این نوشتار شرحی است بر آیات ۱۳۲ تا ۱۷۹ از سوره آل عمران و در ادامه فصل قبلی که مسایل و درس آموخته های جنگ بدر و احد را برای مومنان تشریح می کند.

فرمان برداری از خداوند

(یَا ایُّهَا الَّذِینَ امَنُوا لَاتَاکُلُوا الرِّبَوا اضْعَافا مُضًاعَفَۀً وَ اتَّقُو اللهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ* وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِی اعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ* وَ اطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ) «۱۳۲».

مسایل ربا در آیات ۲۷۵-۲۸۰ در سوره بقره مشروح شد. در این جا کلمه (اضعافا مضاعفۀ) مورد توجه است. قرآن مجید در باب قرض حسن، یعنی قرضی که سرآمد مشخصی نداشته باشد، می گوید: (من ذا الّذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیرۀ) (بقره، ۲۴۵).

تعبیر «اضعاف» به اعتبار سال هایی است که بر قرض می گذرد و هر ساله دو چندان می شود. ولی در مساله ربا متداول نبوده و نیست که وام دریافتی را در آخر سال، دو برابر پرداخت کنند. حداکثری که در تاریخ رؤیت شده آن است که ابورافع یهودی هشتاد دینار طلا به یک نفر اهل مدینه وام داده بود که بعد از یک سال صد و بیست دینار طلا دریافت کند که بهره یکساله، نیم مبلغ است (واقدی، مغازی، ۳۷۴). البته اگر این وامداری، یک سال دیگر تمدید شود، در پایان سال دوم باید صد و هشتاد دینار طلا مطالبه کند که عنوان (اضعافا مضاعفۀ) صادق خواهد بود، خصوصا اگر به سال سوم و چهارم بکشد.

به هرحال، قید (اضعافا مضاعفۀ) برای این آمده است که اگر کار رباخواری به سال دوم بکشد، به منزله کفر تلقّی  و راه رستگاری مسدود می شود. لذا می گوید: (و اتّقوا النار الّتی اعدّت للکافرین). گرچه رباخواری به هر صورتی که باشد، از زبان رسول اکرم و براساس سنّت، قبلا تحریم شده است. لذا می فرماید: (و اطیعوا الله و الرّسول لعلّکم تُرحَمُون).

مغفرت الهی و بهشت

(وَ سَارِعُوا الَی مَغْفِرَۀٍ مِن رَبِّکُمْ وَ جَنَّۀٍ عَرْضُهَا السَّموَاتُ وَ الْارْضُ اعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ* الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَاءِ وَ الْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ) «۱۳۴».

مساله عرض و طول در سطوح محدوده غیرکروی تصویر می شود. ولی سطوح کروی عرض و طول ندارد. مگر آن که با خطوط موهومه، سطح کره را به اشکال هندسی مربّع، مستطیل و امثال آن تقسیم و مفروز کنند. بنابراین کلمه «عرض» در این مورد که کرات آسمانی باشد، به معنای وسعت و پهنه کره است. در این زمینه به کتاب هفت آسمان باید مراجعه شود.

به طور خلاصه، به نظر من، منظور از آسمان های هفت گانه، کرات خارجی هستند که در خارج از مدار زمین می چرخند. تنها کره ای که وسعت و عرصه آن به اندازه تمام شش آسمان دیگر است، به اضافه وسعت و عرصه زمین، همان آسمان سوم است که مشتری باشد.

ویژگی های متقیان

قید (فی السّرَّاء و الضّرَّاء) افاده می کند که منظور از این متّقیان، کسانی هستند که ایمان خالصی دارند، پاداش آخرت را باور کرده اند؛ و لذا از هرگونه فرصتی که به دست آید، استفاده می کنند. آنان به درماندگان انفاق می کنند. خواه در حال سلامت و دولت باشند؛ و یا در حال بیماری و فقر باشند.

جمله (و الکاظمین الغیظ) و پس از ان، عطف بر «للمتّقین» است. یعنی آن متّقیانی که خشم خود را فرو می خورند و از گستاخی مردم در می گذرند. اگر تقوا با این صفات سه گانه جمع شود. عنوان «احسان» نیز بر آن صدق می کند. لذا قرآن مجید می گوید: (و الله یحبُّ المحسنین). گویا گفته باشد «اولئک هم المحسنون و الله یحبُّ المحسنین».

لزوم استغفار

از جایی که تقوا ایجاب عصمت نمی کند و امکان دارد که افراد باتقوا دچار لغزش  شوند، می فرماید:

(وَ الَّذِینَ اذَا فَعَلوُا فَاحِشَۀً او ظَلَمُوا انفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ الَّا اللهُ وَ لَمْیُصِرُّوا عَلَی مَا فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ* اولئِکَ جَزَاؤُهُم مَغْفِرَۀٌ مِن رَبِّهِمْ وَ جنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْانْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ نِعْمَ اجْرُ الْعَامِلِینَ) «۱۳۶».

در این آیه کریمه «فاحشه» با «ظلم به نفس» در مقابل هم قرار گرفته اند. چون فاحشه به معنای رسوائی گناه است و دست کم به وسیله جمع و یا چند نفر انجام می گیرد که نازلترین آن عریان شدن در برابر دیگران است و لازمه آن ظلم به نفس و ظلم به دیگران خواهد بود، بنابراین ظلم به نفس، شامل آن گناهی است که در خفا و خلوت به نهان و دور از چشم و دور از اطلاع دیگران انجام می گیرد.

قید (ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم) افاده می کند که تنها کسانی مورد مغفرت قرار می گیرند که لاابالی نباشند؛ و چون مرتکب خطا شوند، به سبب خداترسی و به خاطر خداجویی، بلافاصله به یاد خدا بیفتند و از خداوند تبارک و تعالی معذرت بخواهند.

قید (و لمیُصِرُّوا) مفید آن است که برای مغفرت شرط دیگری نیز وجود دارد. شرط آن است که دانسته و با توجه، به تکرار آن گناه دست نیازند. جمله (اولئک جزاؤهم مغفرۀ من ربّهم) ناظر به همه شرایط است که در آیه قبلی آغاز و در این آیه ختم شد. زیرا کلمه «جزاء» به معنی پاداش است و استغفار بعد از گناه، جائزه ندارد، مگر آن که با سایر شرایط همراه باشد.

ایمان راسخ و رستگاری

(قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْارْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَۀُ الْمُکَذِّبِینَ* هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ مَوعِظَۀٌ لِلْمُتَّقِینَ) «۱۳۸».

منظور از سنّت های گذشته هلاک و دماری است که بر سر کافران فرود آمده است. مانند آنچه بر قوم نوح، قوم عاد، ثمود و قوم فرعون فرود امد. البته امثال آنان فراوانند و این خود یادآور آن عذاب ها و هلاک هایی است که در آیه (لیس لک من الامر شیء) مطرح شد و در تعقیب آن به مسلمانان هشدار داد که شما نیز ـ در صورت نافرمانی ـ از هلاک و دمار الهی در امان نخواهید ماند. زیرا صرف تظاهر به ایمان، یا ایمان بی اخلاص و ایمان آزمایشی، نمی تواند فلاح و رستگاری شما را تامین نماید.

به هرحال، آن چه از آیه (لیس لک من الامر شیء) تا این جا مطرح شده است، به منزله استطراد و تعلیقه ای بر ماجرای جنگ احد و جنگ بدر است که محور بحث این آیات است. لذا در خاتمه، به عنوان خداحافظی با این مطالب استطرادی، می گوید: (هذا بیان للناس و موعظۀ للمتّقین)؛ و سپس به بحث اصلی خود که جنگ احد و درس های مکتبی آن است، می پردازد و می فرماید:

(وَ لَاتَهِنُوا وَ لَاتَحْزَنُوا وَ انتُمُ الْاعْلَونَ آن کُنتُم مُؤْمِنِینَ) «۱۳۹».

آیه کریمه دنباله آیه پیشین است که گفت:

(لِیَقطَعَ طَرَفا مِنَ الَّذینَ کَفَروا او یَکبِتَهُم فَیَنقَلِبوا خَائِبینَ) «۱۲۷».

همچنین از نظر دیگر، واو عاطفه، عطف است بر یک جمله مقدّر که به این صورت بازسازی می شود: «فلا تیاسوا من نصر الله و لاتهنوا و لاتحزنوا».

(ان یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ القَومَ قَرْحٌ مِثْلُهُ) «۱۴۰».

جمله اول به صورت مضارع آمده است و جمله دوم به صورت ماضی. به قرینه (تلک الایّام) جمله اول ناظر به زمان حال است. یعنی «ان یَمْسَسکُم الیوم قرح فقد مسَّ القوم قرح مثله». یعنی اگر امروز که چندی از جنگ احد می گذرد، زبان شماتت دشمنان بر شما دراز است و شما جراحتی از کشته های احد بر دل دارید، دشمن شما نیز جراحتی از جنگ بدر بر دل دارد و جراحتی از همین جنگ احد که در اولِ درگیری پرچمداران قریش یکی بعد از دیگری به خاک افتادند و همگان هزیمت شدند. اگر شما امروز از جراحت هایی که بر اندام شما وارد شده است، در رنج و عذابید؛ دشمن شما را نیز جراحت ها بر پیکر است.

(وَ تِلْکَ الْایَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللهُ الَّذِینَ امَنُوا وَ یَتَّخِذَ مِنکُمْ شُهَدَاءَ وَ اللهُ لَایُحِبُّ الظَّالِمِینَ) «۱۴۰».

مفاد آیه روشن است. جمله (و لیعلم) عطف بر مقدّر است، به این صورت: «و تلک الایّام نداولها بین النّاس لنبلوهم و لیعلم الله الّذین امنوا». یعنی روزهای پست و بلند زندگی را دست به دست می چرخانیم، حتی در میان مسلمانان؛ تا باطن آنان را برملا سازیم، مؤمن واقعی را از منافق بازشناسی کنیم، مخلصان آنان را که تا پای شهادت ثبات قدم داشتند، به عنوان شهید راه حق اتّخاذ کنیم و از آن کسانی که در حال فرار کشته شده اند و یا در اثر ترس و وحشت مقتول شده اند، جدا سازیم. لذا باید گفت که (و الله لایحبُّ الظّالمین) ناظر به همین منافقان و یا متمرّدان است که در اثر بی انضباطی، زمینه های شکست مسلمانان را فراهم آوردند.

(وَ لِیُمَحِّصَ اللهُ الَّذِینَ امَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکَافِرِینَ) «۱۴۱».

در این آیه کریمه نیز جبهه اسلامی مطرح است که مؤمنان در اثر ابتلا، رفته رفته خالص شوند و کفّار منافقان رفته رفته رو سیاه شوند.

(امْ حَسِبْتُمْ آن تَدْخُلُوا الْجَنَّۀَ وَ لَمَّایَعْلَمِ اللهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ* وَ لَقَدْ کُنتُم تَمَنُّونَ الْمَوتَ مِن قَبْلِ آن تَلْقَوهُ فَقَدْ رَایْتُمُوهُ وَ انتُمْ تَنْظُرُونَ) «۱۴۳».

این آیات کریمه یادآور آیاتی است که در اول سوره عنکبوت آمده است و می گوید: (احسب الناس آن یُترکوا آن یقولوا امنّا و هم لایفتنون. و لقد فتنّا الّذین من قبلهم فلیعلمنَّ الله الّذین صدقوا و لیعلمنَّ الکاذبین…).

شورای مشورتی

جمله (و لقد کنتم تمنّون الموت من قبل) ناظر به آن روزی است که رسول خدا با مسلمانان به شوری نشست که آیا باید از شهر خارج شویم و در برابر دشمن صف ببندیم؛ یا اینکه داخل شهر، حالت دفاعی بگیریم. در آن زمان، جمع کثیری و از همه جدّی تر، جوانان با شور و هیجان رای دادند که از شهر خارج شویم و در برابر دشمن به مبارزه برخیزیم؛ گرچه عدّه آنان چند برابر ما باشد. آنان می گفتند که غیر از این نیست که یا شوکت و حشمت خود را به دشمنان نشان می دهیم و یا شهید می شویم و فیض شهادت را درمی یابیم.

شرح این جلسه شوری در کتاب های سیره و برخی تفسیرها به تفصیل آمده است. ولی نام تمام آن کسانی که خواهان رویاروئی با مشرکان بوده اند، به ثبت نرسیده است. قطعی است که اکثریت ارا با آنان بوده است که رسول خدا برخلاف رؤیایی که دیده بود و برخلاف رای بزرگان و سران عشایر، حاضر شد از مدینه خارج شود و در احد به مقابله با دشمن بپردازد.

فراریان از جنگ

از بررسی تاریخ و نام شهدای احد پیدا است که شهدای احد بیشتر از بزرگان و سران انصار بوده اند. از جایی که از میان ششصد و یا پانصد نفر انصار مدینه، هفتاد تن کشته شدند و مابقی فرار کردند، معلوم می شود که بیشتر فراریان همانان بوده اند که در جلسه شورای مدینه به خروج از شهر رای دادند و آرزوی شهادت در سر داشتند. ولی موقعی که شنیدند رسول خدا کشته شد، فکر شهادت را از سر به در کردند و همگان راه فرار را در پیش گرفتند. آن ها که نزدیک معرکه قتال بودند، به کوه زدند؛ آن ها که در اطراف معرکه و حاشیه نبردگاه بودند، به راه های دور رفتند؛ برخی نیز تا سه روز راه از مدینه دور شده بودند و بعد از چند روز که مطمئن شدند، به مدینه مراجعت کردند.

(وَ مَا مُحمَّدُ الَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ افَانْ مَاتَ او قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَی اعْقَابِکُمْ وَ مَن یَنْقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَنیَضُرَّ اللهَ شَیْئا وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ) «۱۴۴».

با توجه به ترجمه معانی القران مفاد آیه کریمه روشن است. طرح این مساله برای آن است که علّت اصلی فرار مسلمانان که دیگر به معرکه بازنگشتند، این بود که ابن قمیئه فریاد زد: من محمد را کشتم؛ و همگان با خود فکر کردند که دیگر کار اسلام و قرآن تمام است، باید جان خود را از معرکه نجات بدهند و در فکر گرفتن امان باشند. شرح این مسایل را باید در کتاب های مغازی، سیر و تفاسیر مشروحه ملاحظه نمود.

دلیل فراریان

قرآن مجید می گوید: سرانجام محمد هم یکی از رسولان است. مگر رسولان پیشین برجایند و جاویدان زیستند؟ آیا قرار است بعد از رحلت و یا شهادت رسول الله به دوره جاهلیّت و تحت سیطره شیطان و ابوسفیان بازگردید؟ اگر شما چنین باشید و به دوره جاهلیت بازگردید، ضرری به اسلام و مکتب قرآن وارد نمی شود، چون هماره نخبگانی هستند که بر صراط مستقیم پایدار بمانند و نعمت قرآن، اسلام و هدایت را سپاس بگزارند و پاس بدارند. دست آخر خداوند عزّت پاداش آنان را که پیروزی و فلاح دنیا و آخرت است، عطا خواهد کرد.

(وَ مَا کَانَ لِنَفْسٍ آن تَمُوتَ الَّا بِاذْنِ اللهِ کِتَابا مُؤَجَّلا وَ مَن یُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ مَن یُرِدْ ثَوَابَ الاخِرَۀِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ) «۱۴۵».

در اول سوره انعام از اجل مقدّر و اجل مسمّی بحث شده است. روی هم رفته، قرآن مجید در موارد متعدد اصرار می کند که مرگ افراد بشر و حتّی امّت ها و جوامع مکتبی مقدّر است و لحظه ای پس و پیش نخواهد شد.

استثنای مساله که می گوید: (الّا باذن الله) افاده می کند که هر کس بخواهد با وسایل کشنده انتحار کند و یا خود را به کشتن بدهد، عزم و اراده او کافی نیست. بلکه باید با اذن و رخصت الهی در به کار گرفتن اسباب و وسایل، همراه شود. کلمه «اذن» به معنای اجازه زبانی نیست. بلکه به معنای آزاد گذاشتن فرد است که از ناموس طبیعت استفاده کند و مشیّت الهی را به کار بگیرد.

مشیت الهی و ترس از مرگ

طرح مساله به خاطر آن است که به مسلمانان درس بدهد و بفهماند که در جنگ، سفر و یا اشتغال به هر کاری که امکان تلف هست، آن کسی تلف می شود و حادثه می بیند که مقدّرات اولیه به سراغ او آمده باشد و نامش در لیست مقتولان معرکه باشد. پس شما باید اولا توجه کنید که اگر رحلت و یا شهادت رسول ما مستلزم این باشد که پرچم اسلام و قرآن فرو بیفتد و دین قرآن منقرض شود، خداوند عزّت که خود برنامه اسلام، رسالت و بعثت را تدوین کرده است و اجال مردم را نیز همو در کتاب تکوین ثبت کرده است، قهرا یا برنامه رسالت را زودتر آغاز می کند و یا رحلت و شهادت رسول خود را مؤخرا ثبت می کند که برنامه رسالت با شکست مواجه نگردد.

بنابراین اگر در آتیه بشنوید و یا ببینید که رسول خدا را کشتند و یا رحلت کرد، باید متوجه باشید که دین خدا پایدار خواهد بود. عذر و بهانه هیچ کس مقبول نمی افتد که بگوید من به سبب مرگ رسول خدا راه فرار را در پیش گرفتم و یا به ارتداد کشیده شدم و در برابر دشمنان اسلام زانو زدم.

به همین ترتیب مرگ شما مسلمانان چه به عنوان امّت و چه به عنوان تک تک افراد مقدّر است. کسی در جنگ، سفر و اشتغال به کارهای مرگ آور، مقتول می شود که اجل او فرا رسیده باشد. پس برای حفظ جان خود، ننگ فرار و ارتداد را به جان نخرید که عذاب آخرت را به دنبال دارد. کسی که با ایمان و اراده خود در جبهه اسلام و مسلمانان شرکت می کند، اگر هدف دنیوی دارد به برخی از آن هدف ها خواهد رسید و این وعده الهی است. همچنین اگر هدف معنوی و اخروی دارد، باز هم به برخی از منازل آخرت و نعمت های عقبی دست خواهد یافت.

پس اگر خواهان دنیا هستید، باز هم راه ارتداد را در پیش مگیرید که سرانجام اسلام و مسلمانان پیروز می شوند و شما بر سر سفره دین به آرزوهای مادّی خود خواهد رسید. اگر خواهان آخرت هستید، بی شک خداوند عزّت پاداش این سپاسگزاری شما را عطا خواهد کرد.

جهاد در امت های پیشین

(وَ کَایَّن مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا اصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ مَا ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکَانُوا وَ اللهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ* وَ مَا کَانَ قَولَهُمْ الَّا آن قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ اسْرَافَنَا فِی امْرِنَا وَ ثَبِّتْ اقْدَامَنَا وَ انصُرْنَا عَلی الْقُومِ الْکَافِرِینَ) «۱۴۷».

معنای «ربِّی» در آیه کریمه (ولکن کونوا ربّانیّین) (آل عمران، ۷۹) گذشت. جمع «ربِّی» «ربِّیّون» است. این نام بر کاتبان و شاگردان انبیا اطلاق می شده است و یا شاگردان ربّانیّین.

قرائت درست، همین قرائت «قاتَل» از باب مقاتله است. یعنی بسیار بودند پیامبرانی که شاگردان مخصوص و بزرگان مکتب و مِدْراس خود را در رزم با دشمنان خدا شرکت دادند، همگان پیکار کردند و اگر جراحت و مصیبتی بر آنان وارد شد، سست نشدند و به زانو در نیامدند. اگر در آستانه شکست قرار گرفتند و یا شکست خوردند، از خدا بر علیه دشمنان خود یاری جستند و پاداش دنیا و پاداش آخرت، هر دو را با هم دریافت کردند.

(فَاتَاهُمُ اللهُ ثَوَابَ الدُّنْیَا وَ حُسْنَ ثَوَابِ الاخِرَۀِ وَ اللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ) «۱۴۸».

طبیعی است که آیه کریمه ناظر به جنگ های امّت یهود باشد؛ زیرا کلمه «ربِّیّون» از اصطلاح های این قوم است.

سَر و سِر برخی مومنان با کفار

(یَا ایُّهَا الَّذِینَ امَنُوا آن تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلَی اعْقَابِکُمْ فَتَنقَلِبُوا خَاسِرِینَ* بَلِ اللهُ مَولَاکُمْ وَ هُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ) «۱۵۰».

مشابه این آیه، در آیه ۱۰۰ همین سوره در رابطه با یهود و نصاری گذشت. این آیه کریمه گواهی می دهد که در جنگ احد برخی از مؤمنان مکّه با کفّار قریش سر و سرّی داشته اند. از جایی که آنان تصور می کرده اند که بالاخره قریش با آن قدرت عظیمی که در منطقه دارد، از پا نخواهد نشست، قول و قرارهایی با آنان داشته اند. نظیر این آیه را در سوره انفال می توان دید که می گوید: (یا ایُّها الّذین امنوا لاتخونوا الله و الرّسول و تخونوا اماناتکم و انتم تعلمون) (انفال/ ۲۵-۲۸). شرح آن خواهد امد.

پیش بینی جنگ احزاب

(سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بَمَا اشْرَکُوا بِاللهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانا وَ مَاوَاهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَی الظَّالِمِینَ) «۱۵۱».

بی تردید آیات کریمه این سوره و دست کم این آیه های مورد بحث، بعد از جنگ احد نازل شده، مسایل گذشته و آینده را مورد بحث قرار داده است. از جایی که میان مسلمانان و قریش، بعد از جنگ احد، درگیری دیگری اتفاق نیفتاده است، مگر جنگ احزاب؛ معلوم می شود که آیه کریمه و این نوید که (سنلقی فی قلوب الّذین کفروا الرُّعب) مربوط به جنگ احزاب است. نظیر این آیه در سوره انفال وارد شده است که می گوید: (انَّ الّذین کفروا ینفقون اموالهم لیصدُّوا عن سبیل الله فسینفقونها ثمّ تکون علیهم حسرۀ ثمّ یغلبون …) (انفال، ۳۶). شرح آن خواهد امد.

(وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللهُ وَعْدَهُ اذْ تَحُسُّونَهُم بِاذْنِهِ حَتِّی اذَا فَشِلْتُمْ وَ تَنَازَعْتُمْ فِی الْامْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِن بَعْدِمَا ارَاکُم مَا تُحِبُّونَ مِنکُم مَن یُرِیدُ الدُّنْیَا وَ مِنْکُم مَن یُرِیدُ الاخِرَۀَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیکُمْ وَ لَقَدْ عَفَا عَنکُمْ وَ اللهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ) «۱۵۲».

جمله (و لقد) با واو قسم به معنای «و الله لقد» است. اما اگر واو عاطفه باشد، باید بگوییم که معطوف علیه آن مقدّر است، به این صورت: «لقد صدقکم الله وعده فی بدر فکان احدی الطائفتین لکم و لقد صدقکم الله وعده فی احد فامدَّکم بالف من الملائکۀ مردفین اذ تحسّونهم».

بازسازی این جمله از سوره انفال آیه ۱۰ و ۱۳ برداشت شده است که می گوید: (اذ تستغیثون ربَّکم فاستجاب لکم انِّی ممدّکم بالف من الملائکۀ مردفین، اذ یوحی ربّک الی الملائکۀ انِّی معکم فثبّتوا الّذین امنوا سالقی فی قلوب الّذین کفروا الرُّعب فاضربوا فوق الاعناق و اضربوا منهم کلّ بنان). شرح این ماجرا را در سوره انفال ملاحظه کنید. وعده نصرت و نزول فرشتگان نیز در اول همین سوره آل عمران، آیه ۱۲۴ تا ۱۲۷ مشروح شد. ملاحظه آیات.

نقش غنایم جنگی

به هر حال قرآن، حدیث و تاریخ در این مساله هم زبانند که در ابتدای جنگ، بعد از آن که امیرالمؤمنین سردار جنگی مشرکان، طلحۀ بن ابی طلحۀ را که پرچمدار آنان بود، در جنگ تن به تن و به اصطلاح مبارزه، به قتل رسانید و بعد از آن پرچم را پسرش عثمان بن طلحۀ به دست گرفت؛ او نیز به دست امام علی کشته شد و به همین ترتیب، نه تن از سرداران قریش پیاپی به دست امیرالمؤمنین کشته شدند. از این پس، بلافاصله جنگ مغلوبه شد و با یورش اول، کفّار قریش و تمام یارانشان فرار کردند. مسلمانان ساعتی آنان را دنبال کردند، دویدند و کشتند. سپس تعقیب آنان را رها کردند و به جمع غنائم پرداختند.

خالدبن ولید و عِکرمۀ بن ابی جهل که در میمنه و میسره بر سواران قریش سردار و فرمانروا بودند، از ناحیه گردنه احد حمله کردند، با رگبار تیراندازان مواجه شدند و زخمی بازگشتند. ولی بعد از آن که تیراندازان متوجه شدند که حمله ای از جانب سواران قریش صورت نگرفت و مسلمانان به تاراج غنائم پرداخته اند، بی اعتنا به فرمان رسول خدا و بی اعتنا به هشدار و اخطار عبدالله بن جبیر که رئیس تیراندازان بود، پُست خود را ترک کردند و از گردنه سرازیر شدند و به جمع غنائم پرداختند. تنها معدودی هنوز به دنبال مشرکان می تاختند و کمتر از یک پنجم تیراندازان بر سر پُست خود پایدار مانده بودند.

پا تک دشمن

خالدبن ولید و عِکرمۀ بن ابی جهل بعد از آن که گردنه را خالی دیدند مجددا از پشت سر حمله کردند، تیراندازان را کشتند و به سوی معرکه سرازیر شدند. در این اثنا مسلمانان دچار وحشت و بی نظمی شدند و هر یک از جانبی می گریخت؛ تا از سر راه سواران که به تاخت حمله می کردند، خود را به کناری بکشد. پیادگان مشرکان نیز که در فاصله ای نه چندان دور به تماشا ایستاده بودند، حمله سواران خود را دیدند و اغتشاش مسلمان را مشاهده کردند، آنان نیز بازگشتند و دست به کشتار مسلمانان زدند.

چیزی نگذشت که ابن قمیئه فریاد زد: «محمد را کشتم». چنین شد که همگان راه فرار در پیش گرفتند و پیشاپیش همه مهاجران؛ زیرا می بینیم که تنها چهار نفر از مهاجران مکه شهید شدند، در حالی که از انصار مدینه بیش از هفتاد نفر شهید شدند.

زمینه پیروزی دشمن

بعد از این فریاد و غوغا تنها علی بن ابی طالب در کنار رسول خدا به دفاع ایستاد. همچنین ابودجانه انصاری که در حال نبرد بود و به مهاجمان حمله می کرد. سراخر جبهه نبرد ساکت شد؛ زیرا رسول خدا نیز به کوه صعود کرد.

(اذْ تُصْعِدُونَ وَ لَاتَلْوُونَ عَلَی احَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی اخْرَاکُمْ فَاثَابَکُمْ غَمَّا بَغَمٍّ لِکَیْلَا تَحْزَنُوا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَ لَا مَا اصَابَکُمْ وَ اللهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ) «۱۵۳».

بعد از فریاد ابن قمیئه که گفت «محمد را کشتم»، رسول خدا در پشت فراریان فریاد می زد: به کجا می گریزید. منم رسول خدا. اما کسی از ترس جان خود رو بر نمی تافت و یا گوشی برای شنیدن نداشت. جمله (اذ تُصعدون و لاتَلْوُون علی احد) را به دو صورت می توان تلاوت کرد. تلاوت اول همان تلاوت معروف است که در آن (علی احد) متعلق به (لاتلوون) است. به این معنا که گوش شما به دعوت هیچکس بدهکار نبود.

در تاریخ ثبت است که امیرالمؤمنین نیز فریاد می زد و مردم را به ثبات و پایداری می خواند. ولی کسی گوش نمی کرد و بی اعتنا به کوه صعود می  کردند. شاید دیگران نیز فراریان را دعوت کرده باشند، اما نام آنان در حدیث نیامده است. تلاوت دوم آن است که «احد» را به ضم همزه بخوانیم و «لاتلوون» جمله معترضه باشد. در این صورت، معنا چنین می شود: موقعی که شما به کوه احد صعود می کردید، به هیچ وجه رو بر نمی تافتید. سایر قسمت های آیه با توجه به ترجمه روشن است.

شرمساری مومنان فراری

(ثُمَّ انزَلَ عَلَیْکُم مِن بَعْدِ الْغَمِّ امَنَۀً نُعَاسا یَغْشَی طَائِفَۀً مِنکُمْ وَ طَائِفَۀٌ قَدْ اهَمَّتْهُمْ  انفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّۀِ یَقُولُونَ هَل لَنَا مِنَ الْامْرِ مِن شَیْءٍ قُلْ آن الْامْرَ کُلَّهُ لِلّهِ یُخْفُونَ فِی انفُسِهِم مَا لَیُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَو کَانَ لَنَا مِنَ الْامْرِ شَیْءٌ مَا قُتِلْنَا هاهُنَا قُلْ لَو کُنتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ الَی مَضَاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِیَ اللهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَ اللهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) «۱۵۴».

منظور از این غم، غم شرمساری در برابر خدا، رسول و در برابر همگان بود. البته موقعی که افراد به مدینه بازگشتند، معلوم شد که سرّ شکست مسلمانان چه بود و مسؤولیت شکست، کشتار و زخمی شدن باقیماندگان بر عهده چه کسانی بود که فرار کردند و رسول خدا را با وجود چند زخم تنها رها کردند. سنگینی این اندوه و شرمساری بر دوش فراریان بود و آنان که به فکر دنیا افتادند و به تاراج غنائم پرداختند. خصوصا آن ها که هیچ زخمی بر تن نداشتند و در برابر خانواده خود نیز شرمسار بودند.

در آن شب که از احد مراجعت کردند، سران انصار در مسجد آرمیدند. زیرا از شبیخون مشرکان نگران بودند؛ چرا که مشرکان بعد از ختم معرکه، راهی مکه شدند و اجبارا از پشت حرّه بنی حارثه که در شرق مدینه قرار دارد، راهی جنوب شدند و شب را که شب یکشنبه بود، در نزدیکی مسجد شجره امروز و ذوالحلیفه آن روز، اطراق کرده بودند که بیش از دو فرسخ تا مدینه فاصله نداشت.

در این شب نیز با لطف الهی خواب عمیقی برخی از مسلمانان را در ربود که آرامش روح و تن حاصل کردند. نظیر آن خواب عمیقی که بر آنان در شب شنبه غالب شد. یعنی آن شبی که فردای ان، جنگ احد واقع شد و مسلمانان در داخل حرّه بنی حارثه در محلی به نام شیخین منزل کرده بودند و با مشرکان فاصله بسیار کمی داشتند. ولی در این شب منافقان و بی مایگان را خواب راحت نبود و با خود می گفتند که اگر دین ما بر حق بود، به این رسوایی شکست نمی خوردیم. سایر مسایل آیه در ترجمه معانی القران روشن است. در این زمینه به آیات ۱۱ و ۱۲ سوره انفال و شرح آن نیز مراجعهکنید.

شهدای جنگ

جمله (و لیبتلی الله ما فی صدورکم) عطف بر مقدّر است. جمله در تقدیر، با مراجعه به آیه ۱۴۰ همین سوره آل عمران که می گوید: (و تلک الایّام نداولها بین الناس و لیعلم الله الّذین امنوا و یتّخذ منکم شهداء) بدین صورت بازسازی می شود: «لو کنتم فی بیوتکم لبرز الّذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم لیعلم الله الّذین امنوا و یتّخذ منکم شهداء و لیبتلی الله ما فی صدورکم». در ضمن به خاطر کلمه «مضاجع» شهید را باید در معرکه نبرد به خاک سپرد.

(انَّ الَّذِینَ تَوَلَّوا مِنکُمْ یَومَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ انَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللهُ عَنْهُمْ آن اللهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ) «۱۵۵».

در آیه ۱۵۲ نیز گذشت که (و لقد عفا عنکم). چنان که در شرح سوره انفال روشن شده است: راجع به فرار از جنگ، قبل از آیات ۱۶ و ۱۷ سوره انفال، آیه ای نازل نشده بود و تنها براساس سنّت، براساس بیعت و تعهدی که به فرمان رسول خدا داشتند، می بایست در جنگ ها صبور و پایدار بمانند و فرار نکنند. به همین جهت که قبلا حکم قرآن مشخص نشده بود، قهرا حکم عفو عمومی برای فراریان نازل شد. شرایط ثبات و استقامت نیز در سوره انفال، آیات ۶۵ و ۶۶ مشروح است که باید به انجا مراجعه نمود.

(یَا ایُّهَا الَّذِینَ امَنُوا لَاتَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَ قَالُوا لاخْوَانِهِمْ اذَا ضَرَبُوا فِی الْارْضِ او کَانُوا غُزًّّی لَو کَانُوا عِندَنَا مَا مَاتُوا وَ مَا قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللهُ ذلِکَ حَسْرَۀً فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ اللهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ* وَ لَئِن قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ او مُتُّمْ لَمَغْفِرَۀٌ مِنَ اللهِ وَ رَحْمَۀٌ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ* وَ لَئِن مُتُّمْ او قُتِلْتُمْ لَالَی اللهِ تُحْشَرُونَ) «۱۵۸».

مفاد آیه در ترجمه روشن است. جمله (لاتکونوا کالّذین کفروا) افاده می کند که هر کس مسایل اعتقادی قرآن را انکار کند، در حکم کفّار است. از جمله مساله قضا و قدر و اجل با کیفیّت آن که در این آیات کریمه مطرح است.

جمله (لیجعل الله ذلک حسرۀ فی قلوبهم) متعلق به متن آیات کریمه نیست. بلکه متعلق به مقدّر است، به این صورت: «و انّما قال لهُم آن الموت و الحیاۀ و القتل مکتوب مقدّر لیجعل ذلک حسرۀ فی قلوبهم». تردید در جمله: (و لئن قتلتم فی سبیل الله او متّم)، برابر با تردید در جمله قبلی است که گفت: (اذا ضربوا فی الارض او کانوا غزًّی، لو کانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا) که قتل در معرکه نبرد و موت در حال سفر منظور است.

دنباله آیه که می گوید: (و رحمۀ ربّک خیر ممّا یجمعون)؛ یعنی اگر در اثر نبرد و قتل فی سبیل الله و یا در حال سفر مذهبی و یا به عللی دیگر، قبل از همسالان خود به دار بقا ارتحال یابید؛ و مغفرت و رحمت خدا شما را دریابد، شما در کلاس زندگی به فلاح و رستگاری رسیده اید و از رنج زندگیِ بیشتر و مال اندوزی برای دیگران معاف شده اید و این برای شما بهتر است.

(فَبِمَا رَحْمَۀٍ مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَو کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَولِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْامْرِ فَاذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ آن اللهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ) «۱۵۹».

آیه کریمه خطاب به رسول اکرم است. فاء تفریع آن متفرّع بر آن آیه ای است که گفت: (و لقد عفا الله عنهم آن الله غفور حلیم) (فبما رحمۀ من الله لنت لهم… فاعف عنهم و استغفر لهم…).

عفو فراریان

مفاد آیه آن است که خداوند غفور و رحیم از خطای آنان که فرار کردند و جان خود را بر جان تو گزین کردند، درگذشت باشد که در اینده اصلاح شوند. تو نیز که تاکنون با آنان تندی و مؤاخذه نکرده ای و با رافت و نرمش با آنان مدارا کرده ای، در اثر رحمت، عنایت و عطوفت الهی بوده است که خوی تو را نرم و قلب تو را مهربان ساخته است. اگر سنگ دل و خشن بودی، مردم از گرد تو می رمیدند.

بنابراین خدا که از آنان درگذشت؛ تو نیز از آنان درگذر که تو را در معرکه تنها رها کردند و با فرار خود تعهد و پیمان خود را شکستند. به سبب این خطای آنان، برایشان استغفار کن و هماره برای آنان استغفار کن و باز هم در کارهای اجتماعی که آنان باید با جان، مال و اراده خود شرکت کنند، با آنان مشورت کن و با رای اکثریت تصمیم بگیر که این فرمان دائمی اجتماعی است. منتهی بعد از تصمیم، فقط بر خدا توکل کن؛ تا او رای اکثریت را موفق و پیروز سازد. نه آن که بر رای اکثریت و تعهد آنان اعتماد کنی که باز همان اتفاق می افتد که در جنگ احد اتفاق افتاد.

تاکید بر مشورت

تاکید بر این زمینه که باز هم با آنان مشورت کن، به خاطر آن است که بزرگان قوم و به ویژه منافقان و بی مایگان می گفتند: چرا باید رای اکثریت را ملاک عمل قرار دهد و رای اکابر و مشایخ را که قرین با مصلحت و محصول تجربه های یک عمر مبارزه و جنگ است، بر زمین بگذارد؛ تا این چنین فاجعه ای به بار آید. ولی چنان که دیدیم، جوانان پرخاشجو ولی کم تجربه، درس لازم را از این فاجعه گرفتند. قرآن مجید نیز تذکرهای لازم و رهنمودهای کافی به آنان و همه پرخاشگران تندرو داده و می دهد؛ و سفارش های لازم را در این سوره، در سوره انفال و سوره قتال به آنان کرده است.

لازمه تعلیم و تربیت همین است که مردم مصالح مذهبی را شخصا تجربه کنند و یا از تجربه سابق عبرت بگیرند. خصوصا مساله مشورت که یک تکلیف لازم اجتماعی است؛ زیرا این اجتماع است که باید در پیشبرد کارهای اجتماعی اقدام کند. به ویژه در مسائل جنگی که باید از جان خود مایه بگذارند. لذا است که در سوره شوری در این زمینه درس لازم را داده ایم، سفارش کرده ایم و بی انکه تکلیف قطعی صادر کنیم، گفته ایم: (و الّذین استجابوا لربِّهم و اقاموا الصّلاۀ و امرهم شوری بینهم و ممّا رزقناهم ینفقون و الّذین اذا اصابهم البغی هم ینتصرون) (شوری، ۳۸ـ ۳۹). لذا بود که رسول خدا در جنگ احد، جنگ بدر و جنگ احزاب با اصحاب خود مشورت کرد.

(ان یَنْصُرْکُمُ اللهُ فَلَا غَالِبَ لَکُم وَ آن یَخْذُلْکُمْ فَمَن ذَا الَّذِی یَنصُرُکُم مِن بَعْدِهِ وَ عَلی اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ) «۱۶۰».

ترجمه آیه روشن است. منظور آیه آن است که رای اکثریت، اقدام اکثریت و انبوهی لشکر هیچ یک، ضامن و معیار پیروزی نیست؛ و نه برج، بارو، حصار و نه هیچ تاکتیک و وسیله ای نمی تواند شما را پناه بدهد. جز آن که نصرت خدا شما را دریابد. بنابراین اگر کسی به وعده الهی و نصرت او ایمان دارد، باید بر خدا توکل کند؛ نه بر انبوه سپاه و یا برج و حصار.

(وَ مَا کَانَ لِنَبِیٍّ آن یَغُلَّ وَ مَن یَغْلُلْ یَاتِ بِما غَلَّ یَومَ الْقِیامَۀِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَ هُمْ لَایُظْلَمُونَ) «۱۶۰».

جمله عطف بر مقدّر است، بدین صورت: «ما کان لنبیّ آن یکون له اسری حتّی یُثْخِنَ فی الارض و ما کنا لنبیّ آن یغلَّ». این جمله نیز شهادت می دهد که سوره انفال قبل از سوره آل عمران نازل شده است. ترجمه آیه روشن است.

منظور آیه آن است که شما در جنگ بدر اسیر گرفتید، اما رسول خدا عازم کشتن آنان بود و شما مانع شدید. اینک در جنگ احد آثار سوء آن را به چشم دیدید: سران و دولتمندان قریش که از اسارت رها شدند، با بذل هزینه های گزاف و تحریک دیگران، لشکری عظیم بسیج کردند، بر سر شما تاختند و مصیبتی این چنین به بار آمد که شرح آن را در آیه ۶۷ سوره انفال آورده ایم. اکنون در جنگ احد، براساس تصورهای خام جاهلی و نظام تاراج غنیمت، بر سر غنائم ریختید و هر کس هر چه به چنگ آورد، برای نهان کردن، به خیمه آوردن، یا به کناری نهادن و علامت گذاردن بر روی ان، سرگرم شد. به این ترتیب از مراجعت دشمن و یا مکر و حیله آنان در کَرّ و فرّ غافل ماند؛ و بعد از پیروزی اولیه، شکست و تلفات را بر جبهه مسلمانان تحمیل کرد.

تاراج عنایم جنگی

اگر رسول خدا هم در وسط معرکه باشد و یا غنیمتی به چنگ آورد، حق ندارد آن را حق شخصی خود بداند تا چه رسد به دیگران که غنائم را ملک خود بدانند و دیگران را محروم بشمارند. بعد از این، هر کس غنیمتی به دست آورد، باید آن را به میدان بیاورد و بعد از جمع آوری کل غنائم براساس قرعه تقسیم شود. اگر کسی غنیمتی را خواه با ارزش و یا بی ارزش، برای شخص خود نهان سازد، به ارتکاب جرمی عظیم دست یازیده است و روز قیامت با همان جرم به رستاخیز قیامت وارد می شود.

همین شیوه جاهلی بود که سبب شد تیراندازان گردنه پُست خود را وانهند، برای کسب غنائم به سایر تاراجگران ملحق شوند و دشمن فرصت را غنیمت بشمارد و از پشت بر شما بتازد.

البته چنان که در سوره انفال راجع به قانون اسارت جاهلی ـ که هر کس یک یا چند تن اسیر بگیرد، جان فدای آن اسرا خاص او خواهد بود، به جز حقی که باید به رئیس و فرمانده بپردازدـ گفته شد: قرآن مجید در آیات کریمه قرآن تمام مسایل فردی، اجتماعی و حقوقی را روشن کرده است. با نزول اولیه قرآن، رسول خدا از آن باخبر شده است؛ و لذا با فرمان شخصی و سفارش سنّتی به آنان امر و نهی می کند. ولی در این گونه موارد، از تلاوت آیات سکوت می کند تا اثار سوء قوانین جاهلیت را که مردم با آن خو گرفته اند، ملغی سازد و به جای آن سنّتی عادلانه و رسا برقرار کند.

خطاهای مومنان

در مساله تاراج غنائم، خطای اول از رزمندگان جبهه بود که تعقیب و کشتار قریش و یارانشان را وا نهادند و به امور دنیا پرداختند. این کارِ خلاف آنان، یعنی متارکه موقت، باعث شد که فراریان باز گردند و سواران دشمن از گردنه بگذرند و پیروزی جای خود را به شکست و رسوایی بدهد. این خوی رزمندگان، درست براساس مرام جاهلیّت آنان بود که رزم را به خاطر غارت و تاراج زن و فرزند سامان می دادند. در حالی که رزم اسلامی برای نابودی شرک و مشرکان تجویز شده است؛ نه به منظور غارت اموال و اسارت فرزندان و زنان.

(افَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللهِ وَ مَاوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ* هَمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللهِ وَ اللهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ) «۱۶۳».

جمله (کمن باء بسخط مِنَ الله و ماواه جهنّم و بئس المصیر) یادآور این آیه مشابه است که در سوره انفال، آیه ۱۶ فرمود: (و من یولّهم یومئذ دبره ـ الّا متحرّفا لقتال او متحیّزا الی فئۀـ فقد باء بغضب من الله و ماواه جهنم و بئس المصیر). به همین قرینه، جمله اول (افمن اتّبع رضوان الله) ناظر به ثبات و پایمردی در جنگ است.

(لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ اذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولا مِنْ انفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ایَاتِهِ وَ یُزَکِّهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَۀَ وَ آن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ) «۱۶۴».

مفاد آیه روشن است. طرح این مساله به سبب تلاوت همین آیات مورد بحث است که با ابلاغ این آیه ها، سنّت های پوسیده و ظالمانه جاهلی متروک بماند، سنّت حنیفیّه ابراهیمی عادلانه پا بگیرد و ریشه کفر، الحاد و تجاوز قطع گردد. منظور از کتاب و حکمت، چنان که مکرر گفته شد، فرائض و سنن است. قرآن مجید این آیه را به عنوان حاشیه و تعلیقه بر مسایل کنکاشی پیشین نازل کرده است. لذا بعد از ان، همان بحث پیشین را دنبال می کند که راجع به شکست و کشتار مسلمانان مطرح بود:

(اوَ لَمَّا اصَابَتْکُم مُصِیبَۀٌ قَدْ اصَبْتُمْ مِثْلَیْهَا قُلْتُمْ انَّی هذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ انفُسِکُمْ آن اللهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) «۱۶۵».

جمله اول عطف بر آیه پیشین است که می گفت:

(یقولون لو کان لنا من الامر شیء ما قتِلنا ههنا قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الّذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم و لیبتلی الله ما فی صدورکم و لیمحِّص ما فی قلوبکم و الله علیم بذات الصدور. او لما اصابتکم مصیبۀ).

جمله (قد اصبتم مِثلَیْها) یعنی مسلمانان در جنگ احد بیش از هفتاد تن شهید دادند، ولی در جنگ بدر هفتاد تن از مشرکان را کشتند و هفتاد تن اسیر گرفتند که حق کشتن داشتند. در اول جنگ احد، بیش از بیست تن از مشرکان را که بیشتر سرداران و رزمندگانشان بودند، به خاک افکندند که مجموعا مصیبت قریش دو برابر مصیبت مسلمانان بود. سایر قسمت های آیه روشن است.

(وَ مَا اصَابَکُمْ یَومَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ فَبِاذْنِ اللهِ وَ لِیَعْلَمَ الْمُؤْمِنِینَ* وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نَافَقُوا وَ قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوا قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ اوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَو نَعْلَمُ قِتَالا لَاتَّبَعْنَاکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَومَئِذٍ اقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْایمَانِ یَقُولُونَ بِافْوَاهِهِم مَا لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللهُ اعْلَمُ بِمَا یَکْتُمُونَ* الَّذِینَ قَالُوا لِاخْوَانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَو اطَاعُونَا مَا قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُوا عَنْ انفُسِکُمُ الْمَوتَ آن کُنتُم صَادِقِینَ) «۱۶۸».

جمله (و لیعلم الّذین نافقوا) ناظر به خلاف عبدالله بن ابیّ بن سلول است که با سیصد تن عشیره خود از نیمه راه احد بازگشت و هر چند پدر جابر بن عبدالله انصاری با آنان مذاکره نمود، مفید نیفتاد و مراجعت کردند. جمله (الّذین قالوا لاخوانهم ـ و قعدواـ لو اطاعونا ما قتلوا) نیز دنباله وصف همان نفاق و همان منافقان است.

می گفتند: اگر سپاهیان ما برای مقابله با دشمن از شهر خارج نمی شدند، بلکه در داخل شهر، از پشت بام ها، خلال کوچه ها و پناه دیوارها با آنان می جنگیدند، کشته نمی شدند و تلفاتی متحمّل نمی گشتند. دشمن نیز پس از مدتی سرگردانی و بی ثمری، دره ها و کوچه ها را ترک می کردند و به مکه باز می گشتند.

درستی راهبرد جنگ

پاسخ این ادّعا همان است که قرآن مجید بیان کرده است و اینک شرح آن. زیرا بدون شناخت اوضاع، احوال و موقعیت شهر مدینه آن زمان، پاسخ قرآن روشن نخواهد شد.

قبایل اوس و خزرج عشیره های متعددی بودند که در مناطق جدا از هم زندگی می کردند. عرصه و فضای مابین این مناطق را نخلستان ها و مزارع آنان تشکیل می داد و خانه های مسکونی آنان به صورت مجتمع و قریه های علیحده و دور از هم بنا شده بود. گرچه خانه های هر عشیره ای کوچک و یا بزرگ، به هم پیوسته و در کنار هم قرار داشت، برخی از خانه ها بالای تپه ها به نام اطام، یعنی کوشک و قصر خودنمائی می کرد.

چنان که قبلا نیز اشاره شد، قریش بعد از ده روز طی مسافت، از مکه به مدینه رسیدند و صبح روز پنجشنبه پنجم شوال به ذو الحُلَیْفَۀ رسیدند که اینک به نام مسجد شجره مشهور است. سپس از دره عقیق عبور کرده و ظهر در محلی به نام وِطاه منزل گزیدند که در شرق مدینه قرار دارد.

ورود به شهر مدینه از جنوب به خاطر کو ها و از شرق و غرب به خاطر حرّه ها، یعنی سنگستان آتشفشانی، ممکن نیست؛ مگر برای افراد پیاده و تک سوار. لذا بود که هم در جنگ احد و هم در جنگ احزاب، قریش با سپاهیان خود خط جنوب را دور زده از سمت شرق به طرف شمال حرکت کردند؛ تا از مناطق وسیع شمال به مدینه یورش ببرند.

در آن جا که قریش عصر پنجشنبه فرود آمدند، مزارع بنی سلمه، بنی حارثه، بنی ظَفَر و بنی اشهل قرار داشت و خانه های مسکونی آنان نیز در کنار همین بیشه زارها بود. قریش بعد از ورود به این منطقه، سه هزار شتر و دویست اسب خود را در این کشتزارها و علفزارها رها کردند و در چاشت روز جمعه که عازم حرکت به سوی احد گشتند، از آن بیشه زار و علفزار وسیع چیزی برجا نبود.

ممکن بود که مسلمانان به فرمان و اشاره عبدالله بن سَلول به داخل خانه ها و کوشک های خود بچپند؛ تا از پشت بام ها با سنگ، تیر و نیزه از خود دفاع کنند، با این تصوّر که قریش در تمام منطقه پراکنده می شوند. از آن رو که خانه های انصار از هم جدا و پرفاصله است. ولی قریش ـ چنان که در منزل ابواء مشورت کرده بودندـ در اطراف شهر پراکنده نمی شدند. بلکه شتران و اسبان خود را در مزارع انصار رها می کردند تا هر چه هست و نیست بخورند و لگدمال و نابود کنند. آن چنان که روز اول ورود، مزارع پنج عشیره را نابود کرده بودند. سپس با سه هزار مرد جنگی به جان نخلستان ها می افتادند و تمام نخل ها را قطع می کردند؛ تا مردم انصار با قحطی کامل مواجه شوند. به این ترتیب، ایا باز هم انصار مدینه در خانه ها می ماندند؟

موقعی که رسول خدا به مسلمانان گفت: تا فرمان نداده ام کسی دست به پیکار نزند؛ ایا این عمارۀ بن زید اشهلی نبود که گفت: ایا قریش کشتزار مدینه را چراگاه شتران و اسبان خود بسازد و ما ساکت بنشینیم و شمشیر نکشیم؟ ایا انصار مدینه که زنان و فرزندانشان با قحطی و گرسنگی مواجه می شدند، از خانه های خود برای دفاع بیرون نمی امدند؟

اگر قریش با سه هزار مرد جنگی در شهر مدینه پراکنده نمی شد، بلکه با تمام قوا اول به سراغ خانه های بنی حارثه می رفت و اگر کسی را بالای بام خانه ها می دید، با صد تیرانداز، آنان را به رگبار می گرفت و دیگران به تخریب دیوارها و خانه ها می پرداختند و همه را از ریز و درشت از دم تیغ می گذرانیدند و بلافاصله به سراغ بنی سلمه، بنی اشهل و به همین ترتیب به سراغ یکایک عشیره ها می رفتند و همه را قلع و قمع می کردند، چه کسی زنده می ماند و کدام دسته پیروز می شدند؟ بالاتر از همه، اگر در اولین حمله به سوی مسجد می امدند، ایا خانه های رسول خدا را بر سر ساکنانش ویران نمی کردند؟

پس اگر عبدالله بن سَلول منافق می تواند ضمانت کند که اگر مسلمانان از طاعت او خارج نشوند، کسی کشته نخواهد شد، بلکه می توانند از پشت بام ها و فراز قصرها و پشت دیوارها شرّ سه هزار مرد جنگی را از جان، مال، مزارع و نخلستان های خود بگردانند، با آن که دشمن سه هزار مرد جنگی دارد؛ از هفتصد خفتان پوش، صد تیرانداز و دویست سواره نظام، در این صورت، ضمانت عبدالله بن سَلول از حدّ اعجاز هم فراتر می رود و باید بتواند مرگ را از ساحت جان خود و جان همدلان خود دور کند.

واقعا اگر روز دوم نیز لشکریان مهاجم به سایر مزارع و نخلستان ها هجوم می بردند تا هم آذوقه خود را به دست آورند و هم برای شتران خود چراگاه خوبی تهیه نمایند، باز هم کسی بود که به خشم نیاید و از خانه خود برای دفاع بیرون نیاید تا از عرض و ناموس خود دفاع کند؟ ایا در آن صورت فرموده قرآن تحقّق نمی یافت که گفت: (لو کنتم فی بیوتکم لبرز الّذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم)؟

(وَ لَاتَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ امْوَاتا بَلْ احْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ* فَرِحِینَ بِمَا اتَاهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم مِنْ خَلْفِهِمْ الَّا خَوفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُون* یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَۀٍ مِنَ اللهِ وَ فَضْلٍ وَ آن اللهَ لَایُضِیعُ اجْرَ الْمُؤْمِنِینَ) «۱۷۱».

آیه اول افاده می کند که شهدای راه خدا با مردگان مسلمانان برابر نیستند. بلکه حیّ اند و با اراده خود جابه جا می شوند و از فیض الهی برخوردارند. برخلاف اموات که در قبضه توقیف فرشتگان مرگ هستند و آزادی ندارند؛ تا روز رستاخیز که نطفه همگان باید کشت شود. سایر قسمت های آیات کریمه با توجه به ترجمه روشن است. به آیه ۱۵۴ سوره بقره نیز مراجعه شود.

(الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِلّهِ وَ الرَّسُولِ مِن بَعْدِمَا اصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ احْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوا اجْرٌ عَظِیمٌ* الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ آن النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوهُمْ فَزَادَهُمْ ایمَانا وَ قَالُوا حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ* فَانقَلَبُوا بِنِعْمَۀٍ مِنَ اللهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوَانَ اللهِ وَ اللهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ* انَّما ذلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ اولِیاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ آن کُنتُم مُؤْمِنِینَ) «۱۷۵».

رسول خدا باخبر شد که قریش درصدد برامده اند که مجددا باز گردند و به مدینه هجوم بیاورند تا کار همه را یکسره کنند. رسول خدا که از نزول و مفاد این آیه باخبر بود، فرمود تا جار بزنند که تمام آن سپاهیانی که دیروز در جنگ احد شرکت داشته اند، بسیج شوند و دیگر کسان با آنان بسیج نشوند، تا هر چه زودتر به تعقیب دشمن بپردازیم.

طبیعی است که رسول خدا از شرکت سایران که روز گذشته همراه عبدالله بن ابیّ بن سَلول از نیمه راه احد مراجعت کردند، ممانعت کند. زیرا به حکم آیه (لاتکونوا کالّذین کفروا و قالوا لاخوانهم ـ اذا ضربوا فی الارض او کانوا  غزًّی لو کانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا) در شمار کفّار محسوب می شوند. همچنین به حکم ایهی (و لیعلم الّذین نافقوا و قیل لهم تعالوا قاتلوا فی سبیل الله او ادفعوا قالوا لو نَعْلَمُ قتالا لاتبّعناکم هم للکفر یومئذ اقرب منهم للایمان) نفاق آنان قطعی است؛ و نفاق هم به معنای کفر باطنی است.

طبیعی است که رسول خدا از شرکت آنان ممانعت کند تا مشمول فضل و رحمتی که نصیب راهیان این غزوه، یعنی غزوه “حمراء الاسد” است، نشوند. داستان این سفر در کتب تاریخ و حدیث مشروح است. ترجمه آیات هم روشن است.

در آیه آخر که می گوید: (انّما ذلکم الشّیطان یخوِّف اولیاءه)، منظور از اولیای شیطان منافقان و بی مایگانند که از خبر تجمّع قریش و عزیمت آنان به مراجعت می ترسیدند. قرآن مجید به آنان می گوید: اگر شما مردم ایمان دارید از قریش و تجمّع آنان نترسید. از خدا بترسید که اگر مرتکب نافرمانی بشوید، عذاب الهی دامن شما را خواهد گرفت. به سبب وجود برخی بی مایگان کم ایمان بود که قرآن مجید گفت: (للّذین احسنوا منهم و اتّقوا اجر عظیم)؛ و پاداش بهشت را ویژه آن کسانی دانست که با وجود زخم و جراحت، دشمن را تعقیب کنند، راه احسان و نیک اندیشی را بپیمایند و تقوا را از دست ندهند که همان ترس از عذاب الهی است.

(وَ لَا یَحزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ انَّهُمْ لَن یَضُرُّوا اللهَ شَیْئا یُرِیدُ اللهُ الَّایَجْعَلَ لَهُمْ حَظّا فِی الاخِرَۀِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ* آن الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْایمَانِ لَن  یَضُرُّوا اللهَ شَیْئا وَ لَهُمْ عَذَابٌ الِیمٌ) «۱۷۷».

منظور از (یسارعون فی الکفر) کفر نفاق است که سخنان کفر آمیز بگویند؛ و یا منکر حقایق قرآنی بشوند؛ و یا فرمان رسول خدا را به چیزی نگیرند. چنان که در آیه قبلی نسبت به عبدالله بن ابی ابن سَلول گذشت.

جمله (یرید الله الّا یجعل لهم حظّا فی الاخرۀ) ناظر به شرکت ندادن آنان در جنگ حمراء الاسد است که درباره آنان (اجر عظیم) مقرر شده است؛ و گفته شد: (للّذین احسنوا منهم و اتّقوا اجر عظیم). مفاد آیات کریمه روشن است.

تعبیر (اشتروا الکفر بالایمان) نیز مانند (یسارعون فی الکفر) نمی تواند کفر شرک باشد که مشمول قریش و سایر مشرکان باشد؛ زیرا کسی که ثابت در کفر است درباره او صدق نمی کند که بگویند: (یسارعون فی الکفر) یعنی در کفر و ناسپاسی رحمت و نعمت هدایت، شتاب می کنند و یا کفر به احکام را خریدار می شوند و در مقابل آن ایمان خود را می فروشند.

(وَ لَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا انَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِانفُسِهِمْ انَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا اثما وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ) «۱۷۸».

باز هم آیه کریمه ناظر به منافقان است، گرچه استدراج و املاء درباره مشرکان نیز صادق، ساری و جاری است. اما این گونه املاء جنبه کیفری دارد؛ زیرا با اسلام و قرآن مکر می کنند، دست به خراب کاری می زنند و با دشمنان دین تبانی و توطئه می کنند. البته به عمر کسی افزوده نمی شود، ولی از درد و بلای دنیوی معاف می شوند و روی فقر را نمی بینند. لذا خود را بر حقّ می شناسند و باز هم به مبارزه پنهانی با دین ادامه می دهند. بنابراین ـ برخلاف آنچه مفسّران گفته اندـ لام «لیزدادوا» لام عاقبت نیست.

(مَا کَانَ اللهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی مَا انتُمْ عَلَیْهِ حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطِّیِّبِ وَ مَا کَانَ اللهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ وَلکِنَّ اللهَ یَجْتَبِی مِن رُسُلِهِ مَن یَشَاءُ فَامِنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ وَ آن تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ اجْرٌ عَظِیمٌ) «۱۷۹».

باز هم بحث ایمان خالص و ایمان نفاقی است؛ گرچه نظیر این آیه در مورد کفر شرک هم وارد شده است و در سوره انفال آیه ۳۷ می گوید: (انَّ الّذین کفروا ینفقون اموالهم لیصدُّوا عن سیبل الله فسینفقونها ثمَّ تکون علیهم حسرۀ ثمَّ یغلبون و الّذین کفروا الی جهنّم یحشرون. لیمیز الله الخبیث من الطیِّب و یجعل الخبیث بعضه علی بعض فیرکمه جمیعا فیجعله فی جهنّم).

نظیر این آیه کریمه در قرآن فراوان است؛ زیرا سرّ آفرینش، همین بلوا و اختبار است که می گوید: (الّذی خلق الموت و الحیاۀ لیبلوکم ایّکم احسن عملا) (ملک، ۲). مانند این آیه را در سوره انفال هم که شرح بدر و احد را به دست می دهد، قابل ملاحظه است.

جمله: (و ما کان لیطلعکم علی الْغَیب) خطاب به کسانی است که می گویند چرا به وسیله رؤیا، با الهام و یا نزول فرشته حقانیّت رسول الله بر اینان روشن نمی شود تا دست از خرابکاری بردارند.

قران مجید مکرر به این وسوسه شیطانی پاسخ داده است و از جمله می گوید: (بل یرید کلُّ امرئ منهم آن یؤتی صحفا منشّرۀ. کَلَّا) (مدثّر، ۵۲) یعنی برنامه آفرینش همین است که یک تن را به رسالت برگزینند تا دیگران را به راه خدا دعوت کند و این دقیقا یک راه طبیعی است. وگرنه لازم می شد که همگان را به وسیله وحی غیبی از حقایق عالم باخبر سازیم. در آن صورت، مساله تربیت، تزکیه، تعلیم، بلوا و اختبار منتفی می گشت؛ و ایمان، اخلاص و طاعت را ارزشی نمی ماند. زیرا همه چیز دست ساز خدا می شد. لذا گفته است: (و لو شئنا لاتینا کلّ نفس هُداها ولکن حقَّ القول منِّی لاملانَّ جهَنّم من الجنّۀ و الناس اجمعین) (سجده، ۱۳).

با توجه به این که بعد از اطلاع بر غیب الهی، نیازی به بعثت رسولان نیست، زیرا براساس آیه کریمه: (عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الّا من ارتضی من رسول) (جن، ۲۷)، اطلاع بر عالم غیب، افراد بشر را تا سرحد رسالت ارتقا می دهد. در این صورت جایی برای دعوت، جهاد و امثال آن نخواهد بود؛ و نه کفر، ایمان، نفاق، طاعت و عصیان معنی خواهد گرفت. زیرا در آن صورت هر کس برای خود رسولی است.