در بخش قبلی موضوعات مربوط به یهودیان طرح شده بود و اینک در آیات ۳۴ تا ۶۰ سوره آل عمران، موضوعاتی درباره و در خطاب به مسیحیان طرح شده است.

(انَّ اللهَ اصْطَفَی آدم وَ نُوحا وَ الَ ابْرَاهِیمَ وَ آل عمران عَلَی الْعَالَمِینَ* ذُرِّیَّۀً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَ اللهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ) «۳۴».

پیش از این، رشته مسایلی مطرح شد که مربوط به امت یهود بود و اینک مسایل دیگری مطرح می شود که خطاب و یا تعریض آن به امت نصاری است. اصطفای آدم و نوح برای نسل کشی و انتخاب برتر است. چنان که در ذیل آیه ۲۶ سوره اعراف مطرح کرده ایم. لذا اصطفای آدم و نوح در کنار اصطفای آل ابراهیم و آل عمران قرار گرفته است.

اگر منظور قرآن اصطفای آدم و نوح برای رسالت می بود، باید نام آنان در کنار نام ابراهیم قرار می گرفت که سرور انبیاء است. حتّی بالاتر از آدم و نوح و همگان است. همچنین نام شخص موسی و شخص عیسی یاد می شد، نه ال ابراهیم و آل عمران. بنابراین اصطفای آدم و نوح به اعتبار این است که نسل آنان انتخاب شود تا بشر صالحی در جهان رشد یابد؛ و اصطفای آل ابراهیم و آل عمران به اعتبار این است که انبیا، اولیا، شهدا و صالحان از نسل آنان مبعوث شوند که برجسته ترین افراد بشرند. برای اولین بار و اخرین بار نام عمران در شمار برتران و نخبگان یاد می شود که مریم و عیسی از نسل اویند.

به تناسب همین انتخاب نطفه ها و ژن ها است که می گوید: (ذرِّیّۀً بعضها من بعض. و الله سمیع علیم). کلمه «ذرِّیّۀٌ» در اینجا بالاتفّاق به نصب قرائت شده است و معمول «اصطفی» است. این نیز گواهی می دهد که آن چه انتخاب و گزین شده است، ذریّه ای است که از حیث طهارت و نزاهت متّحد و یکپارچه اند. فاصله آخر آیه که می گوید: (و الله سمیع علیم) گواهی می دهد که دعای انبیا و اولیا در این انتخاب و اصطفا مؤثر بوده است.

اصطفای ذرّیۀ آدم به خاطر هبوط است که لازمه طبیعی آن بی مبالاتی در تولید و تناسل بود. اصطفای ذرّیۀ نوح به خاطر دعوت نوح است که گفت: (ربّ لا تذر علی الارض من الکافرین دیّارا. انّک آن تذرهم یضلّوا عبادک و لایلدوا الّا فاجرا کفّارا) که در سوره نوح، آیه های ۲۶ـ ۲۷ و سایر آیات دیگر مطرح شده است. لذا در پاسخ این دعا می گوید: (و لقد نادانا نوح فلنعم المجیبون و نجّیناه و اهله من الکرب العظیم. و جعلنا ذرّیِّته هم الباقین) (صافات، ۷۵ـ۷۷).

اصطفای ذرّیه ابراهیم به خاطر دعای ابراهیم است که گفت: (ربّ اجعل هذا البلد امنا و اجنبنی و بَنِیَّ آن نعبد الاصنام) (ابراهیم، ۳۵)؛ و گفت: (ربّ اجعلنی مقیم الصّلاۀ و من ذرِّیّتی ربّنا و تقبّل دعاء) (ابراهیم، ۴۰)؛ و گفت: (ربّنا و اجعلنا مسلمین لک و من ذرِّیّتنا امّۀً مسلمۀً لک) (بقره، ۱۲۸). همچنین دعای معروف آن سرور که در سوره بقره، آیه ۱۲۴ مطرح شده است: (و اذ ابتلی ابراهیم ربُّه بکلمات فاتمهنَّ. قال انِّی جاعلک للناس اماما. قال: و من ذرِّیّتی. قال: لاینال عهدی الظالمین). این اصطفا همچنین از آن رو است که قرآن مجید از اجابت آن خبر می دهد و می گوید: (و جعلها کلمۀ باقیۀ فی عقبه لعلّهم یرجعون) (زخرف، ۲۸)؛ و گفت: (و لقد ارسلنا نوحا و ابراهیم و جعلنا فی ذرِّیِتهما النبوّۀ و الکتاب) (حدید، ۲۶). همچنین به صورت خصوصی تر گفت: (و وهبنا له اسحاق و یعقوب و جعلنا فی ذرِّیّته النبوّۀ و الکتاب) (عنکبوت، ۲۷). سراخر اصطفای ذریّۀ عمران به خاطر آن است که عیسی بدون پدر بود.

(اذْ قَالَتِ امْرَاۀُ عِمْرَانَ رَبِّ انِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّرا. فَتَقَبَّلْ مِنِّی انَّکَ انتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ). «۳۵».

می گویند پدر مریم بعد از انعقاد نطفه مریم به جوار حق رفت. خواه چنین باشد یا نباشد، نکته مهم آن است که مادر مریم جنین خود را وقف معبد و تقاضای پذیرش کرد. این می رساند که مادر نیز بعد از پدر بر فرزند خود ولایت دارد. این مساله در آیات دیگری نیز مطرح شده است. از  جمله آیه های ۱۸۹ و ۱۹۰ سوره اعراف است که می گوید: (هو الّذی خلقکم من نفس واحدۀ و جعل منها زوجها لیسکن الیها. فلمّا تغشّاها حملت حملا خفیفا قرَّت به فلمّا اثقلت دعوا الله لئن اتیتنا صالحا لنکوننَّ من الشّاکرین. فلمّا اتاهما صالحا جعلا له شرکاء فیما اتاهما فتعالی الله عمّا یشرکون).

در این دو آیه: هم در تقاضای فرزند و هم در پذیرش تقاضا؛ ایتای فرزند، یعنی دادن فرزند به هر دو منسوب شده است. چنان که در آیه های ۴۹ و ۵۰ سوره شوری می گوید: (لله ملک السّموات و الارض یخلق ما یشاء یهب لمن یشاء اناثا و یهب لمن یشاء الذّکور او یزوِّجهم  ذُکرانا و اناثا) که ابتدا ملکیت آسمان ها و زمین را ویژه خدا می داند؛ و بعد خلقت بشر را به ذات اقدس او نسبت می دهد. سپس برخی از آن مخلوق ها را که فرزند باشد، به پدر و مادر موهبت می نماید و لازمه این موهبت ولایت بر فرزند است.

کلمه «تحریر» در عرف عرب به معنای ازادی است. ولی از قرائن آیه برمی اید که در عرف شریعت ابراهیم و نسل بنی اسرائیل، تحریر عبارت از ازاد کردن فرزند از قید ولایت و ملکیّت است که مجدّدا به ملکیّت و ولایت الله دراید. طبیعی است که اگر پدر زنده نباشد، مادر می تواند فرزند خود را تحریر کند؛ و اگر پدر زنده باشد و مادر فرزند خود را تحریر کند و پدر رضایت بدهد، تحریر آن فرزند قطعی خواهد بود.

(فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ انِّی وَضَعْتُهَا انثَی وَ اللهُ اعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَ لَیْسَ الذَّکَرُ کَالْانثَی وَ انِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَمَ وَ انِّی اعیِذُهَا بِکَ وَ ذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ) «۳۶».

تا آن تاریخ متداول نبود که زنان در کار خدمات معبد وقف عبادت شوند. لذا مادر مریم از پذیرش نذر خود ناامید شد؛ و فقط تقاضا کرد که پروردگارا دخترم را و نسل او را از شرّ شیطان در پناه خود بدار. ولی با مذاکراتی که صوت گرفت و رؤیائی که زکریا و اولیای معبد مشاهده کردند، خداوند برای اولین بار، دختری را به عنوان راهبه و قانته معبد پذیرفت.

جمله های (و الله اعلم بما وضعت و لیس الذکر کالانثی)، هر دو، معترضه واقع شده اند و خارج از داستان مریم و مادرش برای مسلمانان متذکر شده اند؛ نه برای مریم. وگرنه مادر مریم می فهمید که نذر او پذیرفته است و نمی گفت: «من دخترم را و نسل او را به تو پناه می دهم». جمله دوم به همان معنای ظاهری آن است نه آنکه تشبیه معکوس باشد. یعنی خداوند می خواست که پیامبری بدون پدر بیافریند؛ وگرنه فرزند عمران را پسر می آفرید و به پیامبری ـ چنان که قبلا وعده فرموده بودـ مبعوث می کرد؛ و لذا هیچ پسری نمی توانست جای مریم را بگیرد.

(فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وانبَتَهَا نَبَاتا حَسَنا).

فاء برای تفریع است و نمی تواند بر جمله های قبلی: (انِّی وضعتها انثی)، (انِّی سمّیتها مریم) و (انِّی اعیذها بک) متفرّع شود؛ زیرا جای تفریع ندارد. بر جمله سابق الذکر هم که در ایّام آبستنی گفت: (انِّی نذرتُ لکَ ما فی بطنی محرَّرا فتقبّل منِّی) متفرع نیست؛ زیرا با تولد مریم، تصوّرهای مادرش از بین رفت. وی با خود فکر می کرد که نذر او پذیرفته نشده است و باید او را بزرگ کند؛ و دست اخر به شوهر بدهد. بنابراین باید جمله ای در تقدیر باشد که بتواند تکیه گاه این تفریع باشد.

شاهد دیگر، آیه ۴۵ همین سوره است که شرح آن خواهد آمد و می گوید: «کاهنان معبد درباره پذیرش مریم و سپس درباره حضانت و کفالت او به رقابت پرداختند»؛ زیرا از پذیرش او مطمئن شده بودند. در حالی که پذیرش مریم برخلاف موازین بود.

(وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا).

یعنی بعد از قرعه کشی، قرعه به نام زکریا برآمد که شوهرخاله مریم بود.

(کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقا قَالَ یَا مَرْیَمُ انِّی لَکِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللهِ ان اللهَ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ) «۳۷».

ظاهرا نازل کردن روزی های بهشتی به خاطر آن بوده است که گوشت و خون او با آب حیات بهشتی توان لازم را بدست آورد و بتواند نطفه عیسی را به تنهائی بپروراند.

(هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّۀً انَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ) «۳۸».

تعبیر «هنالک» یک تعبیر عرفی است که ظرف مکان را به جای ظرف زمان به کار می برند. یعنی اینجا بود که زکریا طمع بست و دعا کرد تا خداوند عزّت از آن دختری که از همسر مرحوم خود دارد و به خاندان یعقوب شوهر داده است، نوه ای پسر عطا کند که بتواند ولیّ او باشد و میراث او را منحصرا صاحب شود تا میراث او به دست برادران و برادرزادگان ناصالح او تاراج نگردد.

در کیش یهود، دختری که به خانه شوهر رفته باشد، ارث نمی برد. همسر و یا همسران متوفّی هم ارث نمی برند؛ خواه صاحب فرزند باشند یا نباشند. ولی در آئین الهی پسر به جای مادر می نشیند و می تواند ارث او را صاحب شود. این قاعده ای کلی است که عنوان «اقربین» باعث می شود که فرزند، جای پدر و مادر خود را بگیرد و اگر پدر و مادر او به علت مرگ و یا به علت دیگری از ارث متوفّی محرومند، فرزند جای پدر و مادر خود را بگیرد. آوردن کلمه «ذرِّیّۀ» نیز شاهد این معنی است.

سرّ این تداعی آن است که زکریا از حاضر شدن مائده بهشتی برای مریم، چنین نتیجه گرفت که ذات اقدس احدیت می خواهد وعده ای را که به عمران پدر مریم داده بود، در وجود مریم بپروراند: فرزندی که مرده را زنده کند، کور مادرزاد را بینا سازد و رسول بنی اسرائیل باشد (رک. صحیح کافی، رقم ۱۵۸).

با دیدن این ماجراها، زکریا ـ با این ارزو که بتواند مائده بهشتی را در اختیار دخترش بگذارد، تا صاحب فرزندی لایق و خداجو شود: هم میراث او را صاحب شود و هم میراث پدرش را که از خاندان یعقوب بود، صاحب شود و دست برادران و برادرزادگان او کوتاه شودـ به درگاه خدا دعا کرد.

(فَنَادَتْهُ الْمَلَائِکَۀُ وَ هُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ آن اللهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَی مُصَدِّقا بِکَلِمَۀٍ مِنَ اللهِ وَ سَیِّدا وَ حَصُورا وَ نَبِیّا مِنَ الصَّالِحِینَ) «۳۹».

براساس آیه کریمه (اذ نادی ربّه نداء خفیّا) (مریم، ۲) دعای زکریا در اطاق دربسته محراب به صورت ندا و فریاد استغاثه بود. زیرا منظور از محراب، محراب متداول عصر اسلامی نیست که از عهد معاویه برقرار شد تا محافظ جان امام جماعت باشد. منظور از محراب اطاقکی کوچک بود که مرتفع تر از صحن معابد می ساختند و به وسیله نردبان به آن وارد می شدند و بعدا نردبان را بالا می کشیدند. چنان که در مورد مریم گذشت: (کلمّا دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انّی لک هذا). سؤال از این جهت بود که نردبان به وسیله مریم از بالا به پائین می افتاد و کسی دیگر نمی توانست به محراب او داخل شود تا برای او هدیه ای ببرد.

به همین علت بود که وقتی مخاصمان، گرداگرد داود را گرفتند با آن که در محراب شخصی خود بود، به فزع درامد و تصور کرد که قصد سوئی دارند که بدون نردبان ـ و قهرا بی اجازه ـ بالا آمده اند. چنانکه در قرآن مجید می گوید: (و هل اتاک نبا الخصم اذ تسوَّروا المحراب. اذ دخلوا علی داود ففزع منهم. قالوا لاتخف) (ص،۲۱-۲۲). بنابراین تناقضی نیست که قرآن می گوید: (اذ نادی ربّه نداء خفیّا). یعنی با آن که زکریا در قنوت نماز خود با صدای بلند استغاثه و تقاضای وارث لایق کرد، فریاد دعا و استغاثه او به گوش کسی نرسید و مخفی ماند.

در مقابل ندای او، فرشته ها نیز به صورت ندا، به او پاسخ دادند. یعنی اوای آنان در گوش زکریا طنین می افکند؛ گویا که از ناحیه ای دور با او سخن می گویند. فرشتگان در پاسخی که به زکریا دادند، متعرّض ذرّیّه و وراثت از خاندان یعقوب نشدند. لذا زکریا از نوید فرشتگان نتیجه گرفت که خداوند به شخص او پسری عطا خواهد کرد، که عیسی را تایید کند، سرور قوم بنی اسرائیل باشد و از عشرت و معاشرت با زنان ـ مانند عیسی ـ خودداری کند.

در واقع فرشتگان به خواسته زکریا جواب مثبت دادند؛ اما نه به آن صورتی که زکریا در ذهن خود نقش آن را مصوّر کرده بود. بلکه با تجدید مطلع، او را به فرزندی از صلب خودش و رحم همسرش بشارت دادند؛ تا میلاد آن فرزند مصدّق و تایید کننده میلاد عیسی بدون پدر باشد، مانند عیسی سروری کند، از زنان دوری گزیند و نطفه او از نطفه صالحان باشد: از آن نطفه هائی که فطرتا سالم و صالح باشند؛ و یا افرادی که در نوبت قبلی در شمار صالحان بوده اند. چنان که در آیه ۹ سوره عنکبوت می گوید: (و الّذین امنوا و عملوا الصالحات لندخلنّهم فی الصالحین).

(قَالَ رَبِّ انِّی لِی غُلَامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَاتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذلِکَ اللهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ) «۴۰».

«کذلک» یعنی با همین وضع و موقعیت موجود که تو پیر و فرتوتی و همسرت نازا است. خداوند آنچه را بخواهد با مشیّت خود ایجاد می کند.

(قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی ایَۀً قَالَ ایَتُکَ الَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَۀَ ایِّامٍ الَّا رَمْزَا وَ اذْکُر رَبَّکَ کَثِیرا وَ سَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَ الابْکَارِ) «۴۱».

درخواست آیت و نشانه برای آن است که بداند در چه تاریخی می تواند صاحب نطفه هایی زنده و شاداب شود؛ نه آنکه در اصل موهبت فرزند دچار تردید شده باشد و تقاضای معجزه داشته باشد.

منظور از رمز گفتن، همان اشاره و ایما است که در سوره مریم بدین صورت تعبیر شده است: (فخرج علی قومه من المحراب فاوحی الیهم آن سبّحوا بکرۀ و عشیّا). منظور از تسبیح در صبح و عصر، یعنی بعد از طلوع خورشید و قبل از غروب خورشید، نماز نافله است؛ نه نماز فریضه. این سُبحه و تسبیح در صدر اسلام تکلیف رسول خدا و مسلمانان نیز بوده است که می فرماید: (یا ایّها الّذین امنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبِّحوه بکرۀ و اصیلا) (احزاب، ۴۲).

(وَ اذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَۀُ یَا مَرْیَمُ آن اللهَ اصْطَفَاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ* یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینً) «۴۳».

اصطفای اول مربوط به نطفه است که نطفه مریم از میان سایر نطفه ها گزین شد، دست آخر از الودگی های ژن ها پاک گشت، به دنیا پا نهاد، از میان زنان جهان نیز گزین شد و بر همگان امتیاز یافت؛ تا آن حد که از جانب روح القدس خطاب شد و به او فرمود: برای پروردگارت با کمال اخلاص و علاقه اظهار اطاعت و فروتنی کن. برای پروردگارت نماز بخوان، سجده کن و نماز خود را به جماعت ادا کن.

در بحث نماز روشن شد که عبارت (ارکعوا مع الرّاکعین) به معنای جماعت است. از این آیه کریمه استنباط می شود که اگر ماموم در اطاق فوقانی باشد، می تواند به امام جماعتی که در صحن مسجد باشد، اقتدا کند. در ضمن معلوم می شود که زن نمی تواند در نماز جماعت مردان امام باشد و نه در نماز فریضه بانوان.

(ذلِکَ مِنْ انْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ الَیْکَ وَ مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ اذْ یُلْقُونَ اقْلَامَهُمْ ایُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ وَ مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ اذْ یَخْتَصِمُونَ) «۴۴».

تعبیر (و ما کنت لدیهم) دو نوبت تکرار شده است؛ آن هم در کنار هم. این می رساند که مساله مخاصمه با مساله رقابت در کفالت مریم از هم جداست. طبیعی است که پذیرش یک کاهنه در معبد به عنوان محرّر، سابقه قبلی نداشته است و لذا اولین مساله باید اجازه ورود مریم به معبد باشد که در این باب مخاصمه کرده اند. این مخاصمه به هر صورتی که بوده است، چنان که قبلا اشاره شد، با قرعه و یا با رؤیای کاهنان، رای به پذیرش مریم داده اند. اما از جایی که یک کاهنه نمی توانسته است با سایران بجوشد و معاشرت کند، برای کفالت امور مریم به رقابت پرداخته اند و سراخر قرعه کفالت به نام زکریا برامده است که شوهرخاله مریم بوده است.

اصابت این قرعه یادآور این نکته است که خاله به منزله مادر است و شوهرخاله به منزله ناپدری که حق کفالت و حضانت با او است. چنان که در آیه ۲۳ سوره نساء می گوید: (و ربائبکم الّتی فی حجورکم).

(اذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَۀُ یَا مَرْیَمُ آن اللهَ یُبَشِّرُکَ بِکَلِمَۀٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیها فِی الدُّنْیَا وَ الاخِرَۀِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِِینَ* وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلا وَ مِنَ الصَّالِحِینَ) «۴۶».

چنان که در موارد عدیده اشاره شده است، مسیح برگردان ماشیح است که به معنای جلال الهی است و در وجود عیسی متجلّی شده است؛ چنان که حشمت در وجود سلیمان. (کلمۀ من الله) و (کلمته القاها الی مریم) با حال اضافه و یا با قطع از اضافه و آوردن «من» تبعیضیّه، اشاره به نطفه عیسی دارد. البته تمام نطفه ها چنین هستند. ولی نطفه آدم در مرداب پروریده شد و نطفه عیسی در رحم مریم. در رحم مریم پروریدن نطفه و اختلاط ژن ها به صورت غیرتناسل انجام شده است. ولی نطفه سایران از راه تناسل و همراه با ژن های پدری، وارد رحم مادران می شود که عنایت خاصی را به همراه ندارد. تغییر از نطفه به «کلمه» به خاطر آن است که «کلمه» یعنی یک قطعه از وجود.

سایر جمله های آیه نیازی به توضیح ندارد. تنها جمله (و من الصّالحین) است که درست مشابه با آیه ۳۸ همین سوره است که درباره یحیی گفت: (و نبیّا من الصّالحین)؛ و یا ابراهیم خلیل در دعای خود گفت: (ربّ هب لی من الصّالحین) (صافات، ۱۰۰). خداوند نیز اباهیم را به میلاد اسماعیل بشارت داد و گفت: (بشّرناه بغلام حلیم). همچنین خداوند بعدها موهبت خود را تکرار نمود و گفت: (و بشّرناه باسحاق نبیّا من الصّالحین).

(قَالَتْ رَبِّ انَّی یَکُونُ لِی وَلَدٌ وَ لَمْیَمْسَسْنِی بَشَرٌ قَالَ کَذلِکِ اللهُ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ اذَا قَضَی امْرا فَانَّمَا یَقُولُ لَهُ کَن فَیَکُونُ) «۴۷».

در این آیه، خطاب مریم و پاسخی که دریافت می کند، با آیات قبلی همخوانی ندارد. این نشان می دهد که در آیات قبلی جمله (یا مریم آن الله یبشِّرک) چنان که در صدر آیه به صراحت یاد شده است، از سروش فرشتگان به سمع مریم رسیده است و جمله بعدی (و یکلِّم الناس فی المهد و کهلا و من الصّالحین)، با آوای دیگری از زبان روح القدس مسموع شده است. لذا مریم در پاسخ به سروش روح القدس می گوید: (ربّ انّی یکون لی ولد)؛ و او را با خطاب «ربِّ» خطاب می نماید. تفصیل بیشتر این مساله را در سوره مریم ملاحظه کنید.

(وَ یُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَۀَ وَ التَّورَاۀَ وَ الْانجِیلَ* وَ رَسُولا الَی بَنِی اسْرَائِیلَ انِّی قَدْ جِئْتُکُم بِایَۀٍ مِن رَبِّکُمْ اخْلُقُ لَکُم مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَۀِ الطَّیْرِ فَانفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرا بِاذْنِ اللهِ وَ ابْرِئُ الْاکْمَهَ وَ الْابْرَصَ وَ احْیِی الْمَوتَی بِاذْنِ اللهِ وَ انَبِّئُکُم بِمَا تَاکُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ آن فِی ذلِکَ لایَۀً لَکُمْ آن کُنتُم مُؤْمِنِینَ* وَ مُصَدِّقا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّورَاۀِ وَ لِاحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ وَ جِئْتُکُمْ بِایَۀٍ مِن رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اللهَ وَ اطِیعُونِ* آن اللهَ رَبِّی وَ رَبُّکُم فَاعْبُدُوهُ هذَا صِرَاطٌ مُستَقِیمٌ) «۵۱».

جمله (و یعلِّمه الکتاب و الحکمۀ و التوراۀ و الانجیل) دنباله کلام روح القدس است که با همان سبک و سیاق، ادامه یافته است. منظور از «کتاب» فرمان های قطعی و مکتوب الهی است که حتما باید به مرحله اجرا دراید. گرچه به وسیله ولیّ مکلف و بعد از مرگ او باشد. منظور از «حکمت» سنت گزاری احکام کتاب است که در قالب خاصی برنامه ریزی می شود؛ تا گمراهی به بار نیاید و تفرقه ارا در آن تاثیری نگذارد. این مساله در همه جای قرآن قطعی است و در این جا شاهد مسلّمی وجود دارد که می بینیم کتاب و حکمت در کنار تورات موسی و انجیل عیسی یاد شده است. لذا روشن است که منظور از کتاب و حکمت، نه تورات است و نه انجیل و نه قرآن. گرچه که تورات، انجیل و قرآن حاوی همان احکام کتاب باشد و برنامه های سنّت  را تنظیم کند.

جمله (و رسولا الی بنی اسرائیل) تا پایان چند آیه ای که مذکور شد، گویا دنباله کلام فرشتگان است که بعد از مکالمه روح القدس مجددا با همان سبک و سیاق قبلی دنبال شده است. یعنی جمله (و یعلِّمه الکتاب…) عطف بر جمله (و یکلِّم النّاس…) است. جمله (و رسولا الی بنی اسرائیل) نیز عطف بر جمله (وجیها فی الدُّنیا و الاخرۀ و من المقرَّبین) است.

آیات متعدّدی که مذکور افتاده است، هریک، آیت مستقلی نیست. بلکه کلّا مصادیقی از روح قدسی عیسی است که صورت می آفریند و جان می دهد. گر چه گِل باشد. کور مادرزاد را بینا می سازد و پوست مرده پیس را که موجب رِجاست است، حیات می بخشد. مرده را نیز به زندگی باز می گرداند و تمام این امور، با دمیدن روح قدسی در پیکر مجسمه، پیکر مرده، سلول های مرده چشم و سلول های مرده پوست است که یک نمونه مشکل آن را در جمله (فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله) ملاحظه می نمائید.

جمله (مصدِّقا لما بین یدیَّ من التوراۀ) افاده می کند که احکام تورات منسوخ نمی شود؛ زیرا احکام الهی بر پایه فطرت و طبیعت است. فطرت و طبیعت نیز هماره پردوام است و با تمدن و دانش بشری دگرگون نخواهد گشت. لذا در ادامه سخن می افزاید: (و لِاحِلَّ لکم بعض الّذی حرّم علیکم) یعنی تا آن چه به وسیله مفتیان یهود، تحریف و تبدیل شده است، مجددا به سنت های اصلی بازگردان شود.

(فَلَمَّا احَسَّ عِیسَی مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ انصَارِی الَی اللهِ. قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ انصَارُ اللهِ امَنَّا بِاللهِ وَ اشْهَدْ بَانَّا مُسْلِمُونَ* رَبَّنَا امَنَّا بِمَا انزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ…) «۵۳».

در سوره مائده آیه ۱۱۴ می گوید: (و اذ اوحیت الی الحواریّین آن امنوا بی و برسولی قالوا امنّا و اشهد بانّنا مسلمون). این آیه افاده می کند که حواریّان عیسی با اشاره پروردگار به او ایمان آورده اند؛ و چنان که مکرر یاد شد، در ابتدای بعثت که معارضه دشمنان در حدّ اعلی و جبهه ایمان ضعیف است و کمتر کسی شهامت دارد که ترس از دشمن را وانهد و به خواسته فکر و دل خود به جبهه ایمان بپیوندد، لذا ذات اقدس احدیّت با امداد غیبی، کسانی را مجهز می کند که جبهه ایمان را تقویت نمایند.

جمله (فلمّا احسَّ) با فاء تفریع آمده است و با وضوح کامل معلوم می کند که عیسی بن مریم بعد از رسیدن به سنّ کهولت که حدود سی و چند سالگی تا چهل سالگی است، دعوت رسمی خود را اشکار کرد. ولی با معارضه و نفی بنی اسرائیل مواجه و ناچار به ترک وطن گشت. وی مکتب سیّار خود را تشکیل داد، با شاگردان ویژه خود در ابادی ها، شهرها و دشت ها سفر می کرد و به تدریس و تربیت آنان مشغول بود.

با وجود این تحرک و این سیر و سفر دائم، یهودیان از تعقیب او باز ننشستند و درصدد حیله و نیرنگ برامدند. آنان می خواستند که حکم قتل او را به مرحله اجرا دراورند که خداوند عزّت او را نجات بخشید. چنان که در آیات بعدی به آن اشاره شده است:

(اذْ قَالَ اللهُ یَا عِیسَی انِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رَافِعُکَ الَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ جَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوقَ الَّذِینَ کَفَرُوا الَی یَومِ الْقِیَامَۀِ ثُمَّ الَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَاحْکُمُ بَیْنَکُمْ فِیمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ* فَامَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَاعَذِّبُهُمْ عَذَابا شَدِیدا فِی الدُّنْیَا وَ الْاخِرَۀِ وَ مَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ* وَ امَّا الَّذِینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ اجُورَهُمْ وَ اللهُ لَایُحِبُّ الظَّالِمِینَ) «۵۷».

کلمه «توفیۀ» به معنای دریافت به تمام و کمال است. ولی نصّ در توفیه جان و بدن نیست که با حال حیات زمینی یعنی جان و تن توفیه شده باشد. ولی این جمله که می گوید: (و مُطَهِّرُکَ من الّذین کفروا) یعنی تو را از دسترس کافران خارج می کنم که نتوانند تو را با قتل، اعدام، کشیدن به صلیب و ضرب و جرح الوده  و نیازمند تغسیل و تدفین کنند، گواه صادقی است که او را با جان و تن بالا بردند و از مرگ رهانیدند که بدن پاک بماند. زیرا هر کس که بمیرد بدن او از حال طهارت خارج خواهد شد.

در سوره نساء ذیل آیات ۱۵۶ تا ۱۵۸ شرحی وافی داده شده است که گواه حیات مادّی بدنی و جانی عیسی است؛ تا آن روز که از آسمان فرود آید و ماموریت خاصّ خود را که قتل مسیح دجّال است، به انجام برساند.

(ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الایَاتِ وَ الذِّکْرِ الْحَکِیمِ) «۵۸».

جمله (نتلوه علیک) جمله معترضه است. (من الایات) خبر «ذلک» است. یعنی این نکته از آیات الهی است و از یادواره های کارامد قرآن است. البته آن چه را بعد از این بر تو تلاوت می کنیم، نه آن چه را قبلا بر تو تلاوت کردیم. گرچه آن هم در شمار آیات الهی است.

(انَّ مَثَلَ عِیسَی عِندَ اللهِ کَمَثَلِ آدم خَلقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ* الْحَقُّ مِن رَبِّکَ فَلَاتَکُن مِنَ الْمُمْتَرِینَ) «۶۰».

این آیه کریمه جامع ترین، دقیق ترین و خلاصه ترین کلامی است که هم هویّت عیسی را روشن می کند و هم هویّت تمام انسان ها را که از صُلب پدران خود به دامن مادران خود نزول می نمایند.

قران مجید می گوید ما آدم را از خاک افریدیم. از سایر آیات قرآن روشن است که آن چه از خاک افریده شد، نطفه آدمی بود که از شیره گل چسبان سیاه بدبو افریده شد. همه نطفه ها را افریدند، صورت آدمی دادند و اینک به انتظارند که گروه گروه وارد عرصه حیات زمینی شوند (برای شرح بیشتر رک. نگاهی به تاریخ انبیا در قرآن، ۸ـ۱۰).

نطفه آدمی خواه نطفه آدم ابوالبشر باشد و یا نطفه همسرش حوا و یا نطفه عیسی باشد و یا نطفه مادرش مریم، اصالت انسانی دارند و در شمار «کلمات الله»اند. آن کلماتی که قرآن مجید می گوید: (و لو آن ما فی الارض من شجرۀ اقلام و البحر یمدُّه من بعده سبعۀ ابحر ما نفدت کلمات الله) (لقمان، ۲۷).

این کلمه و این نطفه را اگر در جای مناسب کشت دهند، پرورش می یابد و می بالد. خواه مانند نسل اولیّه بشر که بعد از آدم ابوالبشر از دل مرداب برخاستند؛ و یا مانند تمام افراد بشر که روز رستاخیز از دل مرداب خشکیده زمین برمی خیزند؛ و یا مانند نسل های دوم و سوم تا نسل حاضر که از صلب پدران و رحم مادران خود برون می شوند؛ و یا مانند نطفه عیسی که بدون پدر از رحم مریم برون شد؛ و یا مانند اسحاق بن ابراهیم که از صلب پدری سالخورده و از کار افتاده و رحم سالخورده مادری چون ساره پا به عرصه حیات نهاد؛ و یا مانند یحیی بن زکریا که خاطره اسحاق، ابراهیم و ساره را تجدید کرد؛ و یا مانند فرزندان ایّوب که دوباره از صلب ایوب به دنیا امدند و رجعت نطفه ها را به تصویر کشیدند.

بنابراین هویت هر انسانی در نطفه او نهفته است. همه نطفه ها از حیث آفرینش با هم برابرند؛ گرچه برخی نطفه ها به هنگام آفرینش و پرورش در مرداب، از الودگی مبرّا ماندند؛ و برخی کمتر و یا بیشتر الوده شدند و باید در عرصه حیات زمینی با به کار بستن دستورات مذهبی، الودگی خود را بزدایند؛ و یا بمانند تا در کره دوزخ، الودگی از جان آنان زدوده شود.

این است آن نکته ای که قرآن مجید به نام ایت و یادواره کارامد در این آیه کوتاه رقم زده است و هر شبهه ای را در هر زمینه  که باشد، برطرف می سازد. لذا است که می فرماید: (الحُّقُ من ربّک فلاتکن من المُمترین). یعنی آن چه گفتیم و خلاصه کردیم، حقیقتی بود که با یک تمثیل به تصویر کشیدیم؛ مبادا که مانند سایر شکّاکان به شک و تردید اندر بمانی و از این که هویّت عیسی را «کلمۀ الله» خواندیم، حلول و اتحاد را در آفرینش عیسی و یا دیگران تایید کنی.