آیات ۲۹ تا ۳۳ سوره نساء، در ادامه مبحث ازدواج و خانواده، درباره کسب و تجارت، و آرزوی تحصیل دولت و ثروت به مسلمانان توصیه هایی شده است که شرح آیات آن از کتاب تدبری در قرآن از نظر خوانندگان می گذرد.

دولت و ثروت ناحق

(یَا ایُّهَا الَّذِینَ امَنُوا لَا تَاکُلُوا امْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ الَّا آن تَکُونَ تِجَارَۀً عَن تَرَاضٍ مِنکُمْ وَ لَا تَقْتُلُوا انفُسَکُمْ آن اللهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیما) «۲۹».

«باطل» در مقابل «حقّ» قرار گرفته است. به این ترتیب، ترجمه آن به «ناحق» کاملا مناسب است. ترجمه ساده «باطل»، واژه «پوچ» است که انسان وجهی را از کسی دریافت کند و یا به زور قانون بگیرد، در حالی که در مقابل آن وجه دریافتی، چیزی به صاحب مال تقدیم نکند و یا کمتر از حقّ او تقدیم کند.

دولت و ثروت باطل

در آیه ۱۸۷ سوره بقره گذشت که یک نمونه اکل مال به باطل آن است که با پرداختن رشوه، حقّ دیگران را به حکم حاکم صاحب شوند. در آیه ۳۴ سوره توبه توضیح می شود که یک نمونه دیگر آن، اختلاس از بیت المال است. به هرحال، با ارائه دو نمونه قرآنی از اکل مال به باطل، مفهوم آن روشن تر می شود. خصوصاً با ارائه یک نمونه دیگر در این آیه کریمه که تجارت حاضره نامیده است.

معامله و دوری از ربا

قرآن مجید در مورد بیع و تجارت، نظر خود را روشن کرده است. در مسایل بیع: یعنی معامله پایاپای و جنس با جنس، اگر هر دو کالا از یک جنس باشد، مازاد ان، گرچه ناچیز باشد، به عنوان ربا تحریم می شود. مانند یک من گندم آبی در برابر دو من جو. اگر دو کالا از یک جنس نباشند، مازاد آن مانعی ندارد و ربا نیست. اگر هم عنوان اکل مال به باطل بر آن صدق کند، به سبب رفع نیازمندی های جامعه، حلال است.

در مسایل تجارت که معامله کالا با وجه نقد است، مطالبی دیگر وجود دارد. از آن رو که هدف تاجران سود و مال اندوزی است، نه رفع نیازمندی های روزمرّه مردم؛ قرآن مجید مساله تجارت را به دو نوع تجارت حاضرۀ و تجارت غیر حاضره تقسیم می کند. نوع حاضر آن را که جنس موجود را با وجه نقد معامله کنند: جنس را تحویل بدهند و وجه آن را دریافت کنند، با آن که جنس را به مبلغ کمتری خریده و به مبلغ بیشتری می فروشند، تحریم نمی کند؛ یا آن که مازاد مبلغ را اکل مال به باطل می داند.

گویا نظر شارع بر این است که بازار تجارت دایر بماند، تاجران هماره به کار خود سرگرم باشند، در جلب تجارت و وارد کردن نیازمندی های جامعه کوشا گردند.

استثناء در تجارت

می گویند که مستثنی، یعنی تجارت حاضره که تجویز می شود، داخل مستثنی منه نیست و لذا استثنا را استثنای منقطع می شمارند. ولی واقعیت آن است که دست به دست شدن کالا در دست تاجران، بی آن که عملی بر روی کالا انجام گیرد، کار لَغْوی است و سود بردن از این راه، دقیقاً اکل مال به باطل است.

ولی قرآن مجید برای مصالح جامعه که پایه حیات آن بر لهو، لعب، زینت، تفاخر و تکاثر در اموال است، از تحریم این نوع اکل مال به باطل اجتناب می کند؛ تا تاجران سرگرم باشند و برای جلب تجارات غیر حاضرۀ و وارد کردن نیازمندی های جامعه از این سو و آن سو که از عنوان اکل مال به باطل خارج است، هرچه بیشتر تلاش کنند. چه بسا که ورود به بحث این آیه مصداقی باشد، از مصادیق تخفیف الهی که در ذیل مباحث تحریم محارم و تحلیل حلائل گفت: (یرید الله آن یخفِّف عنکم).

خونریزی در راه کسب دولت و ثروت

جمله (و لا تقتلوا انفسکم) مانند (و لا تقتلوا اولادکم خشیۀ املاق) است. هیچ کس با دست خود فرزند خود را نکشته است. قرآن مجید نیز از کشتن فرزندان به دست خود نهی نمی کند، بلکه معنای مناسب دیگری دارد که در ترجمه و توضیح آن باید ملاحظه شود. معنی جمله (و لا تقتلوا انفسکم) نیز چنان که برخی تصور کرده اند، خودکشی و انتحار نیست.

حرص دولت و ثروت

لذا در آیه بعدی می گوید: (و من یفعل ذلک عدوانا و ظلما فسوف نصلیه نارا و کان ذلک علی الله یسیرا). زیرا خودکشی مصداق (عدوانا و ظلما) قرار نمی گیرد. منظور آیه آن است که ما راه زراندوزی و سودجویی را بر شما نبستیم. گرچه کار بیهوده ای است، ولی شما هم مراقب باشید که در راه سودجویی و زراندوزی، دست به خون همکار خود نیالایید. سایر قسمت های آیه روشن است.

شناخت گناهان کبیره

(ان تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَونَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلا کَرِیما) «۳۱».

آیه کریمه به تناسب مساله قبلی و خونریزی که عذاب دوزخ کیفر آن است، مطرح می  شود. هر گناهی که بر اتیان و ارتکاب آن وعده عذاب آتش داده شده است، در شمار گناهان کبیره است. گناهان کبیره در آیات دیگر هم عنوان شده است که شرح آن به موقع داده شده است.

در این آیه، کبائر در مقابل سیّئات قرار دارد و نوید می دهد که در صورت اجتناب از کبائر، ما خودمان با شما این مرحمت و عطوفت را اعمال می کنیم که سیّئات شما را از دفتر اعمالتان و فیلم نامه اعمالتان پاک کنیم؛ تا این که نه شما و نه دیگران بر سیّئات شما واقف نشوند و شما را بی گناه، طیّب و طاهر به بهشت خرّم رهنمون گردند.

البته چنان که می دانیم و می بینیم، مناهی و مکروه های قرآنی فراوان است، ولی درباره تمام آن ها وعده عذاب دوزخ نداده اند. این خود وسیله تمیز گناه کبیره از صغیره است؛ زیرا گناهی که قرآن درباره آن وعده عذاب می دهد، گرچه صغیره ای باشد که بر آن اصرار بورزند و متناهی نشوند، قطعا عذاب الهی را در پی خواهد داشت. گناهی هم که عذاب الهی را در پی دارد، به قرینه همین آیه گناه کبیره نامیده شده است. در مقابل آن سیّئات قرار می گیرد که نوید مغفرت قاطع دارد، در صورتی که از کبائر اجتناب شود.

آرزوی دولت و ثروت

(وَ لَا تَتَمَنَّوا مَا فَضَّلَ اللهُ بِهِ بَعْضُکُمْ عَلَی بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْالُوا اللهَ مِن فَضْلِهِ آن اللهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیما) «۳۲».

آرزوی دولت و ثروت

آیه کریمه به تناسب بحث دولت، ثروت و تجارت کالا فرمود: (و لا تقتلوا انفسکم) یعنی در راه تحصیل دولت و ثروت، دست به خون هم میالائید؛ یا به این معنی که تلاش شما در راه تحصیل ثروت به حدّ خودکشی نرسد که شب و روز تلاش کنید، خوراک و پوشاک را بر خود حرام کنید تا به ثروت و دولت برسید؛ و یا این که دست به اختلاس، خیانت و غش بزنید.

در این آیه، راه دیگر آن را منع می کند که شما نباید حتّی تمنّا کنید که کاش دولت و ثروت من هم مانند دولت و ثروت قارون بود؛ و یا غبطه بخورید و رشک ببرید که چرا روزی من مانند روزی فلانی وافر نیست.

سهم ارث

همچنین به تناسب بحث ارث که شرح آن گذشت و خداوند برای هر وارثی سهم مفروضی مقرر کرده بود، اشاره می کند که در سهام ارث هم شما نباید بر فضل بخشی خداوند عزّت، خرده بگیرید و بگوئید و یا تمنّی کنید که کاش سهم پسر ارشد دو برابر می شد و یا سهم دختر برابر سهم پسر بود و مانند آن.

شما باید هر چه آرزو و تمنّی دارید، از خدا جویا شوید. ما برای هر مورثی از رجال و نسوان، سهمی برای شخص خودش منظور کرده ایم که حداکثر آن ثلث ماترک است. هر کسی می تواند وصیّت کند که برای این پسرم، آن دخترم و یا فلان فرد میزانی از سهم ثلث من منظور کنید.

ثلث اموال

اگر شما انتظاری بیش از سهم مفروض الهی دارید، به وارث خود نزدیک شوید و با خوش خدمتی و یا هر آن چه او را خوش اید و شما را در دل او جا دهد، تقاضا کنید که برای شما سهمی از ثلث خود منظور کند. ولی بهتر آن است که گشایش و بسط روزی را از فضل خدا خواهان شوید که مقدّرات الهی حاکم بر شما و بر قبض و بسط روزی شما بوده و هست. اگر وارث شما سهمی زائد بر مفروض الهی برای شما وصیت کند و در مقابل آن، خداوند عزّت خواهان تنگی روزی شما باشد، سهم زاید، کاری صورت نمی دهد.

قناعت به حق خود

(وَ لِکُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَ الْاقْرَبُونَ وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ ایْمَانُکُمْ فَاتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ آن اللهَ کَانَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدا) «۳۳».

به قرینه آیه قبلی که سخن از نصیب ثلث ماترک به میان آمد؛ و خصوصاً به قرینه همین آیه که به صورت شبیه استدراک، نصیب وارث پیمانی را مشخّص می کند، مضافٌ الیه کلمه «کلّ» همان کلمه نصیب است. یعنی (و لکلّ نصیب من انصباء الارث جعلنا موالی ممّا ترک الوالدان و الاقربون). آیه کریمه بدون اشکال و یا عویصه ی ادبی روشن است.

جمله (ممّا ترک الوالدان و الاقربون) بیان همان نصیب ارث است. یعنی برای هر سهمی از سهام شش گانه ارث، مولا و احقّی مقرر کرده ایم. آن سهم از ماترک پدر و مادر شما و یا ماترک فرزندان و فرزندزادگان شما، ویژه همان وارثی است که احقّ و اولی به آن سهم است. به عبارت ساده تر، می گوید: ما سهم هر ذی سهمی را براساس احق بودن و اولی بودن، مقرر کرده ایم و جای خرده گیری وجود ندارد. جمله (و الّذین عقدت ایمانکم) مربوط به ارث پیمانی است که شرح آن را در رساله ارث داده ام. به آن مراجعه کنید.