این نوشتار شرح و توضیح آیات ۱۹ تا ۲۸ سوره نساء برگرفته از کتاب «تدبری در قرآن» است. از این آیه کریمه تا فصل بعدی، مسایل نکاح ، ازدواج و اختلاف خانواده و انواع نشوز طرح شده است. اصل آیات و ترجمه آنها از کتاب معانی القرآن نیز در هر مورد نقل شده است.

نکاح و نشوز

از این آیه کریمه تا فصل بعدی، مسایل ازدواج و اختلاف خانواده را با انواع نشوز آغاز می کند. ابتدا نشوز شوهر است که صورت های مختلفی دارد.

(یَا ایُّهَا الَّذِینَ امَنُوا لَا یَحِلُّ لَکُمْ آن تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْها وَ لَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا اتَیْتُمُوهُنَّ الَّا آن یَاتِینَ بِفَاحِشَۀٍ مُبَیِّنَۀٍ وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَان کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَی آن تَکْرَهُوا شَیْئا وَ یَجْعَلَ اللهُ فِیه خَیْرا کَثِیرا)

ای اهل ایمان روا نیست که زنان دولتمند را در نکاح خود نگه دارید و بی­ توجه به احساسات آنان به انتظار مرگشان بنشینید که ارث آنان را صاحب شوید. شما باید رضایت آنان را حاصل کنید. شما حق ندارید که زنان خود را در فشار و تنگنا بگذارید، تا قسمتی از کابین تقدیم شده را پس بگیرید و سپس رهایشان سازید، مگر در صورتی که خانم دست به ارتکاب فاحشه ­ای بزند که بیانگر نقض پیمان زناشویی باشد که در آن صورت شما حق دارید ـ طوعاً و کرهاً ـ قسمتی از کابین او را واپس بگیرید و طلاق بدهید.

شما باید با همسران خود به شیوه­ای مقبول و پسند جامعه دمساز باشید. اگر از زندگی و معاشرت با آنان نفرت کرده­ اید، چندی صبر و تحمل پیشه سازید تا انس و مودّت فطری حاصل شود. شاید شما از چیزی نفرت پیدا کنید و بعدها خداوند رحمان در آن چیز منفور شما، خیر و سعادت فراوانی مقدر نماید.

معانی القرآن، سوره نساء، ۲۹

ازدواج با زن سالمند به خاطر ثروت

از جمله نشوز شوهر این است که به خاطر ثروت، با زن سالمندی ازدواج می کند: زن به خاطر این که شوهر جوانتری دارد و مرد به خاطر این که از مال همسرش بهره می برد، هر دو راضی و خشنودند. ولی بعد از مدتی شوهر هوس دیگری در سر می پروراند ـ خصوصاً که صاحب دولت هم شده باشدـ و زن  یا زن های دیگری می گیرد و به زن سالمند خود بی توجه می شود. از سویی، هر چند خانم دولتمندِ او تقاضای طلاق می کند و یا خواستار معاشرت رسمی می شود، شوهر اعتنا نمی کند و می خواهد پس از مرگ او وارث او شود بی آن که معاشرت رسمی داشته باشد.

قرآن مجید این توراث را حلال نمی شمارد. در این صورت شوهر باید یکی از دو کار را انجام دهد؛ یا با هر وسیله ای که باشد، رضایت این خانم خود را تحصیل کند؛ یا آن که او را طلاق بدهد؛ و یا اجازه دهد که همسرش اموال خود را به مصرف دلخواهش برساند.

بدخلقی شوهر برای اعمال فشار به همسر

صورت دیگری از نشوز شوهر در وسط آیه مطرح شده است. به این صورت که شوهر با همسر خود بدخوئی و بدخلقی می کند و او را تحت فشار اقتصادی می گذارد؛ تا راضی به طلاق شود. بعد هم طلاق نمی دهد تا مبلغی از مهریه او را مصادره کند. این نوع برخورد، اگر منجر به طلاق خُلْع شود، یعنی همسر مهریهخود را ببخشد و یا مبلغی هم اضافه بر سازمان بدهد، بر شوهر او حلال نیست. مگر آن که خانم مرتکب زنا شده باشد که در آن صورت، طلاق او قطعی می شود و می تواند قسمتی از مهریه او را مصادره کند.

البته باید توجه داشت که اگر رجْم زنان شوهردار در صورت زنا شرعی بود، طرح این مسایل بی مورد بود. زیرا اگر زنای کسی مبیّن شود، اجرای حدّ قطعی است و رضایت شوهر دخلی به سقوط حد ندارد.

مسایل نکاح

انطباق با عرف جامعه

در ذیل آیه که می فرماید: (و عاشروهُنَّ بالمعروف)، برای رفع نشوز شوهر سفارش می کند. به این صورت که معاشرت با همسران، باید بر وضع، حالت، تشریفات و سنتی باشد که از شرع اسلام و یا از عرف جامعه ای که در آن زندگی می کنند، به دست آمده باشد. مثلا اگر همسران یک منطقه، در کارخانه، مزرعه و برخی کارهای خانواده با همسر خود شرکت دارند و یاری می دهند؛ و براساس همان سنّت مشهود، موجود و معروف دست همسری داده اند، خانم حق ندارد از بار تکلیف اجتماعی شانه خالی کند. چنان که شرح این مساله در آیه کریمه: (و لهنَّ مثل الّذی علیهنَّ بالمعروف) (بقره، ۲۲۸) گذشت. سفارش آیه کریمه آن است که اگر از خانم خوشتان نمی اید و در عین حال به طلاق او رضایت نمی دهید، نمی توانید از ادای حقوق او خودداری کنید.

شروط نکاح یا ازدواج دوم

وَ ان ارَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوجٍ مَکَانَ زَوجٍ وَ اتَیْتُمْ احْدَاهُنَّ قِنطَارا فَلَا تَاخُذُوا مِنْهُ شَیْئا اتَاخُذُونَهُ بُهْتَانا وَ اثْما مُبِینا* وَ کَیْفَ تَاخُذُونَهُ وَ قَدْ افْضَی بَعْضُکُمْ الَی بَعْضٍ وَ اخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثَاقا غَلِیظا

اگر شما بخواهید که همسر خود را طلاق بدهید و همسری دیگر اختیار نمایید، حق ندارید که از کابین پرداختی خود چیزی مسترد سازید؛ گرچه یک کیسه زر به او پیشکش کرده باشید. آیا می ­خواهید با تهمت فحشا و زور و قلدری او را در تنگنا بگذارید و تقدیمی خود را مسترد سازید؟

چگونه به خود حق می­ دهید که تقدیمی خود را از او واپس بگیرید، بعد از آن‌که تحقیقاً به وصال هم رسیده­ اید و همسر شما با عقد ازدواج، پیمانی پرمایه و با تأکید از شما گرفته است که مهریه ازدواج او پیشکش زفاف و عروسی او خواهد بود.

معانی القرآن، نساء، ۲۰ و ۲۱

آیه کریمه صورت دیگری را مطرح می کند که شوهر در آستانه نشوز قرار گرفته است. یعنی زمانی که شوهر، با آن که از همسر اول خود راضی است، می خواهد همسر دیگری بگیرد. ولی به عللی که از جمله نارضایتی همسر جدید و یا عدم بنیه مالی است، مصمّم شده است که همسر اول را طلاق بدهد. در عین حال، می خواهد او را تحت فشار بگذارد تا قسمتی از مهر خود را ببخشد و یا هدایای تقدیمی را مسترد سازد. در این آیه از چنین رفتاری نهی شده است.

تفاوت این صورت با صورت دومی که در آیه قبلی گذشت و فرمود: (و لا تعضُلوهنَّ لتذهبوا ببعض ما اتَیْتُمُوهُنَّ)، آن است که آن جا اخلاق زن را نمی پسندید، از معاشرت با او کراهت داشت و نافرمانی زن موجب نفرت شده بود. ولی در این صورت، از ناحیه همسر اول خود نارضایتی ندارد، بلکه زن دومی را که منظور نظر دارد، حاضر به هووداری نیست و شرط ازدواج را طلاق همسر اول قرار می دهد.

مهریه برای تمام عمر

در واقع اصل نکته این است که مهریّه، در برابر زوجیّت، در تمام عمر مقدّر قرار گرفته است. اگر زن بدخوئی می کند که طلاق بگیرد و شوهر جدیدی را زیر نظر دارد تا با او ازدواج کند، باید قسمتی از مهر خود را ببخشاید. زیرا تمام عمر خود را به شوهرش واگذار کرده است و اینک که می خواهد قسمتی از عمر خود را در اختیار دیگری بگذارد، باید قسمتی از مهر را خود بگذارد؛ و شوهر حق دارد که از طلاق او امتناع کند تا به حق خود برسد، البته حقی که اگر منصرف شود، بهتر است.

حالت دیگر این است که شوهر می خواهد زن دیگری که زیر نظر دارد، بگیرد و با آن که همسر اول حاضر است و یا اصرار دارد که تمام عمر خود را در اختیار شوهر بگذارد، شوهر می خواهد او را طلاق بدهد. در این صورت این خود شوهر است که از حق خود نسبت به همسر اول انصراف دارد، نه آن که همسر بنای تخلّف داشته باشد. لذا شوهر حق ندارد به هیچ وجه چیزی از داده های خود را ـ از مهریّه گرفته تا هدایای روزها و سال های بعدـ از او پس بگیرد.

حرمت های نکاح

نکاح با زن پدر

وَ لَا تَنکِحُوا مَا نَکَحَ ابَاؤُکُم مِنَ النِّسَاءِ الَّا مَا قَدْ سَلَفَ انَّهُ کَانَ فَاحِشَۀً وَ مَقْتا وَ سَاءَ سَبِیلا

شما با آن خانم­هایی که پدرانتان به همسری گرفته ­اند و سپس در اثر مرگ و یا طلاق از هم جدا شده­ اند، ازدواج نکنید. مگر آن‌که قبل از نزول این آیه و این حکم، با همسران پدر خود ازدواج کرده باشید که ادامه ازدواج شما بلامانع است. حتی اگر شما با خانمی ازدواج کنید و بعد از شما پدرتان ـ دانسته و یا ندانسته، مشروع و یا نامشروع ـ با آن خانم ازدواج کند و یا هم‌بستر شود، ازدواج و هم‌بستری او برای شما موجب حرمت نخواهد شد و شما می­ توانید به ازدواج خود ادامه دهید و یا برای ازدواج مجدد با آن خانم اقدام کنید. ازدواج با همسران پدر در ردیف فحشا قرار می ­گیرد و مایه خشم و نفرت می­ شود و بد راهی است که برای معاشرت و مباشرت اتخاذ شده است.

معانی القرآن، نساء ، ۲۲

(مِن النِّساء) بیان (ما نکح) است. یعنی آن خانم هایی که پدرانتان با آنان ازدواج کرده اند، شما با آنان ازدواج مکنید که این عمل هم فحشا است و هم مایه خشم الهی و انزجار عمومی است. مفاد آیه کریمه روشن است. بخش مهم آیه، استثنای (الّا ما قد سلف) است که می گویند: استثنای ماضی در مستقبل جایز نیست و باید جمله را به این صورت توجیه کنیم: «الّا ما قد سلف فلا جناح علیکم فیه».

آرای فقها

شگفت است که مفسران و فقها لفظ استثنا را پذیرفته اند، ولی از پذیرش مفاد استثنا به کلّی امتناع دارند. آنان به هیچ وجه مفاد استثنا را در فتوای خود منظور نمی کنند. گویا که قرآن کریم چنین نازل شده است: «و لا تنکحوا ما نکح اباؤکم من النِّساء انّه کان فاحشۀ و مقتا و ساء سبیلا».

اگر استثنا را منقطع بدانیم که مستثنی داخل مستثنی منه نباشد و با جمله (لا  تنکحوا ما نکح اباؤکم من النِّساء) ربطی نداشته باشد، جز ربط لفظی که بگوئیم: «الّا ما قد سلف من نکاحکم نساء ابائکم فلا تؤاخذون به»، در این صورت، استثنا مساله ای را عنوان می کند که ربطی به حکم شرعی آیه ندارد. زیرا در شرع اسلامی و در قانون هر ملت و دولتی، احکام صادره عطف به ماسبق نمی شود که راجع به گذشته ها قانون تصویب شود و به مرحله اجرا در آید، مگر یاسای چنگیزی باشد.

عطف به ما سبق

بنابراین همه مسلمانان می دانستند که این قانون شامل گذشته ها نمی شود و مثلا کسی را به جرم ربای جاهلیّت، خونخواهی جاهلیّت، زنای در جاهلیّت و… به دوزخ نمی برند و مؤاخذه نمی نمایند. لذا هر کس که اسلام می آورد و بیش از چهار زن در نکاح خود داشت، از میان زنان خود چهار تن را انتخاب می کرد و بقیه را آزاد می کرد. مانند قیس اسدی که اسلام آورد، در حالی که هشت زن داشت و رسول خدا او را مخیر کرد تا چهار تن را گزین کند و چهار تن را طلاق بدهد. همچنین مانند صفوان  بن امیۀ که با فاخته، دختر اسود بن مطلّب، زن پدر خود ازدواج کرده بود و بعد از فتح مکه اسلام آورد و می گویند رسول خدا به او فرمود تا از زن پدر خود جدا شود.

توضیح بیشتر

توضیح آیه کریمه از این قرار است که نهی آیه کریمه صریحا خطاب به پسران است که با زن پدر خود نکاح نکنند. طبیعی است که استثنای آن نیز خطاب به پسران است. یعنی برخی از موارد نهی را که ازدواج با منکوحه پدر است، تجویز می نماید. در واقع جمله (الّا ما قد سلف) به قرینه مستثنی منه که (ما نکح) به وسیله (من النِّساء) تبیین شده است و گواهی می دهد که سخن از منکوحه پدر است، نه نکاح پدر، ناظر به منکوحه پسر است و باید چنین معنی شود:

مگر آن زن پدری که قبلا به نکاح شما درآمده است. این عبارت شامل دو صورت می  شود: اول آن که پسر قبل از نزول آیه، با زن پدر خود نکاح کرده باشد؛ و یا آن که مانند عصر حاضر، قبل از گرویدن به اسلام و قرآن، با زن پدر خود نکاح کرده باشد.

استثناء

در این صورت، استثنا اقتضا می کند که اگر فقط عقد و نامزدی انجام گرفته باشد، بی تردید باید عقد و نامزدی ابطال شود. زیرا هنوز، نکاح اصلی که آمیزش است، انجام نگرفته است. اما اگر نکاح واقعی صورت گرفته باشد، به حکم استثنا، آثار برگذشته آن از حیث وجوب مهر، انتساب فرزندان و احکام ارث آنان و یا هرگونه حق و حقوقی که تصور شود، به قوت خود است. وگرنه آوردن استثنا لغو است. اگر از آن تاریخ به بعد، زفاف و مباشرت را موقوف کنند به رعایت تقوا نزدیک تر است؛ چرا که ذیل آیه کریمه می گوید: (انّه کان فاحشۀ)؛ و حکم می کند که قبل از انجام عقد و عروسی و هم در تمام ادیان الهی، نکاح زن پدر حرام و قدغن بوده است.

صورت دوم آن که پسر قبل از پدرش با این خانم نکاح کرده باشد و بعد از طلاق، پدرش او را به نکاح خود در آورده باشد. بعد از مرگ پدر و یا طلاق او، مجددا پسر عازم شود که با همسر قبلی ازدواج کند و یا ازدواج کرده باشد؛ و بعدا به اسلام و قرآن ایمان بیاورد. در این صورت نیز به حکم استثنا، نکاح مجدّد پسر با همسر سابق خود حلال و روا است؛ گرچه اینک عنوان منکوحه پدر بر همسر سابق او، صدق می کند.

در واقع این عمل خلاف پدر است که با عروس خود نکاح کرده است؛ خواه به صورت زنا و خواه به صورت مشروع و جاهلانه؛ و یا به صورت نامشروع در اسلام و مشروع در عهد جاهلیّت که باید ابطال شود. لذا نمی تواند حلال خدا را حرام کند. چنان که امام صادق می فرماید: (ما حرَّم حرامٌ حلالا قط) (صحیح کافی، رقم ۲۹۷۸). این بحث دنباله دارد.

نکاح و بستگان خانوادگی

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ امَّهَاتُکُمْ وَ بَنَاتُکُمْ وَ اخْوَاتُکُمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خَالَاتُکُمْ وَ بَنَاتُ الْاخِ وَ بَنَاتُ الْاخْتِ وَ امَّهَاتُکُمْ اللَّاتِی ارْضَعْنَکُمْ وَ اخَوَاتُکُم مِنَ الرِّضَاعَۀِ وَ امَّهَاتُ نِسَائِکُمْ وَ رَبَائِبُکُمُ اللَّاتِی فِی حُجُورِکُم مِن نِسَائِکُمُ اللَّاتِی دَخَلْتُم بِهِنَّ فَان لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ وَ حَلَائِلُ ابْنَائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ اصْلَابِکُمْ وَ آن تَجْمَعُوا بَیْنَ الْاخْتَیْنِ الَّا مَا قَد سَلَفَ آن اللهَ کَانَ غَفُورا رَحِیما

مادران شما بر خود شما حرامند و نیز ـ دخترانتان و خواهرانتان و عمه هایتان و خاله­ هایتان و دختران برادرتان و دختران خواهرتان با آن مادران تان که شما را شیر داده­ اند و آن خواهرانتان که با شما پیوند شیری دارند. و نیز مادران همسرانتان و آن پیش­زادگان تان که می ­توانند در دامن شما پرورش یابند و با شما مَحرم شده­ اند. زاده آن همسرانتان که با آنان آمیزش و مباشرت کرده­ اید. اما اگر با آنان آمیزش و مباشرت نکرده­ اید، پیش­زادگانتان با شما مَحرم نخواهند بود که بتوانند در دامن شما زندگی کنند و شما می­ توانید با آنان ازدواج کنید.

و نیز خانم­هایی که با ازدواج و یا به عنوان ـ کنیز خاصّه بر پسرانِ صلبی شما حلال شده ­اند، بر شما حرامند و حرام است بر شما که در زمان واحد دو خواهر نسبی و یا دو خواهر رضاعی را در نکاح خود داشته باشید ـ مگر آن که ازدواج شما با این نامبردگان قبل از نزول این آیه صورت گرفته باشد که ادامه ازدواج شما بلامانع است. حتی اگر شما با خانمی ازدواج کنید و بعداً عنوان این حرمت بر او عارض شود، باز هم ادامه ازدواج شما بلامانع است و به یقین خداوند رحمان آمرزنده مهربان است.

معانی القرآن، نساء ، ۲۳

در آیه قبلی که فرمود: (و لا تنکحوا ما نکح اباؤکم من النِّساء انّه کان فاحشۀ)، نهی از نکاح، به صورت مصداقی از مصادیق تحریم، صادر شده بود. زیرا می گوید: نکاح زن پدر فاحشه است. هر فاحشه ای خواه زنا باشد یا لواط؛ سحق یا عریان شدن در برابر اجنبی؛ و یا عریان کردن اجنبی؛ و یا نکاح با مادر، خواهر و سایر افرادی که در این آیه نامبردار شده اند، حرام و قدغن است.

به دلیل آن که قرآن مجید به صورت کلّی فرموده است: (و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن) (انعام، ۱۵۱). بار دیگر متذکر می شوم که هر جا حکم «لا تقربوا» صادر شود، لازمه آن حرمت قطعی و قاطع است که نباید به آن نزدیک شد، تا مبادا که ندانسته و یا نخواسته بدان عمل آلوده شوند. همچنین به فرموده: (قل انّما حرّم ربِّی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن) (اعراف، ۳۳) که صریحا مطابق ایه ی سوره انعام تمام فواحش تحریم شده است.

گفته شد که اگر عنوان حرمت بر چیزی اطلاق شود، تمام منافع و تقلّبات در آن حرام می شود. لذا تمام این خانم هایی که در آیه مورد بحث یاد شده اند، در صورتی که به اسارت درآیند و در بازار فروخته شوند، اگر به وسیله این منسوبان آنان خریداری شوند، فوری از قید رقیّت آزاد می شوند. زیرا چنان که نکاح با مادر، خواهر، دختر، عمّه و خاله حرام است، نگه داری آنان در قید رقیّت که بعدا بفرشوند و یا برای خدمات منزل، مزرعه و بوستان به کار بگیرند، نیز حرام است. چه بسا بیگاری کشیدن از آنان نیز بر همین منوال باشد.

بستگان شیری یا رضاعی

در این آیه، هفت مورد نَسَبی یاد شده اند که همه نسبت رحمی دارند و معنای آن روشن است. اما جمله (و امّهاتکم اللَّاتی ارضعنکم) اولین اثر رضاع را تبیین می کند: خانمی که فرزند دیگران را شیر می دهد، به خاطر تزریق هورمون ها؛ و یا توریث ژن ها؛ و یا علّتی از علت های مشابه که خدا بهتر می داند، مادر آن شیرخواره می شود. حال اگر این خانم چند دختر و پسر داشته باشد، گرچه از شیر خود او نخورده باشند، فقط به تناسب این که از رحم او تولید شده اند، همه آنان با کودک شیرخواره خواهر و برادر می شوند.

جمله (و اخواتکم من الرِّضاعۀ) ناظر به همان قسم اول نیست که شیرخواره با دایه خود مادر و فرزند می شوند و با دختران و پسران آن دایه، برادر و خواهر می شوند؛ بلکه ناظر به قسم دیگری از موارد تاثیر رضاع است که سهم پدر باشد. به این معنی که اگر این دایه فرزندی بزاید که پستانش به شیر بیفتد و از شیر این فرزند به کودک دیگران شیر بدهد، نه تنها این کودک فرزند آن دایه می شود و آن فرزندانی که از شکم خود زائیده است، با این کودک شیری برادر و خواهر می شوند، بلکه پدر آن فرزند که با لقاح خود نطفه فرزند را در رحم این دایه جا داده و پستان او را به شیر انداخته است، پدر این کودک شیرخواره می شود و فرزندان صلبی این مرد گرچه شیر مادر نخودره باشند، با شیرخواره برادر و خواهر می شوند.

بنابراین برادران و خواهران رضاعی، هم از راه شیر مادر و هم از راه اتصال به پدر صاحبِ شیر به دست می آیند. اگر شیر، شیر دایه حرفه ای باشد، امکان دارد اهل یک منطقه با هم خواهر و برادر رضاعی شوند.

پیش زادگان

جمله (و ربائبکم اللّاتی فی حجورکم من نسائکم اللّاتی دخلتم بهنَّ) افاده می کند که ربیبه و پیشزاده مادام که شوهر ندارد، باید تحت نظارت و کفالت مادرش باشد و اگر این مادر شوهر کند، ولی زفاف نکرده باشد، نکاح آنان قاطع و طبیعی نیست و باز هم ربیبه باید تحت نظارت مادرش باشد. بعد از آن که مادرش به خانه شوهر رفت، یعنی اختیار مادر در دست قوامیّت شوهر قرار گرفت و ربیبه نیز تحت کفالت شوهر مادر قرار گرفت، باید به خانه شوهر مادر نقل مکان دهد و در حِجر آنان زندگی کند.

بنابراین قید (فی حجورکم) قید توضیحی است و اشاره دارد به یک تکلیف اجتماعی مذهبی دیگر که ایراد آن جنبه استطراد دارد؛ نه آن که قید احترازی باشد و در صورتی که ربیبه در حجر مادر و شوهر مادر وارد نشود، ازدواج با او حلال و مطلق باشد.

جمله (و حلائل ابنائکم) عموم دارد، هم مشمول معقوده پسر و هم منکوحه پسر می شود. البته به آن شرط که نکاح او نامشروع نبوده باشد که به صورت زنا یا شبهه، با خانمی آمیزش کرده باشد. همچنین مشمول کنیز او می شود، در صورتی که کنیز خود را عریان کرده باشد. ولی در مساله نکاحِ زن پدر گذشت که (و لا تنکحوا ما نکح اباؤکم من النّساء) و مشمول مطلق نکاح می شد. حتی در صورتی که پدر با خانمی زنا کرده باشد، فرزندش نمی توانست با آن خانم ازدواج کند.

پسر خوانده

قید (الّذین من اصلابکم) قید احترازی است و پسر خوانده ها را نفی می کند. زیرا احکام حرمت نکاح، مربوط به نطفه ها و ژن ها است و مساله رضاع را هم که مطرح می کند، به خاطر همین نکته است. لذا رسول الله می گوید: (الرِّضاع لُحْمۀٌ کلُحْمَۀِ النسب). بنابراین مسائل اعتباری در آن دخالت ندارد.

خواهر زن

در موارد گذشته، عنوان حرمت بر نفوس خانم ها اطلاق شده بود. ولی در جمله بعدی که می گوید: (و آن تجمعوا بین الاختین) خواهر دوم تحریم ذاتی نمی شود. بلکه مادام که خواهر اول در نکاح کسی باشد، این شوهر نمی تواند با خواهر او ازدواج کند؛ و به خاطر عنوان حرمت که مفاد آن «لا تقربوا» است، سخن از ازدواج و نکاح نیز نمی تواند بزند. اما اگر مایل به ازدواج باشد، باید خواهر اول را طلاق بدهد و بعد از آن که از عدّه خارج شد، می تواند او را به عقد ازدواج خود درآورد. «در ترجمه معانی القرآن چاپ اول و دوم، ترجمه (و آن تجمعوا بین الاختین) از قلم افتاده است».

جمله (الّا ما قد سلف) درست به مثابه همان جمله است که در آیه قبلی واقع شده بود و حامل همان پیام است که شرح آن گذشت و به دو صورت تصویر شد. این استثنا اختصاص به حکم اخیر ندارد بلکه از اول آیه مشمول تمام محرّمات می شود.

مادر

مثلا اگر کسی مانند مجوسیان با مادر خود نکاح کرده باشد و بعداً اسلام بیاورد، استثنا اقتضا می کند که اگر فقط عقد و نامزدی انجام گرفته است، عقد و نامزدی ابطال شود؛ زیرا نکاح امیزش صورت نگرفته است. اگر نکاح امیزش صورت گرفته باشد، به حکم همین استثنا آثار برگذشته آن از حیث وجوب مهر، انتساب فرزندان و احکام ارث آنان و یا هرگونه حق و حقوقی که تصور شود، به قوت خود باقی است. ولی باید از آن تاریخ به بعد که اسلام آورده است، از زفاف و مباشرت خودداری کند؛ گرچه طلاقی صورت نگیرد.

به همین ترتیب، در نکاح با دختر، خواهر، عمّه، خاله، برادرزاده و خواهرزاده، حکم استثنا بر آن جاری است. صورت دیگرش آن است که اگر در اثر قتل، غارت، جنگ و بیماری، ملّت ها و امّت ها اواره شوند و انسان در شهر خود با خانمی ازدواج کند، بعدا به شهر دیگری برود و با یک خانم دیگری ازدواج کند، سپس معلوم شود که اولی مادر این دومی است و یا برعکس، همسر اول دختر این خانم دومی است؛ به نص آیه کریمه، نکاح با مادرزن حرام است، نکاح با ربیبه و پیشزاده هم حرام است و باید از هر دو زن جدایی اختیار کند.

ازدواج ندانسته

ولی به حکم استثنا آن نکاحی که اول صورت گرفته است، بر قوت خود باقی است. نکاح دوم که حرام واقعی بوده است، نمی تواند حلال قبلی را حرام کند. لذا باید از زوجه دوم جدائی اختیار کند و زوجه اول را هم معلّق بگذارد؛ تا عدّه زوجه دوم بگذرد، سپس او را از تعلیق در آورد.

این مسایل دقیقاً در موارد مادر رضاعی، دختر رضاعی، خواهران، عمه ها، خاله ها، خواهرزادگان و برادرزادگان رضاعی، مادرزن رضاعی، پیشزاده رضاعی، عروس پسر رضاعی و دو خواهر رضاعی نیز جاری و ساری است، با استثنای آن که مشروح شد.

در نصّی از امام باقر داریم که اگر کسی با دختری ازدواج کند و بعدا ندانسته با مادر آن دختر نیز ازدواج کند و از مادر هم صاحب فرزند شود، این فرزند هم پسر او است و هم برادرزنش، در صورتی که پسر باشد. اگر دختر باشد، این فرزند هم دختر او است و هم خواهرزنش. (رک: صحیح کافی، رقم ۳۰۰۲).

استثناء

در مورد استثنای از «حلائل ابنائکم» صورتی دیگر نیز وجود دارد؛ به این صورت که اول پدر انسان با خانمی ازدواج می کند و بعدا – یا جاهلا یا عامدا – پسر با او ازدواج می کند.  بعد از طلاق و یا مرگ پسر، آن پدر مجدداً می خواهد با همین خانم که قبلا همسر او بوده است و بعدا عروس او محسوب می شده است، ازدواج کند. به حکم استثنا، ازدواج مجدد پدر بی اشکال است؛ زیرا ازدواج اول او بر ازدواج پسرش سبقت داشته است و ازدواج پسر به خاطر حرمت واقعی، نمی تواند حلال قبلی را بر پدرش حرام کند. این مساله عکس آن صورتی است که در باب نکاح زن پدر گذشت. (رک: صحیح کافی، رقم ۲۹۷۸).

بانوان شوهر دار

وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ الَّا مَا مَلَکَتْ ایْمَانُکُمْ کِتَابَ اللهِ عَلَیْکُمْ واحِلَّ لَکُم مَا وَرَاءَ ذلِکُمْ آن تَبْتَغُوا بِامْوَالِکُم مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَاتُوهُنَّ اجُورَهُنَّ فَرِیضَۀً وَ لَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا تَرَاضَیْتُم بِهِ مِن بَعْدِ الْفَرِیضَۀِ آن اللهَ کَانَ عَلِیما حَکِیما

و آن بانوانی که به خانه شوهر رفته­ اند، بر شما حرامند؛ مگر آن که در ملک شما باشند که باید فرمان کتاب خدا درباره آنان رعایت شود، اگر حامله باشند، تا هنگام وضع حمل؛ و اگر حامله نباشند، تا سپری شدن یک نوبت خونریزی رحم باید از آنان کناره گرفت. سپس مباشرت با آن بانوان حلال است.

از این جمع نامبردگان که گذشت، سایر بانوان بر شما حلالند و ازدواج با آنان روا خواهد بود. اما شرط ازدواج شما آن است که با تقدیم مبلغی از مال خود به خواستگاری آنان بروید، آن هم با قصد ورود به خانه بخت نه خانه فسق و نه خانه عشق. پس اگر ازدواج شما دائمی باشد، کابین آنان را پیشکش کنید و اگر ازدواج شما موقتی باشد، به هر میزانی که از وجود آنان متمتع و بهره­ مند شدید، اجرت آنان را به صورت مقطوع و معین شده تقدیم دارید؛ و اگر بعد از قطعی شدن اجرت با رضایت هم مبلغ آن را بیفزایید و یا بکاهید، بر شما باکی نخواهد بود. به یقین خداوند رحمان به نیاز جامعه دانا است و در صدور احکام فطری کاردان است.

معانی القرآن، نساء ، ۲۴

کلمه «النّساء» گواهی می دهد که منظور آیه خانم های شوهر دارند. یعنی (و حرّمت علیکم المحصنات من النّساء).

شاید تعبیر (و المحصنات) به خاطر آن است که در شریعت اسلام، بانوان شوهردار باید با جلباب، یعنی چادری بزرگ مانند خیمه، در انظار عمومی ظاهر شوند و همان چادر به منزله خانه متحرک آنان است. مانند مرکوب سواری: اتومبیل امروز، کجاوه و عماری دیروز. پس اگر کسی شوهردار باشد، ولی بدون این چادر و یا مرکوبی که جایگزین چادر باشد، از خانه خارج شود، حرمت خود را از کف نهاده است و اگر مردان، متعرض آنان شوند، گناه آن بر گردن خود آن بانوان است.

جمله (الّا ما ملکت ایمانکم) ناظر به این است که اگر زنان شوهردار، به وسیله شما مؤمنان به اسارت درآیند، بر شما حلال هستند. نه آن که مشرکان براساس غارت های جاهلیّت، خانواده ها را به اسارت برده باشند و شما از میان آنان کنیزی خریداری کرده باشید؛ چه در آن صورت حرمت برقرار است.

عده زنان شوهردار

جمله (کتابَ الله علیکم) نیز همین معنی را تایید می کند. زیرا مفاد جمله آن است که فرمان خدا بر سر شما حاکم است و باید وظیفه عدّه را که درباره زنان شوهردار مقرّر شده است، رعایت کنید. اگر حامله باشند، تا وضع حمل نکرده اند، باید از مباشرت با آنان خودداری کنید. اگر حامله نباشند، باید استبراء شوند، یعنی با یک دوره خونریزی ماهیانه روشن شود که ابستن نیستند. بعد از پاکی از خونریزی، مباشرت با آنان حلال است.

نکاح

شرایط ازدواج یا نکاح

تا این جا آیات کریمه محرّمات ازدواج را مبیّن کرد. از این جمله به بعد محلّلات ازدواج را بیان می دارد که مشمول همه بانوان می شود، به جز آن چه تحریم شدند.

شرط مهریه

شرط ازدواج را در قدم اول مهر و کابین مشخص می کند که باید حقّ نکاح در برابر آن قرار بگیرد. لذا است که می فرماید: (و احلَّ لکم ماوراء ذلکم آن تبتغوا باموالکم).

«ما» در (ماوراء ذلکم) مانند «ما» در (ما نکح اباؤکم) و «ما» در (الّا ما قد سلف) به معنای بانوان است. در همین آیه قرینه دیگری نیز بر این معنی وجود دارد و آن جمله (الّا ما ملکت ایمانکم) است که منظور، بانوان مملوک است.

شرط قصد و نیت

شرط دوم آن است که خواستگاری شما به صورت خواستگاری همسری باشد که به خانه بخت بروید، خانواده تشکیل دهید، برای خانم اطاق مخصوص و یا چادر مخصوصی منظور کنید. نه آن که مانند زناکاران و معشوقه بازان به قصد عشرت با آنان تماس بگیرید و مانند زناکاران از هم جدا شوید. لذا است که می گوید: (مُحصِنین غیر مُسافِحین). این دو شرط در عقد دائم، عقد موقّت و عقد معلّق قاطع است.

انواع ازدواج

در عقد دائم مهریّه و کابین به نام «صداق» و «صدُقات» خوانده می شود. در قرآن مجید به نام «حقّ مکتوب» هم از آن یاد شده است. در آیه ۱۲۷ همین سوره بحث آن وارد شده است و مختصر شرحی نیز در آیه ۳ همین سوره گذشت. اما در عقد موقّت و عقد معلّق، مهریّه خانم به عنوان اجرت یاد شده است، چنان که در همین آیه کریمه می فرماید: (فما استمتعتم به منهنّ فاتوهنَّ اجورهنَّ فریضۀ).

در این جمله، فاء «فما استمتعم» برای تفریع است. گویا ازدواج و نکاح را به عنوان نکاح دائم و نکاح تمتّع و غیردائم تقسیم کرده است. البته فقط متعرض حکم ویژه نکاح تمتّع می شود که نکاحی ناشناخته است؛ تا شرایط آن را روشن و مبین سازد.

ازدواج موقت

در قدم اول، کلمه اجرت اقتضا دارد که زمان مقدّر و معینی ملحوظ شود. در قدم دوم اقتضا دارد که مال  الاجاره مشخص و قطعی گردد که لازمه اجاره و استجاره همین است. در نصوص اهل بیت آمده است که (هنَّ مستاجرات) (رک: صحیح کافی، رقم ۶/ ۳۰۴۵). برای این که تنصیص کند که این نکاح، نکاح دایم نیست، می گوید: «فریضۀً».

یعنی اجرت آنان را بپردازید، در حالی که قطعی و مشخص باشد که چه مبلغ است؛ تا این که عقد اجاره صحیح باشد. گرچه بعدا تنازل کنید و از مبلغ بکاهید؛ و یا زمان استمتاع و کامیابی را کاهش دهید؛ و یا بر میزان مبلغ به عنوان انعام بیفزائید. ولی اضافه کردن زمان اجاره، نیازمند عقد جدید است (رک: صحیح کافی، رقم ۳۰۵۹). لذا است که تنها مساله مبلغ مال الاجاره در متن آیه مطرح شده است و می گوید: (و لا جناح علیکم فیما تراضیتم به من بعد الفریضۀ).

استطاعت مالی

وَ مَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَولا آن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَا مَلَکَتْ ایْمَانُکُم مِن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَات . . . .

و هرکس از مردان شما استطاعت مالی نداشته باشد که با خانم­های خانه­ دار مؤمن ازدواج کند، می­ تواند با کنیزان زرخرید مؤمن ازدواج کند.

معانی القرآن، نساء ، ۲۵

مفاد آیه روشن است. منظور از «المحصنات» بانوانی اند که خانه نشین و پرده نشین هستند و برای تامین معاش زندگی، همچون مردان به کار مزارع، بوستان ها و بازار نمی پردازند. بلکه تحت کفالت خویشان خود هستند و یا از مستغلات و منابع مالی شخصی ارتزاق دارند. قهرا نکاح با آنان از حیث مهر، هزینه لباس و خوراک در سطح بالایی قرار دارد که از عهده همگان ساخته نیست. خصوصاً تامین مسکن که هماره مشکل جوامع بشری بوده است.

(فتیات مؤمنات) کنیزان مؤمن اند. قرآن مجید با ادب انسانی از بردگان مرد به نام فَتی و فِتیان و از کنیزان به نام فَتاۀ و فَتَیات یاد می کند. علّت این که عنوان (المحصنات) درباره آنان ایراد نمی شود، آن است که بیشتر آنان اجبار دارند که برای اربابان خود کار کنند و دست کم خرید بازار و تهیه مایحتاج به عهده آنان است. به این ترتیب، قهرا از خانه برون می آیند و شخصا هر یک صاحب اطاق و یا خیمه ویژه نخواهد بود.

شرط ایمان و سلام

. . . وَ اللهُ اعْلَمُ بِایمَانِکُم بَعْضُکُم مِن بَعْضٍ فَانکِحُوهُنَّ بِاذْنِ اهْلِهِنَّ وَ اتُوهُنَّ اجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ . . . .

شما در وارسی ایمان خانم­ها و کنیزها موشکافی نکنید. خداوند رحمان به ایمان شما داناتر است. شما باید خود را یکپارچه و متحد بدانید. شما باید با اجازه مالکان آن کنیزان، با آنان ازدواج معلق برقرار نمایید و بعد از امضای عقد و تعیین اجرت، به نحوی که مقبول جامعه باشد، اجرت آنان را به خودشان تقدیم دارید که ربطی به مالکان آنان ندارد.

۲۵

شرط نکاح با کنیزان، ایمان آنان بود که گفت: (من فتیاتکم المؤمنات) ولی خانم هایی که به دست مسلمانان به اسارت می رفتند، کنیز می شدند و یا از بازار بردگان جلب می شدند، به خاطر امتیازی که قرآن و اسلام به کنیزان مسلمان می داد و از جمله همین ازدواج و یا شانس آزادی در اثر ارتکاب جرائمی که با آزاد کردن یک برده مؤمن کفّاره می شد، کنیزان و بردگان بعد از ورود به حوزه اسلامی به سرعت مسلمان می شدند. لذا اسلام آنان و ایمان قلبی آنان مورد تشکیک و تردید واقع می گشت و چه بسا برخی از مؤمنان حاضر نبودند که اسلام آنان را رسمی تلقّی نمایند.

قرآن مجید می گوید: به ایمان قلبی شما مردم خدا داناتر است. همه شما هم سنگ و هم طرازید و آن چه ما از شما پذیرا شده ایم و به آن رسمیت داده ایم، اظهارات شما است که نمودار ایمان قلبی شما است. ما از شما مردان مؤمن نیز به همین اظهار شهادتین اکتفا کردیم و از قلب شما چیزی نپرسیدیم. شما هم ایمان کنیزان و بردگان را به رسمیّت بشناسید و با آنان نکاح کنید، ولی باید با اجازه خواجگان آنان باشد که مالک و صاحب اختیارند. اگر اجازت حاصل شد، با آنان نکاح کنید و اجرت آنان را بر وجه شناخته شده مکتب، به خود آنان بپردازید که خرج لوازم شخصی آنان باشد و نیازمندی های شوهرداری به وسیله خود آنان تهیه گردد.

کنیزان دیگران

چنان که ملاحظه شد، در این جا نیز می گوید: «اجورهنَّ» یعنی نکاح شما با کنیزان دیگران باید به صورت استمتاع باشد. ولی چون استمتاع شما محدود به وقت معیّنی نیست، نام آن را متعه، تمتّع و استمتاع ننهادیم. بلکه به ان، عنوان نکاح دادیم. ولی با وجود عدم محدودیّت، نکاح شما با کنیزان معلّق است.

یعنی علاوه بر آن که حقّ طلاق دارید، خواجگانِ کنیزان نیز حقّ فروش کنیز خود را دارند. حقّ بخشیدن آنان را به دیگران حتی فرزندان خود دارند. حقّ آزاد کردن آنان را دارند. حق دارند که رخصت نکاح را پس بگیرند و کنیز خود را استرجاع کنند. در همه احوال، هر یک از این حقوق خود را اعمال کنند، نکاح شما باطل می شود. بنابراین شما باید کابین ازدواج را به صورت اجرت ماهیانه، یا سالانه و یا روزانه مشخص کنید، تا حق و حقوق طرفین نکاح محفوظ بماند.

عدم پنهان کاری

. . . مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَ لَا مُتَّخِذَاتِ اخْدَانٍ . . .

با این شرط که قصد کنیزان تعهد خانه ­داری باشد؛ نه زناکاری و معشوق ­بازی

ادامه ۲۵

در مورد مردان گذشت که (محصنین غیر مسافحین) و کلمه به کسر صاد قرائت می شد. یعنی با این شرط و حال که همسران خود را در خانه سکنی دهند و هدف آنان مانند زنا کاران انزال نباشد. ولی در این جا قید دیگری هم اضافه شده است که ویژه نکاح موقّت و معلّق است؛ و آن نفی معشوقه بازی است که حالت استتار و پنهان کاری نداشته باشد.

در این آیه کریمه، قید سوم درباره بانوان عنوان شده است. در سوره مائده آیه ۵ همین شرایط و عناوین سه گانه در مورد مردان تنصیص شده است که: (و المحصنات من المؤمنات و المحصنات من الّذین اوتو الکتاب من قبلکم اذا اتیتموهنَّ اجورهنَّ محصنین غیر مسافحین و لا متّخذی اخدان).

ازدواج با اهل کتاب

در این آیه، چنان که خواهد آمد، نکاح با پردگیان و خانه نشینان از بانوان مسلمان؛ و نیز نکاح با پردگیان و خانه نشینان از امّت یهود و نصاری؛ به صورت موقّت و ادای اجرت، حلال اعلام شده است. با همین سه شرط مذکور که نشان می دهد حکم نکاح موقّت با بانوان مؤمن و با احصان؛ و نکاح موقّت با بانوان اهل کتاب و با احصان؛ و نکاح معلّق با کنیزان مؤمن در یک ردیف قرار می گیرد و همین سه شرط باید در آن رعایت شود.

علت این که شرط سوم به عنوان «نفی معشوقه بازی» ویژه این دو نوع نکاح است و در مورد نکاح دایم شرط نیست، آن است که این موقعیت ویژه این دو نوع نکاح است که زن و مرد، تعهّدهای کاملی در برابر هم ندارند، مثلا طرفین از هم ارث نمی برند. خانم ها حق نفقه و خرجی ندارند. در صورتی که صاحب فرزند شوند، اولویتی نسبت به حضانت طفل خود ندارند. چنان که اجباری هم به حضانت آن نخواهند داشت؛ و برخی از مسائل دیگر. ولی در مورد نکاح دایم که از جانب خانواده و اجتماع نسبت به آن حمایت مداوم وجود دارد و زن و شوهر از اعلام زناشویی اظهار مسرّت دارند، چنین حالتی دست نمی دهد.

استقرار در خانه شوهر

فَاذَا احْصِنَّ فَانْ اتَیْنَ بِفَاحِشَۀٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَاب

و چون به وسیله شوهر در خانه بخت جا گرفتند، اگر بعداً به نوعی مرتکب فحشا بشوند، یک نیمه آن عذابی که بر خانم­های خانه­ دار آزاده تعلق می­گیرد، بر این کنیزان تعلق خواهد گرفت که پنجاه تازیانه چرمی خواهد بود.

ادامه ۲۵

جمله (فاذا احصنّ) با فاء تفریع، سند آن است که بعد از ازدواج و نکاح باید طبق همان شریطه: (مُحْصِنین غیر مُسَافحین) که شرح آن گذشت، شوهر، خانه ای و یا هر نوع مسکن مناسبی برای همسرش آماده کند و براساس قید (مُحْصَنات غیر مُسافحات)، بانوانی که به عقد موقّت و یا معلّق در می آیند، باید تن بدهند که در حصار و حصنی که شوهر برای آنان آماده می کند، قرار بگیرند و از خانه بدون اجازه خارج نشوند.

در این مورد که بحث کنیزان مطرح است و مرام اجتماعی بر آن بوده و هست که خدمت کاری منزل و پذیرائی از اهل منزل و مهمانان با آنان باشد، خرید خارج از منزل را هم انجام بدهند و یا به کار در مزارع، بوستان ها و مشاغل بازاری اشتغال یابند، مساله احصان و پذیرش آن به صورت شرط و مشروط، زمینه را برای آن فراهم می کند که اگر دست به فحشا بزنند، پنجاه تازیانه باید حدّ شرعی به آنان بزنند که یک نیمه آن عذاب و حدّی است که باید بر (مُحْصَنات مؤمنات) جاری گردد. این خود گواهی می دهد که آن عذاب و حدّی که باید بر (مُحْصَنَات مؤمنات) جاری شود، همان صد تازیانه است که در اول سوره نور نازل شده است، با آن که زنای آنان زنای محصنه است.

تذکر درباره کنیزان

ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ وَ آن تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ

اجازه ازدواج با کنیزان برای آن مرد آزاده­ ای صادر شده است که اگر همسر نگیرد، به رنج روانی و بیماری عصبی دچار می‌گردد. با وجود این اگر شما آزادمردان مؤمن خویشتن­داری کنید و با کنیزان همسر نشوید، برای شما بهتر خواهد بود. و اگر در طی مراحلِ این احکام خطایی صورت بگیرد، خداوند رحمان آمرزنده ­ای مهربان است.

۲۵

مفاد آیه روشن است، با وجود این، تذکر دو نکته لازم است:

اول آن که آیه نشان می دهد که نکاح با کنیزانی که دوره گرد و دَدَری بوده اند، گرچه با شرط احصان و خانه نشینی باشد، در حدّ مطلوب، مورد عنایت شارع نیست. لذا می گوید تحمل عزوبت و تنهایی بهتر از این ازدواج است که احیانا موجب ابتلای ژن ها و آلودگی مؤمن می شود. نکته دوم آن است که خداوند نسبت به این کنیزان و موقعیت خاصّی که دارند، غفور و مهربان است.

یُرِیدُ اللهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ وَ یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ اللهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ* وَ اللهُ یُرِیدُ آن یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُرِیدُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ آن تَمِیلُوا مَیْلا عَظِیما* یُرِیدُ اللهُ آن یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ الْانسَانُ ضَعِیفا

خداوند جهان می­خواهد راه درست فطرت را بیان کند و شما را به سنّت­های نیک کهن که به دست پیشینیان برقرار شده است رهنمون گردد و با شما آشتی کند و شما را به گناه آنان نگیرد که بساط شهوترانی و عشق­بازی را در میان آزادگان و بردگان گسترده و فراگیر نمودند؛ و خداوند رحمان دانا و کاردان است.

خداوند رحمان می­خواهد با شما آشتی کند و گناه شما را محو کند و آنان که دنبال هوس میروند، می­خواهند که شما از راه درست با انحرافی عظیم جدا گردید.

خداوند رحمان می‌خواهد بار گناه شما را با تجویز ازدواج موقت و ازدواج معلّق سبک نماید. آدمی را در مسایل جنسی ضعیف و کم استقامت آفریده‌اند.

معانی القرآن، نساء ، ۲۶ تا ۲۸

مفاد آیه با توجه به ترجمه معانی القرآن روشن است.