیطان را به میان میآورد و مردم را از دشمنی شیطان و تسویلهای او که به صورت فلسفه و مکتب ظاهر شده است، تحذیر میدهد: آیه هشدار میدهد که آنچه را مردم با وساوس و تسویل شیطان به هم بافته اند و حلال و حرامی پرورانده اند؛ و یا در مسائل اجتماعی، برخوردهای اقتصادی، تمتع و بهرهبرداری از مواهب طبیعی، حتّی مسائل جنسی آزادیهائی قائل شده اند، همه و همه گمراه کننده از راه حق و اغواگری و انتقامجوئی شیطان است. او میخواهد نسل بشر را به تباهی و هلاکت دنیا و آخرت دچار کند. قرآن مجید بعد از آن که دنباله این سیره و سنت مشرکان را بیان کرد، به شرح حلال واقعی و حرام واقعی میپردازد که در آیه ۱۷۲ ملاحظه خواهید کرد.
(وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللهُ قالوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَو کَانَ آبَاؤُهُمْ لَایَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لَایَهْتَدُونَ) «۱۷۰».
جمله «وإذا قیل» مانند جمله «أوَلَو کان» عطف بر مقدّر است؛ به این صورت: «من النّاس مَن یُجادل فی الله بغیر علم و یتّبع کلّ شیطان مرید و إذا قیل لهم اتّبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتّبع ما ألفینا علیه آباءنا. أفلو کان الشیطان یدعوهم إلی عذاب السعیر أوَلَوا کان آباؤهم لا یعقلون شیئاً و لایهتدون». الفاظ آیه روشن است.
(وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لَایَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَ نِدَاءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ) «۱۷۱».
آیه کریمه عطف بر مقدّر است؛ به این صورت: «فالّذین یدعون من دون الله لن یخلقوا ذباباً و لو اجتمعوا له و إن یسلبهم الذباب شیئاً لایستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب و مثل الّذین کفروا کمثل الّذی ینعق….». الفاظ آیه با توجه به ترجمه روشن است.
از این پس، قرآن مجید به شرح احکام فطری میپردازد و میگوید:
احکام فطری
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَ اشْکُرُوا لِلّهِ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ) «۱۷۲».
خطاب آیه کریمه و مفاد آن، مشابه با آیه پیشین است که فرمود: (یا أیُّها النّاس کُلُوا ممَّا فی الأرض حَلالاً طیِّباً و لاتتّبعوا خطوات الشیطان). اما از جایی که مشرکان شاکر این رهنمود الهی نشدند و تابع خطوات شیطان گشتند، عین همان خطاب را به مؤمنان القاء کرده، سپس فرمود: (و اشکروا لِلّهِ إن کُنتُم إیّاه تَعبُدون).
(إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَۀَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنزِیرِ وَ مَا أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ) «۱۷۳».
الف و لام در (المیتۀ و الدم و لحم الخنزیر) ناظر به آیه کریمه سوره انعام، شماره ۱۴۵ است که میگوید: (قُل لا أجِد فِیما اُوحِیَ إلیَّ مُحرَّماً عَلی طَاعِم یَطعمه إلّا أن یَکون مَیتۀ أو دَماً مَسفوحاً أو لَحم خِنزِیر فإنَّه رِجْس). شرح لازم را ذیل همان آیه سوره انعام ملاحظه نمائید.
واژه «بغی» به معنای سودجوئی شخصی، خودخواهی و خودمحوری در برابر قانون است. مصادیق متعددی هم دارد. از جمله کسی که برای چپاول و راهزنی به کوه و صحرا میرود و یا برای صید دام و دد میرود، موقعی که برای لهو و لعب باشد. چنین کسی اگر دچار اضطرار شود که به چیزی حتّی گیاه، ریشه و پوست درخت دست نیابد، مورد نظر استثناء نیست.
واژه «عُدوان» معنای واضحی دارد. عدوان آن است که فردی برای تعقیب دشمن خود به کوه و صحرا بتازد و یا آن که از دست قانون فرار کند. یا آن که در خوردن این محرّمات متجاوز باشدکه در این صورت، باز هم مورد استثناء نیست.
نکته مهم این است که قرآن مجید، محرّمات مزبور را بر اینان حلال نمیکند؛ زیرا محرّماتِ الهی جنبه وضعی و تکوینی دارد. بلکه مسئولیت آن را بر میدارد. لذا میگوید: (فإنّ الله غَفُور رَحِیم) و اضافه میکند که (و لا إِثم عَلیه)؛ یعنی حکم حرمت بر او تحمیل نمیشود و گناهی بر گردن او بار نمیشود.
مسأله غفران، بعد از ارتکاب جرم و خطا مطرح میشود و مسأله رحمت، موقعیّت مجرم را منظور میکند. لذا در آیه ۳ سوره مائده میگوید: (فَمَن اضطرّ فی مَخمَصَۀ غَیر متجانف لإِثْمٍ فإنَّ الله غَفُور رَحِیم). این آیه، حالت ناچاری، نبودن غذای حلال، زمان قحطی و مجاعه را تصویر میکند و با وجود این میگوید: «شخصاً جویای گناه و مسئولیت نباشد».
(إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللهُ مِنَ الْکِتَابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَ لَایُکَلِّمُهُمُ اللهُ یَومَ الْقِیامَۀِ وَ لَایُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ) «۱۷۴».
مفاد آیه کریمه روشن و روی سخن با یهود مدینه است. چنان که مشابه این آیات در سوره آل عمران، آیههای ۷۷-۷۸ ملاحظه میشود. کلمه «أکل» متعدّی است و تناسبی با «فی» ندارد، ولی به تناسب همین حرف «فی» با معنای چپاندن تضمین میشود.
(أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَۀَ بِالْهُدَی وَ الْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَۀِ فَمَا أَصْبَرَهُمْ عَلَی النَّارِ* ذلِکَ بِأَنَّ اللهَ نَزَّلَ الْکِتَابَ بَالْحَقِّ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتَابِ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ) «۱۷۶».
ذیل آیه کریمه، ناظر به جمع دیگری از کفار است که درباره احکام آسمانی تردید و شک دارند و یا در مفاهیم آیات و کلمهها، راه اختلاف و تردید را میگشایند؛ تا حکم الهی را از سندیّت و اعتبار ساقط سازند. کلمه «شقاق» إفاده میکند که این دسته از کافران هماره با حق در حال ستیز و جدل هستند و به سبب جهالت و یا سوء نیّت، بحث و مناظره با آنان سودمند نیست. آیه کریمه میخواهد بگوید که این احکام در تورات و انجیل هم ثبت است، ولی آنان انکار میکنند.
(لَیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بَاللهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ الْمَلَائِکَۀِ وَ الْکِتَابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمَالَ عَلَی حُبَّهِ ذَوِی الْقُرْبَی وَ الْیَتَامَی وَ الْمَسَاکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصَّلَاۀَ وَ آتَی الزَّکَاۀَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدوُا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبأْسِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ) «۱۷۷».
مشرق قبله نصاری است و مغرب قبله یهود است. منظور آیه کریمه نماز خواندن است. از جایی که مردمان، خصوصاً منافقان، برای اظهار ایمان هرچه زودتر در صف نماز جا میگیرند و با آب و تاب بیشتری به نماز میپردازند و خودنمائی میکنند، قرآن مجید میگوید: به اینان ننگرید که حاضرند روزی صد رکعت نماز بخوانند. ولی از پرداخت یک درهم زکات هم طَفْره میروند و دریغ میورزند. اگر میخواهید که سیمای نکوئی و نیکوکاری را مجسّم ببینید، به آن کسانی بنگرید که در قدم اول ایمان میآورند و در قدم بعدی روز جزا را که محک ایمان و کفر است، باور کرده اند. فرشتههای حامل وحی را باور کرده اند. دستورهای آسمانی را باور کرده اند. با وجود این که مال دنیا را دوست دارند و به آن نیازمندند، از خویشان خود، ایتام خانواده، کارگران بیکار خانواده، درماندگان در سفر و هر کسی که درخواست میکند، یعنی اظهار حاجت میکند و یا بخواهد بنده ای در راه خدا آزاد کند، دستگیری و یاری میکنند. این همه، تکلیف شرعی و ایمانی او است که شخصاً باید داوطلب شود.
بعد از آن نوبت به نماز فریضه و زکات فریضه میرسد که باید ادا شود. بعد از آن باید متوجه باشد که تعهدهای خود را زیر پا نگذارد. در مشکلات زندگی صبور و شکیبا بماند، جزع نکند و خود را نبازد. خصوصاً در مشکلات رزمگاه و روز نبرد با دشمن حق. قرآن مجید از کسانی که به این اوصاف متصّف باشند، با نام «صادقون» و «متّقون» یاد میکند که فطرت صدق، صداقت و تقوا را حائز شده اند و باید پیشوای صادقان و متّقیان باشند.
چنان که در ترجمه اشاره رفت، الف و لام در: (ذِی القُربَی و الیَتامی و المَسَاکِین)، عوض مضافٌإلیه است؛ یعنی (ذِی قُربَاهُم و یتامَاهُم و مَسَاکینهم).
جمله (و المُوفُون بِعَهدهم إذَا عَاهَدُوا)، با حالت رفعی آمده است. جمله بعدی آن با حالت نصبی به این صورت: (و الصَّابِرِین فی البَأْسَاء و الضَّرَاء و حین البأس). در این زمینه شرحی در ذیل آیه ۱۶۲ سوره نساء آمده است که باید مراجعه شود.
قصاص: برابری در خون خواهی
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَی الْحُرُّ بالحرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنثَی بِالْأُنثَی فَمَنْ عُفِیَ لهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالمَعْرُوفِ وَ أَدَاءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسَانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِن رَبِّکُمْ وَ رَحْمَۀٌ فَمَنِ اعْتَدَی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِیمٌ* وَ لَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاۀٌ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ) «۱۷۹».
کلمه «قِصاص» در ریشه لغت، به معنای درست دنبال کردن است. اگر مربوط به تاریخ و سرگذشت باشد، یعنی به درستی، داستان را دنبال کند و به آخر برساند. اگر مربوط به مسیر راه باشد، یعنی قدم به قدم مراقب باشد که راه را درست دنبال کند و یا درست باز گردد.
قرآن مجید در این باره میگوید: (و قالت لأُخته قُصِّیه فَبَصرت بِه عن جُنُب و هُم لایشعرون) (قصص، ۱۱). یعنی بعد از آن که مادر موسی، موسی را در صندوق چوبی نهاد و او را در رود نیل رها کرد، به خواهر موسی گفت: کودک را دنبال کن تا ببینی کودک به دست چه کسی میافتد؛ همچنین میگوید: (قَال ذلِک ما کُنّا نَبْغِ فَارْتَدَّا علی آثَارهما قصصاً) (کهف، ۶۴). یعنی بعد از آن که برده موسی اظهار کرد که ماهی نمک سود، در همان محلّی که اُطراق کردیم، در آب دریا زنده شد و به صورت شگفتی در آب غلیظ دریا فرو رفت، موسی گفت: ما این راه صعب و دراز را به خاطر همان محل طی کردیم؛ لذا راه آمده را با تفحّص و دنبال کردن نشانهها قدم به قدم باز گشتند و به همان محل رسیدند.
از جایی که «قِصاص» مصدر باب مُفاعله است، به معنای درست کردن و تطبیق دادن دو چیز است که یکی اصل باشد و دیگری فرع؛ این امر نتیجه میدهد که باید میان قاتل و مقتول برابری برقرار گردد. در سوره مائده، آیه ۴۵ درباره یهودیان میگوید: (و کَتَبنا عَلیهم فِیها أنَّ النَّفس بِالنَّفس و العَین بِالعَین و الأنف بالانفِ و الاُذن بِالاُذن و السنّ بِالسنّ و الجروح قِصَاص). یعنی در کتاب تورات بر یهودیان مسجّل کردیم که جان را در برابر جان قصاص کنند. به همین ترتیب چشم را در برابر چشم. بینی را در مقابل بینی. گوش را در مقابل گوش. دندان را در مقابل دندان.
کلمه «کتابت» که در هر دو آیه به صورت «کتب» و «کتبنا» عنوان شده است، إفاده قاطعیت دارد. یعنی بالاتر از فریضه است و به صورت تسجیل که جنبه دَیْن خواهد داشت. نظیر این تعبیر را در باب قتال، نماز و روزه میبینیم.
در تورات مقرّر شد که جان در برابر جان قصاص شود، یعنی اگر قاتل مرد باشد و مقتول زن باشد، جان هر دو برابر است و مرد را به کیفر جنایت به قتل میرسانند. اگر قاتل حُرّ و آزاد باشد و مقتول برده زرخرید باشد، قاتل را به کیفر جنایت به قتل میرسانند. یعنی جان زن و مرد. جان برده و آزاده با هم برابر است. ولی درباره مؤمنان به قرآن فرمود: قصاص در مورد مقتولان باید به این صورت دنبال شود که آزاده در مقابل آزاده به قتل برسد، نه در برابر برده؛ و برده در مقابل برده به قتل برسد و زن در مقابل زن. یعنی اگر هر دو زن باشند. زن در مقابل زن به قتل برسد. در نتیجه قتل برده در مقابل آزاده؛ و قتل زن در مقابل مرد، به طریق أولی مجاز خواهد بود.
در تورات به یهودیان اجازه ندادند که دیه دریافت کنند، فقط در دنباله آیه گفت: (فَمَن تَصدَّق بِه فَهُوَ کفّارۀٌ لَه). یعنی اولیای مقتول میتوانند بر جان قاتل تصدّق کنند؛ تا کفّاره گناه آنان باشد. ولی در آیه مورد بحث ما که ویژه مؤمنان به قرآن است،فرمود: (فمَن عُفیَ لهُ مِن أخیهِ شیء فاتّباع بِالمعروفِ و أداء إلیهِ بِاحسان)؛ یعنی اگر از جانب ولیّ مقتول عفوی حاصل شود، گرچه ناچیز باشد و تمام جان قاتل عفو نشود، از آن رو که ولیّ دیگر مقتول، حاضر به عفو و گذشت نباشد؛ در این صورت دو تکلیف شرعی باید صورت بگیرد: اول باید سایر اولیا نیز متابعت کنند و مانند ولیّ اول از قصاص بر جان قاتل عفو کنند؛ دوم باید قاتل دیه مقتول را نسبت به آن کسانی که عفو نکرده اند، ادا نمایند.
در نتیجه، سایر احکام الهی که در تورات بر یهودیان مسجّل بود، بر مسلمانان مؤمن به قرآن مسجّل ماند. منتها قصاص و برابری در دو جبهه باید برقرار گردد: خواه مصمّم شوند که قاتل را به قتل برسانند و خواه مایل باشند که دیه دریافت کنند. آن هم با این قصاص و برابری که جان زن را با جان زن برابر بگیرند.
پس اگر قاتل مرد باشد و مقتول زن باشد، نصف دیه دریافت میشود و اگر قاتل زن باشد و مقتول مرد باشد، باید تمام دیه را دریافت کنند. ولی اگر مصمّم، به قتل قاتل باشند، مرد را به خاطر قتل زن به قتل میرسانند، ولی یک نیمه دیه مرد را باید بپردازند. اگر زن را به خاطر قتل مرد به قتل برسانند، جان در برابر جان قرار میگیرد و حکم تورات زنده میشود.
این نوع قصاص و برابری که حکم قرآن است، درباره قصاص اعضای بدن، یعنی قصاص چشم، بینی، گوش، دندان، دست، پا و هر آن چه باشد، باید رعایت شود. اگر پای دیه در میان باشد، نباید دیه اعضای زن از یک سوم دیه کامل، بالاتر برود.
جمله (ذلِک تَخفِیف مِن ربّکم و رَحْمَۀ) ویژه مؤمنان است که اجازه داده اند که دیه دریافت شود. در این زمینه به مقاله جوابیّه ای که در مجله مترجم شماره مسلسل ۱۱ و مجله کیان شماره ۱۹ به چاپ رسیده است، مراجعه شود. در پایان یادآوری میشود که احکام قصاص بر اساس حکم قرآن، فروع بسیار پیچیده ای دارد. به صورت نمونه، حدیث امام صادق علیه السّلام را که در صحیح کافی به شماره ۴۱۷۴ ثبت است، متذکر میشوم.
أَبان بن تغلب میگوید: به امام صادق گفتم بفرمائید که اگر انسان یک انگشت خانمی را قطع کند، چه خونبهائی باید تقدیم کند. ابوعبدالله صادق گفت: ده شتر. من گفتم: اگر دو انگشت او را قطع کند، چند شتر باید بدهد. ابوعبدالله صادق گفت: سی شتر. من گفتم و اگر چهار انگشت او را قطع کند، چند شتر باید بدهد. ابوعبدالله گفت: بیست شتر.
من گفتم: سبحان الله. اگر سه انگشت خانم را قطع کند باید سی شتر بدهد و اگر چهار انگشت او را قطع کند باید بیست شتر بدهد؟! موقعیکه این فتوا را در عراق شنیدیم، از آورنده آن بیزاری میجستیم و میگفتیم این سخن شیطان است.
ابوعبدالله صادق گفت: آهستهتر! تأمل کن ای أَبان؛ این حکم رسول خدا است که فرمود: جراحت خانمها تا یک سوم، با خونبهای مردان برابر است و چون از ثلث بگذرد، به یک دوم نزول میکند.
آیه بعدی که میگوید: (و لکُم فی القِصَاص حَیَاۀ)، به اعتبار این است که مسلمانان باید نسبت به قتل نفس حسّاس باشند و قاتل را تعقیب کنند. این معنی مفاد آن آیه دیگر است که میگوید: (مَنْ قَتل نفساً بِغَیر نَفس أو فَسَاد فی الأرض فَکأنَّما قَتَل النّاس جَمِیعاً) که شرح آن در سوره مائده آیه ۳۲ مندرج خواهد شد. منتهی قصاص قرآنی با همان شرایط مزبور کمتر به قتل قاتل میانجامد. خصوصاً که در حکم اسلامی قطعی است و آیه کریمه: (فَقَد جَعَلنا لِوَلیّه سُلطاناً فلا یُسْرِف فی القَتل) (اسری، ۳۳) إفاده میکند که ولیّ مقتول، باید حکم قصاص را اجرا کند.
تکلیف قاضی و حاکم شریعت بر این است که قاتل بودن قاتل را به اثبات برسانند و قاتل را دست بسته به ولیّ مقتول بسپارند. اصطلاحاً به آن «قَوَدْ» میگویند. طبیعی است که ولیّ مقتول، در نیمه راه قصاص، به رحم آید و بر گریه قاتل و گریه فرزندان او ترّحم آورد و او را از بند رها سازد.
(کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوتُ إِن تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّۀُ لِلْوَالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقَّاً عَلَی الْمُتَّقِینَ* فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ* فَمَنْ خَافَ مِن مُوصٍ جَنَفَاً أَو إِثْماً فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ) «۱۸۲».
مفاد آیات کریمه با توجه به ترجمه روشن است. شرح لازم را در کتاب ارث و ربا فصل اول با دقت ملاحظه نمائید.
مطالعه ادامه مطالب و آیات سوره بقره
مطالعه ترجمه همین آیات در معانی القرآن
آخرین دیدگاهها