این صفحه درباره کتاب معانی القرآن : ترجمه و تفسیر قرآن مهمترین اثر استاد محمدباقر بهبودی است. این کتاب ابتدا در اردیبهشت سال ۱۳۶۹ توسط چاپخانه اسلامیه به چاپ رسید و چاپ دوم در پاییز ۱۳۷۲ انجام گردید.

شناسنامه کتاب معانی القرآن

معانی القرآن
تصویر روی جلد آخرین چاپ کتاب معانی القرآن
  • بهبودی، محمدباقر، ۱۳۰۷ – ۱۳۹۳
  • معانی القرآن
  • ۶۱۵ ص
  • شابک: ۹۶۴۵۸۱۳۰۲۶
  • فهرست نویسی بر اساس اطلاعات فیپا
  • عنوان دیگر: معانی القرآن: ترجمه و تفسیر قرآن مجید
  • این کتاب در سالهای مختلف توسط ناشران مختلف منتشر شده است.
  • تفاسیر شیعه–قرن ۱۴ ، الف، عنوان، ب، عنوان: ترجمه و تفسیر قرآن مجید
  • ۶م۹ب/BP98
  • ۲۹۷/۱۷۹
  • ۱۳۷۹
  • کتابخانه ملی ایران ۲۲۴۴۴-۷۹م

خرید کتاب معانی القرآن

۱نشـر علم، ناشر کتاب معانی القرآن
۲خرید از وبگاه آمازون
۳خرید از وبگاه شهر کتاب آنلاین
۴شبکه جامع کتاب گیسوم

مقدمه کتاب معانی القرآن

قرآن مجید، به اتفاق مسلمین، معجزه خاتم النبیین است. یعنی از حیث فصاحت و بلاغت چنان در حدّ اعلا است؛ که دسترسی به آن برای کسی ممکن نیست. فصاحت یعنی از نظر انتخاب کلمات و ترکیب جملات شیوا و روان است. بلاغت یعنی از نظر معنی و مفهوم، روشن و واضح و رسای به مقصود است، بی آن که مفاهیم آن گره خورده باشد و یا ترکیب جمله ها دریافت معنی را مختل ساخته باشد.

ولی با مراجعه به تفسیرها و ترجمه ها می بینیم که برخی آیات قرآن از نظر معنا و مفهوم آن روشن نیست و دانشمندان اسلامی در فهم آنها به اختلاف و پراکندگی سخن گفته اند. پذیرفتن این پراکندگی و درج اختلافات بی آنکه به حل آنها موفق شده باشند، به منزله آن است که در بلاغت قرآن تردید کرده باشند. در حالی که بلاغت قرآن قابل تردید نخواهد بود. این اختلاف و پراکنده گوئی از کمی تدبر و تحقیق صحابه و تابعین صدر اول ناشی شده است که دیگران را هم به دنبال خود کشانده اند، نه آنکه نقصی در جمله بندی و القاء معانی وجود داشته باشد.

علل اختلافات در فهم قرآن

این اختلالات علل مختلفی دارد و از جمله، گاهی نقص تحصیلات و بی اطلاعی از فرهنگ عرب است و گاهی بی اطلاعی از تاریخ اسلام، شناخت واقعیت ها را دچار ابهام و تردید کرده است.

بی اطلاعی از فرهنگ و ادب عرب در ترجمه های قرآن

در مورد نقص تحصیلات و عدم تسلط به مبانی فرهنگی نمونه های فراوانی وجود دارد که در این مقدمه کوتاه چند نمونه آن را یاد می کنیم: از جمله دیده می شود که گاهی ریشه اصیل لغت را به دست فراموشی سپرده اند و جمله را بر طبق عرف فارسی معنی کرده اند.

ترجمه واژگان عربی مصطلح در زبان فارسی

مثال اول: معنای استحق

مثلاً در آیه ۱۰۷ از سوره مائده «فَإِنْ عُثِرَ عَلى أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً» همگان کلمه «اسْتَحَق» را فارسی معنی کرده اند و در ترجمه آن گفته اند «مستوجب گناه شود» در حالی که ریشه اصلی آن چنین نیست. بلکه مانند «اسْتَنْوَقَ الْجَمَلَ» برای معدود شدن و قلمداد کردن به باب استفعال رفته است. اسْتَحَقَّ یعنی حرف خود را حق شمرد چنان که «استکبر» یعنی مقام خود را والا و بزرگ شمرد. پس ترجمه آیه چنین خواهد بود: «و اگر مدرکی ظاهر شد که آن دو تن به هنگام شهادت، دروغی را که خود جعل و تزویر کرده اند برای شما راست و حقیقت قلمداد کرده اند، دو تن دیگر برخیزند و در جایگاه شهود قرار گیرند.»

چنانکه ملاحظه می شود این عبارت کاملاً رسا و روشن است و بدون ابهام یک فریضه دینی را اعلام می کند. اما اگر به تفاسیر شیعه و سنی مراجعه شود می بینید که بیش از چند صفحه بزرگ را پیرامون این آیه سیاه کرده اند تا مفهوم آیه را روشن سازند و آخر هم بعد از نقل اقوال نمی توانند مفهوم روشنی به دست بدهند.

مثال دوم: کف بسط

و از همین قبیل است آیه ۱۴ از سوره رعد که می گوید «إِلاَّ کباسِطِ کفَّیهِ إِلَى الْماءِ لِیبْلُغَ فاهُ وَ ماهُوَ بِبالِغِهِ» که بسط کیفین را فارسی معنی کرده اند و همگان در ترجمه آن چنین نوشته اند «مانند آن کس که دست خود را به سوی آب بگشاید (بر لب چاهی) تا دستش به آب برسد و دستش به آب نرسد» ولی ترجمه درست آن این است «مانند آن کسی که کف دست را چون طبق باز کرده تا آب را برگیرد و به دهان برساند ولی آب از کف او می ریزد و به دهانش نمی رسد».

سایرین در ارجاع ضمایر نیز دچار توهم شده اند و ضمیر «هو» را به کف برگردانده اند در حالی که کف مونث است.

شناخت مصادر افعال در قرآن

مفسرین گاهی در تشخیص مصادر دچار اشتباه و خطا می شوند مثلاً در کلمه رأی، فعل ماضی؛ یری، فعل مضارع و سایر تصریفات آن، توجه نکرده اند که گاهی از باب رؤیت با چشم است و گاهی از باب رؤیت در رؤیا است و گاهی از باب رؤیت در فکر و نظر، و لذا اغلب در فهم و ارائه مراد آنها به اختلاف و پراکنده گوئی دچار شده اند.

رؤیت از باب رؤیا

موارد فراوانی است که رؤیت از باب رؤیااست و از دید مفسرین نهان مانده است مانند آیه ٧۵ سوره انعام که می گوید: «وَ کذلِک نُری إِبْراهیمَ مَلَکوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» که این رؤیت در عالم رؤیا صورت گرفته است، نه در عالم بیداری و با آن که مفسرین در توجیه این آیه افسانه سرائی کرده اند آخر هم نتوانسته اند صورت درستی از فطرت ابراهیم را در توحید و برائت از شرک ارائه دهند.

رویت علمی و نظری

موارد فراوانی هم وجود دارد که رؤیت از باب رؤیت علمی و نظری است و به آن توجه کافی نکرده اند و به ناچار در صدد توجیه آن برآمده اند مانند آیه ١٩ از سوره عنکبوت که می گوید: «أَوَ لَمیرَوْا کیفَ یبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمیعیدُهُ» و مانند آیه ٣٠ از سوره انبیا که می گوید: «أَوَ لَمیرَ الَّذینَ کفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما» و از همین قبیل است: «ارایت، ارایتم» که از باب رؤیت چشمی نیست بلکه از رؤیت علمی و نظری است.

این کلمه به صورت یک اصطلاح عرفی درآمده است که می گویند: أرایت، یعنی آیا در این مسئله ای که می پرسم رأی و نظر داری؟ صاحب نظر هستی که فتوا بدهی؟ به عمق مطلب رسیده ای که پاسخ بدهی؟ و لذا است که اغلب بر سر جمله شرطیه و جمله استفهامیه داخل می شود مانند آیه ۴۶ از سوره انعام که می گوید «قُلْ أَرَأَیتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَکمْ وَ أَبْصارَکمْ وَ خَتَمَ عَلى قُلُوبِکمْ» و مانند آیه ٢٠۵ از سوره شعرا که می گوید «أَفَرَأَیتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنینَ» و مانند آیه ١١ از سوره علق که می گوید «أَرَأَیتَ إِنْ کانَ عَلَى الْهُدى» و با آیه ٩ از همین سوره که می گوید «أَرَأَیتَ الَّذی ینْهى» کاملاً متفاوت است.

در این گونه موارد گاهی کاف خطاب هم به آن اضافه می شود، مانند آیه ۶٢ از سوره أسری که می گوید: «أَ رَأَیتَک هذَا الَّذی کرَّمْتَ عَلَی » و مانند آیه ۴٠ از سوره انعام که می گوید «قُلْ أَ رَأَیتَکمْ إِنْ أَتاکمْ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکمُ السَّاعَهُ» که در تمام این موارد رؤیت را رؤیت چشمی معنی کرده اند و حتی برخی از مفسرین نیز دچار همین توهم شده اند.

شناخت قواعد عربی

و از جمله مواردی که مفسرین به قواعد ادبی توجه نکرده اند حذف و ایصال است. حذف و ایصال صورت های مختلفی دارد و از جمله در قرینه بندی های قرآن است که میان دو جمله تقابل برقرار می شود و قسمتی از دو جمله متقابل حذف می شود و قسمت دیگر بجا می ماند و قسمت بجا مانده در یک طرف به حذف آن طرف دیگر گواهی می دهد. این گونه قرینه بندی در علم بیان به نام «صنعت احتباک» خوانده می شود و به کثرت در قرآن دیده می شود و اغلب از دید مفسرین و مترجمین به دور مانده است.

حرف کما

مثلاً «کما» حرف تشبیه است و میان دو جمله همسان قرار می گیرد ولی فراوان دیده می شود که در قرآن میان دو جمله همسان قرار ندارد. گاهی یک جمله همسان به کلی حذف می شود مانند آیه ۵ از سوره انفال که می گوید «کما أَخْرَجَک رَبُّک مِنْ بَیتِک بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَریقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَکارِهُونَ» که مربوط به جنگ احد است و قسمت همسان و متقابل آن به کلی حذف شده است که مربوط به جنگ بدر است و ترجمه آیه چنین خواهد بود: «آن سان که خداوندت در جنگ بدر با حق و حقیقت از خانه برون برد تا مشرکان را سرکوب سازی با همان حق و حقیقت در جنگ احد از خانه برونت برد تا در خارج شهر با مشرکان به جهاد بپردازی».

و گاهی هست که قسمتی از هر دو طرف حذف می شود و قسمتی دیگر بر جا می ماند مانند آیه ٢۶ از سوره اعراف که می گوید: «یا بَنی آدَمَ لا یفْتِنَنَّکمُ الشَّیطانُ کما أَخْرَجَ أَبَوَیکمْ مِنَ الْجَنَّهِ ینْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما» که ظاهرا میان دو جمله همسان قرار ندارد ولی با توجه به قانون مقابله بندی معلوم می شود که باید هر دو جمله را به قرینه هم تکمیل نمائیم و در نتیجه ترجمه آیه چنین خواهد بود : «ای فرزندان آدم! به هوش باشید، مبادا شیطانتان با وسوسه های خود بفریبد که جامه خود را بر زمین نهید و در برابر هم عریان شوید و صلاحیت بهشت را از دست بدهید آن چنان که پدرتان آدم و مادرتان حوا را فریفت و صلاحیت حضور در بهشت را از آنان سلب کرد به این صورت که لباس را از تنشان برآورد و عریانشان کرد».

حذف معطوف علیه

از نمونه های بارز حذف و ایصال حذف معطوف علیه است که در قرآن به کثرت دیده می شود. مثلاً به وضوح می بینیم که در پنج مورد قرآن مجید می گوید: «أََ لَم یرَوْا» که حرف عطف ندارد و بیش از ده مورد می گوید: «أَوَ لَم یرَوْا» که حرف عطف دارد.

جمله «أَوَ لَم یرَوْا» در اصل «و أَلَم یرَوْا» بوده است و همزه استفهام به خاطر این که صدارت طلب است هماره بر حرف عطف مقدم می شود. پس باید توجه کنیم که جمله «أَوَ لَم یرَوْا» با حرف عطفی که دارد بر جمله ای مشابه خود عطف شده است و اگر در متن قرآن دیده نمی شود باید به قرینه سابق و لاحق و یا مراجعه به موارد مشابه، متن معطوف علیه را که گاهی چند جمله طولانی است استخراج و در تفسیر و ترجمه اضافه نمائیم.

از همین قبیل است فرق میان «أَفَرَأَیتُمُ» با «أَرَأَیتُمْ» و فرق میان «أَفَرَأَیت» با «أَرَأَیتَ» که اولی حرف عطف ندارد و دومی فاء تفریع دارد و باید بر مسایل قبلی متفرع گردد. و هکذا فرق میان «أولا یرَونَ» و «أفَلا یرَونَ» که اولی واو عطف دارد و دومی فاء تفریع دارد و در ظاهر قرآن از معطوف علیه آن خبری نیست. و از این قبیل است «ام» که باید معادل همزه استفهام باشد ولی در موارد بسیاری معادل آن محذوف است و باید به قرینه سابق و لاحق معادل آن را بیابیم و بر ترجمه و تفسیر قرآن بیفزائیم و گرنه رابطه آیات و پیوند مطالب را از دست می دهیم.

مثال دوم

از جمله مواردی که حرف عطف را دیده اند و معطوف علیه آن را جستجو نکرده اند آیه ۶٠ سوره مائده است که می گوید «قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِک مَثُوبَهً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیهِ وَ جَعَلَ مِن هُمُ الْقِرَدَهَ وَ الْخَنازیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوت». در این آیه «عبد الطَّاغُوتَ» به منزله تعلیل است برای غضب و لعنت و مسخ شدن به صورت بوزینه و خوک و با آن که حرف عطف دارد معطوف علیه آن دیده نمی شود و باید با توجه به شواهد قرآنی و ردیابی آن اعمالی که موجب لعنت و خشم و مسخ آنان شده است معطوف علیه آن را بیابیم و بر ترجمه و تفسیر قرآن بیفزائیم.

ترجمه درست آیه چنین خواهد بود: «آیا میل دارید که رسواترین اعمال را افشا کنیم که در پیشگاه خدا بدترین سزاها را در بر داشته است؟ به آن کسانی بنگرید که خدایشان لعنت کرد و بر آنان خشم گرفت تا آن حد که برخی را به صورت بوزینه و خوک درآورد از آن رو که انبیا را کشتند و کتاب های آسمانی را تکذیب کردند و تعطیل روز شنبه را شکستند و شیطان بت را پرستش کردند». تنها با توجه به این حذف و ایصال است که مصداق «شرّ مِنْ ذلِک مَثوبَهً» روشن می شود.

مثال دیگر

نمونه این گونه حذف و ایصال فراوان است و ساده ترین موردی که حرف عطف خودنمائی می کند و کسی به جستجوی معطوف علیه آن بر نیامده است آیه ٧۵ از سوره انعام است که می گوید «ذلِک نُری إِبْراهیمَ مَلَکوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیکونَ مِنَ الْمُوقِنینَ». در اینجا «لیکون» تعلیل است ولی معطوف علیه آن محذوف است و باید به قرینه سابق و لاحق و سایر آیات مشابه معطوف علیه آن را بیابیم و بر ترجمه و تفسیر قرآن بیفزاییم. نمونه این حذف و ایصال به صدها مورد می رسد که در همه موارد بدان بی توجهی کرده اند.

صله های طولانی

یک نمونه دیگر صله های طولانی قرآن است که بدان توجه نکرده اند. مثلاً در سوره والشمس که می گوید «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها، فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها، قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاها، وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها، کذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها، إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها».

از آغاز این سوره که بیش از ده قسم وجود دارد، آخرین قسم در این آیه است که می گوید «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها» و سه آیه بعد آن با قسم های قبلی بی ارتباط است و هر سه آیه صله همین قسم آخرین است که طرداً للباب و به تناسب این که هدف اصلی از نزول قرآن تزکیه نفس و دوری از پلیدی ها است به آن پرداخته است.

بعد از این صله طولانی یکجا به جواب قسم ها می پردازد که محکومیت جمع است به خاطر محکومیت یک فرد، در صورتی که جبهه بندی آنان متحد باشد. یعنی همان موقعی که شقی ترین فرد قوم ثمود به راه افتاد که ناقه را پی کند همه قوم ثمود محکوم شدند که با عذاب الهی یکسر هلاک شوند از آن رو که باخبر شدند و ساکت ماندند. با توجه به این نکته روشن می شود که بر خلاف نظر مفسرین «… قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاها» جواب قسم نیست.

نمونه دوم

و از این قبیل است آیه ٨٣ تا آیه ٨٧ از سوره واقعه که می گوید «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ، وَ أَنْتُمْ حینَئِذٍ تَنْظُرُونَ، وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْکمْ وَ لکنْ لا تُبْصِرُونَ، فَلَوْ لا إِنْ کنْتُمْ غَیرَ مَدینینَ، تَرْجِعُونَها إِنْ کنْتُم صادِقینَ» در اینجا آیه ٨۴ و ٨۵ صله شرط است و به خاطر طولانی شدن صله، جواب شرط را وانهاده و به عنوان تجدید مطلع دوباره گفته است «فَلَوْ لا إِنْ کنْتُمْ غَیرَ مَدینین» تا جمله «غیر مدینین» با جمله «إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ» پیوند بخورد و به صورت شرط واحد در آید و جمله «تَرْجِعُونَها إِنْ کنْتُمْ صادِقینَ» جواب آن بوده باشد.

نمونه سوم

طولانی ترین صله ای که بخاطر دارم در سوره حج است که از آیه ۴٢ تا ۵٩ صله معطوف علیه است و آیه ۶٠ عطف بر آیه ۴١ خواهد بود که اینجا از بحث طولانی آن صرف نظر می شود و خوانندگان را به ترجمه آیات مزبور و دقت در معطوف و معطوف علیه دعوت می نمایم.

بی اطلاعی از تاریخ اسلام

در مورد بی اطلاعی از تاریخ که مترجمین و مفسرین را به گمراهی کشانده است باید متن این تفسیر و ترجمه را با سایر ترجمه ها برابر کنید و نکته ها را دریابید. در این مقدمه کافی است که چند نمونه آن را یاد کنیم و مقدمه را پایان دهیم.

نمونه اول

یک نمونه آیه ٢٢ و ٢٣ از سوره انبیا است که می گوید: «فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یصِفُونَ، لا یسْئَلُ عَمَّا یفْعَلُ وَ هُم یسْئَلُون …» در این جا توجه نکرده اند که آیه ٢٣ شرح آیه ۲۲ است و می خواهد توضیح بدهد که مشرکین خدا را چگونه توصیف کرده اند.

مشرکین معتقد بودند که خدای جهان در رأس کابینه قرار دارد و جمعی از ارواح عالیه را به عنوان ارباب انواع، فره وران، امشاسپندان به خدائی انتخاب کرده است تا کار بندگانش را سامان بدهند لذا خدای خدایان در برابر اعضاء کابینه مسئولیت ندارد اما سایر خدایان که مأمورند و اعضاء کابینه اویند در برابر او مسئولیت دارند. قرآن مجید می خواهد این عقیده مشرکین را تخطئه کند ولی مفسرین همین عقیده شرک را به خدا نسبت داده اند و سپس به توجیه آن پرداخته اند.

نمونه دیگر

یک نمونه دیگر آیه ٩ از سوره ابراهیم است که می گوید : «جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیناتِ فَرَدُّوا أَیدِیهُمْ فی أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا کفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفی شَک مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَیهِ مُریبٍ» در این آیه مفسرین درمانده اند که چرا و چگونه و چه کسانی دست ها را در دهان برده اند و با توجه به ارجاع ضمیر، رقم احتمالات را به چهار احتمال بالا برده اند در صورتی که واقعیت از کل این احتمالات خارج و به دور است. آیه مزبور می خواهد تذکر بدهد که گاهی رسولان خدا به سراغ اراذل و اوباش جامعه می رفته اند، باشد که در جمع آنان کسی باشد که راه خدا را بجوید و پاسخ مثبت بدهد ولی آنان به رسم معهود جاهلان دست های خود را یکی بعد از دیگری به دهان می برده اند و با سوت کشیدن و شیشکی بستن و غیه کشیدن به دعوت انبیا پاسخ رد می داده اند و آنان را به استهزاء می گرفته اند.

در واقع آنان به دعوت انبیا پاسخ زبانی نداده اند بلکه قرآن مجید با جمله «فَرَدُّوا أَیدِیهُمْ فی أَفْواهِهِم» به پاسخ جاهلانه آنان اشارت می کند و سپس با زبان ادب کار جاهلانه آنان را تفسیر می کند.

سوره انفال در قرآن

چند نمونه دیگر در سوره انفال به چشم می خورد. سوره انفال بعد از جنگ احد نازل شده است تا میان جنگ بدر که مسلمین پیروز شدند و میان جنگ احد که مسلمین شکست خوردند مقایسه ای به عمل آورد و علل پیروزی و علل شکست را روشن سازد ولی مفسرین تصور کرده اند که این سوره بعد از جنگ بدر نازل شده است و لذا در اغلب آیات آن به اختلاف و پراکنده گوئی مبتلا شده اند. در اوّلین آیه منظور از کلمه «انفال» بازمانده اموال مشرکین است که قسمتی از باروبنه خود را رها کردند تا سبکتر راه مراجعت در پیش بگیرند

ولی مفسرین تصور کرده اند که منظور از انفال غنائم جنگ بدر است و سپس به توجیه آن پرداخته اند. در آیه ۵ که می گوید: «کما أَخْرَجَک رَبُّک مِنْ بَیتِک بِال حَقِّ وَ إِنَّ فَریقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَکارِهُون» منظور آیه خروج از مدینه برای دفاع در جنگ احد است ولی مفسرین تصور کرده اند که منظور آیه خروج از مدینه برای جنگ بدر است و چون با متن آیات قرآن منطبق نمی شود به توجیه آن پرداخته اند. از این نمونه اشتباهات در سوره های قرآنی خصوصاً سوره انفال فراوان است.

ترجمه معانی القرآن

به هر حال ترجمه ای را که اینک از نظر خوانندگان می گذرانم بعد از چهل سال مطالعه مداوم و مراجعه به تاریخ صحیح و الهام گرفتن از احادیث صحیح اهل بیت به این صورتی که ملاحظه می شود پرداخته ام و تفسیر ساده آن را با ترجمه قرآن هماهنگ و یک زبان آورده ام، باشد که با آرامش خاطر مطالعه آن دنبال شود و کسی در فهم مطلب در جا نزند و عقبگرد نکند تا پرانتزها را پیدا کند.

نویسنده، ایمان واثق دارد که از الهامات الهی برخوردار بوده است و لذا امید می برد که پروردگار عزت این ترجمه را بپروراند و همگان را از مطالعه آن بهره مند سازد. آنچه ممکن است باقی و برجا مانده باشد دریافت کامل از مسائل موضوعی قرآن است که قهرا از مطالعه این ترجمه و تفسیر ساده میسر نخواهد بود مگر برای آن عده معدودی که درس آن را سال ها پیش، از زبان مؤلف شنیده و دریافت کرده اند و یا با رساله های معجزه قرآن، بدا و رجعت، ارث و ربا، هفت آسمان که بعد از تدریس و تدوین به چاپ رسیده است آشنائی پیدا کرده باشند.

کارهای آینده

از جمله مسائل موضوعی، پرداخت زندگی انبیاء است که به صورت ذیل این ترجمه منتشر خواهد شد و جزوه های دانشگاهی آن هم اکنون آماده است. قسمت رستاخیز  با آن که سالها پیش تدریس و تدوین شده است  در اثر مشکلات فنّی به چاپ و نشر آن توفیقی حاصل نشد و این آرزوی مؤلف است که مسئله رستاخیز را بر اساس دریافت خود گرچه به صورت یک مکتب و فکر و یا یک نوع برداشت تلقی شود ضمن تدریس عمومی مطرح کند و یا با کمک نقاشان ماهر و استمداد از کامپیوتر صحنه های آن را از آغاز تا انجام به تصویر بکشد و اسناد قرآنی را در زیرنویس صحنه ها و یا در آوای تلاوت قرآن بگنجاند، باشد که مسلمین بلکه عموم انسانیت را وسیله اخطار و انذار باشد.

المُحتَجُّ بکتاب الله عَلَی الناصب

محمدباقر بهبودی

تهران، نهم آذرماه ۱۳۶۸ هجری شمسی