شرح آیات ۱۰۳ تا ۱۲۰ از سوره آل عمران درباره فتنه انگیزی یهود برای تحریک کینه های دیرینه اوس و خزرج برای جنگ افروزی و شکست اتحاد آنان، از کتاب تدبری در قرآن آورده شده است. استفاده از تدبیر امر به معروف و نهی از منکر موجب خاموش شدن این فتنه شد.
شرح فتنه
(یَا ایُّهَا الَّذِینَ امَنُوا اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَاتَمُوتُنَّ الَّا وَ انتُم مُسْلِمُونَ* وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعا وَ لَاتَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَۀَ اللهِ عَلَیْکُمْ اذْ کُنتُمْ اعْدَاءً فَالَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَاصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ اخْوَانا وَ کُنتُمْ عَلَی شَفَا حُفْرَۀٍ مِنَ النَّارِ فَانقَذَکُم مِنْهَا کذلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُمْ ایَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ) «۱۰۳».
به روایت ابن اسحاق در سیره، یک تن از پیران یهود به نام شاس بن قیس، از اجتماع و اتحاد اوس و خزرج نگران شد. وی وادار کرد تا یک تن از جوانان یهود با اوس و خزرج بنشیند و برخی از اشعار آنان را در مورد جنگ بُعاث ترنّم کند؛ باشد که کینه های دیرینه اوس و خزرج بر شورد و مقاتله ای صورت بگیرد که اتحاد آنان را بر هم زند. جنگ بُعاث اخرین جنگ اوس و خزرج بود که قبیله اوس پیروز شدند. در این جنگ یهود بنی قریظۀ و بنی نضیر، با قبیله اوس هم پیمان بودند.
این حیله یهود مؤثر واقع شد و نزدیک بود که میان چند تن از جوانان اوس و خزرج محاربه ای صورت بگیرد که رسول خدا با چند تن از نقبای قبائل بر آنان در آمدند و با نصیحت، موعظه و هشدار از مکر و حیله یهود، مانع درگیری شدند.
(وَ لْتَکُنْ مِنکُمْ امَّۀٌ یَدْعُونَ الَی الْخَیْرِ وَ یَامُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ و اولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ* وَ لَاتَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِن بَعْدِمَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ و اولئِکَ لَهُم عَذَابٌ عَظِیمٌ. یَومَ تَبْیَضُّ وَجَوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَامَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ اکَفَرْتُمْ بَعْدَ ایمَانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنتُم تَکْفُرُونَ* وَ امَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَۀِ اللهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ) «۱۰۷».
آیه کریمه ناظر به همان فتنه انگیزی یهود است که درصدد تفرقه اندازی میان اوس و خزرج بودند. رسول خدا، نقبا و بزرگان قوم سریعا فتنه را خاموش کردند. قرآن مجید تکلیف می کند که باید در میان مسلمانان جمعی پیشرو مسلمانان و به عبارتی دیگر، امام و پیشوای مردم باشند که در این گونه موارد، جاهلان را از کارهای ناشناخته در فرهنگ اسلامی منع کنند و به کارهای شناخته شده در فرهنگ اسلامی وادار نمایند.
نکات امر به معروف و نهی از منکر
در این جا دو نکته قابل توجه است: نکته اول آن که تکلیف امر به معروف و نهی از منکر به عموم مسلمانان متوجه نشده است. بلکه می فرماید: پیشروانی، پیشتازانی، مدیرانی کارساز و کارپرداز باید در میان شما باشند که قهرا مسائل اجتماعی را بشناسند، دردهای جامعه را درک کنند و به فکر ترقی و تعالی افراد مجتمع خود باشند. از فرهنگ اسلامی باخبر باشند و از فتنه انگیزی شیطان و فتنه انگیزی اجانب باخبر باشند؛ و در جامعه نیز موقعیّتی به عنوان پیشتاز و کارپرداز داشته باشند که مردم به امر و نهی آنان ترتیب اثر بدهند.
نکته دوم این که قرآن می گوید امر به معروف و نهی از منکر؛ و نمی گوید امر به مصالح و نهی از مفاسد و یا امر به واجبات و نهی از محرّمات که این خود مایه تفرقه، تشتّت و درگیری است. یعنی براساس فرهنگ اسلامی، آن چه شناخته شده است، به عنوان معروف باید بدان امر شود و آن چه ناشناخته و منکر است، به عنوان منکرها باید از آن نهی شود.
در آیه دوم که می گوید: (و لاتکونوا کالّذین تفرّقوا و اختلفوا)، اشاره به همین نکته دارد که مبادا مانند امّت یهود، فتوای فقها را ملاک بشناسید، سنّت های شناخته شده اسلامی را منهی و متروک سازید و موجب اختلاف ارا و ایجاد تفرقه در مکتب و مذهب شوید، که این خود کفر به قرآن است. قرآن کتاب و حکمت را به وسیله رسول خود به صورت سنّت های اجتماعی در قالب فرائض و سنن رایج ساخته است. اگر قرار باشد که هر کس و همه کس، جاهل، عامی و مانند آن امر به معروف و ناهی از منکر شوند، درگیری و اختلاف به سرحد اعلا خواهد رسید؛ چرا که آرا و اهوای مردم حتّی فقها و رهبران، در تشخیص مصالح همگون و برابر نیست.
پذیرش امر به معروف
(تِلْکَ آیات اللهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ مَا اللهُ یُرِیدُ ظُلْما لِلْعَالَمِینَ* وَ لِلّهِ مَا فِی السَّموَاتِ وَ مَا فِی الْارْضِ وَ الَی اللهِ تُرْجَعُ الْامُورُ) «۱۰۹».
مفاد آیات کریمه با توجه به ترجمه آن روشن است. سبب این که می گوید: (ما الله یرید ظلما للعالَمین) آن است که اگر راه اختلاف و فقاهت آزاد را باز بگذارند و سنن و فرهنگ قرآنی مذهبی جای خود را به مصلحت اندیشی بدهد، رفته رفته مانند امت یهود می شوند که صادوقیان منقرض شدند و فرّیسیان پیروز و ماندنی گشتند. خداوند برای امت اسلامی خواهان چنین سرنوشتی سیاه و شوم نیست. لذا مجددا مساله معروف و منکر را مطرح می نماید و پذیرش معروف و منکر اسلامی را دلیل ایمان می شناسد و می گوید:
(کُنتُمْ خَیْرَ امَّۀٍ اخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَامُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ لَو امَنَ اهْلُ الکِتَابِ لَکَانَ خَیْرا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ اکْثَرَهُمُ الْفَاسِقُونَ) «۱۱۰».
خطاب آیه به همان پیشروان و پیشتازان جامعه مذهبی است که می توانند مدیریت جامعه را به عهده بگیرند و با درایت و کفایت رستگاری را به مردم ارزانی بدارند و خود نیز رستگار شوند.
قید (و تؤمنون بالله) بعد از آن که مخاطبان آیه، پیشتازان جامعه اسلامی و امامان مسلمانان هستند، اشاره به آن است که باید به الوهیّت الله ایمان بیاورید، بدانید و بپذیرید که فرمان الهی و صلاحدید او در اوامر و نواهی باید سرمشق شما باشد؛ و از به کار بستن صلاحدید خود و یا صلاحدید سایر امت ها خودداری کنید.
جمله (و لو امن اهل الکتاب) هم که ایمان اهل کتاب را مطرح می کند، مربوط به اصل رسالت نیست؛ زیرا قوم یهود هم به سبب همین مصلحت سنجی ها و بدعت گزاری های سران خود به راه کفر، ضلالت و غوایت رفته بودند. آنان حاضر نمی شدند که سلف خود را تخطئه کنند و دوباره بعد از هزار سال به همان سنّت های پیشین مذهبی که به وسیله قرآن بازسازی می شد، تسلیم شوند. لذا هماره با احیای سنّت های اسلامی مبارزه می کردند.
جنگ افروزی یهودان
(لَنیَضُرُّوکُمْ الَّا اذیً وَ آن یُقَاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الْادْبَارَ ثُمَّ لَایُنْصَرُونَ* ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّۀُ ایْنَ مَا ثُقِفُوا الَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ بَاؤُوا بَغَضَبٍ مِنَ اللهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَهُ ذلِکَ بِانَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِایَاتِ اللهِ وَ یَقْتُلُونَ الْانْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذلِکَ بِمَا عَصَوا وَ کَانُوا یَعْتَدُونَ) «۱۱۲».
آیه کریمه قتال یهود را با مسلمانان به صورت شرطیّه مطرح کرده است. قضیّه شرطیه مستلزم آن نیست که با مسلمانان رو در رو می شوند یا نمی شوند.
ظاهرا آیه کریمه ناظر به یهود بنی نضیر است که رسول خدا آنان را محاصره کرد و بعد از چند روز آنان را از مدینه کوچ داد. چنان که قرآن مجید در سوره حشر می گوید: (لایقاتلونکم جمیعا الّا فی قریً محصّنۀ او من وراء جُدُر) (حشر، ۱۴) یعنی با مسلمانان روبرو نشدند.
یهود بنی قریظه هم که در جنگ احزاب با دشمنان اسلام بر علیه اسلام اجتماع کردند، در اثر حفر خندق و مسدود ماندن راه هجوم، کمتر از قلعه خود فرود می آمدند. موقعی که احزاب قریش، غطفان و سران بنی نضیر به اوطان خود مراجعت کردند، یهود بنی قریظه به قلعه خود پناه بردند و بعد از محاصره، تمام آنان را که ۷۵۰ نفر بودند، با ضرب شمشیر گردن زدند.
بنابراین یهودیانی که در مدینه ساکن بودند، با مسلمانان رو در رو نشدند. تنها یهود خیبر در سال هفتم هجرت، مورد هجوم مسلمانان قرار گرفتند که باز هم در قلعه ها حصاری بودند و گه گاه به صورت شبیخون هجوم می آوردند. سراخر به دست امیرالمؤمنین مقتول و فراری شدند؛ و قلعه های آنان یکی بعد از دیگری فتح شد.
یاوری ندارند
جمله (ثمّ لاینصرون) اشاره به این دارد که اگر قومی از اقوام یهود با شما بجنگند، دیگران به آنان کمک نخواهند کرد.
جمله (اینما ثُقِفوا) گواهی می دهد که قوم یهود، هماره بدون تظاهر زندگی می کنند و هیچ گاه در شهری و دیاری متمرکز نمی گردند. بلکه باید مورد تجسس و تفحص قرار بگیرند؛ تا معلوم شود که چند خانواده یهودی در جایی مسکن گزیده اند. پس از آن که شناسائی شوند، متوجه می شوید که در ذلّت، خواری و مسکنت به سر می برند؛ چرا که ذلّت، خواری و مسکنت بر سر آنان خیمه و چادر زده است. مگر آن که در ذمّۀ مسلمانان باشند و پیمان عدم تعرض امضا کنند؛ و یا تحت حمایت سلاطین؛ و یا تحت حمایت و جوار حکام محلّی، بتوانند حضور خود را در مجامع اعلام کنند و از خواری، ذلّت و منفور بودن، برهند.
جمله (ضربت علیهم المسکنۀ) از جمله (ضربت علیهم الذّلۀ) سوا شده است. در حالی که این دو جمله در سوره بقره، آیه ۶۱ به این صورت با هم قرین شده است: (و ضربت علیهم الذلّۀ و المسکنۀ و باؤوا بغضب من الله). مشابه این آیه کریمه با همین نفرت و سخط الهی، در سوره بقره، آیه ۶۱ و سایر آیات قرآن مشروح شده است.
یهودیان متقی
(لَیْسُوا سَوَاءً مِنْ اهْلِ الْکِتَابِ امَّۀٌ قَائِمَۀٌ یَتْلُونَ آیات اللهِ انَاءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ* یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَومِ الاخِرِ وَ یَامُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَ اولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ* وَ مَا یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنیُکْفَرُوهُ وَ اللهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ) «۱۱۵».
مفاد آیات کریمه روشن است. منظور از (امّۀ قائمۀ) همان امّتی است که درباره آنان در سوره اعراف، آیه ۱۵۹ می گوید: (و من قوم موسی امّۀ یهدون بالحق و به یعدلون). جمله آخر که می گوید: کارهای خیر آنان بدون پاداش نمی ماند، ناظر به همان امت است که راه تقوا را از دست نداده اند؛ زیرا چنین امتی در همه ملّت ها وجود دارند. چنان که در سوره اعراف، آیه ۱۸ می گوید: (و ممّن خلقنا امّۀ یهدون بالحق و به یعدلون). در عین حال، اینان در شبه جزیرۀ العرب ساکن نبوده اند، جز معدودی که به قرآن ایمان آوردند. اما آنان که در سایر بلاد بودند و رسالت قرآن به آنان واصل نشده بود، مکلف به همان تکالیف مذهبی تورات بودند و پاداش خود را دریافت خواهند کرد.
یهودیان کافر
در مقابل این امّت قائمه، امّت کافره اند که در آیه بعدی بدین صورت عنوان می شوند:
(انَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن تُغْنِیَ عَنْهُمْ امْوَالُهُمْ وَ لَا اولَادُهُمْ مِنَ اللهِ شَیْئا وَ اولئِکَ اصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ* مَثَلُ مَا یُنفِقُونَ فِی هذِهِ الْحَیَاۀِ الدُّنْیَا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیهَا صِرٌّ اصَابَتْ حَرْثَ قَومٍ ظَلَمُوا انفُسَهُمْ فَاهْلَکَتْهُ وَ مَا ظَلَمَهُمُ اللهُ وَلکِنْ انفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ) «۱۱۷».
عنوان آیه کریمه عامّ است و کفّار مشرکان را نیز شمول دارد. گرچه در مورد کفّار یهود و در ذیل محاجّه با آنان نازل شده است. قرآن به همین تناسب در آیه بعدی مسایل اسلام و شرک را مطرح می کند. الفاظ این سه آیه روشن است.
جمله (ظلموا انفسهم) صفت «قوم» است و به این سبب جمله را وصفیّه آورده اند، تا معلوم باشد که آفات ارضی و سماوی بدون جهت نازل نمی شوند.
اسلام و شرک
(یَا ایُّهَا الَّذِینَ امَنُوا لَاتَتَّخِذُوا بِطَانَۀً مِن دُونِکُمْ لَایَالُونَکُمْ خَبَالا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِن افْوَاهِهِمْ وَ مَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ اکْبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الایَاتِ آن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ) «۱۱۸».
در این جا تجدید مطلع شده است. قرآن درباره منافقان که کفر خود را ظاهر نمی کنند و تظاهر به ایمان می نمایند، بحث می کند. فرمان می دهد که از کفّار یهود، کفّار مشرکان و کفّار منافقان همراز و همدل مگیرید که با آنان سر و سرّی برقرار نمائید. زیرا آنان از هیچ آزار و ضرری کوتاهی نمی کنند.
جمله (ان کنتم تعقلون) افاده می کند که اگر شما اندیشه به کار ببندید، خواهید دانست که دوستی آنان با شما دوستی صوری است و به خاطر ضربه زدن. آنان به سبب کسب اطلاعات با شما همراز و همدل می شوند؛ زیرا دین و ایمان شما موقعیت مادّی و معنوی آنان را به خطر انداخته است. به این ترتیب، آنان طبعا و قهرا شما را از حیث مکتب، دشمن شماره یک خود می دانند و هرگز با شما یک دل نمی شوند.
فریبکاری منافقان
لذا می گوید:
(هَا انتُمْ اولَاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لَایُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتَابِ کُلِّهِ وَ اذَا لَقُوکُمْ قَالُوا امَنَّا وَ اذَا خَلَوا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الْانَامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بَغَیْظِکُمْ آن اللهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ* آن تَمْسَسْکُمْ حَسَنَۀٌ تَسُؤْهُمْ وَ آن تُصِبْکُمْ سَیِّئَۀٌ یَفْرَحُوا بِهَا وَ آن تَصْبِرَوا وَ تَتَّقُوا لَایَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئا آن اللهَ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطُ) «۱۲۰».
جمله (تؤمنون بالکتاب کلّه) به قرینه جمله قبلی و معادله ای که لازم ذهنی است، باید بدین صورت تفسیر شود: «و تؤمنون کلّه و لایؤمنون بالکتاب کلّه». جمله (و آن تصبروا) ناظر به صبر و پایداری در صف لشکر است. بدین جهت می گوید: اگر صبور و باتقوا باشید و از نافرمانی خدا که فرار از دشمن است، بپرهیزید؛ با این دو شرط، مکر و حیله منافقان بی اثر خواهد ماند.
آیه کریمه ناظر به جنگ احد است که منافقان به بهانه های نامشروع از نیمه راه احد بازگشتند و جبهه مسلمانان را از نهصد تن به ششصد تن تقلیل دادند. همین مساله سبب رعب و وحشت دیگران شد که دو گروه از قبایل انصار، یعنی بنی حارثه و بنی سلمه، هم می خواستند از نیمه راه احد باز گردند که خداوند به آنان ارامش دل داد و از مراجعت خودداری کردند.
این تاکتیک که در صف رزمندگان بسیج شوند و از نیمه راه اعلام کنند که این جنگ انتحار است، از نظر قرآن مجید و به حکم همین آیه کریمه، کید و حیله منافقان است که از شوکت یافتن مسلمانان به غیظ و کین درامده بودند. لذا از روی عمد از نیمه راه احد بازگشتند. بنابراین منظور از «حسنۀ» پیروزی جنگ بدر است و منظور از «سیِّئۀ» شکست جنگ احد.
آخرین دیدگاهها