این نوشتار برگرفته از مقاله «محکمات و متشابهات» استاد محمدباقر بهبودی است. مهم ترین مبنای ابشان در نوع ارجاع آیات فقهی به یکدیگر، در این مقاله به چشم می ‌خورد. وی در این مقاله نظری را بیان کرده است که با رأی مشهور کاملاً متفاوت است و تقریباً شبیه یکی از آرایی است که بالاجمال سیوطی از قول ماوردی نقل می کند.

تعاریف محکمات و متشابهات

در تعریف محکمات و متشابهات قرآن، بیش از بیست قول و نظر ابراز شده است. صاحبان این اقوال و انظار، متشابهات را در مقابل محکمات دیده‌اند و می‌گویند: یک دسته از آیات قرآن محکمات است که معنای روشنی دارند و یک دسته دیگر آیات متشابهات است که مفهوم روشنی ندارند و باید تأویل بروند.

از این عده، برخی معتقدند که جز ذات خداوند کسی به تأویل متشابهات واقف نیست و برخی معتقدند که تأویل متشابهات بر عهده مقام رسالت و خاندان عصمت است که از راز و رمز متشابهات باخبرند و برخی دیگر می‌گویند که دانشمندان متبحّر نیز می‌توانند به این مهم قرآنی دست یازند؛ گرچه در کیفیت تأویل اختلاف‌نظر دارند.

نگارنده این سطور «آیات متشابهات» را در مقابل محکمات نمی‌بیند، بلکه «آیات متشابهات» را در مقابل «آیات أمّ الکتاب» حاوی سنن و آداب فرایض می‌داند. بر این اساس تأویل متشابهات عبارت از الحاق سنن به فرایض است که رسول خدا و امامان بر حقّ به انجام این مهم قرآنی مکلّف بوده‌اند و چنان که مشهود است، دقیقاً به ساختاری فرایض و سنن پرداخته‌اند و دین الهی را کامل کرده‌اند.

آیات قرآن

آیه‌ای که بحث محکمات و متشابهات را مطرح می‌کند، بدین صورت است:

«هو الذی أنزلَ علیک‌الکتاب، منهُ آیات محکمات هنَّ أُمّ‌ الکتاب. و أُخر مُتشابهات. فأمّا الّذین فی قلوبهم زیغٌ فیتّبعونَ ما تشابهَ منهُ ابتغاءَ الفتنه و ابتغاءَ تأویلهِ و مایعلم تأویلهُ إلّا الله. و الرّاسخون فی العلم یقولون آمنّا به کلٌّ من عندِ ربّنا و ما یذکرُ إلّا أُولوا الألباب. ربّنا لاتُزغ قُلوبنا بعدَ إذ هَدیتنا و هَب لنا من لَدُنک رحمه، إنّک أنتَ الوهّاب».

(آل‌عمران، ۷ و ۸)

این آیه کریمه در مقام تقسیم است، ولی نه تقسیم انحصاری که آیات قرآن را در این دو دسته منحصر سازد؛ بلکه فقط از وجود این دو دسته آیات قرآن خبر می‌دهد، گرچه مجموعاً یک سوم قرآن را شامل نشوند.

در این آیه «منه» خبر مقدّم است و «آیات» با توجه به اوصافی که دارد، مبتدای مؤخر است. یعنی یک دسته از آیات قرآن آیاتی است که هم در شمار «آیات محکمات» است و هم در شمار «آیات أم‌الکتاب» است. و جمله بعدی که می‌گوید: «و أخر متشابهات»، می‌خواهد آیاتی را معرفی نماید که در مقابل دسته اول قرار دارند. تقدیر جمله چنین است: «و منه آیاتٌ محکماتٌ متشابهاتٌ بأمّ ‌الکتاب».

در واقع محور تقسیم همین قید «أمّ‌الکتاب» است و با درک مفهوم و مصادیق همین قید است که فرق این دو دسته از آیات قرآن روشن خواهد شد. بنابراین آیات دسته دوم نیز در شمار آیات محکماتند، فقط در شمار «أمّ‌الکتاب» نیستند.

ام الکتاب و متشابهات

کلمه «أمّ» به معنای مادر است. اعتبار کلمه «أمّ» بدین خاطر است که کودکان به گرد مادر خود فراهم می‌شوند.

ابن دُرَید می‌گوید: «کلُّ شی‌ء انضمّت إلیه أشیاء فهو أمٌّ لها». از این باب است کلمه «أمّ ‌القری» که هرگاه یک آبادی به خاطر اصالت و مرکزیت محور آبادی‌های اطراف خود باشد، به آن آبادی «أمّ ‌القری» می‌گویند و به همین علت است که قرآن مجید می‌گوید: «و ما کانَ ربُّکَ مُهلک القُری حتّی یبعث فی أمّها رَسُولا». (قصص،۵۹)؛ زیرا اگر حجت الهی بر مردم «أمّ‌ القری» تمام باشد، بر آبادی‌های اطراف آن نیز تمام است و هر کیفری که سزاوار مردم «أ‌م‌ّالقری» باشد، سزاوار دیگران نیز خواهد بود، از آن‌رو که مردم آبادی‌های دیگر به «أ‌م‌ّالقری» آمد و شد دارند و قهراً از حجت رسالت باخبر می‌شوند و مسؤولیت الهی متوجه آنان خواهد بود.

کلمه «الکتاب» به قرینه «فیتّبعون ما تَشابَه منه» به معنای حکم قاطع و مکتوب قرآن است که باید متابعت شود. به همین تناسب است که می‌بینیم ازهری در کتاب تهذیب ‌الّغه می‌نویسد:

«أمّ‌الکتاب، هی کلّ آیه محکمه من آیات الشرایع و الأحکام و الفرائض».

بنابراین «آیات‌ أمّ ‌الکتاب» آن آیاتی است که اصول احکام الهی را تشکیل می‌دهند و آیاتی که مُشابه با آیات «أمّ‌الکتاب» می‌باشند، آن دسته از آیاتی است که مانند آیات «أمّ ‌الکتاب» در قالب اصول احکام جلوه‌گر می‌شوند. ولی چنین نیستند، بلکه فروغ و سنن احکام را تشکیل می‌دهند. لذاست که باید به اصول خود ارجاع و ملحق شوند. مانند کودکانی که به مادر خود الحاق می‌شوند. چرا که تأویل به معنای ارجاع و برگشت دادن است و تأویل متشابهات، معنایی جز این ندارد.

زیغ در برخی قلوب

جمله بعدی که می‌گوید: «فأمّا الّذین فی قلوبهم زیغ» درصدد تفصیل یک اجمال است که از کلمه «فأمّا» استنباط می‌شود. زیرا «أمّا» برای تفصیل مجمل به‌کار می‌رود؛ خواه آن مطلبِ مجمل در صدر سخن عنوان شده باشد و یا عنوان نشده باشد.

آن جا که مطلب مجمل در صدر سخن عنوان شده باشد، مانند آیه ۱۰۶ سوره هود است که می‌گوید: «فمنهُم شَقی‌ٌّ وَ سعید فأمّا الّذین شقوا ففی النار … و أمّا الذین سعدوا ففی الجنّه»؛ و بر همین سبک و سیاق در سوره سجده آیات ۱۸ تا ۲۰ چنین آمده است:

«أفمن کان مؤمناً کمَن کان فاسِقاً لایَستَوون. أمّا الّذین آمَنوا و عملوا الصّالحاتِ فلَهم جنّات المأوی نزلاً … و أمّا الذین فَسقوا فمأواهم النّار».

آنجایی که مطلب مجمل در صدر سخن عنوان نشده باشد، مانند سوره لیل آیات ۵ تا ۱۰ می‌گوید:

«إنّ سعیکم لشتّی. فأمّا مَن أعطی و اتّقی و صدَّق بالحسنی فسَنُیسِّره للیُسری. و أمّا مَن بخلَ و استَغنی و کذَّب بالحُسنی فَسَنُیسِّرهُ للعُسری …» و تقدیر کلام چنین است: «فمنکم من یُعطی وَ یتّقی، و منکم من یَبخُلُ و یستغنی: فأمّا من أعطی و اتّقی … و أمّا مَن بخل و استغنی …».

در آیه مورد بحث هم تقدیر کلام بدین صورت است:

«و أخر متشابهات. فمنکم الذین فی قلوبهم زیغ و ریب و منکم الراسخون فی ‌الایمان و العلم بالغیب. فأمّا الذین فی قلوبهم زیغ فیتّبعون ما تشابه منه … و أمّا الراسخون فی العلم …».

«زیغ» به معنای کجروی و کج‌اندیشی است. قرآن مجید در سوره صف آیه ۵ می‌گوید: «فلمّا زاغوا أزاغ الله قلوبهم و الله لایهدی القوم الفاسقین» یعنی کج‌نهادی حاصل کج‌رویهای مجرمان است که راه فسق را در پیش گرفته‌اند.

جمله: «فیتّبعون ما تشابه منه» اعلام می‌کند که این مردم کج‌نهاد میان آیات «أم‌ّ الکتاب» و متشابهات آن فرقی نمی‌گذارند و آیات متشابهات را هم مانند آیات أمّ‌ الکتاب، مستقلاً مورد عمل قرار می‌دهند. در حالی که آیات متشابهات نباید مستقلاً مورد عمل قرار بگیرند.

جمله «ابتغاء الفتنه» نشان می‌دهد که این مردم زائغ ‌القلب در پیروی کردن از متشابهات و اصالت دادن به آن، سوء ‌نیت دارند و می‌خواهند فرایض و سنن الهی را در هم بریزند و مکتب تازه‌ای در شناخت فرایض پایه‌ریزی نمایند.

جمله «و ابتغاء تأویله» نشان می‌دهد که این کج‌نهادان گاهی درصدد می‌شوند که آیات متشابه را شخصاً به اصول اسلامی ارجاع دهند و مرجعی برای آن بتراشند؛ زیرا توجه دارند که برخی از متشابهات قرآن مستقلاً قابل اجرا و عمل نیست. مثلاً اگر آیه کریمه «و رَتِّلِ القُرآنَ ترتیلاً» (مزمل،۴) مستقل باشد، باید هر شب بعد از نیمه شب برخیزند و آیات قرآن را تلاوت نمایند و اگر آیه کریمه «أقیمُوا وجُوهَکُم عندَ کُلِّ مسجدٍ وَ ادعُوهُ مخلِصینَ له الدّینَ» (اعراف،۲۹) مستقل باشد، باید مکلّف شوند که هرگاه بر مسجدی بگذرند، صورت خود را راست نگه دارند و خدا را به اخلاص بخوانند و چون برای این‌گونه آیات قرآن امکان برنامه‌ریزی مستقل نیست، تلاش می‌کنند تا برای آیه معنای دیگری بتراشند و یا با رأی شخصی خود آن را با طاعتی از طاعات الهی پیوند بزنند.

قرآن مجید با یک جمله کوتاه: «و ما یعلم تأویله إلّا الله» به ابطال این کج‌اندیشی و فتنه‌گری پرداخته و می‌گوید: در صورتی که خداوند برای احکام خود اصل و فرعی منظور کرده باشد و سنن و فرایضی ترتیب داده باشد، چه کسی می‌تواند از حکمت خدا سر درآورد و از پیش خود اصل و فرع را بشناسد و سنّت‌ها را به فرایض پیوند بزند؟

تاویل آیات

البته باید توجه داشت که حصر در جمله «وَ ما یَعلَمُ تأویلَهُ إلّا الله» حصر حقیقی نیست که بگوید: علم تأویل فقط در حیطه اقتدار خداوند است و هیچ‌کس را به آن دسترسی نیست؛ لذاست که بلافاصله، در آیات بعدی، دسترسی راسخون در علم را به تأویل متشابهات ممکن و میسور می‌شمارد و علم و ایمان و ادب آنان را تقدیس می‌کند.

چنان که قبلاً اشاره شد، تقدیر جمله بعدی که می‌گوید: «و الراسخون فی العلم» بدین صورت است: «و أمّا الراسخون فی العلم»، و این شقّ دوم تفصیل است. زیرا أمّای تفصیلیّه بدون معادل استعمال نمی‌شود. اگر جمله مزبور مستأنفه باشد و یا این که «و الراسخون» عطف بر «إلّا الله» باشد أمای تفصیلیّه بدون معادل می‌ماند و کلام را به سقوط می‌کشاند.

منظور از این علم راسخ، ایمان راسخ به واقعیت‌ها است. یعنی در جمله مزبور عوض این که گفته شود: «و الراسخون فی الإیمان»، گفته‌اند: «الراسخون فی‌العلم»، زیرا هر آن چه از منبع وحی سرچشمه بگیرد، واقعیت محض است و از نظر قرآن، ایمان به این واقعیت‌ها، به منزله علم به این واقعیت‌ها است.

رسوخ و راسخ

تعبیر «رسوخ» هم این نکته را تأیید می‌کند؛ زیرا مفهوم رسوخ با مفهوم ایمان تناسب دارد؛ نه با علم و یقین. چنان که گفتار آنان «آمنّا به کلٌّّّ من عند ربنا» حاوی ادّعای ایمان است؛ نه ادّعای علم و دانش.

در واقع جمله بعدی که می‌گوید: «یقولون آمنّا به کلٌّّ من عند ربّنا» ستایشی است از ایمان راسخان که می‌گویند: «ما به متشابهات قرآن که در قالب سنن با فرایض الهی درآمیخته است، ایمان آورده‌ایم. أم‌ّ الکتاب و متشابهات آن، فرایض و سنن آن، هر دو از جانب خدا نازل شده است»، و در عین حال نکوهشی است از کج‌نهادان بیماردل. گویا تعریض دارد که اگر این کج‌نهادان ایمان پابرجایی داشتند، بعد از اعلام این تقسیم‌بندی، مانند راسخان در علم و ایمان راه تعبّد و تسلیم را در پیش می‌گرفتند و در برابر سنّت‌های رسول خدا خاضع می‌شدند. خصوصاً که قرآن مجید بر این سنّت‌گذاری نام حکمت و کاردانی نهاده و می‌گوید: «یعلّمهم الکتاب و الحکمه».

جمله بعدی که می‌گوید: «و ما یذّکّر إلّا أُولوا الألباب» دنباله کلام راسخان نیست؛ بلکه از إفادات قرآن مجید است که هماره به صورت تعلیقه در آخر آیات دیده می‌شود. این جمله حاکی از این نکته است که جز مردمان بامغز و باخرد کسی متوجه نمی‌شود که چگونه خداوند عزت، اصول احکام را به صورت «أمّ‌ الکتاب» و شاخ و برگ آن را به صورت «متشابهات» آورده است؛ تا فقط رسول خدا باشد که آن شاخ و برگ‌ها را به اصول احکام پیوند بزند و با حکمت و کاردانی، طاعات مذهبی را در قالب سنن به امّت اسلامی بیاموزد و بقای آن را تضمین نماید. آیه بعدی که می‌گوید:

«ربّنا لا‌تُزغ قُلوبنا بعدَ إذ هدیتنا و هَب لنا من لَدنکَ رحمه إنّکَ أنتَ الوهّاب»، دنباله کلام راسخان است و دقیقاً نشان می‌دهد که راسخان در علم، با «الّذین فی قلوبهم زیغ» از چه جهت تفاوت دارند که با هم مقابل افتاده‌اند. راسخان در علم و ایمان با این نیایش به درگاه خدا التجا می‌برند تا خداوند پروردگارشان قلب آنان را به زیغ و انحراف نکشاند که از ایمان و هدایت قرآن دست بشویند و با دعوی استقلال و استغنا به فتنه‌گری برخیزند. بلکه درخواست می‌نمایند که خداوند وهّاب آنان را با علم لدنّی مجهّز سازد؛ تا بتوانند مانند رسول خدا «أمّ‌ الکتاب» را بشناسند و متشابهات آن را بازیابی نمایند و از راز و رمز تأویل باخبر گردند.

نکات آموزنده

در واقع جمله آخر که گفت: «و هب لنا من لدنک رحمه» نکات آموزنده‌ای را گوشزد می‌نماید:

نکته اول: آن است که شناخت «أمّ‌الکتاب» و «متشابهات» همان «رحمتی» است که باید از جانب خداوند «وهّاب» موهبت شود.

نکته دوم: آن است که این شناخت و معرفت در شمار «علم لدنّی» است که راه دریافت آن از عالم بالا باز می‌شود.

نکته سوم: آن است که این شناخت و معرفت همان شناخت و معرفتی است که انبیا با پشتوانه آن خلق خدا را رهبری کرده‌اند؛ گرچه نابخردان از دریافت آن عاجز و ناتوان مانده‌اند.

برای شناخت نکته‌ها به این آیات کریمه بنگرید که قرآن مجید درباره خضر می‌گوید:

«فَوَجدا عبداً من عبادنا آتیناه رحمه من عندنا و علّمناه من لَدنّا علماً». (کهف،۶۵)

و درباره نوح می‌گوید:

«قال یا قوم أرأیتم إن کنت علی بیِّنه من ربِّی و آتانی رحمه من عنده فعمّیت علیکم أنلزمکموها و أنتم لها کارهون» (هود،۲۸)

و درباره صالح نیز می‌گوید:

«قالَ یا قوم أرأیتُم إن کنتُ علی بیّنهٍ من ربِّی و آتانی منه رحمهً فمن ینصرنی من الله إن عصیته» (هود،۶۴).

بنابراین طبیعی است که در مرحله اول رسول خدا باید از این رحمت قرآنی و موهبت الهی برخوردار باشد، تا بتواند پیام کامل قرآن را به مؤمنان برساند. در مرحله بعدی راسخان در علم و ایمان باید با افاضه «علم لدنّی» از رشد و هدایت قرآن کامیاب باشند؛ تا بعد از رسول خدا جای او را پر کنند و بتوانند همانند رسول خدا معلّم «کتاب و حکمت» باشند.

از جایی که چون قهری است که رسول خدا و امامان برحق به تکلیف خود عمل کرده‌اند و بعد از تأویل متشابهات، احکام کتاب را به صورت تمام و کمال در قالب فرایض و سنن به مؤمنان تعلیم داده‌اند، اینک ما مسلمانان با یک معمّای حل شده روبرو هستیم و اگر دقت کافی مبذول داریم با راز و رمز آن آشنا خواهیم شد.

در واقع اگر با پیگیری دقیق، سنن و فرایض مذهبی را آن‌سان که از رسول خدا و امامان اهل‌بیت آموخته‌ایم، بر آیات قرآن عرضه کنیم، می‌توانیم دریابیم که دارندگان وحی الهی کدامین آیه را «أم‌ّ‌ الکتاب» می‌دانسته‌اند که حکم آن را به صورت رکن و فریضه قاطع معرفی کرده‌اند و کدامین آیه را از «متشابهات أم‌ّ‌ الکتاب» می‌دانسته‌اند که حکم آن را به صورت سنّت به فرایض ملحق کرده‌اند و شرایط ویژه هریک را هم اعلام نموده‌اند.

اینک به صورت نمونه فرایض و سنن نماز را مورد پژوهش و پیگیری قرار می‌دهیم.