این نوشتار به شرح آیات ۵۹ تا ۹۱ از سوره نساء برگرفته از کتاب تدبری در قرآن پرداخته است. اصل و معانی آیات نیز از کتاب معانی القرآن آورده شده است. موضوع آیات پیکار در راه خدا و فرماندهی و ولایت بر مومنان است.

پیکار، ولایت و امیرمومنان

یَا ایَّهَا الَّذِینَ امَنُوا اطِیعُو اللهَ وَ اطِیعُو الرَّسُولَ وَ اولی الامر مِنکُمْ فَان تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ الَی اللهِ وَ الرَّسُولِ آن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَومِ الاخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ احْسَنُ تَاوِیلا

ای اهل ایمان، خدا را اطاعت کنید و رسول خدا را اطاعت کنید و آنان را که از خودِ شمایند و فرمان حکومت از رسول خدا گرفته­ اند، اطاعت کنید. اگر کار شما با فرمانداران رسول در خواسته­ ای و پدیده­ ای به اختلاف و تنازع کشید، داوری و حکومت را به خدا و رسول خدا ارجاع دهید. اگر به خدا و روز جزا ایمان آورده باشید، از این سیره تخلف نمی­ کنید. داوری به نزد خدا و رسول خدا بردن، بهتر از درگیری و اختلاف است و فرجام آن نکوتر خواهد بود.

معانی القرآن، نساء ، ۵۹

الف و لام «الرسول» عوض مضاف الیه است؛ یعنی «و اطیعوا رسوله». الف و لام «الامر» عوض مضاف الیه است؛ یعنی «و اطیعوا اولی امر الرسول». آیه در مورد امرای سرایا است، گرچه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب باشد. لذا است که مساله تنازع را مطرح کرده است. به این صورت که فرمانده گردان به وسیله رسول خدا معیّن می شود و او برای اجرای ماموریت نظری دارد که دیگران و یا چند تن نظر او را تخطئه می کنند.

ارجاع به کلام خداوند و سنت رسول

آیه کریمه می فرماید: اگر چنین نزاعی رخ داد، باید مساله را به خدا و رسول خدا ارجاع بدهند؛ تا نزاع آنان حل شود. ارجاع الی الله، چنان که در آیه بعدی مطرح است، ارجاع به ما انزل الله است که قرآن مجید باشد. ارجاع الی الرسول، در موقعیّتی که رسول الله زنده باشد و یا در صورت حیات و زندگی، تشرُّف به حضور او میسور باشد، روشن است. اگر چنین نباشد، سنّت رسول الله حاکم است.

البته اگر جانشین رسول خدا امیرالمؤمنین و یا یکی از معصومان باشد، قهراً امراً سراپا باید فرمان خود را از دست او دریافت کرده باشند و در صورت تنازع، باید حلّ مساله را به همان جانشین معصوم ارجاع دهند.

روایت امیر المومنین

آنچه از امیرالمؤمنین روایت شده است که در این زمینه می فرماید ارجاع به «الله» ارجاع به «کتاب الله» است و ارجاع به «رسول الله» ارجاع به «سنّت» او است، بدین علت است که مردم بعد از ۲۵ سال که با امیرالمؤمنین بیعت کردند، به عنوان امام و جانشین معصوم با او بیعت نکردند. لذا امیرالمؤمنین به عنوان جانشین چهارم حکومت می کرد و در حلّ اختلاف ها، خود را اولو الامر مسلمانان می دانست که باید داوری را به خدا و رسول خدا ارجاع دهد. این بر اساس همان جا به جایی بود که بعد از رسول خدا انجام گرفت و خلفای مسلمانان براساس بیعت به عنوان اولو الامر شناخته می شدند.

جمله آخر که می گوید: (ذلک خیر و احسن تاویلا) به خاطر آن است که رسول الله مساله را روشن می کند و بیان رسول خدا: هم اختلاف را از میان بر می دارد و هم مسلمانان را روشن می کند که در موارد مشابه چه باید کرد. ارجاع تنازع به خدا و رسول خدا بهتر از تنازع است که گردان مسلمانان را دچار اختلاف و تشتّت آرا می کند. همچنین فرجام بهتری دارد که از خطر جلوگیری می نماید.

ولایت و پیکار

واکنش منافقان

الَمْ تَرَ الَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ انَّهُمْ امَنُوا بِمَا انزِلَ الَیْکَ وَ مَا انزِلَ مِن قَبْلِکَ یُرِیدُونَ آن یَتَحَاکَمُوا الَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ امِرُوا آن یَکْفُروا بِهِ وَ یُرِیدُ الشَّیْطَانُ آن یُضِلَّهُمْ ضَلَالا بَعِیدا* و اذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوا الَی مَا انزَلَ اللهُ وَ الَی الرَّسُولِ رَایْتَ الْمُنَافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنکَ صُدُودا

به این قوم خود نمی ­نگری که ادعای ایمان دارند و به قرآن آسمانی و آن کتاب­های آسمانی که پیش از تو نازل شده است، ایمان آورده­ اند. ولی می‌خواهند نزاع خود را نزد شیطان بتها ببرند، تا در نزاع آنان داوری کند؛ با آن که فرمان یافته ­اند که باید به هر شیطانی کافر شوند. شیطان می ­خواهد که اینان را با فاصله ­ای بسیار دور از راه حق گمراه و منحرف سازد.

و چون بگویندشان: بیایید تا کتاب خدا و رسول خدا میان شما داوری نمایند، خواهی دید که منافقان با جار و جنجال از نزدیک شدن دادخواهان به حضورت مانع می ­شوند.

۶۰ و ۶۱

آیه کریمه براساس همان معیار قبلی مطرح شده است که نزاع و اختلاف را باید به کتاب خدا و رسول خدا ارجاع بدهند؛ و حل اختلاف را به خدا و رسول خدا محوّل نمایند. از موارد نزاع، یکی نزاع گردان مسلمانان و مجمع آنان با اولو الامر آنان بود. دیگری نزاع مدّعی و مدّعی علیه است که در مسایل شخصی، حقوقی و یا اظهار فتوا با هم اختلاف دارند. فرقی نمی کند، هر دو مورد در حالت اختلاف و نزاع به هر صورتی که رخ دهد، حلّ آن با کتاب خدا، رسول خدا، سنّت او و جانشین بر حق او است.

قانون کلی

این قانون که بهترین وسیله حلّ اختلاف و تشتّت است، به مذاق منافقان اهل کتاب ناخوش می نمود؛ زیرا با سیره و سنّت های ابداعی آنان موافق نبود. حتی چنان که در آیه ۵۱ گذشت: (یؤمنون بالجبت و الطاغوت و یقولون للّذین کفروا هؤلاء اهدی من الّذین امنوا سبیلا)، شرک را بهتر از دین اسلام می دانستند.

مصلحت اندیشی منافقان

فَکَیْفَ اذَا اصَابَتْهُم مُصِیبَۀٌ بِمَا ایْدِیهِمْ ثُمَّ جَاؤُوکَ یَحْلِفُونَ بِاللهِ آن ارَدْنَا الَّا احْسَانا وَ تَوفِیقا* اولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللهُ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَاعْرِضْ عَنْهُم وَ عِظْهُمْ وَ قُل لَهُمْ فِی انفُسِهِمْ قَولا بَلِیغا

پس چه سان خواهد بود حال آنان موقعی که بر جان و مالشان مصیبتی وارد شود و افکار عمومی بر علیه آنان بسیج شود. با اظهار تأسف به حضورت بیایند و معذرت­ خواهی نمایند، سوگند بخورند که ما جز حسن نیت و رفع اختلاف و نزاع خود منظوری در سر نداشته ­ایم، زیرا فکر می ­کردیم که داوری خدا و رسول خدا نزاع و دشمنی ما را تشدید کند.

اینان همان مهاجران منافق پیشه ­اند که خداوند جهان رازهای دلشان را می­داند و جاه ­طلبی آنان را می ­شناسد. تو از ملامت آنان صرف­نظر کن. آنان را موعظه کن و درباره آنان در خلوت، با خودشان سخنی بگو که به افشای واقعیت رسا باشد. انتخاب سخن با تو است.

۶۲ و ۶۳

یعنی در صورتی که از فرمان الهی دائر به ارجاع نزاع و اختلاف به خدا و رسول خدا خودداری کنند، مشکلی برای آنان ایجاد شود و زیانی بر جان و مال آنان وارد گردد، پشیمان می شوند و یا تظاهر می کنند که پشیمان شده اند. لذا به حضور تو می آیند و با قید قسم ادّعا می کنند که نظر مخالف نداشته اند، بلکه می خواسته اند مساله نزاع را به صورت ساده تر و به صورت کدخدامنشی حل کنند و رسول خدا را به زحمت نیندازند. از این رو فرمان می دهد که رسول خدا با آنان به چه صورت معامله و برخورد کند و چسان با موعظه و نصیحت حقایق را برایشان روشن نماید.

اهمیت ایمان قلبی

وَ مَا ارْسَلْنَا مِن رَسُولٍ الَّا لِیُطَاعَ بِاذْنِ اللهِ وَ لَو انَّهُمْ اذ ظَلَمُوا انفُسَهُمْ جَاؤُوکَ فَاسْتَغفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّابا رَحِیما

فَلَا وَ رَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَایَجِدُوا فِی انفُسِهِمْ حَرَجا مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیما

ما هیچ رسولی را مبعوث نکردیم تا بر دل­های مردم مسلط شود. بعثت رسولان بر این پایه بود که با رخصت الهی و فطرت موهوبی مورد پذیرش قرار بگیرند و اطاعت شود. اگر مهاجران ـ موقعی که با نفاق ­ورزی جان خود را سیاه کرده بودند ـ به حضورت می ­رسیدند و از خدا طلب بخشایش می‌نمودند و رسول خدا هم برای آنان طلب بخشایش و مغفرت می کرد، به یقین درمی ­یافتند که خداوند رحمان، آشتی ­پذیر و مهربان است.

نه به پروردگارت سوگند که اینان، طعم ایمان را نمی­ چشند، مگر آن گاه که تو را در مشاجرات و منازعات خود حَکَم سازد و از حُکمی که صادر کنی، کمترین فشاری در دل خود احساس نکنند و با رضایت دل تسلیم شوند.

۶۴ و ۶۵

مفهوم کلمه «اذن» را قبلا روشن کرده ام. منظور آیه کریمه آن است که پذیرش اصل رسالت، طاعت خدا و رسول او، باید از طریق مشیّت الهی صورت بگیرد. به این معنی که مردم به اختیار، انتخاب و اراده خود در برابر فرمان خدا و رسول تسلیم شوند؛ نه از راه جبر و اکراه.

شیوه حکمیت پیامبر

اگر مردم داوری و حکمت را به حضور رسول خدا بیاورند و خواهان قضاوت شوند، رسول خدا باید داوری کند. داوری او باید «بما اراک الله» باشد؛ یعنی بر اساس رهنمودی که خدای قرآن داده است. نه براساس عقل و منطق بشری و آیین دادرسی ملّی و یا بین المللی.

اگر مردم در منازعه های خود دیگران را حَکَم قرار بدهند، خطاکار و مجرم به شمار می آیند و باید توبه کنند. ولی برای اجبار و یا برای کفّاره این خطاکاری جریمه ای در کار نیست، مگر آن که خداوند عزّت آنان را کیفر کند و مصیبتی بر آنان وارد شود. چنان که در آیه ۶۲ گذشت.

با توجه به آن چه گفته شد، در ذیل آیه مورد بحث، نام این خطاکاری را که جنبه شخصی دارد؛ و خطاکار، جان خود را به سیاهی می کشد، «ظلم به نفس» می نامد و آن را نیازمند استغفار می شناسد. زیرا این خطاکاری به منزله ارتداد است که باید به احکام طاغوت کافر شوند. اما اگر به طاغوت ایمان آورند و داوری را به طاغوت محوّل نمایند، از آیین الهی روگردان شده اند. البته ارتداد آنان ارتداد ملّی است و قابل جبران است. به این صورت که توبه کنند و پذیرفته شود؛ تا نوبت سوم که پذیرفته نخواهد شد. سایر قسمت های آیه روشن است.

مبنای حکم الهی

وَ لَو انَّا کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ آن اقْتُلُوا انفُسَکُمْ اوِ اخْرُجُوا مِن دِیَارِکُم مَا فَعَلُوهُ الَّا قَلِیلٌ مِنْهُمْ وَ لَو انَّهُمْ فَعَلُوا مَا یُوعَظُونَ بِهِ لَکَانَ خَیْرا لَهُمْ وَ اشَدَّ تَثْبِیتا. وَ اذا لاتَیْنَاهُم مِن لَدُنَّا اجْرا عَظِیما* وَ لَهَدَیْنَاهُمْ صِرَاطا مُسْتَقِیما

اگر ما بر عهده این قوم، فرض و قطعی می ­نوشتیم که باید خود را بکشید و یا باید از خانه و کاشانه خود دست بردارید و سر به صحرا بگذارید، جز تعدادی اندک که سرّ حیات و زندگی را در ایمان به خدا یافته‌اند، به این آزمون سخت الهی تن در نمی ­دادند و اکثر اینان روانه دوزخ می ­شدند و اگر اینان پند و موعظه را در گوش می­ کردند و از خراب‌کاری و دسیسه ­چینی و فتنه ­گری خودداری نموده، جبهه داخلی را تحکیم نموده، با مؤمنان هماهنگ می ­شدند، برای دنیای آنان بهتر بود و موقعیت آنان، ثبات بیشتری پیدا می ­کرد.

در آن صورت، از پیشگاه خود پاداش بزرگی عطایشان می­کردیم که صاحب دولت شوند.

در آن صورت به راه درست و راست رهنمونشان می ­گشتیم که زندگی را با آرامش روان و تن طی نمایند.

معانی القرآن،نساء ، ۶۶ تا ۶۸

در این آیات کریمه ملکوت ایمان را به نمایش می گذارد و سرّ آفرینش و تربیت، و معیار (لیبلوکم فیما اتاکم) را به دست می دهد. آیه کریمه اقتضا را می رساند نه فعلیت تکلیف را. یعنی فی حدّ ذاته مساله آزمون اقتضا داشت که تکالیف سختی را به مردم تحمیل کنیم، تا آن حدّ سخت و دشوار که بگوییم: شمشیر را بردارید و به جان هم بیفتید و یا شخصا انتحار نمائید. یا بگوییم که از خانه و کاشانه خود در آیید و سر به بیابان ها بگذارید؛ و در مقابل اطاعت و فرمان برداری پاداش بهتری دریافت کنید. ولی ما چنین تکلیفی بر عهده بشر نگذاشتیم.

پاداش مهاجران

البته اگر چنین تکلیفی بر عهده آنان می نوشتیم و آنان سر اطاعت می گرفتند و خالصانه خود را می کشتند، یا از خانه و کاشانه خود دست می کشیدند و راهی بیابان می شدند و یا راهی آبادی دیگر که در آنجا از نو شروع کنند، برای آنان بهتر بود. چرا که دوره آزمون را کوتاه و کوتاه تر می نمودند و زودتر به مقصد می رسیدند؛ و موقعیّت خود را استحکام بیشتری می بخشیدند.

جمله (و اذا لاتیناهم من لدنّا اجرا عظیما) صراحت دارد که آیه کریمه ناظر به همان تکالیف دشوار فرضی است و لذا کلمه (و اذا) به کار رفته است. یعنی در آن صورت به آنان از جانب خود «من لدنّا» اجر و پاداش بزرگی عطا می کردیم. نکته «من لدنّا» بسیار شورانگیز است و حکایت از عطاهای خاصّه الهی دارد و نمودار ساده آن را در مورد مهاجران الی الله آشکارا می توان دید. آنان که در راه خدا از خانه و کاشانه خود دست کشیدند، به عاصمه اسلامی وارد شدند و از نو شروع کردند.

همنشینی پاکان

وَ مَن یُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَاولئِکَ مَعَ الَّذِینَ انعَمَ اللهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِِحِینَ وَ حَسُنَ اولئِکَ رَفِیقا* ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللهِ وَ کَفَی بِاللهِ عَلِیما

هر کس خدا و رسول خدا را از جان و دل اطاعت کند، پاداش آنان آخرت است. در رفاقت و همنشینی با پیامبران و صدّیقان و شاهدان و صالحان که خدا به آنان نعمت ایمان بخشیده است و چه خوبند این رفیقان!

این فضل و رحمت از پیشگاه خداوند است و همین کافی است که خداوند رحمان به حال بندگان خالص خود، دانا است.

۶۹ تا ۷۰

آیه کریمه اشاره ای دارد که انبیا، صدیقین، شهداء و صالحین به ترتیب، در این دو زمینه طاعتی تقدیم کرده اند. مردم عادی اگر خدا و رسول خدا را اطاعت کنند و همان تکلیف های عادی را به انجام برسانند، همراه با این جماعت ممتاز، به بهشت برین فائز می شوند و با آنان به رفاقت به سر می برند. آنان اجر عظیم الهی را از جانب خدا دریافت می دارند و شما فضل الهی را به دست می آورید.

پیکار با دشمن

پیکار با دشمن در راه خدا

یَا ایُّهَا الَّذِینَ امَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانفِرُوا ثُبَاتٍ اوِ انفِرُوا جَمِیعا

ای اهل ایمان، آماده باش جنگی را حفظ کنید و گروه گروه یا همگی یک‌سر بسیج شوید و به سوی دشمن کوچ کنید.

۷۱

مفاد آیه روشن است. در این آیه و آیات بعدی، متعرّض همان معیار ملکوتی می شود که جهاد در راه خدا باشد. گرچه در حدّ آیه پیشین نباشد که فرمود (اقتلوا انفسکم او اخرجوا من دیارکم). «ثُبات» جمع «ثُبۀ» است. به معنای گردان و گروهان که در اصطلاح فقه اسلامی، نام آن سریّه است. «جمیعا» نام لشکر عظیم است که همگان بسیج می شوند.

سرگردانی منافقان در پیکار

وَ ان مِنکُمْ لَمَن لَیُبَطِّئَنَّ فَانْ اصَابَتْکُمْ مُصِیبَۀٌ قَالَ قَدْ انْعَمَ اللهُ عَلَیَّ اذْ لَمْ اکُن مَعَهُمْ شَهِیدا* وَ لَئِنْ اصَابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللهِ لَیَقُولَنَّ کَان لَمْ تَکُن بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّۀٌ یَا لَیْتَنِی کُنتُ مَعَهُمْ فَافُوزَ فَوزا عَظِیما* فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاۀَ الدُّنْیَا بِالاخِرَۀِ وَ مَن یُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ فَیُقْتَلْ او یَغْلِبْ فَسَوفَ نُؤْتِیهِ اجْرا عَظِیما

در میان شما جمعی هستند که در کوچ کردن درنگ دارند و عقب می­ کشند، پس اگر مصیبتی بر شما وارد شد، می­ گویند: خداوند جهان بر جان ما منت نهاد که با مؤمنان در معرکه نبرد با دشمن شرکت نکردیم.

و اگر از فضل رحمت بهره ­ای به شما واصل گردد، همانند کسی که با شما آشنایی پیشین نداشته، آرزو می­کند: ای کاش با مؤمنان در معرکه نبرد، حاضر می‌شدم و به این فوز عظیم نایل می­گشتم که هم از حرمت نام مجاهد برخوردار گردم و هم غنیمت جنگی ببرم.

در این صورت، کسانی که زندگی دنیا را به زندگی آخرت می­ فروشند، باید در راه خدا پیکار کنند. هرکس در راه خدا پیکار کند و شهید گردد؛ یا پیروز گردد، در آینده نزدیک پاداش بزرگی به او عطا خواهیم نمود.

۷۲ تا ۷۴

مفاد آیات روشن است.

پیکار یا مجاهدت

وَ مَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْولِْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَۀِ الظَّالِمِ وَ اجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنکَ وَلِیّا وَ اجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنکَ نَصِیرا

شما را چه می­ شود که در راه خدا پیکار نمی­ کنید و در راه نجات آن مردان و زنان و کودکان، تلاش نمی‌نمایید که از مهاجرت درمانده ­­اند و می ­گویند: پروردگارا، ما را از میان این سیه­کاران بیرون ببر و از جانب خودت برای ما سرپرست و مولایی مقرر کن و از جانب خودت برای ما یاوری گسیل فرما.

۷۵

آیه کریمه تشویق و تحریض می نماید که چرا در راه خدا جهاد و قتال نمی کنید. قرآن مجید در همه موارد کلمه «قتال» را به کار می برد. قتال مصدر باب مفاعله است که به معنای پیکار است. ولی جهاد، در منطق قرآن مستلزم قتال نیست. بلکه تلاش و مجاهده با دشمن است. به هر صورتی که آنان اقدام کنند، باید در مقابل آنان اقدام کرد و مقاومت نمود.

پیکار با استضعاف

علاوه بر قتال در راه خدا که عنوان کلّی دارد و به منظور اعلای کلمۀ الله و تثبیت رسالت قرآن انجام می گیرد، قتال با آن دشمنانی است که مسلمانان را به استضعاف بکشند و آزادی را از مسلمانانِ تحت سیطره خود دریغ کنند. مانند قریش که از مهاجرت مسلمانان مکه، آن مردان بی دست و پا، یا زنان و کودکانی که قدرت مالی و توان جانی برای مهاجرت نداشتند، ممانعت به عمل می آورند.

البته قرآن مجید در این آیه، این جمع مستضعف را به اخلاص در ایمان وصف می کند و دعایی را که ورد زبان دارند به این صورت: (ربَّنا اخرجنا من هذه القریۀ الظالم اهلها) نقل می کند. لطفی در این عبارت به چشم می خورد و آن این که ظلم را به خود قریه نسبت نمی دهد، بلکه به اهل آن نسبت می دهد. زیرا این قریه، حرَم امن خدا است، با آن که معلوم است که اگر می گفت: «اخرجنا من هذه القریۀ الظالمۀ»، منظور از این کلام، ظلمت حاکم بر قریه بود که از ناحیه ساکنان آن اعمال می شده است. چنان که در آیات عدیده ای می گوید: (فکایِّن من قریۀ اهلکناها و هی ظالمۀ) (حج، ۴۵). به این ترتیب، به خاطر ادب و رعایت حرمت حَرم، از نسبت دادن ظلم و سیاه کاری به لفظ قریه پرهیز کرده است.

مکر شیطان در پیکار

الَّذِینَ امَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا اولِیَاءَ الشَّیْطَانِ آن کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفا

مؤمنان در راه خدا پیکار می­کنند و کافران در راه شیطان پیکار می­ نمایند. پس با حامیان شیطان نبرد کنید که مکر شیطان زبون و پوشالی است.

۷۶

این آیه هم متعرّض نوعی تشویق و تحریض به قتال است. به این صورت که می گوید: کسانی که مؤمن باشن،د در راه خدا پیکار می کنند. اگر کسی حاضر نباشد که در راه خدا پیکار کند، معلوم می شود که از منافقان است. در مقابل مؤمنان کافران قرار دارند که در راه شیطان طاغوت، یعنی شیطان سرکش قتال و پیکار می کنند.

جمله (فقاتلوا اولیاء الشیطان) که با فاء تفریع آمده است، گواهی می دهد که در آیه کریمه، شیطان و طاغوت دو لفظ اند که از یک معنی حکایت دارند. چنان است که گفته باشند: «الّذین کفروا یقاتلون فی سبیل الشیطان».

بهانه جویی برای تاخیر در پیکار

الَمْ تَرَ الَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا ایْدِیَکُمْ وَ اقِیمُو الصَّلَاۀَ وَ اتُوا الزَّکَاۀَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ اذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَونَ النَّاسَ کَخَشْیَۀِ اللهِ او اشَدَّ خَشْیَۀً وَ قَالُوا رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَو لَا اخَّرْتَنَا الَی اجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَ الاخِرَۀُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقَی وَ لَا تُظْلَمُونَ فَتِیلا

آیا به این مردم سست عنصر نمی­ نگری که دیروز خواهان جهاد بودند و ما به آنان گفتیم: دست خود را کوتاه کنید و نماز را برپا بدارید و زکات را ادا نمایید تا روح و روان خود را بسازید. و چون امروز جنگ و پیکار با دشمن بر آنان فرض و مکتوب شد، جمعی مرعوب شده ­اند و در هراس افتاده‌اند، آن چنان که باید از جنگ با خدا در هراس باشند. بلکه هراسی بیشتر از جنگ با خدا دارند.

می­ گویند: پروردگارا، از چه رو باید جنگ با دشمن را بر ما فرض و مکتوب سازی که یا خود در معرکه نبرد حاضر شویم و یا عذری بتراشیم و دیگری را به جای خود تجهیز و بسیج نماییم. لااقل باید چند صباحی دیگر پیکار با دشمن را به تأخیر می­ افکندی، تا با سلاحی بیشتر و رزمندگانی جوان­تر حاضر پیکار شویم و تلفات کمتری متحمل گردیم. بگو توشه دنیا ناچیز است و توشه آخرت برای کسی که پرهیزگاری پیشه کند، بهتر است. این شما هستید که در دنیا جان خود را با نافرمانی سیاه می­ کنید. در آخرت کسی را به پهنای یک خط، سیاه و آلوده نخواهند کرد.

۷۷
شرح آیه

صدر آیه حکایت از این دارد که قبل از نزول فرمان قتال و پیکار، خصوصاً آیه کریمه ۲۱۶ سوره بقره: (کتب علیکم القتال و هو کره لکم)، جماعتی از مؤمنان خواهان پیکار بودند. چه بسا گاهی با مشت و لگد به کفّار مشرکان حمله ور می شدند و رسول خدا آنان را از درگیری با مشرکان نهی می کرد. چرا که درگیری با مشرکان موجب می شود که قریش، رسول خدا را بیشتر در تنگنا بگذارند و به عنوان رئیس آشوبگران خون او را حلال کنند.

پیکار و استحکامات

پس از آن، موقعی که در سوره بقره آیه مزبور، حکم قتال و پیکار را به صورت مطلق مکتوب و مسجّل کرد، همانها که دیروز مزوّرانه و چه بسا با سوء نیّت و به ترغیب کافران قریش ـ دست به خشونت می زدند، حاضر نبودند که در مصاف دشمن شرکت کنند. آنان می گفتند: حق بود که این فرمان چندی به تاخیر بیفتد تا مسلمانان عِدّه و عُدّه بیشتری آماده نمایند. البته این مصلحت اندیشی، نظر واقعی آنان نبود، بلکه ظاهرا بهانه ای بود برای قعود از پیکار. لذا ذیل آیه کریمه می فرماید: (قل متاع الدُّنیا قلیل).

بهانه استحکامات جنگی و پیکار

ایْنَمَا تَکُونُوا یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَ لَو کُنتُم فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَۀٍ وَ آن تُصِبْهُمْ حَسَنَۀٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِندِ اللهِ وَ آن تُصِبْهُمْ سَیِّئَۀٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِندِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِندِ اللهِ فَمَالِ هؤُلَاءِ الْقَومِ لَا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثا

شما هر کجا که باشید ـ گرچه در برج­های استوار جنگی جا کرده باشید ـ مرگ گریبان شما را خواهد گرفت و آمادگی بیشتر و سلاح برتر و رزمندگان جوان­تر، عمر شما را طولانی نخواهد کرد. اگر مانند روز بدر به این مردم، نعمت پیروزی برسد، می ­گویند: این از لطف خداوند است و اگر چون روز احد، نقمت و بیروزی برسد، می­ گویند: این از تدبیر او است. بگو هر دو از پیشگاه خداوند است، تا شما را بیازماید. این گروه را چه می­ شود که معنای سخن را درنمی ­یابند.

۷۸

مفاد جمله اول روشن است و دنباله همان حکم قتال است. جمعی از ترس مقتول شدن، حاضر به پیکار در راه خدا نبودند. (بروج مشیّدۀ) یعنی برج هائی که با گچ، آجر و سنگ استوار شده است. منظور آیه جنبه تزیینی نیست که تزیین ربطی به فرار و دوری از معرکه قتال ندارد. منظور آیه استواری برج است که با گچ و آجر و یا با گچ و سنگ برپا می کرده اند و برای حفاظت و تامین امنیّت می ساخته اند. مانند غرفه های فوقانی، کوشک و قصر تا در طبقه بالا دور از دسترس مهاجمان قرار بگیرند. قرآن می گوید: اگر به پناهگاه برج بلند هم جا بگیرند، مرگ گریبان آنان را خواهد گرفت.

سردرگمی و بلا تکلیفی منافق در پیکار

جمله (و آن تصبهم حسنۀ یقولوا هذه من عند الله و آن تصبهم سیِّئۀ یقولوا هذه من عندک)، ناظر به آیه ۷۲ و ۷۳ است که گفت: (و آن منکم لمن لیبطئنَّ فان اصابتکم مصیبۀ قال قد انعم الله علیَّ اذ لم اکن معهم شهیدا و لئن اصابکم فضل من الله لیقولنّ … یا لیتنی کنت معهم فافوز فوزا عظیما).

یعنی دسته ای از مسلمانان بی مایه و نفاق پیشه در بسیج سریّه ها و ماموریّت ها درنگ می کنند؛ تا دیگران جای آن ها را بگیرند. بعد از مراجعت غازیان: اگر پیروز نشده باشند و تلفاتی متحمل شده باشند، می گویند: خوب شد که درنگ کردیم و نرفتیم. اگر پیروز شده باشند و غنائمی به چنگ آورده باشند، تاسف می خورند که خوب می شد که ما هم می رفتیم و به نام غازی و مجاهد افتخار می کردیم و غنیمت هم می گرفتیم.

گروهی دیگر که قبل از نزول فرمان قتال، ادّعاها داشتند، مانند این که می گفتند باید پیکار کنیم، اما اینک که فرمان قتال و پیکار صادر شده است، با ترس و لرز در معرکه حاضر می شوند. همچنین برای حفظ جان خود، در حاشیه رزمگاه به این طرف و آن طرف می دوند و فقط فریاد می کشند، بعد از آن که پیکار و قتال آرام گرفت، اگر پیروزی نصیب آنان شده باشد و غنائمی به چنگ آورده باشند، می گویند این عنایت از جانب خدا بود که ما را ظفر بخشید، خدا رحیم و کریم است. اگر هم مصیبتی بر جان و مال آنان وارد شود، می گویند: این همه از سوء تدبیر تو است که فرمان خدا را درست اجرا نکردی و از فنون نبرد و رمز و راز فرماندهی آگهی نداری.

آزمون الهی

قرآن مجید می فرماید: (قل کلٌّ من عند الله). یعنی چنانکه هماره گوشزد شده است، ابتلا به سیّئه و حسنه برای آزمون است؛ و همه از جانب خدا است که با مشیّت و اراده خود اعمال می کند. اصولا هر آن چه اتفاق بیفتد، با مشیّت الهی و از طریق ناموس مشیّت انجام می پذیرد. خواه خوشایند باشد و یا بدایند باشد. البته گاهی اعمال مشیّت به دست خدا است؛ مانند سنگ آسمانی، سیلاب، خشکسالی، ترسالی، نعمت و امثال آن؛ و گاه با رخصت پروردگار است که فرصت می دهد تا مردم ـ نیک باشند یا بد باشند ـ از طریق مشیت، کاری را به انجام برسانند و دست آخر به مراد دل برسند و یا شکست بخورند. لذا است که در ذیل آیه می گوید: (فمال هؤلاء القوم ل یکادون یفقهون حدیثا).

مشیت خداوند

بعد از آن خطاب قرآن به رسول الله بر می گردد و می گوید:

مَا اصَابَکَ مِنْ حَسَنَۀٍ فَمِنَ اللهُ وَ مَا اصَابَکَ مِن سَیِّئَۀٍ فَمِن نَفْسِکَ وَ ارْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولا وَ کَفَی بِاللهِ شَهِیدا

هر خوشی و نیک­بختی که تو را در رسد، از سوی خدا است که ناموس طبیعت را در اختیار شما نهاد و هر ناخوشی و بدبختی که تو را در رسد، از سوی تو است که ناموس طبیعت را در جهت زیان خود به کار بستی. ما تو را برای ابلاغ پیام خود فرستادیم، تا این مسایل را بیاموزند و به کار بندند و گواهی خداوند رحمان، برای شهادت کافی است.

۷۹

یعنی ما مشیّت را در اختیار تو نهاده ایم. سایران نیز مانند تو هستند و می توانند از ناموس مشیّت بهره بگیرند. اگر ناموس مشیّت را در راه اصلاح خود به کار بگیرند، به نیکی می رسند؛ و این از جانب خدا است که هم ناموس مشیّت را در اختیار آنان قرار داده است و هم رخصت داده است که از این ناموس استفاده کنند. اگر ناموس مشیّت را در راه خطا به کار بگیرند و به بدبختی بیفتند، خود آنان مقصّرند که به راه خطا رفته اند. گرچه با رخصت پروردگار از ناموس مشیّت بهره گرفته اند. آیه کریمه بعد از آن می فرماید: ما تو را برای بشریّت به رسالت فرستاده ایم و خدا برای گواهی رسالت کافی است. خواه مردم بپذیرند و یا رسالت تو را رد کنند و فرمان جهاد را نادیده بگیرند (برای مطالب بیشتر درباره مشیت، رک. «مشیت»، معارف قرآنی).

فرمان خداوند و فرمان رسول

مَن یُطِعِ الرسُولَ فَقَدْ اطَاعَ اللهَ وَ مَن تَوَلَّی فَمَا ارْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظ

هر کس رسول خدا را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است که فرمان رسول خدا فرمان خداست و هرکس به فرمان رسول خدا پشت کند، به فرمان خدا پشت کرده است؛ نه به فرمان رسول خدا. هیچ رسولی قیوم امت خود نیست که فرمان خدا را بر پشت مردم بار کند. بلکه آنان باید به اختیار خود تن به فرمان بدهند. ما تو را هم گسیل نکردیم تا نگهبان و قیم آنان بوده باشی.

۸۰

پیام آیه آن است که رسول خدا و یا سایر مؤمنان نباید بر عدم اطاعت منافقان تاسف بخورند و یا متعرّض آنان شوند. زیرا اصل رسالت بر پایه ابلاغ احکام است؛ و کیفر و پاداش به روز قیامت محوّل است.

توکل بر خداوند

وَ یَقُولُونَ طَاعۀٌ فَاذَا بَرَزُوا مِنْ عِندِکَ بَیَّتَ طَائِفَۀٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذِی تَقُولُ وَ اللهُ یَکْتُبُ مَا یُبَیِّتُونَ فَاعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوکَّلْ عَلَی اللهِ وَ کَفَی بِاللهِ وَکِیلا

و چون فرمان خدا را ابلاغ کنی، می­گویند: سمعاً و طاعهً، به چشم و دیده، و چون از حضورت به درآیند و به خانه­ های خود در شوند، جمعی در طول شب اندیشه دیگری می پرورانند. خداوند اندیشه و کنکاش آنان را ثبت می­کند و خنثی کردن دسیسه ­هایشان با خدا است. تو از ایشان رو بگردان و بر خدا توکل کن و خداوند جهان برای کارگزاری و توکل کافی است.

۸۱

مفاد آیه روشن است.

انسجام در فرامین خدا

افَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقرآن وَ لَو کَانَ مِنْ عَندِ غَیْرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافا کَثِیرا

آیا این منافقان در قرآن تأمل و تدبیر روا نمی ­دارند؟ اگر آیات قرآن پرداخته دست بشر بود، خلاف و ناهماهنگی بسیاری در آن یافته بودند.

۸۲

آیه کریمه ناظر به محور اصلی بحث آیات است که در آیه ۵۹ فرمود: (اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم) و نظام طاعت و فرماندهی را مشخّص کرد. از جایی که (اولی الامر) از حیث فرماندهی و تشخیص واقعیّت و موقعیّت، عصمت ندارد، جز در موارد نادر، لذا مطرح شد که (فان تنازعتم فی شیء فردُّوه الی الله و الرّسول).

در حالی  که امرای سرایا و دیگران تصور می کردند که در موارد اختلاف، سنّت های کهن، رای و فتوای سایر جنگاوران، دلاوران و فرماندهان باید محک و معیار قرار بگیرد. چنان که در آیه ۶۰ و ۶۱ مطرح شد و دنباله بحث، تا آیه ۷۰ ادامه یافت. سپس دو دسته از جهاد گران را مطرح کرد که برخی با بهانه های واهی تقاعد می کنند و برخی از صدور فرمان جهاد و گسیل داشتن سرایا خرده می گیرند؛ و یا گناه برخی از شکست ها را به گردن رسول خدا می اندازند و آن را دلیل بی وجه بودن عصمت رسول الله می شمارند و می گویند: «هذه من عندک».

شبهه اختلاف احکام

نتیجه آن که معیار بودن داوری رسول الله و تشخیص او را زیر سؤال می بردند. آنان فرمان قرآن را که فرمود: (فردُّوه الی الله و الرّسول آن کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر) (نساء، ۵۸) مخالف آیه قبلی آن می شمردند که فرمود: (انَّ اللهَ یامرکم آن تؤدّوا الامانات الی اهلها). یعنی کار باید به کاردان سپرده شود و نظر کارشناسان باید معیار و مَحک قرار بگیرد. همچنین فرموده است: (و اذا حکمتم بین الناس آن تحکموا بالعدل). از جایی که فرمان آیه به مؤمنان توجیه شده است، قهرا تشخیص و قضاوت آنان حجّت به شمار آمده است.

بنابراین روشن است که این دسته از مردم ناقد و فتنه گر، قرآن را تدبّر نکرده بودند که آیه های قبلی درباره آنان گفت: (فما لهؤلاء القوم لا یکادون یفقهون حدیثا) (نساء، ۷۸). لذا اصابه سیّئه را دلیل خطاکاری در فرماندهی رسول خدا می شمردند و یا دلیل خطای او در انتخاب امیر سریّه. در واقع آیه کریمه ۷۸ و نیز آیه ۷۹ که گفت: (ما اصابک من حسنۀ فمن الله و ما اصابک من سیِّئۀ فمن نفسک)، پاسخی بود که به اعتراض منافقان و شبهه اختلاف احکام قرآن داده شد.

در این آیه هم می گوید: علت این خرده گیری ها عدم تدبّر در آیات قرآن است. ضمنا اگر قرآن از جانب خداوند عزّت نبود، که خداوند عزت است و اشتباه و خطا در آیات قرآن او راه ندارد؛ در آن صورت شما خطاهای فراوان و تناقض های بسیاری در آن مشاهده می کردید؛ نه همین یک تناقض واهی که در اطراف آن جار و جنجال می کنید و عصمت رسول را همراه با صحّت احکام قرآن زیر سؤال می برید.

شایعه پراکنی

وَ اذَا جَاءَهُمْ امْرٌ مِنَ الْامْنِ اوِ الْخَوفِ اذَاعُوا بِهِ وَ لَو رَدُّوهُ الَی الرَّسُولِ وَ الَی اولِی الْامْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَولَا فَضْلُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ الَّا قَلِیلا

و چون رازی از زبان جاسوسان دشمن بشنوند که ایجاب امنیت و آرامش کند و یا اعلام خطر کند، آن را پخش می­ کنند و آشفتگی را دامن می­زنند. در حالی که اگر شایعه را به نزد رسول خدا و یا نزد آن فرماندهی که رسول خدا معین فرموده است، می­ بردند، رسول خدا راز شایعه را کشف می‌کرد و از فرماندهان لشکر نیز آنان که اهل استنباط و نظر باشند، راز شایعه را می ­فهمند و فریب دشمن را نمی­ خورند. اگر فزونی الطاف خدا نمی ­بود، رحمت او که شامل حالتان گشت، همگان ـ جز اندکی ـ پیروی شیطان را اتخاذ می­ کردید.

۸۳

در این آیه کریمه نمونه دیگری از اخلال منافقان را در امر جهاد روشن می کند. جمله (و اذا جاءهم امر من الامن او الخوف) عطف بر آیه ۶۱ همین سوره است که گفت: (و اذا قیل لهم تعالوا الی ما انزل الله و الی الرسول رایت المنافقین یصدُّون عنک صدودا). یعنی آنان در اصل مساله حکمیّت که رسول الله در منازعه های مسلمانان و خصوصاً منازعه های جهادگران با امرای سرایا، باید مرجع حلّ اختلاف باشد، به فتنه گری می پرداختند. در مسائلی هم که مربوط به خود امرای سرایا است و باید در صورت حضور رسول خدا، خود رسول خدا؛ و در صورت عدم حضور آن سرور، خود امیران سرایا حکَم باشند و در شایعه های جنگی و اراجیف جاسوسان و تبلیغ های ستون پنجم دشمن اظهار نظر نمایند، نیز به فتنه گری می پردازند.

واکنش به شایعات

البته به سبب عدم عصمت امیران سرایا نمی فرماید که اگر اراجیف دشمن را به حضور امرای سرایا ببرند، حتما صحت و سقم آن را در می یابند و تصمیم مقتضی می گیرند، ولی می گوید: در میان امیرانِ سرایا کسانی هستند که ـ احیاناـ نیّت های سوء دشمن را حدس می زنند و شایعه های دشمن را تکذیب می نمایند. ولی در هرحال، کسی حقّ ندارد شایعه هایی را که در اطراف جامعه اسلامی پخش می شود، خواه راجع به امنیّت جامعه باشد و خواه راجع به خطر هجوم دشمن و امثال آن، در میان مردم پخش کند. بلکه باید آن چه را شنیده است، به رسول خدا عرضه کند، البته در صورتی که رسول خدا حاضر در معرکه باشد؛ و یا به امیر سرایا تا او تصمیم بگیرد.

تکلیف پیکار و اخلاص

فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللهِ لَا تُکَلَّفُ الَّا نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَی اللهُ آن یَکُفَّ بَاسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ اللهُ اشَدُّ بَاسا وَ اشَدُّ تَنکِیلا

پس تو شخصاً در راه خدا پیکار کن و جز خودت کسی به این کار مکلّف نخواهد شد. مؤمنان را نیز باید تشویق کنی، باشد که خداوند جهان صولت کافران را بازدارد که در اثر رعب و وحشت بر سر موعد، حاضر نشوند و شما با افتخار جهاد و بدون درگیری با دشمن، سرفراز و سربلند باز گردید. خداوند جهان صولت بیشتری دارد و دشمنان خود را با شدت بیشتری از میدان به در خواهد کرد.

۸۴
پیکار با دشمن

فاء برای تفریع است. یعنی با توجه به اخلال منافقان، تو باید شخصا عهده دار نبرد با دشمن باشی و به دیگران اعتماد نکنی. جمله (لا تکلّف الّا نفسک) به این صورت تقدیر می رود: «لا تکلّف نفس الّا نفسک» یعنی هیچ کس را تکلیف و اجبار نمی کنند، جز خودت که مکلّف می شوی و باید نبرد در راه خدا را سامان بدهی.

نظیر این آیه با همین مبنی و با همین مفاد، در سوره انفال آیه ۶۴ و ۶۵ ثبت است که می فرماید: (یا ایُّها النبیُّ حسبک الله و من اتّبعک من المؤمنین. یا ایُّها النبیُّ حرِّض المؤمنین علی القتال). طبیعی است که حضور افراد منافق به منزله ستون پنجم دشمن است. حضور افراد ترسو و فراری مایه شکست دیگران خواهد شد و نبرد در راه خدا جز با مردمان مؤمن و خالص به نتیجه نمی رسد.

شفاعت و پا در میانی

مَن یَشْفَعْ شَفَاعَۀً حَسَنَۀً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْهَا وَ مَن یَشْفَعْ شَفَاعَۀً سَیِّئَۀً یَکُن لَهُ کِفْلٌ مِنْهَا وَ کَانَ اللهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتا

هر کس بر وجه صواب پا در میانی کند و با جوار و حمایت خود، راه دین را بگشاید و یا با تبلیغات خود کافران را بترساند، بهره‌ای از پا در میانی خود خواهد داشت و هرکس با وجهی ناصواب و ناهنجار پا در میانی کند و با جوار بی ­پشتوانه خود، مؤمنان را به کشتن دهد و یا با تبلیغات ناصواب خود مؤمنان را بترساند، به حد کفایت از پادرمیانی خود سهم می­ برد. و خداوند جهان بر هر حادثه ­ای نگهبان است.

۸۵

شفاعت، عبارت از جفت شدن، پادرمیانی کردن و یار شدن با دیگری است که با او همراهی کند: خواه با زبان باشد و همراه دوست خود به حضور حاکم و پادشاهی برود تا به سود او توصیه کند؛ و خواه با عمل باشد که اگر مربوط به جنگ است، یعنی اگر همرزم خود را در تنگنا ببیند، با او یار شود تا حریف او را از پا درآورد؛ و یا به کسی جوار و پناهندگی بدهد و مانند آن.

شفاعت خوب و بد

شفاعت حسنه و شفاعت سیّئۀ به این معنی نیست که در کار خیر و یا در کار شرّ وساطت و همراهی کند. زیرا این دو کلمه صفت و موصوف هستند. یعنی خوب شفاعت کند و یا بد شفاعت کند. مثلا کسی با حریف خود در حال نبرد است، فرد دیگری در این اثنا به او یاری می رساند و حریف او را با او یا به تنهایی از پا در می آورد.

این شفاعتِ حسنه است. اما در مقابل، اگر آن فرد با آن شخص نخست یار و یاور شد، ولی دخالت وی سبب خامی او شد و دشمن در حضور او وی را از پا درآورد، زخمی کرد و یا این که شمشیر او با شمشیر یار وی تلاقی کرد، شکست و دشمن بلافاصله کار او را ساخت، شفاعت سیئه است. همچنین اگر فردی به انسان مؤمنی جوار حمایت بدهد، ولی نتواند از او حمایت کند؛ و یا کسی به جوار و حمایت او ترتیب اثر ندهد و جار او را بکشد، این نوع شفاعت نیز شفاعت سیّئه است. چنان که در مورد شهدای بئر معونه اتفاق افتاد و جمع کثیری از قاریان و فقیهان به شهادت رسیدند.

تحیت اسلامی و پاسخ آن

وَ اذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّۀٍ فَحَیُّوا بِاحْسَنَ مِنْهَا او رُدُّوهَا آن اللهَ کَانَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ حَسِیبا

و هرگاه منافقان شما را با درود و تحیّتی خود ساخته استقبال کنند، شما تحیت آنان را با تحیتی بهتر که تحیت اسلامی است، پاسخ بدهید و یا همان تحیت را به آنان بازگردانید. اگر آنان در تحیت خود قصد استهزا و طنز دارند، خداوند جهان بر حسابرسی هر نیت سویی قاهر و بینا است.

۸۶

آیه کریمه عطف بر آیه ۷۱ است که فرمود: (یا ایُّها الّذین امنوا خذوا حذرکم فانفروا ثُبات او انفروا جمیعا). بنابراین مفاد آیه ناظر به اسفار جنگی است. به این معنا که هرگاه اسفار جنگی برای ماموریت جنگی بر آبادی ها بگذرند و از جانب آن ـ به سبب این که اهل ایمانند، هجرت نکرده اند، یا کافرند و پیمان همزیستی دارند، یا اهل کتاب هستند و در ذمه اسلام به سر می برند ـ تحیّتی بشنوند، یا باید پاسخی بهتر بدهند که همان تحیّت اسلام است؛ به این صورت: «سلام علیکم و رحمه الله»؛ یا آن که همان تحیت مرسوم و متداول آنان را ادا نمایند. مثلا پاسخ تحیّت مشرکان را که می گویند «انعم صباحا. انعم مساءا»، به همان صورت متداول آنان ادا نمایند. پاسخ یهود اهل کتاب را نیز به همان صورت آنان که مشابه تحیّت اسلام است، ادا نمایند.

جواب سلام

این آیه کریمه از حیث مِلاک، می تواند برای پاسخ مؤمنان نیز سند باشد. مثلا در پاسخ «سلام علیکم» بگویند: «سلام علیکم و رحمۀ الله». یا عین همان تحیّت را برگردانند و بگویند: «سلام علیکم». به این سبب که پاسخ تحیّت الزامی و فرض است. ذیل آیه کریمه می گوید: (انّ الله کان علی کلّ شیء حسیبا)؛ یعنی شما باید مراقب ادای حقوق مردمی باشید و مسؤولیت شما در برابر خدا قطعی است.

مسئولیت در برابر خداوند

منتهی به این مسئولیت ها و همه مسئولیت ها در روز حشر باید پاسخ بدهید که:

اللهُ لَا الهَ الَّا هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ الَی یَومِ الْقِیَامَۀِ لَا رَیْبَ فِیهِ وَ مَنْ اصْدَقُ مِنَ اللهِ حَدِیثا

خداوند جهان که جز او خدایی نیست، شما را تا روز قیامت از مرحله آزمون می­گذراند و در صحرای قیامت فراهم می ­آورد که شکی در آن نیست. کیست که گفتِ او از گفتِ خدا درست تر باشد.

۸۷

مفاد آیه روشن است و همان تعلیل (انَّ الله کان علی کلّ شیء حسیبا) را دنبال می کند.

شناخت اعراب بادیه

فَمَا لَکُمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَینِ وَ اللهُ ارْکَسَهُمْ بِمَا کَسَبُوا اتُرِیدُونَ ان تَهْدُوا مَنْ اضَلَّ اللهُ وَ مَن یُضْلِلِ اللهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِیلا

شما را چه می­ شود که در شناخت اعراب بادیه به جدل پرداخته ­اید و به عنوان مخالف و موافق نفاق آنان را مورد تردید خود قرار می­ دهید؟ با آن که خداوندشان با ارتکاب این خیانت که قاریان شما را با خود بردند و به کشتن دادند، در ژرفای کفر و ضلالت سرنگون ساخته است؟ آیا شما می‌خواهید منافقان بادیه را که خداوندشان سرگشته و حیران ساخته است، به راه راست ایمان هدایت نمایید؟ کسی را که خداوند رحمان به حیرت و گمراهی دچار سازد، راهی برای هدایت او پیدا نخواهی کرد.

۸۸

فاء (فما لکم) برای تفریع است. ولی تفریع بر موقعیّت موجود، به آن صورتی که در آیات کریمه قبلی عنوان شده است. خصوصاً موقعیّت منافقانی که مهاجرت کرده بودند، یا جزء انصار مدینه بودند و در مساله جهاد و فرماندهی رسول خدا و فرمان بخشی او به امیران سرایا سخن ها داشتند.

قیاس حال و روز منافقان

یعنی حال و روز منافقان همراه شما بر این منوال است. بنابراین حال و روز منافقانی که از ترس هجوم سرایا ایمان آورده اند، حاضر به مهاجرت نیستند و هر روز فتنه ای برمی انگیزند، بر چه منوال خواهد بود و چگونه قابل اعتماد هستند. شما این موقعیّت ها را نادیده می گیرید و یا جاهلانه از آن می گذرید و یا از آنان ـ به خاطر دوستی پیشین ـ حمایت می کنید.

چرا شما یک پارچه و یک دل نمی شوید؟ با وجود این که آنان هر روز فتنه تازه ای بر می انگیزند و مانند قبیله فَزاره و اشْجَع، با هر دشمنی، دست یاری می دهند، در نهان به آنان کمک می کنند و یا در فرصت های موجود، مرتد می شوند و به سرایا و اموال مسلمانان حمله می کنند. آیا انتظار دارید که راه هدایت و ایمان را به آنان نشان بدهید؟ از این روی است که می گویید باز هم باید به آنان فرصت بدهیم؛ چراکه مردمی تندخو، خشن و بی مایه از معارف مذهبی و فرهنگ انسانی بوده اند؟

آرزوی منافقان بادیه

وَدُّوا لَو تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَوَاءً فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ اولِیَاءَ حَتَّی یُهَاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللهِ فَان تَوَلَّوا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُم وَ لَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیَّا وَ لَا نَصِیرا

اعراب بادیه، آرزو دارند که شما هم مانند آنان کافر شوید، تا هم­سنگ و هم­ ترازو باشید. مبادا به اعراب بادیه اعتماد کنید و با آنان و یا برخی از طوایف آنان طرح مودّت و حمایت بریزید؛ مگر آن که در راه خدا هجرت کنند و در مدینه جا بگیرند. اگر هجرت نکردند، بدانید که دروغ می‌گویند: و چون گذشته، در صدد فریب شمایند. پس هر جا آنان را بیابید، بگیرید و بکشید و در هر حال از آنان کسی را به حمایت و یاری اتخاذ مکنید.

۸۹

آیه کریمه ناظر به منافقانی است که در اطراف مدینه ساکن بوده اند و به ظاهر ادّعای ایمان و اسلام می کرده اند؛ تا از شرّ مسلمانان در امان بمانند. ولی هماره با دشمنان اسلام همکاری می کرده اند. قرآن مجید مهاجرت به مدینه، عاصمه مذهب، را شرط قبولی ایمان آنان می شمارد؛ وگرنه باید در حکم کفّار محارب قرار بگیرند.

طبیعی است که اگر مهاجرت کنند، رفته رفته ایمان آنان استوار می شود. یا دست کم از یاری دادن به دشمنان مذهب باز می مانند و مانند منافقان مدینه خواهد بود که در همه احوال باید دو دوزه بازی نمایند.

استثناء از فرمان پیکار و جهاد

الَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ الَی قَومٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ او جَاؤُوکُمْ حَصِرَتْ صُدُوُرهُمْ آن یُقَاتِلُوکُمْ او یُقَاتِلُوا قَومَهُمْ وَ لَو شَاءَ اللهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ فَلَقَاتَلُوکُمْ فَانِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقُاتِلُوکُمْ وَ الْقَوا الَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلا

مگر آن دسته از اعراب بادیه که با طایفه­ ای از طوایف هم­ پیمانِ شما پیمانِ اتحاد و همبستگی امضا کنند و در نتیجه با شما متحد و وابسته شوند و یا به حضور شما بیایند و خواهان ترک تعرّض شوند، با اظهار تنگدلی که تاب پیکار شما را ندارند و اگر با شما پیمان اتحاد و نصرت امضا کنند، تاب حمله دیگران را ندارند.

مبادا اظهار عجز و تنگدلی آنان، شما را مغرور سازد که با آنان درگیر شوید و یا تقاضای آنان را رد کنید. اگر خدا خواسته باشد، آنان را بر شما مسلط می ­سازد و در آن صورت با شما پیکار می­ کنند و پیکار آنان به سود شما نیست. پس اگر از پیکار شما کناره گرفتند و ملتزم شدند که با دشمنان شما هم ­پیمان نشوند و با شما نیز وارد پیکار نشوند و به هنگام برخورد و مقابله شعار صلح و صفا را همراه سلاح خود بر زمین بیندازند، خداوند رحمان برای شما راهی برجا نگذارده است که با آنان درگیر شوید.

۹۰

آیه کریمه از فرمان قتلی که در آیه پیشین آمده است، دو مورد را استثنا می کند: اول آن عشیره و قومی که با قوم هم پیمان شما پیمان همکاری نظامی داشته باشند.

پیکار با دسته اول

کلمه: «وصل ـ یصل» یک معنی عرفی دارد که در میان اقوام عرب متداول بوده است. منظور از کلمه «یصلون» آن است که اگر با جمعی برخورد کنید و بپرسید «ممَّن»؛ یعنی از کدام قوم و عشیره هستید؟ از آن قومی باشند که با قوم هم پیمان شما عقد جِوار، یا عقد اتحاد و حمایت دارند.

کلمه «مِن ـ وصلیّه» نیز از همین عرف و اصطلاح در ادبیات عرب شهرت یافته است. از همین باب است که رسول خدا به انصار مدینه گفت: «انتم منِّی و انا منکم». از آن رو که در عقبه، با رسول خدا بیعت کردند و پیمان بستند. بنابراین معنای «یصلون» آن است که متّصل می شوند با آن قومی که با شما پیمان عدم تعرّض دارند.

پیکار با دسته دوم

استثنای دوم مربوط به آن قومی است که نه با مسلمانان پیمان دارند، نه با اقوامی که هم پیمان با مسلمانان هستند و نه حلیف و جار آنان شده اند؛ بلکه جمعیّتی هستند که منفردا با همه تفاهم دارند. در ضمن مصلحت نمی بینند که با مسلمانان پیمان ببندند؛ زیرا در آن صورت، شرّ قبایل اطراف خود را باید به جان بخرند. اگر هم پیمان نبندند، به خاطر کمی عدّه و عُدّه و نزدیکی مقرّ آنان با مدینه، از هجوم سرایای مسلمانان در امان نمی مانند. لذا بدون سند، بدون پیمان و وثیقه با رسول خدا موادعه می کنند و تعهّد شفاهی می سپارند که با مسلمانان در حال عدم تعرُّض باشند.

مثلا رسول خدا در سال اول هجرت در ضمن یک سفر جنگی با قبیله بنی ضمرۀ به طور شفاهی موادعه کرد و به حال عدم تعرُّض در آمدند. بعد از شش ماه در یک سفر دیگر، با قبیله بنی مُدلج موادعه نمود و فیمابین طرفین، موادعه و ترک تعرُّض برقرار گشت. ولی قبیله اشجع خودشان به مدینه آمدند و خواهان موادعه شدند که موادعه برقرار گشت.

در جمله (او جاؤوکم حصرت صدورهم)، «حصرت» را جمله حالیّه دانسته اند که حرف «قد» را در حال تقدیر با خود یدک می کشد. ولی بهتر آن است که جمله را وصفیّه بگیریم؛ زیرا فاعل «جاؤکم» از نظر واقعی معرفه نیست، بلکه از نظر ادبی ضمیر و معرفه محسوب می شوند. نظایر این حالت در قرآن فراوان است. البته توجه داشته ایم که: (جمله و یا جمله ها بعد از معرفه ها حال بشمار می روند و بعد از نکره ها وصف). سایر قسمت های آیه روشن است.

پذیرش درخواست ترک پیکار جویی

سَتَجِدُونَ اخَرِینَ یُرِیدُونَ آن یَامَنُوکُمْ وَ یَامَنُوا قَومَهُمْ کُلَّ مَا رُدُّوا الَی الْفِتْنَۀِ ارْکِسُوا فِیهَا فَان لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا الَیْکُمُ السَّلَمَ وَ یَکُفُّوا ایْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ اولئِکُمْ جَعَلْنَا لَکُمْ عَلَیْهِمُ سُلْطَانا مُبِینا

در آینده نزدیک جمعی دیگر از اعراب بادیه را می ­یابید که تقاضای ترک تعرّض دارند و می­ خواهند شما را از حمله خود امان بدهند و قوم خود را از تعرض شما آسوده ­خاطر سازند. اینان همان اعراب جرّارند که بارها با شما درگیر شده­ اند و اگر باز هم به سوی فتنه و بلوا چرخانده شوند، همراه احزاب و فرقه ­ها با سر به درون فتنه واژگون می­ شوند.

با وجود این شناخت و با وجود این نفاق شما باید تقاضای آنان را بپذیرید و پیمان ترک تعرض و همزیستی را به امضا برسانید، ولی هشیار و بیدار و برحذر باشید؛ اگر از برخورد با شما کناره نجستند، به این صورت که در هنگام برخورد و مقابله شعار صلح و صفا را همراه سلاح بر زمین نیفکنند و دست خود را کوتاه نسازند، هرجا آنان را بیابید، بگیرید و بکشید. اینان همان منافقانند که ما برای شما سندی آشکارا برعلیه جان و مال آنان برقرار کرده­ ایم. سندی که محکومیت آنان را به اثبات برساند.

۹۱
پیکار با دسته سوم

یعنی دسته سوم نیز می خواهد موادعه برقرار نماید تا هم از غارت شما در امان بماند؛ و هم شما را از تاخت و تاز خود در امان بگذارد. درست مانند بنی ضمرۀ و بنی مُدلج. ولی همین که امید پیروزی و ظفر مشرکان بدست آید، با آنان هم دست می شوند و علیه مسلمانان جبهه می گیرند؛ و یا اگر اموال مسلمانان را بدون محافظ کامل ببینند، همه را تصاحب می کنند و راه فرار در پیش می گیرند. پاسخ شرط و شروط آیه روشن است.