این نوشتار درباره موضوع «جبر و اختیار» است و استاد بهبودی به روش مالوف خود این موضوع را با استفاده از آیات قرآن کریم تشریح کرده است. اصل مقاله جبر و اختیار در سال ۱۳۵۳ چاپ شده و سپس با صلاحاتی در کتاب معارف قرآنی منتشر گردیده است.

جبر و اختیار

شاید پیچیده ترین مسأله دینی، مسأله جبر و اختیار باشد. فلاسفه اسلامی از دیدگاه مخصوص خود در موضوع جبر و اختیار بررسی کرده اند. متکلمان اسلامی هم با برداشت از قرآن و حدیث به تحقیق در این مسأله می پردازند. متکلمان به سه فرقه تقسیم شده اند: فرقه عظیمی از اهل سنت به عقیده «جبر» گرایش دارند. این گرایش در اثر انگیزه های سیاسی به عمل آمده است. فرقه دیگری، بشر را صاحب اختیار و خودکامه می دانند. آنان می گویند که خداوند زمام اختیار بشر را به خود او تفویض فرموده است و به هیچ وجه در کار او دخالت نمی کند. فرقه اول را جَبرّیه می خوانند، فرقه دوم را مُفَوِّضه می نامند.

در برابر این دو فرقه، دانشمندان شیعه قرار گرفته اند که هر دو عقیده را مردود می شناسند. اینان با الهام گرفتن از اهل بیت رسول می گویند:

«لا جَبرَ و لا تَفویضَ بَل اَمرٌ بینَ الاَمرینِ»؛ یعنی جبری در میان نیست. تفویض و خودکامگی هم وجود ندارد. بلکه حقیقت در میان این دو مطلب دور می زند. دانشمندان مکتب تشیع هماره از عقیده خود دفاع کرده اند. اما تاکنون بحث و کنکاش در اطراف این مسأله خاتمه نیافته است.

نظر نگارنده این است که درک واقعی این موضوع در گرو درک «مشیت الهی» است. بدون تردید، مشیت الهی علت ایجاد کائنات است. گفتار، کردار و پندار بشر هم از این دایره خارج نیست؛ زیرا افراد بشر خواسته های خود را با مشیت الهی به مرحله اجرا می گذارند. بنابراین قبل از طرح مسأله جبر و اختیار، باید حقیقت «مشیت» را دریابیم. بعد از این که مفهوم مشیت و واقعیت آن روشن شد، مسأله جبر و اختیار به خودی خود حل خواهد گشت. اینک بحث خود را درباره مشیت دنبال می کنیم، باشد که با لطف و عنایت الهی پرده از چهره حقیقت برداشته شود.

مشیت = قانون طبیعت

آن چه در عالم طبیعت رخ می دهد، نتیجه فعل و انفعال های طبیعی است. این فعل و انفعال در اثر عوامل خلقت و نوامیس طبیعت صورت می گیرد. در واقع فرمول های شیمیایی و فیزیکی و مانند آن جلوه ای است از مشیت خدای بی چون. از این رو که اسرار کائنات و نوامیس طبیعت، همان مشیت و ابداع الهی است. حدود کاربرد آن فرمول ها نیز همان تقدیرات و مقدرات الهی خواهد بود. ذات اقدس احدیّت نوامیس طبیعت را به خودی خود ابداع کرده است. این ابداع مربوط به عالم امر است. در مقابل آن، عالم خلق و ایجاد قرار گرفته که زاییده همین ابداع است.

امام صادق می فرماید:

«خلقَ اللهُ المَشیئَهَ بِنفسِها ثُمَّ خلقَ الاَشیاءَ بِالمَشیئَهِ»

خداوند مشیت را به خودی خود آفرید. آنگاه همه پدیده ها را با مشیت آفرید

صحیح الکافی، ح ۴۹

آنچه به خودی خود آفریده، همان فرمول ها است و آنچه بوسیله فرمول ها آفریده، پدیده های عالم طبیعت است.

عالم طبیعت

قرآن مجید هم در این زمینه صراحت کامل دارد، می گوید: ما بشریت را به عالم طبیعت منتقل کردیم. بعد مسابقه ای ترتیب دادیم تا به سوی ما پرواز گیرند. بشر از خود قدرتی ندارد، از این رو ناچار شدیم که عوامل مشیت را چون بال و پر در اختیار آنان بگذاریم؛ تا قدرت تلاش و تکاپو بیابند و آزادانه در مسابقه شرکت کنند.

از جمله، در سوره دهر، آیه های ۲۹ و ۳۰ می گویند:

«… إِنَّ هَذِهِ تَذْکِرَهٌ. فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلا. وَ مَا تَشَاءُونَ إِلا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا»

«سخن ما همه پند و یادآوری است. اینک هر که خواهد، راهی به سوی پروردگارش پیش گیرد و شما نخواهید، جز آن که خدا بخواهد. خدا از دیرباز دانا و کاردان بوده است»

به همین سان، در سوره تکویر، آیه های ۲۷ـ۲۹ می گوید:

«… إِنْ هُوَ إِلا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ. لِمَنْ شَاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقِیمَ. وَ مَا تَشَاءُونَ إِلا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ»

«این قرآن پند و یادآوری است برای آدمیان: برای هر که خواهد راه راست در پیش گیرد و شما نخواهید، جز آنکه خدا بخواهد، همان پروردگار آدمیان»

ملاحظه کنید، هر دو آیه بر یک منوال است. می گوید: قرآن وسیله راهنمایی و تنبیه است. دعوت می کند که از راه کج شیطان بازگردید و با در پیش گرفتن راه راست، به ملاقات خدا واصل شوید.

شرح آیات

می گوید: هر کس بخواهد راه خدا در پیش گیرد، قدرت و نیرویی لازم را دارد. زیرا مشیت ما چون بال و پر در اختیار او است. البته غیر از مشیت ما مشیت دیگری وجود ندارد که نیروبخش و قدرت آفرین باشد، ولی همه می توانند از طریق مشیت ما صاحب مشیت شوند و آزادانه به سوی ما پرواز گیرند. از این رو لازم است که حدود مشیت ما را بشناسند و آرزوی خام را با عوامل مشیت (فرمول ها) اشتباه نکنند.

بکارگیری مشیت

بشر موقعی به خواست و آرزوی خود می رسد که واقعاً از مشیت ما بهره برداری کند. اگر در تشخیص عوامل مشیت اشتباه کند، مشیت او جز آرزوی خام چیز دیگری نخواهد بود.

مثلاً باد و طوفان برای سلیمان مسخر شد. ولی این تسخیر با استفاده از عوامل طبیعت و در محدوده مقدرات الهی، محصور بود. به طوری که اگر در تشخیص خود اشتباه می کرد، وسیله اختراعی او (چتر سلیمانی) بدون انتفاع می ماند.

قرآن مجید می گوید:

«فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَیْثُ أَصَابَ»

یعنی: باد را مسخر کردیم تا به فرمانش نرم و هموار روان گردد؛ تا آن جا که درست مشخص کرده باشد

ص، ۳۷

منظور از تشخیص درست این است که میزان فشار هوا را با طول مسیر به مقیاس بگیرد؛ وگرنه در راه خواهد ماند.

مرغ، در آسمان پرواز می کند. برخی بدون حرکت بال ها، برخی با حرکت بال ها به مقصد خود روانند. مردی با خود فکر می کند که تنها ناموس و علتی که مرغان را در فضا نگه می دارد، همان بال و پر پف کرده و متخلخل است. بال و پری چونان بال و پر مرغ تهیه می کند و خود را از بلندی پرتاب می کند. اما سقوط می کند و جان خود را از کف می دهد. این معنی تشخیص نادرست است.

قرآن مجید که می گوید: «و ما تَشاءُونَ اِلّا اَن یشاءَ اللهُ» به این گونه مسایل علمی نظر دارد: یعنی باید مشیت خدا را درست بشناسید. اگر مشیت خداوند مسلم و محقق نباشد، مشیت شما چون آرزوی خامی بیش نیست؛ نه چتر سلیمانی به مقصد می رسد و نه فضانوردان با قلبی سالم به زمین می رسند.

جلوه های مشیت

بشر اینک با رشته ای از اسرار عالم طبیعت آشنا گشته است. در سایه اکتشاف این اسرار، راه آسمان ها باز شده و نیروی اتم در اختیار بشر قرار گرفته است و چه بسا موفقیت های بیشتری در پیش باشد. ولی هیچ گاه بشریت به قدرت مطلقه جهانی دست نخواهد یافت؛ گرچه بر تمام اسرار کائنات واقف گردد. زیرا اسرار مشیت منحصر به همین اسرار طبیعت نیست، بلکه اسرار شگفت تر و عظیم تری وجود دارد که در عالم ماورای طبیعت در کار است و موجودات برتری هستند که از اسرار و نوامیس آن باخبرند.

در این صورت، طبیعی است که بشر در چنگال قدرت ماورای طبیعی، چون گنجشکی اسیر باشد. قرآن مجید در رأس این موجودات از روح القدس یاد می کند. روح القدس بزرگ ترین قدرت جهانی است که با علم و احاطه ای ژرف و عمیق بر تمام اسرار خلقت از پیدا و نهان واقف است و اراده خالق را بدون یک لحظه تردید و تأمل اجرا می کند و بر تمام جن و انس حاکم و فرمانروا است.

موجودات دیگری نیز، در عالم ماوراء الطبیعه وجود دارند که تا حدودی از اسرار خلقت مطلع اند. قرآن مجید از آنان به نام «ملائکه» یاد می کند. آنان با قدرت های متفاوت به کارگزاری عالم خلقت از پیدا و نهان مشغولند و تحت سرپرستی و فرمان روح القدس دستورهای خالق را به مرحله اجرا می گذارند. هم اینهایند که دستورهای عالم غیب را به انبیا و اوصیا الهام می کنند.

موجودات دیگر چطور؟

قرآن مجید از موجودات دیگری هم یاد می کند که در عالم ماوراء الطبیعه به حیات خود ادامه می دهند. این موجودات به نام جن خوانده می شوند. یعنی موجودات پنهانی. طبیعی است که آنان هم به شمّه ای از اسرار عالم خود دسترسی پیدا کرده باشند، چنان که بشر تا حدی، از اسرار عالم خود باخبر گشته است. هم اینهایند که گه گاه با افراد بشر تماس می گیرند و قدرت شگفت ماوراء الطبیعه را در اختیار آنان می گذارند.

این موجودات پنهانی (جن) در خدمت روح القدس نیستند؛ زیرا این لیاقت را نداشته اند که کارگزار عالم خلقت و یا برنامه ریز مکتب ادیان باشند. از این رو سرخود و رهایند.

تماس گرفتن این موجودات با افراد بشر قدغن اکید دارد و کیفر آن دوزخ است. خصوصاً در صورتی که بشر را اغوا کنند و یا اسرار ماوراء الطبیعه را با مرتاضان هم پیمان خود در میان بگذارند و در نتیجه، معجزه های انبیا را در نظر جهانیان ناچیز و بی مقدار نمایند.

رخصت در مشیت

بنابراین بدیهی است که مشیت پروردگار از پیدا و نهان، مانند خوان گسترده ای در اختیار جهانیان است. جن و انس می توانند از این خوان قدرت بهره مند شوند و بهره مند شدن آنان خود گواه اذن و رخصت پروردگار است؛ وگرنه با قدرت لایتناهای خود، مانع آنان می گشت.

قرآن مجید بر اساس همین معنی که مشیت الهی چون خوان گسترده ای در اختیار همگان است و حتی با اشاره و الهام حق رخصت می یابند که از این نعمت الهی بهره مند شوند، آیاتی نازل کرده است.

بحث کردن از تمام این آیات لزومی ندارد. فقط به این آیه معروف از سوره قدر توجه کنید که می گوید:

«تنزَّلُ المَلائکهُ وَ الرُّوحُ فیها بِاذنِ ربِّهِم مِن کلِّ امرٍ»

«در شب قدر، ملائکه و روح القدس با رخصت پروردگارشان فرود می آیند و احکام صادره را ابلاغ می کنند»

در صورتی که روح القدس و سایر ملایک با فرمان حق فرود آیند، اذن و رخصت مفهومی نخواهد داشت؛ جز همین اذن و رخصت در بهره یابی از عوامل طبیعت که با چه وسایلی می توان از کره مشتری تا کره زمین به سرعت پرواز نمود.

کاربرد افراد بشر

نیروی افراد بشر هم در چهارچوب نوامیس طبیعت محدود است. هر عملی که انجام دهند و هر نیتی که در دل بپرورانند، همه با مکانیسم طبیعی بدن و با کمک عوامل خلقت است. بشر نیز با رخصت و اجازه پروردگار از این خوان گسترده قدرت بهره مند می شود و اراده خود را به کرسی می نشاند.

این خود منطق قرآن است که در آیات فراوانی منعکس شده است: از جمله در سوره بقره، آیه ۱۰۲ راجع به ساحران و افسونگران می گوید:

«و ما هُم بِضارِّینَ بِه مِن احَدٍ بِاذنِ اللهِ»

«آنان، جز با اذن و رخصت پروردگار به کسی ضرر وارد نمی سازند»

اگر منظور از رخصت جز همین رخصت در بهره یابی از اسرار پنهانی باشد، چگونه می توان سحر و افسون گری را محکوم نمود؟ و یا ساحر و کاهن را در شمار کافران محسوب نمود؟

همچنین در سوره نساء، آیه ۶۴ بر اساس همین منطق (مشیت ـ رخصت) می گوید:

«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»

«هیچ رسولی گسیل نکردیم جز برای این که با رخصت پروردگار، مورد اطاعت قرار بگیرد»

اگر رخصت و اذن جز به همین معنی مزبور باشد، چگونه رسول را می فرستند تا مردم جهان را به ایمان دعوت کنند؛ آنگاه برای پذیرش ایمان، اذن و رخصت را شرط می دانند.

در سوره بقره

نیز در همین زمینه می گوید:

«وَ اللَّهُ یَدْعُو إِلَى الْجَنَّهِ وَ الْمَغْفِرَهِ بِإِذْنِهِ»

«و خدا است که با اذن و رخصت خود، مردم را به سوی بهشت و مغفرت می خواند»

بقره، آیه ۲۲۱

آیا خداوند از خودش اذن می گیرد؟ یا این که خداوند دعوت همگانی به عمل آورده، اما پذیرش دعوت را به اجازه خود منوط کرده است؟ ابدا.

بلکه خداوند به وسیله رسول خود دعوت عمومی به عمل آورده است و این مردم اند که با اذن و رخصت پروردگار از عوامل مشیت بهره یابی کرده است، راه ایمان و اطاعت می گیرند و یا در دام شیطان گرفتار می مانند.

اینک کاربرد افراد بشر و چگونگی تحصیل قدرت و اعمال کردن اراده روشن شده است و این خود زمینه مساعدی را برای قضاوت عادلانه در مسأله جبر و اختیار فراهم آورده است. از این رو به اصل مطلب می پردازیم و عقاید طرفین را به همراه دلیل و برهان هر یک، مورد بحث و داوری قرار می دهیم.

جبر

برخی تصور کرده اند که افراد بشر در مسیر زندگی و انتخابِ خوب و بد مقهوراند. این طرز فکر به وسیله فلاسفه یونان باستان عرضه شد و بعدها در میان امت های مختلف رواج گرفت. از جمله سال ها است که در میان امت اسلامی (اهل سنت) رواج کامل دارد.

اعتقاد به جبر ابتدا همراه برخی عقاید شرک (چند خدایی) به سرزمین عربستان رخنه کرد. سران دوره جاهلیت سریعاً به اشاعه آن پرداختند چون بهترین وسیله ای بود که موقعیت آنان را تحکیم می نمود و مانع تعرض و تمرد زیردستان بود.

این اعتقاد رفته رفته در قلب همگان راسخ شد و موقعی که اسلام و قرآن بر علیه مسلک های شرک و قدرتِ سران به پا خاست، سران کفر با همین حربه اعتقادی، علیه قرآن و اسلام تبلیغ می کردند و شرک و فرآورده های خرافی آن را مولود اراده خداوند معرفی می کردند.

قرآن مجید همواره با این اعتقاد مبارزه کرد و آیات چندی در ردّ اعتقاد «جبر» نازل شد. بالاخره این فکر پوشالی تخطئه شد و اسلام و قرآن پیروز گشت. سران شرک و حامیان مذهب جبر نابود شدند و بقیه ظاهراً به اسلام گرائیدند تا دست کم جان خود را حفظ کرده باشند.

بعد از رحلت رسول خدا ماجرایی گذشت که باز همان سران شرک بر سر کار آمدند. منتها در لباس اسلام و چون از آینده خود و شورش و انقلاب حق جویان بیمناک بودند، برای دفع تعرض، تمرد و پیش گیری از شورش و انقلابِ عامه، عقیده به جبر را در میان مردم اشاعه دادند و از صحابه پیامبر کمک گرفتند تا عقیده مأنوس جاهلیت را در لباس قرآن و سنت، جزو عقاید مسلمانان قلمداد کردند.

مذهب اختیار

در این میان جمعی بر علیه این اعتقاد (جبر) به پا خاستند. آنان از اختیار مطلق و آزادی بشر حمایت کردند. حامیان این فکر و عقیده، به نام معتزله خوانده می شوند. این جماعت نیز با احادیث جعلی و ضمناً توجیه احادیث جبریان عقیده خود را تایید کردند. ولی عقیده آنان در میان مسلمانان رواج کامل نیافت؛ زیرا نتوانستند معنی مشیت را درک کنند و قهراً در برابر استدلال جبریان که مشیت الهی را علت وجود می شناسند، به زانو درآمدند.

امر بین  أمرین

در این دوره اختلاف، اهل بیت پیامبر با هر دو عقیده مبارزه کردند. یعنی از آزادی و مسؤولیت بشر حمایت کردند؛ اما نه تا آن حد که از خود مشیتی قدرت آفرین داشته باشند و یا این که از کنترل ذات حق بیرون شده باشند. بلکه اراده و اختیار بشر را در چهارچوب مشیت الهی محدود شناختند. ضمناً با روشن ساختن مفهوم مشیت و اظهار عقیده به «بدا» اساس مذهب جبر را درهم ریختند. اینک شعار شیعیان این است:

«لاجَبرَ و لا تَفویضَ، بَل اَمرٌ بینَ الاَمرینِ»

الکافی، ج۱، ص۱۵۵

منطق اهل بیت در جبر و اختیار

احمد بَزَنطِی از مشایخ و بزرگان علم حدیث است. روزی خدمت امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا رسید و مسأله جبر و اختیار را مطرح کرد. امام فرمود یادداشت کن:

«قالَ اللهُ تبارکَ و تعالی: یا ابنَ آدَمَ. بِمَشیَّتی کُنتَ اَنتَ الَّذی تشاءُ لِنَفسِکَ ما تشاءُ، وَ بِقُوَّتی اَدَّیتَ اِلَیَّ فرائِضی، وَ بِنِعمَتی قَوِیتَ علی َمَعصیتی، جَعَلتُکَ سَمیعاً بصیراً قویّاً. ما اَصابکَ مِن حَسَنهٍ فَمنَ اللهِ و ما اَصابَکَ مِن سَیّئَهٍ فمِن نَفسِکَ وَ ذلکَ اَنّی اَولی بِحَسَناتِکَ مِنکَ. وَ اَنتَ اَولی بِسَیِّئاتِکَ مِنّی. و ذلکِ اَنّی لاأُساَلُ عمَّا اَفعَلُ وَ هُم یُساَلونَ» «قد نَظَمتُ لک کلَّ شَی ء تُرید»

«خدای تبارک و تعالی گفته است: ای فرزند آدم، با مشیت من است که تو صاحب مشیت گشته ای و برای خود چیزها می خواهی و با نیرویی که در اختیارت نهاده ام، دستورهای مرا انجام می دهی و با نعمت های من بر عصیان من نیرو گرفته ای. تو را شنوا و بینا و توانا آفریدم. آن چه از نیکی بر تو وارد آید، از جانب خدا است؛ و آن چه بدی بر تو وارد گردد، از سوی تو است. از این رو که من به دست آوردهای نیکت سزاوارترم؛ چون من نیروی مشیت را در اختیارت نهادم؛ و تو به دست آوردهای شومت سزاوارتری، چون نیروی مرا بر خلاف پیشنهاد و راهنمایی من به کار بستی. از این رو من مورد بازخوست نباشم که چرا قدرت و نیرو بخشیدم و همگان بازخواست شوند که چرا با نیروی موهبتی من، نافرمانی کردند».

صحیح الکافی، حدیث ۶۲؛ التوحید، صدوق، ص۳۳۸

«ای احمد آنچه لازم بود و حقیقت مطلب را روشن می کرد، برایت به نظم کشیدم».

شرح حدیث از امام

توجه کافی بفرمایید. امام می فرماید: مشیت افراد بشر از مشیت خدا اقتباس شده است و آن چه بخواهند، با مشیت خداوند خواهان می شوند. این همان منطق قرآن است که فرمود: «وَ ما تَشاؤُنَ اِلّا اَن یَشاءَ اللهُ».

در مکتب اهل بیت روایات زیادی در این زمینه وارد شده است. آنچه از این مکتب استفاده و استنباط می شود، این است که انسان یک موجود طبیعی است و چون از مهد طبیعت برخاسته، با نیروی طبیعت مسیر زندگی خود را طی می کند؛ و چون عوامل طبیعت، همان مشیت الهی است، قهری است که افراد بشر خواست خود را از طریق خواست و مشیت الهی برآورده سازند.

انطباق با عوامل مشیت

اگر خواست بشر با عوامل مشیت منطبق نباشد، قابل وصول نخواهد بود. حتی اگر مقدرات آن عوامل را در نظر نگیرند، یعنی کاربرد آن را به مقیاس نیاورند، در تحصیل نتیجه با شکست مواجه می شوند. چون کاربرد علل و عوامل همان مقدرات الهی است.

پس اعمال بشر صددرصد با مشیت حق انجام می گیرد. اما مسؤولیت نیک و بد آن بر عهده بشر است؛ زیرا مشیت الهی در طریق عمل آنان قرار گرفته است؛ درست مانند ابزار و وسایل. از این رو است که باید افعال بشر به خود آنان منسوب باشد.

کاربرد عوامل مشیت در نیروی بدنی انسان نیز قابل توجه است. لذا باید با کمال دقت مورد وارسی قرار گیرد. زیرا اراده بشر، یعنی انتخاب نیک و بد هم مربوط به عوامل درونی انسان است. مغز انسان مجهز به دستگاه های مختلف علمی است: درک می کند؛ می سنجد؛ برآورد می کند و آنگاه انتخاب صورت می گیرد. ولی استفاده از این دستگاه های مختلف با شخص انسان است.

یک تشبیه ساده

اتومبیلی را در نظر بگیرید. وسایل اتومبیل با محاسبه های هندسی هماهنگ شده است. مکانیسم آن نیز با دقت تنظیم یافته است. اگر راننده اطلاعات فنی نداشته باشد، اما فن رانندگی را تمرین کرده باشد، کار اتومبیل دچار وقفه و اشکال نمی شود: برای روشن کردن سویچ مهیاست. برای حرکت، کلاج و دنده آماده است. برای سرعت، پدال گاز و در موقع لزوم کمک دنده و جز آن.

استفاده از اتومبیل موقعی صورت می گیرد که راننده خواست خود را با مکانیسم موتور تطبیق دهد و ابزار و وسایل آن را که با نظر مهندسان تقدیر و میزان بندی شده در نظر داشته باشد. در واقع خواست خود را با خواست مخترع و مهندس منطبق سازد. مثلاً برای حرکت از دنده یک استفاده کند، برای سرعت از دنده چهار.

رانندگی صحیح، بی خطر و بی کیفر موقعی صورت می گیرد که راننده مقررات راهنمایی را رعایت کند. به اخطار پلیس احترام بگذارد. در مواقع لازم احتیاط را از دست ندهد، پشت چراغ قرمز با صبر و حوصله تأمل کند، گرچه راه باز باشد. در ترافیک سنگین خون سرد بماند و مانند آن.

مکانیسم بدن

بدن انسان هم درست مانند یک اتومبیل است. این دستگاه با ابزار و وسایل لازم مجهز شده و از یک مکانیسم خودکار و طبیعی پیروی می کند. حتی دستگاه گیرنده دارد، دستگاه فرستنده دارد نیروی تشخیص و انتخاب دارد، قوای مجریه دارد، و …

مخترع و مهندس این دستگاه پروردگار جهان است. همان پروردگار طبیعت، منتها دستگاه را به طور طبیعی با راننده آن ترکیب نموده، یعنی با نطفه بشر عجین ساخته و با حقیقت و شخصیت انسان در آمیخته است؛ تا آن حد که تجزیه آن فقط با تفکر دقیق ممکن می نماید.

این دستگاه بدن با مکانیسم بدیع و زیبای آن، برای بهره برداری بشر ساخته شده است. ضمناً برای این که هدف خود را به او گوشزد کند و منظور خود را از آفرینش و اختراع این پدیده شگفت به اطلاع او برساند، جمعی از همین افراد بشر را برانگیخته تا متصدی تعلیم و تربیت باشند و مقررات شرعی را که برای بهره یابی از این دستگاه وضع شده، در اختیار همگان بگذارند. درست مانند مقررات راهنمایی.

مثال اتومیبل

بلکه جداً می توان گفت: دستگاه بدن اتومبیلی است که برای انجام مسابقه در اختیار بشر قرار گرفته است: میدان مسابقه پهنه زندگی است. جایزه مسابقه، بهشت و رضوان الهی است. کیفر خراب کاران هم دوزخ و آتش خواهد بود. افراد بشر با استفاده از اتومبیل بدن در مسابقه شرکت می کنند. جایزه مسابقه به کسانی داده می شود که خوب و صحیح و برطبق مقررات، رانندگی کرده باشند. کیفر نصیب کسانی خواهد شد که مقررات رانندگی را نادیده بگیرند و یا احیاناً در امر مسابقه خراب کاری و کارشکنی کنند.

بشر از مکانیسم بدن و موتوری که در اختیار او قرار گرفته است، در حدود خط ترسیم شده، کامیابی دارد. یعنی فقط مسیر عوامل و نوامیس طبیعت را تعقیب می کند. چه آن عواملی که در مکانیسم وجود او نهفته است و چه آن عوامل که در دستگاه طبیعت به کار رفته است.

اگر انسان خواست خود را با خواست مشیت (عوامل طبیعت) تطبیق ندهد، کاری از پیش نخواهد برد. درست مانند راننده اتومبیل که باید عوامل تنظیم شده موتور را در نظر بگیرد و از آن بهره یاب شود.

بنابراین روشن است که اعمال بشر صددرصد بر طبق مشیت حق انجام می پذیرد. اما مسؤولیت نیک و بد آن با خود بشر است. زیرا مشیت الهی به طور آزاد، در طریق اراده او به کار گرفته شده است. چنان که رانندگی بر طبق مکانیسم موتور و اراده و خواست مخترع انجام می گیرد، اما مسؤولیت نیک و بد آن با راننده است که مثلاً بی موقع سرعت گرفته و یا بی جا ترمز کرده است و …

مسئولیت تخلفات رانندگی

اجازه بدهید موضوع را از جهت دیگری هم وارسی کنیم: اگر راننده اتومبیل بادقت و مهارت رانندگی کند و مقررات رانندگی را هم رعایت نماید، سرنشینان اتومبیل و نیز خود اتومبیل صحیح و سالم به مقصد می رسند. روی هم رفته همگان خرم و کامیابند، چون راه دور نزدیک شده، خستگی سفر و خطرهای احتمالی آن تبدیل به رفاه و امنیت شده است.

حال دقت کنیم که این خیر و برکت از کجا ناشی شده است؟ ما که از این نعمت برخوردار شده ایم باید شکرگزار چه کسی باشیم؟

از یک جهت باید شکرگزار مخترع و مهندس باشیم و هم شکرگزار اندیشمندانی باشیم که مقررات راهنمایی را وضع کرده اند که مانع خطرهای احتمالی گشته است. از جهت دیگر شکرگزار راننده باشیم که با مهارت از پیچ و خم جاده ها گذشته است. ضمناً با کمال احتیاط مقررات راهنمایی را به کار بسته و به سلامت وارد مقصد شده است. حتی راننده نیز خود افتخار دارد و سرفرازی می کند که بدون حادثه و بدون تخلف و پرداخت جریمه، وظیفه خود را به انجام برده است.

راننده بدن نیز بر همین منوال است: هر کسی که تجهیز بدن را به صورت شایسته ای به کار بگیرد، ضمناً خط مشی خود را با مقررات شرعی منطبق سازد، هم سعادت دنیای خود را تأمین کرده است، هم سرفرازی آخرت را. این شخص (راننده بدن) شکرگزار خالق خواهد بود که او را در مسابقه زندگی شرکت داده است. سپاسگزار است که تجهیز کافی و تعلیم های لازم را در اختیار او نهاده است. شکرگزار راهنمایی انبیا است که او را از مَخاطر هولناک برحذر داشته، راه و رسم زندگی سالم را به او آموخته اند.

مکانیسم بدن

در برابر خالق گیتی، یعنی مخترع مکانیسم بدن از او شاکر است که عنایات او را به ثمر رسانیده است. راهنمایان الهی، یعنی انبیا و رهبران دینی هم او را شاکرند که تعلیم های آنان را ضایع نگذاشته است.

اما در صورتی که راننده اتومبیل لاابالی باشد، مثلاً با خیره سری ترمز بی جا بزند و سرنشینان اتومبیل را مجروح سازد. با سرعت غیرمجاز برای وسیله خود و دیگران خطری ایجاد کند. یا عمداً کسی را به قتل برساند و مانند آن؛ مسؤولیت آن حوادث با کیست؟

آیا مخترع اتومبیل مسئول است که چنین وسیله ای اختراع کرده است؟ آیا میخ کوب شدن چرخ ها با یک نیش ترمز، نقص فنی است؟ آیا سرعت گرفتن با دنده چهار آن هم تمام گاز، نقص فنی است؟

مسأله نیاز به محاکمه ندارد. قهری است که مسؤولیت متوجه راننده می شود که برخلاف مقررات عمل کرده است. ولی با کمال تأسف می بینیم که متخلفان در این گونه موارد مسؤولیت را از خود دفع می کنند و پای تصادف و اتفاق را به میان می کشند و یا بهانه های دیگر می تراشند.

راننده دستگاه بدن نیز بر همین منوال است. این راننده متخلف ممکن است با منطق جبریان، خود را معذور بشناسد و گناه را به عهده قضا و قدر الهی بگذارد. اما او در محکمه شرع محکوم است؛ زیرا مشیت الهی مانند ابزار در طریق اراده او قرار گرفته است. چنان که در محکمه عرف هم محکوم بود و هیچ کس مسؤولیت را به عهده مخترع و مهندس اتومبیل نمی گذاشت.

مثالی دیگر

شما می توانید شخص دیگری را در نظر بگیرید. مثلاً آن کسی که آمیزش نامشروع می کند، مکانیسم طبیعی بدن را به کار انداخته است. این مکانیسم بر اساس عوامل طبیعت کار می کند. یعنی با مشیت حق. اما مسؤولیت با شخص اوست. زیرا مشیت تکوینی، در طریق مشیت او قرار دارد و او به عنوان یک وسیله از آن استفاده کرده است. این شخص، از نظر مشیت تکوینی مسؤولیت ندارد. مسؤولیت از ناحیه این است که چرا مقررات شرعی را زیر پا نهاده است. اگر همین شخص مزبور مقررات شرعی را رعایت کرده بود، هم از لذت طبیعی برخوردار شده بود، هم جایزه بهشت را دریافت می کرد. چون در مسابقه زندگی و مبارزه ی با شیطان هوس، برنده محسوب است.

کارنامه اعمال و موضوع جبر و اختیار

اجازه بدهید موضوع مسؤولیت و آزادی را از دیدگاه نامه اعمال بررسی کنیم. قرآن مجید می گوید: «برای هر فردی از افراد بشر یک کارنامه اعمال (پرونده) تشکیل می شود». این مسأله قرآنی چندان شهرت دارد که جزو عقاید ضروری مسلمانان است.

تهیه و تنظیم کارنامه بعد از پایان عمل است. اگر افراد بشر مقهور اراده خداوند باشند، اعمال آنان باید قبلاً در دفتر کائنات (لوح محفوظ) ثبت شود، تا تخلفی صورت نگیرد. مانند سایر حوادث که قبلاً ثبت و آمار می شوند. از جایی که اعمال بشر بعد از عمل ثبت می شود، قهراً به عنوان گواه و مدرک خواهد بود. این خود دلیل مسؤولیت و آزادی او است.

برای همین است که قرآن مجید، از کارنامه اعمال بشر در مقابل دفتر سرنوشت یاد می کند. به خاطر همین است که می گوید: دفتر سرنوشت جنبه حکم و فرمان دارد. لذا قبلاً تهیه و تنظیم شده است. اما کارنامه اعمال بشر، جنبه سند و مدرک دارد؛ لذا در حین ارتکاب عمل تهیه می شود. از جمله، در سوره یس می گوید:

سوره یس

«إِنَّا نحَْنُ نُحْىِ الْمَوْتىَ‏ وَ نَکتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَ ءَاثَارَهُمْ  وَ کلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ أَحْصَینَاهُ فىِ إِمَامٍ مُّبِینٍ»

«هر آینه همین ما هستیم که مردگان را زنده می سازیم و اعمالی که انجام داده اند، همراه آن آثاری که بر اعمالشان مترتب شده، ثبت می کنیم. با آنک ه هر چیز دگر را قبلاً در الگوی آشکاری آمار کرده ایم».

بس، ۱۲

سوره جاثیه

از جمله در سوره جاثیه تصریح می کند که این ثبت به صورت نسخه برداری اعمال (تهیه فیلم و عکس) تنظیم می گردد. متن آیه چنین است:

«هَذَا کِتَابُنَا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

«در روز رستاخیز به خطاکاران می گوییم: این است دفتر ما که سخن می گوید به درستی. این ما بودیم که از اعمال شما نسخه برداشته ایم»

جاثیه، آیه ۲۹

نسخه برداری قهراً مطابق اصل است. از جایی که اصل نسخه همان رفتار و گفتار بشر است، نسخه برداری به صورت فیلم مستند خواهد بود. آن هم فیلم ناطق. این خصوصیات به خاطر این است که سند زنده و گواه قطعی بر اعمال بشر اقامه شود. اگر بشر آزاد و مسؤول نباشد، نیازی به این همه تشریفات نخواهد بود.

این فیلم ناطق و مستند، با یک نوار خودکار تهیه می شود. موقعی که انسان عملی را شروع کند یا سخنی بر زبان براند یا نیتی در دل بپروراند، دستگاه شروع به فعالیت می کند و گفتار و کردار او را دقیقاً ثبت و ضبط می نماید. این نوار فعلاً به گردن انسان الصاق شده است. هرچه انسان کار نیک انجام دهد، در سمت راست او نقش می شود؛ و هرچه کار بد انجام دهد، در سمت چپ او ترسیم می گردد؛ و همین نوار است که روز رستاخیز از دو طرف به صورت طایر، بال و پر می گشاید:

اگر پروانه سمت راست قوی باشد، او را به سوی بهشت می برد؛ و اگر پروانه سمت چپ قوی باشد، او را به سوی دوزخ خواهد برد؛ و اگر برابر باشد، تکلیف او قطعی نخواهد بود؛ بلکه بر تپه های اعراف خواهد ماند.

سوره اسری

قرآن مجید در سوره اسری می گوید:

«وَ کُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ القیامَهِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنْشُورًا. اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا»

«و هر انسانی پروانه (طائر) او را به گردنش بستیم؛ و روز رستاخیز طوماری برآریم باز و افراشته و می گوییم: بخوان طومار خود را. امروز حساب رسی خودت کافی است»

اسری آیه ۱۳ و ۱۴

این نوار خودکار قبل از خلقت بشر وجود نداشته است؛ تا سرنوشت او در آن ثبت شود. بعد از پیدایش هم تنها با اعمال خود او به کار افتاده و مکتوب و ثبت گشته است. بنابراین قهری است که اعمال بشر با آزادی کامل، صورت می گیرد و مسؤولیت او مسلم است. این خود او است که سرنوشت عالم بعدی را از دوزخ و بهشت، با اعمال خود تعیین خواهد کرد.

منطق جبریان

متکلمان اهل سنت با استفاده از مبانی فلسفه می گویند: اعمال بشر، فی حد ذاته. جزو ممکنات است. یعنی نسبت وجود و عدم به آن یکسان است: ممکن است به وجود آید؛ و ممکن است معدوم بماند و به وجود نیاید.

از این رو اگر فرض کنیم که عملی پا به دایره وجود بنهد، بایستی رجحانی در جانب وجود حاصل شود، تا آن عمل ممکن، واجب بالغیر گردد. این رجحان نمی تواند خواست و اراده بشر باشد، چون همین خواست و اراده بشر هم جزو ممکنات است و باید مُرَجّحی در میان باشد که آن را به وجود آورد. پس این مرجّح، تنها خواست و اراده پروردگار است.

این منطق جبریان (از فیلسوف، متکلم و سُنّی) بر اساس همان اشتباه معروف است که خواست و مشیت الهی را مانند خواست و مشیت خودشان انتخابی و ارادی دانسته اند. در حالی که مطلب چنین نیست. بلکه خواست و مشیت پروردگار همان نوامیس طبیعت است که چون خوان گسترده در اختیار جن و انس قرار گرفته است. شرح این مطلب گذشت. فکر نمی کنم نیازی به تکرار باشد.

پاسخ قرآن

قرآن مجید، در آیات متعددی متعرض اشتباه آنان شده است. حتی تصریح می کند که مشرکان مکه اعتقاد به جبر را از فلاسفه اقتباس کرده اند و چون حق مطلب را درک نکرده اند، به دروغ پردازی ادامه می دهند؛ از جمله در سوره انعام آیه ۱۴۸ می گوید:

«سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَ لا آبَاؤُنَا وَ لا حَرَّمْنَا مِنْ شَیْءٍ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا. قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلا تَخْرُصُونَ. قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبَالِغَهُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ»

«به زودی مشرکان خواهند گفت: اگر خدا خواسته بود، ما شرک نمی ورزیدم؛ و نه پدرانمان و نه چیزی را تحریم می کردیم. پیشینیان نیز، با همین بهانه دعوت ما را تکذیب کردند تا آن روز که سطوت ما را چشیدند. بگوی که: آیا سندی از علم و دانش دارید که ارایه نمایید؟ شما از گمان خود پیروی می کنید. شما فقط حدس و تخمین می زنید. بگو که بیان رسا از خدا است. اگر خواسته بود، همگان را رهبری و هدایت می فرمود»

قرآن در پاسخ مشرکان می گوید: این سخن شما کاملاً صحیح است. «اگر خدا خواسته بود، شما مشرک نمی شدید». ما هم گفته ایم «و لَو شاءَ اللهُ ما اَشرَکُوا» (انعام، ۱۰۷). تا این جا سخن ما و شما یکی است. ولی شما نتیجه می گیرید که «پس خدا خواسته که ما مشرک شده ایم». در حالی که این نتیجه گیری غلط است. یعنی مغالطه ای است که از فلاسفه به ارث برده اید.

مسأله دعوت و شرک

اگر ما خواسته باشیم که شما مشرک شوید، چگونه شما را دعوت می کنیم که دست از شرک بردارید؟ ما نسبت به شرک شما هیچ مشیتی اعمال نکرده ایم. چنان که در هدایت شما مشیتی اعمال نکرده ایم. یعنی ما شما را در انتخاب شرک و توحید مخیر کرده ایم. نه نسبت به شرک شما اعمال نفوذ می کنیم، نه نسبت به هدایت و توحید شما. این است حجت رسا و سند استوار. اگر ادعا دارید که خداوند شما را مجبور به شرک کرده است، اگر ادعا دارید که با اِعمال مشیت، طالب شرک شما است، سند خود را ارایه دهید.

خواست خداوند و موضوع جبر و اختیار

مطلب را از نقطه دیگر دنبال می کنیم: قرآن می گوید: خواست ما قابل تخلف نیست. اگر چیزی را بخواهیم حتماً محقق می شود؛ زیرا مشیت ما همان عوامل طبیعت است که برای علیّت کافی است. پس اگر ما چیزی را در وجود بشر بخواهیم، حتماً عملی خواهد بود. اما ناخواستن ما چیزی را اثبات نمی کند. چون ناخواستن ما یعنی به کار نگرفتن عوامل طبیعت.

پس اگر ما عوامل طبیعت را به کار نیندازیم، ایجاب نمی کند که سایران عوامل طبیعت را به کار نگیرند. زیرا افراد بشر صاحب اختیاراند. یعنی ما خودمان عوامل طبیعت را در اختیار آنان قرار داده ایم.

البته اگر عوامل طبیعت در اختیار دیگران نباشد، یعنی فقط در انحصار ما باشد، ملازمه قطعی است. چون اگر ما چیزی را نخواسته باشیم، حتماً محقق نخواهد شد. در آن صورت عقیده جبریان (فلاسفه و اهل سنت) صحیح خواهد بود. ولی آن ها چه دلیلی دارند که عوامل طبیعت در انحصار ما است. هیچ دلیلی ندارند. فقط ادعای خود را تکرار می کنند.

لَو شاء الله ما اَشرَکُوا

ملاحظه کنید، ما در سوره انعام، آیه ۱۰۷ گفته ایم: «و لَو شاء الله ما اَشرَکُوا». «لَو» حرف امتناع است. یعنی: «اگر خدا خواسته بود مشرک نمی شدند. اما خدا نخواست». یعنی اگر خدا خواسته بود که در اعمال بشر دخالت کند، جبراً وسایل هدایت آنان را فراهم می کرد و علت های گرایش به شرک را مرتفع می کرد. اما خدا امتناع کرد و نخواست که در کار بشر دخالت کند. بلکه خواست ناظر و ممتحن باشد. لذا به دعوت و ارشاد آنان اکتفا کرد.

ولی اینان سخن ما را تحریف می کنند. یعنی «لَو» امتناعیه را بر خلاف واقع توجیه می کنند. می گویند: اگر خدا خواسته بود، مشرک نمی شدند. پس خدا خواسته که مشرک شده اند. این خود تحریف حقایق است. چون ترجمه ای که برای آیه مزبور آورده اند، ترجمه «و لَو شاء الله ما اَشرکُوا» نیست. بلکه ترجمه «لَو لَم یَشاءِ اللهُ ما اَشرَکُوا» است.

جمله دوم است که با همان «لَو» امتناعیه چنین معنی می شود: «اگر خدا نخواسته بود، مشرک نمی شدند. اما خدا خواست، پس مشرک شدند». ولی در قرآن مجید چنین آیه ای وجود ندارد، حتی مشابهی هم برای آن یافت نمی شود.

جبر و اختیار در سوره نساء

قرآن مجید در سوره نساء، آیه های ۷۸ و ۷۹ نیز مسأله جبر و اختیار را مطرح کرده است. ابتدا اعتقاد جبریان را نقل می کند. سپس واقعیت عینی را که آزادی و مسؤولیت است، اعلام می دارد. در ضمن، توضیح می دهد که چگونه جبریان، مشیت تکوینی را با خواست ارادی بشر اشتباهی گرفته اند. متن آیه چنین است:

«وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَهٌ یَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمَالِ هَؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثًا. مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولا وَ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا»

«اگر خیر و برکت به آنان رو آورد، می گویند: از لطف خداست. خدای گیتی چیزی جز خیر و نیکبختی بشر نمی خواهد؛ و اگر سختی و بدبختی به آنان رو کند، می گویند: از شومی تو است که مورد خشم و غضب واقع گشتیم. بگو: هر چه هست از سوی خدا است»

چه عارضه ای رخ داده که این مردم سخن نمی فهمند؟ آری نیک بختی تو از سوی خدا است. اما رنج و سختی تو از سوی خودت خواهد بود. ما تو را به رسالت فرستادیم (نه کفیل نیک بختی). خدا گواه است و گواهی او تنها کافی است».

تحلیل آیات

در آیه اول که گفت: «هر چه هست، از سوی خدا است» مشیت تکوینی و به اصطلاح، عوامل طبیعت را در نظر دارد. در آیه دوم که گفت: «نیک بختی تو از سوی خدا است، اما رنج و سختی تو از سوی خودت خواهد بود»، مشیت اختیاری بشر را مورد نظر قرار داده است.

منظور آیه این است که: اگر شما بر اساس مشیت تکوینی فکر می کنید، چرا سرنوشت نیک و بد را از هم جدا می کنید؟ روی این حساب، نیک بختی و بدبختی همه از جانب خدا است. ربطی با محمد یا دیگران نخواهد داشت. اما اگر به مشیت بشر فکر می کنید، روی این حساب، نیکی و سعادت از سوی خدا است، ولی بدبختی و شقاوت از سوی خود شما است؛ نه دیگران. چرا اندیشه خود را درست و صحیح به کار نمی بندید؟ چرا سخن حق را درک نمی کنید؟

مسأله دخالت خداوند در سرنوشت

آری خداوند در سرنوشت عمومی بشر دخالت می کند. دفتر سرنوشت برای همین تنظیم شده است که برنامه های الهی را پیاده کند. گاهی خداوند از عالم غیب لطف و عنایتی می کند، که شما خرم و کامیاب گردید و ضمناً امیدوار. گاهی فشار و بدبختی می آفریند، تا شما از نیروی خودتان مأیوس شوید و خودکامگی را وانهید و از خدای گیتی ترسان و بیمناک شوید.

این سیره و سنت الهی است:

«وَ بَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَ السَّیِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»

«این ماییم که مردم را با خوش بختی و بدبختی آزمون می کنیم، باشد که به راه ما بازگردند»

اعراف،۱۶۸

اما اشتباه نکنید. خداوند در اعمال شما دخالت نمی کند. برای اعمال شما هم دفتری به نام لوح و سرنوشت مکتوب نشده است. این خود شمایید که دفتر اعمال خود را با دست خود می نویسید و تکلیف زندگی آینده را از دوزخ و بهشت تعیین می کنید.

منشاء نیکی و بدی در سرنوشت

پس اگر نیکی و سعادتی حاصل شود، از سوی خدا است. چون خداوند است که وسایل نیک بختی شما را فراهم آورده است؛ وگرنه شما از خود قدرت و تمکنی برای تحصیل سعادت نداشتید؛ و اگر شری دامن گیر شما شود، از سوی خود شما است؛ نه از سوی ما و نه از سوی محمد نماینده ما. بلکه معلوم می شود که شما برنامه های مشیت را صحیح و مثبت انجام نداده اید. چنان که در همین پیکار اُحُد، قبل از این که دشمن را از پا درآورید، به جمع آوری غنائم سرگرم شدید. در نتیجه این سرگرمی، دشمن فرصت یافت و با حمله جدید، دمار از شما برآورد.

مسأله اراده

قرآن مجید تا آن حد بشریت را آزاد و مختار می شناسد که به هیچ وجه مکانیسم فکری و ارادی او را قابل نفوذ نمی داند، حتی برای قدرت های ماوراء الطبیعه. قرآن می گوید: ملائکه فقط می توانند با الهام و اشاره او را متذکر سازند. شیاطین فقط از راه وسوسه او را اِغوا می کنند، اما بر اراده و اختیار او مسلط نیستند. حتی پیامبران الهی با همه قدرتی که بر ارواح و نفوس دارند، بر اراده و اختیار او غالب نخواهند شد.

قرآن مجید حتی درباره رسول خاتم، سرور انبیا می گوید:

«و لَو شاء ربُّکَ لامَنَ مَن فِی الارضِ کُلُّهُم جمیعا. اَفَاَنتَ تُکرِهُ النّاسَ حتّی یَکُونُوا مؤمنینَ. وَ ما کانَ لِنفسٍ اَن تُؤمِنَ اِلّا باِذنِ اللهِ. وَ یَجعَلُ الرِّجسَ علَی الّذینَ لایَعقِلُونَ»

«اگر پروردگارت خواسته بود، تمام بشریت و همه آن ها که بر پهنه زمین اند، مؤمن می شدند. ولی نخواست که آنان در اثر مشیت و جبر عوامل ایمان بیاورند. با این وجه، تو می خواهی با اِعمال مشیت خود، مردم را با جبر و اِکراه به سوی ایمان بکشانی؟»

مضمون این آیه بسیار جالب است. هر دو مرحله مشیت را متعرض شده است؛ هم مشیت الهی را که عوامل طبیعت باشد. یعنی مشیت لایتخلّف. هم مشیت و انتخاب بشری. می گوید: هر کاری که در عالم گیتی رخ دهد، در اثر عوامل طبیعت است. این عوامل همان مشیت الهی است. اما اجرای آن به دو صورت انجام می گیرد. یا به وسیله ذات حق اجرا می شود. یا این که رخصت می دهد و دست افراد بشر را باز می گذارد که مشیت الهی را اجرا کنند.

مسأله ایمان

حال اگر مسأله ایمان را مطرح کنیم، باید چنین بگوییم: اگر خدا خواسته بود که همه مردم مؤمن باشند، کار سهلی بود. دستگاه مشیت یعنی عوامل طبیعت را بسیج می کرد. آن وقت بدون تردید همگان مؤمن می شدند. اما نخواست؛ چون مسأله آزمون مطرح است. مردم باید آزاد باشند، تا آزمون صحت داشته باشد. پس با وجود این که خداوند، یعنی ابداع کننده مشیت، خودش مردم جهان را آزاد و صاحب اختیار فرموده است، چه کسی می تواند فطرت او را نقض کرده، در وجود آنان نفوذ کند؟

افراد بشر رخصت دارند که با مکانیسم فکری خود، راه ایمان را جستجو کنند. یعنی با رخصت پروردگار مشعل فکر و اندیشه را روشن سازند، سپس در آفاق و انفس و آثار جهان خلقت تدبر و اندیشه کنند؛ تا راه کفر و ایمان را تمیز دهند.

این لازمه وجود بشر است. بشر این آزادی را همیشه در حاقّ فطرت خود احساس کرده است. منتها جمعی در مکانیسم وجودی خود تفکر نمی کنند و یا فطرت الهی را نادیده می گیرند. لعنت خدا بر آنان باد. کیفر آنان رجس و پلیدی است که بر وجود آنان حکم فرما باشد.

برخی از مقالات دیگر