کتاب یوسف صدیق یکی از آثار کمتر شناخته شده استاد محمدباقر بهبودی است که در سال ۱۳۵۳ توسط انتشارات معراجی به چاپ رسیده است. این کتاب شبیه یک نمایش نامه، از داستان حضرت یوسف در قرآن تنظیم شده و آرزو شده است تا بعدها دست مایه ای برای تهیه کنندگان و کارگردانان سینما و تئاتر گردد.
مقدمه کتاب داستان یوسف صدیق
دو سال پیش که کتابی به نام «معجزه قرآن و مبارزه با فلسفه شرک» منتشر ساختم، در ضمن بحث اعجاز قرآن ص ۷۴ به این موضوع اشاره کردم که: قرآن مجید در هر عصر و زمان از نظر فصاحت و بلاغت، شیوایی سبک و اسلوب، جذبه روحی و معنوی، اخبار غیبی و اشارات علمی آیت و رهبر است، و هر سخن شناسی که در صدد انصاف و حق جویی و حق گویی باشد به اعجاز و برتری آن اعتراف خواهد نمود.
حتی در عصر حاضر که صاحبان فکر و احساس، به داستان سرایی پرداخته، صحنه های تاریخی بر گذشته را نقاشی و برای ارائه تصویر فراهم می کنند، اگر داستانهای تخیلی خود را که در پرداختن آن کاملا آزادی دارند، با داستانهای واقعی قرآن و صحنه های مختلفی که تصویر و تشریح می کند بسنجند، در برابر اعجاز و برتری قرآن هزار و چهارصد ساله، سر تعظیم و تقدیر فرود می آورند.
اینک بر آن پایه، داستان یوسف صدیق که بر اساس قرآن مجید و اشارات آن پرداخته شده تقدیم علاقمندان می گردد و لازم به تذکر می داند که آنچه خارج از متن قرآن به چشم می خورد، تنها تخیلات فکری نویسنده است که برای همبستگی حوادث و تشریح صحنه هایی که قرآن به اشاره و اجمال برگزار نموده است، تنظیم شده، بدون اینکه از روایات و قصص اسلامی (اسرائیلیات) مایه گرفته باشد و از این رو باید گفت: شگفت ترین اعجاز قرآن در این است که داستان را در نهایت اجمال و تلخیص ارائه داده و پیرایه های جالب آنرا بکلی حذف نموده با وجود این، ظرافت و شیوایی داستان، به حال خود باقی است و همانطور که خود قرآن مجید مدعی است بهترین داستان ها است.
تهران آذر ماه ۱۳۵۳
محمدباقر بهبودی
داستان حضرت یوسف در قرآن و روایات کهن
داستان حضرت یوسف، طبق روایت تورات و به دنبال آن زیر نظر مورخین و ادبا و حتی مفسرین اسلامی، به صورتی پرداخته شده که همگان دیده و شنیده اند و سالهاست با آن مأنوس بوده و حتی در لباس هنری – تئاتر و فیلم – هم مشاهده کرده اند. ولی اینک داستان یوسف، با فراز و نشیب دیگری عرضه شده که اساس آن تنها قرآن است، نه روایات یهود. لذا ناچار شدیم برای توجیه مطالب و تقریب اذهان، در آخر کتاب فصلی در مقایسه این داستان با روایات کهن باز کنیم و اصول اختلاف را به ترتیب، ضمن سؤالاتی مورد بررسی قرار دهیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
الرتلک آیاث الکتاب المبین و إنا آئلناه قرانا عربیا لعلکم تعقلون و تن تق علیک أحسن القصص بما أوحینا إلیک هذا القرآن وإن کنت من قبله الى الغافلی و لقد کان فی وشف و إخوه آیات للشالیه
به نام خداوند بخشنده مهربان
الر، سه برگ نسرین از دفتر دانش است، این منشور خود را به زبان عربی آوردیم، باشد که بیندیشید. با این درس قرآن شیواترین داستانها را دنبال می کنیم زندگی یوسف و برادران او، نقش شگفتی است. از جلوه های حق و باطل که در هر قدم حقیقتی مکشوف و راز عمیقی آشکار می شود.
یوسف، آیات اول
در اینجا شرح داستان حضرت یوسف در قرآن آورده شده است که با توچه به تدوین سریال یوسف پیامبر دیگر جذابیت ندارد. اما مهمترین بخش کتاب، مربوط به استنباط استاد بهبودی از قرآن و تفسیر خاص ایشان، از این داستان قرآنی همراه با دقت و تیزبینی ویژه وی، در زیر تقدیم مخاطبان می گردد:
مقایسه داستان حضرت یوسف در قرآن با روایات یهود
۱- لیا و راحیل با اینکه خواهر بودند، هر دو در یک زمان همسر حضرت یعقوب بوده اند؟
حضرت یعقوب از دایی خود تقاضا کرد تا دخترش راحیل را به او بدهد. دایی او گفت: باید عوض کابین دخترم هفت سال برای من چوپانی کنی تا دخترم را به نکاح تو درآورم . یعقوب پذیرفت ولی بعد از هفت سال، دایی او دخترش لیا را به یعقوب داد تا همسر او باشد. و کنیز خود زلفا را همراه دخترش کرد تا عوض کابین او باشد و در خدمات خانه داری به آنان یاری دهد.
یعقوب اعتراض کرد که من خواستار راحیل بودم. چرا لیا را به خانه من فرستاده ای؟ دایی او گفت: این مایه ننگ است که انسان دختر بزرگتر خود را در خانه نگه دارد و دختر کوچک خود را عروس کند! من از همان اول با خودم قرار گذاشتم که لیا را به خانه تو بفرستم. اینک لیا همسر تو است. اگر راحیل را هم خواهانی، باید عوض کابین او، هفت سال دیگر چوپانی کنی. یعقوب به هر دو امر رضا داد و باز یک دوره دیگر به شبانی پرداخت تا بتواند راحیل را تصاحب کند.
ظرف این هفت سال دوم، حضرت یعقوب از لیا صاحب چهار پسر شد به نام: روبیل، شمعون، یهودا، لاوی، بعد از سپری شدن هفت سال دوم، یعقوب از لیا فاصله گرفت تا شرعا بتواند به وصال راحیل که او را دوست می داشت برسد. بالاخره دایی یعقوب دخترش راحیل را به همراه کنیز خود تنها به خانه یعقوب فرستاد. یعقوب از وصال راحیل برخوردار شد و سال بعد چشم هر دو به جمال یوسف اولین فرزند راحیل روشن گشت. اما دوره وصال آنان طولانی نشد و راحیل در نقاهت زایمان بنیامین بدرود حیات گفت و از آن تاریخ به بعد، خانم لیا، هم برای چهار فرزند خود مادری می کرد و هم برای یوسف و بنیامین.
گرچه خانم لیا نامادری یوسف و بنیامین بود، ولی به خاطر اینکه خاله یوسف و بنیامین بود و در حکم الهی خاله در حکم مادر است، لذا قرآن مجید لیا را به عنوان مادر یوسف و بنیامین تلقی کرد و در آیه ۱۰۰ سوره یوسف گفت: «و رفع أبویه على العرش» یعنی یوسف پدر خود را با مادرش که لیا باشد بر سریر کرسی وزارت جای داد و خود در میان آنان نشست.
مشابه این حکم و سند، قرآن مجید در سوره بقره آیه ۱۳۳ می گوید: «أم گم شهداء إذ حضر یعقوب الموت، إذ قال إبنیه ما تعبدون من بعدی قالوا تعب إلهک و إله آبا إبراهیم و إشماعیل و إشحاق…» یعنی «فرزندان یعقوب در جواب پدر گفتند که ما بعد از تو، خدای تو را که همان خدای پدران تو ابراهیم و اسماعیل و اسحاق است عبادت و بندگی خواهیم کرد…». با اینکه اسماعیل عموی حضرت یعقوب است نه پدر او و یا جد او. و بدین جهت است که عمو هم باید به منزله پدر تلقی گردد.
شاید تذکر این مسأله نیز مفید باشد که قرآن مجید در سوره قصص آیات ۲۷ تا ۲۹ که از شبانی موسی برای شیخ مدین خبر می دهد به اینگونه ازدواج ها رسمیت داده است که پدر دختر با داماد خود شرط کند و بگوید: باید چند سالی برای من شبانی کنی تا دخترم را به تو بدهم.
البته شبانی کردن یعقوب برای دایی خود و شبانی کردن موسی برای پیرمین مجانی نبود، بلکه براساس سنت آن زمان که معاملات مردم در روستا به صورت تبدیل جنس با جنس و یا به صورت مزدوری مردم در برابر خوراک و پوشاک بود، شبانان علاوه بر دریافت خوراک و پوشاک، درصدی از بره ها را نیز صاحب می شدند تا بعد از اتمام دوره شبانی، شخصا صاحب مال و منالی از رمه گوسفندان باشند. و خودکفا شوند و چون براساس همین سنت، اجرت روزمره شبانی نزد پدر دختر ذخیره می شد تا کابین دخترش باشد، همان ذخیره به عنوان جهیزیه، صرف خرید یک کنیز خدمتکار می شد تا بعد از عروسی در خانه داری و بچه داری یارو یاور خانم باشد و لذا دایی یعقوب کنیزی به نام زلفا همراه دخترش لیا کرد و کنیزی به نام بها همراه دخترش راحیل نمود.
۲ – داستان دزدی یوسف در کودکی
در قرآن مجید از زبان برادران یوسف، به این مطلب تصریح شده «إن یسرق فقد سرق أخ له من قبل» و جواب یوسف که می گوید: «انم ش مکانا والله أعلم بما تصفون» گواه است که ماجرای دزدی، صحنه سازی بوده، درست مانند دزدی بنیامین. البته شرح ماجرا بر مبنای روایات اسلامی پرداخته شده است.
۳ – فرزندان یعقوب ۱۲ تن خستند یا ۶ تن؟
در تاریخ یهود و همچنین روایات اسلامی، قطعی است که فرزندان «لیا» و «راحیل» همان ۶ نفرند که در داستان یوسف صدیق آورده ایم، منتها نویسندگان تورات که خواب ماه و ستاره را با خاندان یوسف تطبیق داده اند ناچار شده اند که ۶ تن دیگر به فرزندان یعقوب اضافه کنند تا رقم ۱۲ تکمیل شود (ستاره ۱۱ + یوسف) و به همین جهت است که می بینیم در نام و نسب مادری این ۶ نفر اختلاف فراوان دارند و چون نویسنده، خواب را به نحو دیگری تفسیر کرده، حاجتی به وجود آن ۶ نفر موجود خیالی نخواهد بود.
۴- چرا خواب یوسف به شاه و صدراعظم و وزراء کابینه تعبیر شده؟
مفسرین اسلامی در این باب، دچار غفلتی بزرگ شده اند، چون علاوه بر اینکه در خود قرآن ضمن آیه « یا آب… هذا تأویل رؤیای من قبل قد جعلها ربی حقا» اشتباه آنان بر ملا می شود، این تعبیر جنبه علمی و تجربی ندارد و در واقع یک تعبیر عامیانه است. تعبیر علمی و تجربی همان است که در ضمن داستان آورده شده و صریح سخن معبران بزرگ است: از قبیل شیخ عبدالغنی نابلسی در تعطیرالانام فی تعبیرالمنام ج ۲ ص ۲ و ۱۵۰ و ۱۹۴) و استاد ابوسعید واعظ در منتخب الکلام از حکایات ابن سیرین (ص ۱۶۰ و ۱۶۳ و ۱۶۵) و سیدی خلیل ابن شاهین در کتاب الاشارات (ص ۱۲ و ۱۳)….. البته اشتباه دست اول از مفسرین تورات است که دیگران را به دنبال خود کشیده اند.
۵ – چرا سجده کنندگان یوسف را غیر از خورشید و ماه و اختران دانسته اید؟
اگر سجده کنندگان، همان شمس و قمر و کواکب بودند، گفته می شد: (راهالی ساجدات) تا هم از نظر معنی صحیح باشد و هم از نظر ادب و قانون نحو، و چون قرآن مجید می فرماید «رایتهم لی ساجدین» و ضمیر جمع مذکر عاقل آورده، معلوم می شود، یوسف در خواب دیده که جماعتی انبوه برای او سجده کرده اند. ولی چون وجودشان اهمیتی نداشته در حکایت قرآن صریحا یاد نشده اند، بلکه تنها با ذکر «هم» ضمیر جمع مذکر و کلمه ساجدین» که مخصوص جماعت عقلا است، به وجود آنان اشاره شده. درست مانند آیه ۱۱۰ که در مقام تعبیر همین خواب می فرماید «و ژوا له شجد، یعنی حاضرین مجلس به احترام یوسف سجده کردند، نظیر این تعبیر و اکتفا به ضمیر جمع، در سؤال ۲۳ نیز مطرح شده است ملاحظه فرمایید.
۶- چرا از میان برادران یوسف، لاوی ناصح و خیرخواه معرفی شده نه یهودا؟
چون در تاریخ یهود، سبط لاوی رهبر یهودیان معرفی شده و این باید به خاطر خوش نفسی همو باشد که با برادران خود ظاهرا توافق کرده تا بتواند جان یوسف را نجات بخشد.
۷- آیا یوسف را به چاه انداختند و جبرئیل او را گرفت؟
روایات به چاه انداختن، علاوه بر اینکه سند معتبر ندارد، با صریح قرآن مخالف است، چون می فرماید: «فلما ذهبوا به وأجمعوا أن یجعلوه فی غیاب الجب» یعنی با اینکه قبلا تصمیم گرفته بودند یوسف را به چاه بیندازند القوه فی غیاب الجب) موقعی که از ده خارج شدند، از تصمیم قبلی خود منصرف شده و مجددا اتفاق کردند که او را در ته چاه جا بگذارند، البته ته چاه گذاشتن غیر از به چاه انداختن است، منتها بهانه می خواهد، و بهانه با ترتیب مسابقه دو (إنا ذهبنا نستبق) و تشنگی یوسف، ساخته و پرداخته فکر نویسنده است.
۸- نوشته اید که: یوسف در چاه کنعان برادران خود را خواب دید و چنین و چنان نتیجه گرفت. ملاک و مدرک آن چیست؟
این متن قرآن است «و اوحینا إلیه ل هم بأمرهم هذا و هم الایشعرون» زیرا وحی، به معنی اشاره است منتها این اشاره در خواب نموده می شود، و چون انبیاء به موقع، از رمز خواب مطلع می شوند، خواب آنان حجت است، مانند رؤیای ابراهیم خلیل راجع به مناسک حج و قربانی اسماعیل.
در اینجا هم خواب صورتی داشته که به یوسف دستور داده: بدون اینکه خود را معرفی کند، خطای برادرانش را به آنها گوشزد کند، لذا می بینیم با وجود قدرت و حتی وزارت در مصر، نمی تواند پدر خویش را از حال و روز خود مطلع سازد، چون اطلاع پدر خواهی نخواهی باعث اطلاع برادران می شده. البته کیفیت خواب، ساخته فکر نویسنده است.
۹ – اندیشه در تأویل رؤیا چه ارتباطی با چاه کنعان دارد؟
تاریکی و تنهایی، ارتباط مستقیمی با تعبیر خواب دارد، این یک مسئله علمی است، لذا قرآن کریم می فرماید: «و کذالک مکنا لیوف فی الأرض و إتعلمه من تأویل الأحادی» یعنی با حادثه به چاه رفتن بود که ما یوسف را در ملک مصر به تمکن و سروری رساندیم و هم برای این بود که تعبیر خواب را به او بیاموزیم. پس کلاس اول در چاه کنعان شروع شده و کلاس آخر در زندان سقاره (سیاهچال) پایان گرفته.
۱۰ – آیا برادران یوسف او را به بهای کم می فروشند؟
این قصه مخالف قرآن است، چون قرآن مجید راجع به کاروانیان می فرماید «و آ وه بضاعه» یعنی یوسف را بعد از بیرون آوردن از چاه، به عنوان کالا پنهان کردند تا بفروشند، بعد هم می فرماید: «و شروه بیمین» یعنی همان کاروانیان که یوسف را به عنوان کالا (برده) پنهان کرده بودند او را به بهای اندک فروختند، در این صورت برادران یوسف از خروج او مطلع نشده اند، تا چه رسد که او را به عنوان برده بفروشند.
۱۱ – افسانه سبخون برده فروش از کجا سرچشمه گرفته؟
این صحنه داستان و عیاری خون، برای توضیح این است که چگونه کاروانیان، کالای خود (یوسف) را به بهای اندک از دست می دهند.
۱۲- یوسف را چندبار فروخته اند؟
از این آیه که می فرماید «و قال الذی اشتراه من مصر لامرءه » معلوم می شود یوسف را دوبار فروخته اند: یکبار کاروانیان به مصریان فروخته اند و مرتبه دوم مصریان به عزیز مصر.
۱۳ – موضوع خوابهای یوسف در کاخ عزیز مصر و آزمایشات او در تأویل رؤیا از کجا مایه گرفته؟
از این آیه که می فرماید «ولما بلغ أشده آتیناه کما و علما و کذالک نجزی المحسنین» یعنی بعد از اینکه یوسف در کاخ عزیز، به رشد و استحکام رسید ( استخوانش محکم شد و پا به کمال نهاد) هم دانش به او دادیم، هم فرمان و قضاوت، فرمان و قضاوت جز به وسیله ارتباط با وحی که جزئیات قضایا را روشن کند، ممکن نیست، درست مانند قضاوت موسی که به همین نحو شروع شده، یعنی قبل از رسالت، در مصر به مقام نبوت و خواب گزاری نائل گشته چنانکه قرآن مجید می فرماید: «و لما بلغ أشده و استوى آتیناه کما و علما و کذالک نجزی المحسنین».
۱۴ – ارتباط با وحی، در حال بیداری از کجا سرچشمه گرفته است؟
از این آیه که می فرماید «لولا أن رأى برهان ربه» و چون این برهان قهرا در حال بیداری ارائه شده لذا نویسنده به همین قیاس، موضوع دزدی «حرابا» و بیماری «قبط» را در حال بیداری پرورانده است، البته این پرداخت جنبه علمی هم دارد، مانند خبر دادن یوسف که برای آن دو زندانی ناهار چه غذایی می آورند.
۱۵ – برخورد خانم زلیخا با سبک و وسوسه او چه لزومی دارد؟
چون خانم زلیخا پانزده سال با یوسف بدون عشق بسر برده، ممکن نیست یک مرتبه خاطرخواه او شود؟ قهرا باید پای وسوسه والقای کسی در میان باشد.
۱۶ – پانزده سال از کجا؟
از آنجا که عزیز مصر، یوسف را در سن پانزده سالگی خریده و به خانه برده و لذا به زلیخا سفارش می کند: «اکرمی مثواه» از او خوب نگه داری کن، ولی موضوع مراوده بعد از کمال است که قرآن فرموده «و لما بلغ أشده). که در سن سی سالگی حاصل می شود.
۱۷ – داستان حمام رفتن زلیخا و خلوت اتاق خواب چطور؟
این صحنه تخیلی است و منظور پنهان نگه داشتن خلوت زلیخا و یوسف از دیدگاه سایرین است.
۱۸ – موضوع مرد نبودن عزیز مصر و ازدواج غیر رسمی او با زلیخا چیست؟
موضوع مرد نبودن در روایات اسلامی هم آمده است و در این داستان، فقط از زبان زلیخا و سبک عنوان شده، ازدواج غیرعادی هم تخیلی است براساس آیه «والفیا سیدها لدى الباب» که از عزیز مصر به عنوان ارباب زلیخا یاد می کند، گویا عزیز مصر مالک زلیخاست، البته مالکیت با حفظ عنوان ازدواج: آیه «وقال الذی اشتراه من مصر لإمرء ته» فقط با توجه به همان رسم دیرین فؤدالی و همان صورت یاد شده قابل توجیه بود.
۱۹ – چرا یوسف به عنوان برده زلیخا یاد شده است؟
چون قرآن مجید، از قول زنان مصر می گوید «امرء العزیز تراود فتاها» با توجه به این نکته که قرآن مجید کلمه «تی» را، خصوصا در حال اضافه به معنی برده استعمال می کند، معلوم می شود، درنظر زنان مصری، زلیخا مالک یوسف محسوب می شده و در واقع خود زلیخا به آنان چنین گفته است.
۲۰ – گفتگوی یوسف با زلیخا در خلوت اتاق خواب، چرا این قدر طولانی است؟
قرآن مجید در آیه ۲۳ حکایت می کند که زلیخا با تمام امکانات، خود را در اختیار یوسف قرار داده تقاضای کام کرد ولی با پاسخ سرد و ناامید کننده یوسف روبرو گشت، بعد بلافاصله در آیه بعد می فرماید « ولقد هممت بو و هم بها لولا أن رأى برهان ربه» یعنی به حق سوگند که زلیخا به یوسف علاقمند شد و یوسف هم داشت به زلیخا علاقمند می شد که برهان الهی مانع او گشت.
حال باید ملاحظه کرد که چگونه پاسخ سرد یوسف باعث علاقمندی زلیخا به یوسف گشته است؟ بدیهی است که مقاومت و جواب سرد یوسف لامحاله امید زلیخا را دائر به کامرانی و فحشاء قطع کرده است، ولی در برابر، زلیخا را شیفته آزادگی و نجابت و عصمت او ساخته که در دل بگوید: عجب مرد والا و شایسته ای است! کاش شوهر من بود، و لذا می بینیم که قرآن کریم می فرماید: «ولقد هممت به» و اهتمام زلیخا را، به ذات یوسف متعلق می سازد، یعنی زلیخا به ذات یوسف علاقمند شد و این علاقمندی جز از راه ازدواج و همسری نخواهد بود، زیرا یوسف از کامرانی و شهوترانی ابا کرده بود.
اما یوسف از چه راه و به چه سبب در حال علاقمند شدن به زلیخا بوده که می فرماید «وهم بها» ؟ معلوم می شود زلیخا بعد از مفتون شدن به نجابت و عصمت یوسف، از راه دیگری پیش آمده و کار افسون و وسوسه را تا آنجا پیش برده که یوسف را به همسری با خودش علاقمند کرده و حتی یوسف می خواسته رضایت خود را اعلام کند که برهان الهی مانع گشته است.
پس معلوم می شود قرآن قسمتی از گفتگوها را درز گرفته، فقط خلاصه مطلب و آخرین صحنه خلوتخانه را که آموزنده و باعث نجات یوسف از رسوائی و فحشاء بوده تذکر داده است، در این صورت وظیفه داستان نویس است که صحنه را پر نموده و با تخیل مناسب، گفتگوها را تکمیل کند.
۲۱ – موضوع برهان الهی برای یوسف
مفسرین اسلامی در تفسیر «همت به وهم بها» گفته اند که زلیخا اهتمام و علاقمندی خود را به کام گرفتن اظهار داشت یعنی خود را در آغوش یوسف افکنده آماده عمل گشت، یوسف هم نیز علاقمند شده آماده عمل بود، که برهان الهی مانع او گشت. اما مفسرین – چنانکه توضیح دادیم – از این نکته غفلت کرده اند که اهتمام زلیخا به ذات یوسف تعلق گرفته و اهتمام یوسف به ذات زلیخا. و لذا قرآن فرموده «و لقد همت به و هم بها». نه اینکه اهتمام به کامرانی و هوس بازی تعلق یافته باشد، چون در آن صورت تکرار فعل و اختلاف ضمیر بی مورد بود و لازم بود گفته شود: «و لقد هما بأن یفعلا».
و اگر فرض کنیم که اهتمام زلیخا به کام گرفتن مربوط باشد، این خبر تازه ای نیست که قرآن کریم مجددا عنوان کند آن هم با قید قسم، زیرا زلیخا طبق حکایت قرآن در آیه قبل، برای رسیدن به کام، اهتمام کافی مبذول داشته و آنچه در قدرت داشته انجام داده ابتدا مغازله و معاشقه بعد ایجاد خلوت امن، بعد آمادگی کامل و گفتن «گیت لک» که قهرا باهم آغوشی و درآویختن به یوسف همراه بوده، زیرا گفتن «هیث لک» از فاصله دور بی معنی است.
پس قرآن مجید که یک مرتبه در آیه قبلی، از اهتمام زلیخا دائر به کام گرفتن خبر داده، دیگر موردی ندارد که همان خبر را در آیه بعد با قید قسم عنوان کند و بگوید «و لقد همت به» پس معلوم می شود که این اهتمام چیز دیگری است و مربوط به خاطر خواهی ذات یوسف است.
همچنین نسبت به یوسف اگر جمله «هم بها» را مبنی بر کام گرفتن و آمادگی برای عمل بدانیم وجهی برای تغییر رأى ومرام یوسف در دست نخواهد بود چون در صورتیکه اهتمام زلیخا مربوط به کامرانی و هوس باشد به حکایت خود قرآن، یوسف در برابر آن مقاومت کرده و جدا از ارتکاب عمل امتناع و در واقع زلیخا را با سخن سرد و دادن پند و نصیحت ناامید کرده است و اگر اهتمام زلیخا از مقوله دگر باشد، اهتمام یوسف هم از آن مقوله خواهد بود.
علاوه بر اینکه احتمال این معنی راجع به یوسف (معاذ الله) مستلزم ناپاکی و رذالت یوسف است، چون این کار با خیانت به ولی نعمت و زنای محصنه و هتک حرمت مادر خوانده، همراه می شد، حتی افراد متدین از اهتمام به این کارها ابا می کنند تا چه رسد به یک مرد الهی.
۲۲ – موضوع انقلاب مصر و سخنان زلیخا و نوید وزارت و صدارت از کجا مایه می گیرد؟
از آیه قرآن که می فرماید «و اذکر بعد أمتی» شرح آن در سؤال ۲۵ خواهد آمد.
۲۳ – داستان کوه و سقوط از آن و دیدن زلیخا در سیمای بوزینه که به عنوان «برهان رب» پرداخته شده منشأ آن چیست؟
این جریان مانند کشف دزدی « حرابا» و چاره بیماری «قبط» و غذای زندانیان، فرضی است که از تجربیات نویسنده کتاب سرچشمه گرفته و با علم تعبیر مطابقت کامل دارد.
۲۴ – خاطر خواهی دوستان زلیخا و دلدادگی و حتی کامجویی آنان از یوسف چه دلیل دارد؟
یوسف می فرماید: «رب السجن احب الى مما یدعوننی الیه» یدعون جمع مؤنث است، معلوم می شود دیگران هم در بزم زلیخا خواستار یوسف شده اند، ولی قرآن شرح مطلب را با اشاره همین ضمیر جمع برگزار نموده است، نظیر آن در سؤال ۵ مطرح شد.
۲۵ – موضوع انقلاب مصر از رژیم فرعونی به نظام پادشاهی چه دلیلی دارد؟
قرآن کریم می فرماید: «واذکر بعد أمیر» امت به معنی پیشرو است، یعنی بعد از آنکه دسته ای از پیشروان و پیشوایان اجتماعی برکنار شده دستهای دیگر جایگزین آنان شدند، زندانی متذکر وجود یوسف گشت. از اینجا بدست می آید که یوسف در مصر با دو نوع حکومت روبرو شده نوع اول نظام فرعونی که رأی و اراده فرعون در حکم قانون بوده و مجری آن عزیزی به نام صدراعظم، ولی بعد از رفتن یوسف به زندان، نظام بهتری روی کار آمده که نظام پادشاهی باشد، با داشتن یک صدراعظم و یازده و شاید هم دوازده وزیر على حده که کارها را بین خود تقسیم کرده اند، به اضافه مجلس سنا که از آن تعبیر به «ملا» سران ملت می شود (یا ایها الملأ افتونی فی رؤیای) و لذا قرآن مجید در دوران اقتدار یوسف از رئیس مملکت بنام ملک یاد می کند.
۲۶ – آیا موضوع جیره بندی شش ماهه در مصر ملاک و مدرکی دارد؟ همچنین موضوع مهمانخانه مجانی.
جواب: قرآن کریم در باره جیره بندی می فرماید: «و نزداد کیل بعیر» یعنی: اگر بنیامین هم باشد، یکبار شتر بیشتر آذوقه خواهیم آورد و باز می فرماید:
یا ابانا منع مناالکیل» پدرجان جیره بنیامین را ندادند. (البته با توجه به اینکه یک بار شتر (۱۶۰ من)، برای شش ماه یک خانواده کافی است). همچنین راجع به مهمانخانه مجانی از قول یوسف می فرماید: «و انا خیر المنزلین» یعنی من مهماندار خوبی هستم، البته اگر با پول باشد مهماندار عادی خواهد بود
۲۷ – موضوع خواب یوسف که برادرش بنیامین را با تهمت دزدی پیش خود نگه دارد از کجا؟
از آنجا که می فرماید: «و کذالک کدنا لیوسف ما کان لیأخذ أخاه فی دین الملک» ما این حیله را در اختیار یوسف نهادیم که بتواند برادرش را در مصر نگه دارد، چون در نظام پادشاهی، ممکن نبود کسی را بی جهت و حتی بخاطر دزدی توقیف و محبوس کنند، آن هم در سال قحطی.
۲۸ – موضوع ارائه تابلو به برادران از کجا سرچشمه گرفته؟
قبلا اشاره شد که از خواب یوسف در چاه کنعان « لتنبئهم بأمرهم هذا و هم لا یشعرون» سرچشمه می گیرد.
۲۹ – چرا برادران یوسف حاضر نشدند مژده سلامتی یوسف را به پدر بدهند و پیراهن او را تسلیم کنند؟
چون موقعی که مراجعت می کنند و یعقوب حال یوسف را می پرسد می گویند: «تالله إنک لفی ضلالک القدیم» تو هنوز در گمراهی سابق بسر می بری. لذا بعد از آنکه پیک یوسف سر می رسد (فلما أن جاء البشیر یعقوب به پسرانش می گوید: نگفتم که یوسف من زنده است؟ پس معلوم می شود برادران یوسف از دادن این خبر به پدر پیرشان خجالت کشیده و امتناع کرده اند.
۳۰ – سجده پدر و مادر و برادران یوسف چه اشکالی دارد؟
آیه «و رفع ابویه على العرش و خروا له سجد» که به نظر مفسرین اسلامی، با سجده پدر و مادر و برادران یوسف تفسیر شده است. اما قرآن مجید می فرماید: « و رفع ابویه على العرش و خروا له سجده» یوسف، پدر و مادرش را در کنار خود بر کرسی وزارت نشاند و جماعتی برای او به خاک افتاده سجده کردند. درست مانند تعبیری که در مورد خواب یوسف فرمود: «رأیتهم لی ساجدین». اگر مطابق عقیده مفسرین اسلامی این جماعت، پدر و مادر و برادران یوسف باشند، چند اشکال بوجود می آید:
- اولاً – این سؤال وارد می شود که چرا پدر و مادر یوسف در اولین وهله که بوسیله بشیر، از قدرت و شوکت یوسف خبردار شدند و یا اقلا در مصر، موقعی که ضمن استقبال یوسف، دبدبه و کبکبه او را مشاهده کردند، سجده شکر بجا نیاوردند که بیایند در مصر، ضمن جلوس رسمی ، آن هم بر سریر وزارت سجده کنند؟
- ثانیاً – باید معتقد شویم که یعقوب و زوجه اش لیا آنقدر عقل و درایت نداشتند که بفهمند شایسته نیست در برابر مردم درباری، آن هم روی کرسی وزارت، پشت خود را بلند کرده سر خود را به زمین نهند، آیا این احتمال احمقانه نیست؟
- ثالثاً – با متن قرآن مخالف است، زیرا در موقع سجده، ابداً نامی از برادران یوسف نبرده، ضمیر جمع هم انصرافی به آنان ندارد، پس اختصاص این جمع به برادران یوسف کاملاً بی مورد است، خصوصاً که برادران یوسف از اقتدار یوسف کاملاً دلخور بوده اند تا چه رسد که سجده شکر کنند، حتی حاضر نشدند مژده سلامت او را به پدر پیرشان بدهند.
اما آنچه ما در متن داستان آورده ایم، هم با خواب یوسف مطابقت کامل دارد و هم با جمله بعدی از زبان یوسف که قرآن می فرماید: «هذا تأویل رؤیای من قبل قد جعلها ربی حقا» ضمنا مراسم سجده بر پایه و اساس یک رسم دیرین و باستانی است.
۳۱ – منشاء نامهای مختلفی که در کتاب آورده شده
با مراجعه به تاریخ مصر باستان (دایره المعارف وجدی) نامهایی از میان مشاهیر زنان و مردان انتخاب شده، و خصوصاً نام فرعون واقعیت تاریخی دارد، همچنین نظام پادشاهی به ریاست تا آ.
البته خوانندگان محترم ممکن است بازهم بین داستان مسطور و آنچه دیگران قبلا ساخته و به نام روایت جا زده اند، تفاوتهای دیگری بیابند که امید است با توجه و دقت در آیات قرآن – البته به همانگونه که در این چند سؤال موشکافی شد – و هم با توجه به تناقض و اختلاف روایات مزبور که به هیچ وجه قابل قبول نیست، سخن ما را موجه بیابند، ضمن تفاوتهای دیگری هم هست که صرفا جنبه داستان و رمان دارد و برای پیوند سخن و نمک کلام اضافه شده است،
والله الموفق والمعین.
آخرین دیدگاهها