این نوشتار به موضوع سرنوشت و تغییر سرنوشت در قرآن کریم می پردازد و بر گرفته از مقاله ای است که تحت عنوان بداء و سرنوشت، همراه با مقاله ای دیگر در باب جبر و اختیار از استاد بهبودی در سال ۱۳۵۳ به چاپ رسیده است. این مقاله با اصلاحاتی سپس در کتاب معارف قرآنی منتشر گردید.

سرنوشت و بداء

از جمله معارف دینی مسأله «سرنوشت» و «بدا» می باشد. «سرنوشت» یعنی مقدراتی که قبلاً پیش بینی شده و در لوح محفوظ ثبت است. «بدا» یعنی تجدید نظر در مقدرات لوح محفوظ که نانوشته ای نوشته شود و یا نوشته ای پاک و زدوده گردد.

«لوح محفوظ» را «دفتر سرنوشت» هم می خوانند. «دفتر سرنوشت» تا حدی مورد قبول همگان است، اما عقیده ی «بدا» از ویژگی های مکتب تشیع است.

چنان که در متن این رساله خواهیم خواند، قرآن مجید درباره «بدا» صراحت کامل دارد. از آن صریح تر روایات اهل بیت پیامبر است که موضوع بدا را تأیید کرده اند و در انتشار آن کوشیده اند. شیعیان صدر اول به پیروی از اهل بیت پیامبر، در انتشار عقیده «بدا» سهم فراوانی دارند. در اثر همین تأیید و حمایت بود که مسأله «بدا» در شمار مسلّم های مذهب شیعه قرار گرفت.

تغییر سرنوشت از نظر اهل سنت

موقعی که دانشمندان اهل سنت از موضوع «بدا» باخبر شدند، در مقام اعتراض و اشکال برآمدند. آنان گفتند:

«اگر عقیده بدا را بپذیریم، باید معتقد شویم که خداوند در اتخاذ تصمیم اول دچار لغزش و اشتباه شده است که اینک با حک و اصلاح، تصمیم خود را تغییر می دهد»

این اشکال در نظر برخی از دانشمندان اهل تشیع نیز تقویت شد و در نتیجه با اهل سنت همگام شدند. اما به خاطر شهرت و قاطعیت «بدا»، ناچار شدند که لفظ آن را باقی بگذارند؛ اما معنی آن را تحریف کردند.

اشتباه اصلی در این است که حقایق قرآنی را دقیقاً برآورد نکرده اند و در نتیجه ناچار شده اند که حقایق را تحریف کنند. به این صورت که لفظ را بپذیرند، اما معنی اصیل آن لفظ را با معنی دیگری تبدیل و تعویض کنند. این عمل همان خیانتی است که به عنوان «تفسیر به رأی» مشهور شده است.

روح قدسی

نکته اصلی در این است که قرآن مجید مکتب وحی و اداره عالم خلق و امر را در کف اختیار جبرئیل می داند. جبرئیل یک کلمه عبری است و از ادیان پیشین بر جای مانده است. معادل این کلمه در عربی روح القدس است. روح القدس یعنی موجی از عالم قدس ربوبی که در عالم طبیعت اختیارات تامه دارد. این موج قدسی در وجود هر موجودی نفوذ دارد، آن چه در قرآن مجید از مظاهر قدرت، حیات، علم و اراده الهی سخن به میان آمده است، ناظر به همین روح قدسی است.

اگر قرآن مجید به صراحت می گوید: «خداوند بعد از آفرینش آسمان ها و زمین، بر عرش خود مستقر گشت»، ناظر به همین مظهر ذات ربوبی است. اگر قرآن مجید در آیات فراوانی صراحت دارد که «خدا را در بهشت می توان دید»، منظور قرآن دیدن همین روح قدسی است که جلوه گاه اقدس ربوبی می باشد. اگر قرآن مجید می گوید که «رسول ما محمد (ص) پروردگار خود را با چشم دید»، منظور قرآن همین نیروی قدسی است. اگر رسول خدا می گوید «شما پروردگارتان را در بهشت خواهید دید، آن چنان که ماه شب چهاردهم را می بینید» (صحیح البخاری، کتاب توحید، حدیث ۲۴؛ صحیح المسلم، حدیث ۶۳۳)، منظور قرآن همین پرورش دهنده کائنات است.

مظهر الوهیت

اگر قرآن مجید می گوید که «خداوند می خواهد شما را بیازماید؛ تا راستگویان از دروغگویان ممتاز شوند»، منظور قرآن همین مظهر الوهیت است که در آزمون بشریت فعّال ما یشاء است. اگر قرآن مجید می گوید: «ما در برابر اعمال بشریت واکنش داریم و لذا ممکن است در تصمیم های خود تجدیدنظر کنیم»، گوینده سخن همین نیروی عظیم قدسی است. از این گونه حقایق در قرآن مجید فراوان است که جاهلانه آن ها را توجیه کرده اند، در حالی که باید عقل و دانش خود را توجیه می کردند.

آیا در این آیه قرآن نمی اندیشند که با قید سوگندهای استوار می گوید:

«اِنّه لَقَولُ رسولٍ کَریمٍ. ذِی قوّهٍ عندَ ذِی العَرشِ مَکینٍ مُطاعٍ ثَمَّ اَمینٍ»

یعنی: «این قرآن همانا سخن پیامداری والا است. آن که صاحب قدرتی شگرف است و در پیشگاه صاحب عرش، جایگاهی بلند دارد. صاحب فرمان است و اختیار کامل دارد»

بنابراین، منطق قرآن منطق جبرئیل است و این جبرئیل است که سرنوشت کائنات را در ماکت جهان طبیعت (لوح محفوظ) در اختیار فرشته ها گذارده؛ تا مراتب سرنوشت را مو به مو به مرحله اجرا درآورند. این جبرئیل است که در تصمیم های خود تجدیدنظر می کند تا بندگان خدا را با سلاح بیم و امید (خوف و رجا) مجهز سازد و هرچه بیشتر رابطه میان خلق و خالق را استوارتر نماید. این طرح جالب در رهبری و این ایدئولوژی فطری و طبیعی، همه ساله در شب های قدر تجلی می کند و جلوه شب های قدر تنها در مجامع شیعیان اهل بیت مشهود است.

درود فراوان بر اهل بیت پیامبر که حقایق قرآن را بی پرده انتشار دادند و خیانت دشمنان قرآن را بر ملا فرمودند.

سرنوشت

اعتقاد به «سرنوشت» در میان همه ملت ها شیوع دارد. این اعتقاد از راه تجربه در روح و فکر آنان رسوخ کرده است، قرآن مجید نیز مسأله «سرنوشت» را تأیید می کند و دست تقدیر و سرنوشت را بر تمام کائنات، حاکم و نافذ می داند. بر اساس منطق قرآن، سرنوشت بشریت از کائنات جدا است. سرنوشت کائنات برای یک دوره طولانی و ممتد تنظیم می شود و تا پایان دوره دستخوش دگرگونی و تحول نخواهد گشت. اما سرنوشت بشریت برای یک دوره زمانی تنظیم خواهد شد و از این رو همیشه و لااقل سالی یک بار دستخوش بدا و تحویل خواهد گشت.

منطق قرآن بر این پایه استوار شده است که هدف آفرینش، پرورش و آزمون بشریت است. بنابراین، سازمان منظومه شمسی در حکم دانشگاه است و کره زمین در حکم کلاس تربیت است و برنامه کلاس، در زمینه صحت و مرض، اغتشاش و امنیت، دولت و مسکنت و مانند آن و خلاصه خوش بختی و تیره بختی در زندگی مادی خواهد بود. روی این میزان است که سرنوشت منظومه شمسی تا پایان دوره دانشگاه ثابت است و باز روی همین میزان است که سرنوشت انسان ها و ملت ها در حال دگرگونی و تغییر خواهد بود تا با سیر صعودی و نزولی آنان متناسب باشد.

سرنوشت مرگ و زندگی

از جمله مسایل، مسأله مرگ و زندگی است. قرآن مجید در سوره انعام می گوید:

«هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ»

یعنی: «اوست که شما را از گل آفرید سپس نافرمانی بر قلم قضا صادر کرد برای مرگ شما با سرآمدی معین و عمری مقدر و نمودار آن را به فرشتگان سپرد و سرآمدی قطعی و مقدر که نزد او برجا ماند، و اینک شما در نقش تربیتی او به شبهه و شک اندرید»

انعام، ۲

اجل به معنای سرآمد عمر است. اجل قضایی، آن اجل مقدری است که در کتاب سرنوشت و لوح محفوظ به صورت ماکت آفرینش مشخص شده است. اجل مسمّی آن اجل مقدری است که در نزد خدا مکنون است و چه بسا با همان اجل مقدری که در کتاب سرنوشت به فرشتگان کارگزار ارایه می شود، متحد باشد.

عمر طولانی یا کوتاه در سرنوشت

قرآن مجید در سوره فاطر می گوید:

«وَمَا یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلا فِی کِتَابٍ. إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ»

«هیچ کس به عمری دراز و طولانی دست نمی یابد و نه با عمری کوتاه و زودرس دست از جهان نمی شوید، جز این که در کتاب سرنوشت او ثبت است. این کارها و برنامه ریزی ها بر خدا آسان است»

فاطر، ۱۱

دفتر سرنوشت قاطعیت کامل دارد، یعنی کاملاً بر اراده اشخاص حاکم است. قرآن مجید می گوید: اگر کسی بر خلاف سرنوشت، تصمیم به خودکشی بگیرد، موفق نخواهد شد؛ مگر آن که اراده این شخص با اراده خدا همگام شود؛ و یا این که از رخصت و اذن الهی بهره مند گردد. قرآن مجید در سوره آل عمران می گوید:

«وَ مَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتَابًا مُؤَجَّلا»

«ممکن نیست که هیچ جانداری راه مرگ در پیش گیرد، جز با رخصت پروردگار که امکانات خودکشی برای او در کتاب سرنوشت مسطور بوده باشد»

آل عمران، ۱۴۵

سرنوشت شهیدان

سرنوشت مرگ و زندگی در مورد قتل و شهادت هم جاری است. کسانی که در جنگ ها شرکت می کنند و به شهادت می رسند، در دفتر سرنوشت مشخص می شوند. قرآن مجید در موارد متعدد، این موضوع را گوشزد کرده است. از جمله درباره جنگ اُحد که برخی مسلمانان شهید شدند. به منظور دلداری مسلمانان و پاسخ به اعتراض ها و انتقادهای منافقان چنین می گوید:

«لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ»

«اگر شما در خانه ها می ماندید، آنان که کشته شدن بر پیشانی سرنوشتشان مکتوب بود، از میان خانه بیرون می شدند و به قتل گاه خود می شتافتند»

آل عمران، ۱۵۳

ماجرا از این قرار بود که مشرکان قریش با سپاهی عظیم عازم مدینه شدند تا انتقام جنگ بدر را از مسلمانان بگیرند. شورای جنگی اسلام تشکیل شد. رسول خدا و نیز جمعی از بزرگان انصار بر این رأی بودند که در شهر بمانند و حالت دفاعی بگیرند. جمعی دیگر به اضافه جوانان پرشور، خواهان مقابله علنی و خروج از شهر بودند. رسول خدا به خاطر رأی اکثریت، از شهر خارج شد تا از ورود مشرکان به مدینه مانع گردد.

تغییر سرنوشت جنگ احد

در این جنگ ابتدا مسلمانان پیروز شدند، اما موقعی که سرگرم جمع آوری غنائم گشتند، دشمنان قوای خود را جمع و جور کرده، از پشت حمله کردند. در نتیجه هم غنائم از دست مسلمانان خارج شد و هم شکست خوردند و هفتاد شهید از خود به جای نهادند.

بعد از مراجعت از پیکار، دشمنان اسلام علیه رسول خدا تبلیغ می کردند که اگر از شهر خارج نمی شد و حالت دفاعی می گرفت، دچار شکست و تلفات نمی شدیم. پاسخ قرآن به این تبلیغ های زهرآگین چنین بود که شهادت، سرنوشت محتوم و مسجلی دارد، حتی اگر شما مسلمانان حالت دفاعی به خود می گرفتید و از روی پشت بام با دشمن مقابل می شدید، این شهدا با شور و احساسات از پشت سنگرها بیرون می تاختند و تا قتل گاه خود می شتافتند. بنابراین شهادت باید مایه افتخار باشد، نه مایه تأسف و حسرت بازماندگان.

حوادث و سوانح زندگی و سرنوشت

سرنوشت مرگ و زندگی، در مورد حوادث و سوانح نیز جاری است. قرآن مجید در تأیید مسأله شهادت با لحنی شدیدتر، سرنوشت مرگ و زندگی را مشخص می کند. در سوره آل عمران می گوید:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَ قَالُوا لإخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُوا فِی الأرْضِ أَوْ کَانُوا غُزًّى: لَوْ کَانُوا عِنْدَنَا مَا مَاتُوا وَ مَا قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذَلِکَ حَسْرَهً فِی قُلُوبِهِمْ»

«ای مؤمنان، شما مانند کافران فکر نکنید. این منطق کافران است که می گویند: «اگر برادرم به جهاد نمی رفت، شهید نمی شد» و یا می گویند: «اگر فلانی به سفر نمی رفت، تصادف نمی کرد». این فکر کافران باید مایه حسرت و تأسف آن ها شود. آنان باید از جهالت خود رنج بکشند. اما شما بدانید که سرنوشت مرگ و زندگی قطعی است و ربطی به جهاد رفتن و یا مسافرت کردن ندارد. بنابراین از جنگ فرار نکنید و از سفر حق مهراسید که سرنوشت شما با فرار و ترس عوض نخواهد شد»

آل عمران، ۱۵۵

مسأله سرنوشت به همین موضوع مرگ و زندگی ختم نمی شود. بلکه همه مصائب زندگی را در بر می گیرد. قرآن مجید در سوره حدید می گوید:

«مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَهٍ فِی الأرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلا فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ. لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَ اللَّهُ لایُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»

«هر مصیبتی که در روی زمین رخ دهد و یا صدمه ای به جان شما وارد شود، از پیش در کتاب سرنوشت مقدر بوده است. این راز پشت پرده را از این جهت برملا کردیم، تا برای آن چه از دست می رود، حسرت و تأسف نخورید و در برابر شانس نعمت، شاد و سرمست نشوید. زیرا خداوند، مردم خودخواه و خودبین را دوست نمی دارد».

حدید، ۲۲

خطاب این آیه ویژه مؤمنان است.

ایمان به سرنوشت

چنان که آیه کریمه فوق اعلام می کند، ایمان به سرنوشت، مایه خونسردی در برابر حوادث روزگار خواهد بود. آنان که حقایق قرآن را می پذیرند، می دانند که عیش و نوش زندگی مقدر است. در اثر این اعتقاد، هیچگاه از موفقیت در زندگی مست و مغرور نمی شوند و بر دیگران فخر و افاده نمی فروشند. کسانی که به راز سرنوشت معتقدند، می دانند که مصیبت و ناکامی هم مقدر است. در اثر این اعتقاد هیچ وقت از شکست ها و ناکامی ها ناامید نمی گردند و صبر و آرامش خود را از دست نمی دهند.

در واقع، ایمان به سرنوشت، در سه مرحله جدی انسان را با ایدئولوژی صحیحی رهبری می کند:

  • اولاً: در موقع پیش آمد و رخداد حوادث، از یأس و ناامیدی مانع می شود؛ زیرا که آدمیزاده خود را مقصر نمی شناسد
  • ثانیاً: در هنگام پیروزی و کاموری مانع کبر و ناز می گردد؛ زیرا انسان می داند که بدون توفیق های غیبی، بر مشکلات زندگی پیروز نشده است
  • ثالثاً: در هنگام عزم سفر و تصمیم به کارهای مخاطره آمیز، شهامت کامل دارد؛ زیرا می داند که مرگ و زندگی مقدر و محتوم است و هیچ گاه به خاطر ترس از جان، کارهای مخاطره آمیز را ترک نخواهد کرد

سطح زندگی

موضوع دیگری که در کتاب سرنوشت مسجل می شود، مسأله سطح زندگی است. یعنی سطح زندگی و رفاه افراد بشر از حیث کلیات، در کتاب سرنوشت مشخص و مقدر می گردد؛ گرچه در جزئیات امر، تقدیری صورت نخواهد گرفت؛ تا هر کس با اراده شخصی خود برای تأمین معاش در زمینه های اقتصادی فعالیت کند. قرآن مجید در سوره زخرف ضمن یک بحث و مشاجره اعلام می کند که سطح زندگی با دست سرنوشت مقدر و معلوم شده است. متن آیه چنین است:

«… نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِیًّا …»

یعنی: «این ما بوده ایم که سطح زندگی را متفاوت تقسیم کرده ایم و برخی را در طبقه بالاتر قرار داده ایم، تا دیگران را در کارهای اقتصادی استخدام کنند»

زخرف، ۳۲

منظور آیه کریمه این است که ما خود، جامعه طبقاتی را به وجود آورده ایم، تا یک سیستم اقتصادی طبیعی بر افراد جامعه حاکم باشد و طبقات فقیرتر با میل و رغبت در خدمت طبقات بالاتر قرار گیرند. ضمناً حاضر بشوند برای بالا بردن سطح زندگی خود تن به کارهای پرمشقت بدهند و تحت فرمان و استخدام دیگران درآیند.

چنان که اشاره شد، انتخاب این سیستم اقتصادی در ضمن یک بحث و مشاجره اعلام شده است. شرح کامل این مشاجره با مسأله سرنوشت بی ارتباط است. در عین حال برای این که تفاهم بیشتری حاصل شود، قدری در حاشیه مطلب به بحث خود ادامه می دهیم.

بحث درباره سرنوشت و سطح زندگی:

این مباحثه در سوره زخرف ثبت شده است. متن آیات چنین است:

«وَ قَالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ. أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَهَ رَبِّکَ؟ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِیًّا وَ رَحْمَهُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ. وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً لَجَعَلْنَا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فَضَّهٍ وَ مَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ. وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَ سُرُرًا عَلَیْهَا یَتَّکِئُونَ. وَ زُخْرُفًا. وَ إِنْ کُلُّ ذَلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَ الآخِرَهُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ»

«مشرکان گفتند که می باید این قرآن بر دولتمند عظیمی از شهر مکه یا شهر طائف نازل می شد. آیا قریش رسالت الهی را میان این و آن تقسیم می کنند؟ این ما بوده ایم که ناز و نعمت را تقسیم کرده ایم و برخی را بر دیگری فزونی داده ایم تا جمعی در استخدام دیگران قرار گیرند؛ و البته کاربرد رسالت از انبوه درهم و دینار بهتر است.

اگر نه این بود که افراد بشر یک سره به سوی ماده پرستی می رفتند، دفتر سرنوشت را چنان تنظیم می کردیم که هر کس به رحمانیت خدا کافر باشد، از نعمت بیشتری بهره مند گردد تا آنجا که سقف خانه هایشان از نقره باشد، با پله هایی که از آن بالا روند و درهای متعدد و تخت ها که بر آن تکیه دهند؛ و زیورآلات دیگر هم. این ها همه فقط وسیله عیش دنیا است و عیش آخرت ویژه پرهیزگاران است».

زخرف، ۳۱ تا ۳۵

آیا ثروتمندان برگزیده خداوند هستند؟

اصل این مباحثه از این جا شروع می شود که مشرکان، ثروتمندان را برگزیدگان الهی می دانستند و بر اساس این منطق غلط، انتقاد می کردند که اگر قرار باشد کسی برای رسالت الهی برگزیده شود، قهراً بایستی دولتمندترین افراد باشد. می گفتند: اگر خدا خواسته باشد که در این منطقه پیامبری برگزیند، این پیامبر یا وَلیدبن مُغِیره مخزومی خواهد بود که دولتمندترین افراد شهر مکه است و یا عُروه بن مَسعود ثقفی خواهد بود که دولتمندترین افراد شهر طائف است.

پس محمد نمی تواند برگزیده خدا باشد؛ زیرا در کودکی یتیم شده و اینک هم دولت و مکنتی ندارد. قرآن مجید در پاسخ این فکر و پندار غلط، می گوید: درست است که جامعه طبقاتی با دست قدرت حق به وجود آمده و سطح زندگی فرد و جامعه طبقاتی بر اساس دفتر سرنوشت مقدر می شود، اما پیدایش این تفاوت بر اساس شایستگی معنوی و عنایت خداوندی نیست تا بگویند هرکه دولتمندتر باشد، بیشتر برگزیده خدا خواهد بود.

تفاوت افراد مردم از حیث سطح زندگی، فقط و فقط به منظور ایجاد یک سیستم اقتصادی طبیعی است، تا افراد طبقه پایین تر با میل و رغبت، در خدمت طبقات بالاتر قرار بگیرند و برای تأمین معاش و بهتر زیستن و بالا بردن سطح زندگی خود، از هیچگونه تلاشی دریغ نکنند. وگرنه چرخ اقتصاد جهان از کار می ماند و کسی حاضر نبود به کارهای پرمشتقت  تن دهد و تحت فرمان دیگران به کار مشغول شود.

برگزیدگان اصلی خداوند

در عین حال، باید دانست که برنامه رسالت کاربرد بیشتری دارد؛ زیرا بر پایه ایمان و منطق استوار شده و بهتر می تواند نیروی خلاقه مستضعفان را بسیج کند و یک اقتصاد سالم و انسانی را پی ریزی کند. در این صورت، لازم است که با به کار بستن برنامه رسالت، نیروی ایمان و منطق را بسیج کنی و با برنامه اختلاف طبقاتی و از جمله نیروی اقتصادی دولتمندان، به مبارزه برخیزی. پس چگونه ممکن بود که ما تو را یتیم نکنیم و در سلک مستضعفان جای ندهیم؟

اصولاً ثروت و دولت نمی تواند در پیشگاه ما ایجاد محبوبیت کند؛ زیرا قهراً و طبعاً مایه طغیان و ستمگری می شود؛ و طغیان و ستمگری مایه خشم و عذاب آخرت است. به خاطر همین بود که ما در نظر داشتیم فقط دشمنان خود را به ثروت و دولت برسانیم، تا بیشتر مستوجب عذاب و خشم ما بشوند؛ و تا آن حد ثروت و دولت را در اختیارشان بگذاریم که سقف خانه های خود را از نقره خام بریزند.

ولی به خاطر مصلحت عموم، این برنامه خود را اجرا نکردیم؛ زیرا اگر اکثریت محروم بدانند که دشمنی با حق صددرصد از حیث دنیا موفقیت می آورد، همگان به صفوف دشمنان حق می پیوستند و در نتیجه، هم از سعادت آخرت محروم می شدند و هم راه حق مسدود و مکتب انبیا تعطیل می گشت.

بداء یا تغییر سرنوشت

در فصل گذشته خواندیم که سرنوشت افراد بشر از حیث مرگ و زندگی و نیز از حیث سطح زندگی و معیشت، مقدر و مکتوب است. اینک باید بدانیم که این سرنوشت تا چه حد قاطعیت زمانی دارد و امکان تغییرات آن تا چه حد است؟ بر اساس منطق قرآن، سرنوشت افراد بشر در حدود کلیات تدوین می شود تا جبر مطلق پیش نیاید. از این مسأله در کتاب جبر و اختیار بحث مفصل و مشروحی آورده ام. ضمناً مراتب سرنوشت، به صورت فرمان صادر می شود؛ گرچه با مصلحت طرف همراه نباشد. لذا است که دستخوش «بدا» می شود و مورد حک و اصلاح قرار می گیرد.

قرآن مجید در سوره رعد می گوید:

«وَ مَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَهٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ. لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ. یَمْحُوا اللَّهُ مَا یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتَابِ»

«هیچ رسولی حق ندارد که معجزه ای به مردم ارایه دهد، مگر این که از خدا رخصت بیابد. اجل هر صاحب اجلی (خواه ملت ها باشند و یا افراد متفرقه)، در کتاب سرنوشت مسجل و مکتوب است. خداوند هر نوشته ای را که بخواهد، از دفتر سرنوشت محو می کند و هر آنچه بخواهد، در کتاب سرنوشت جدیداً ثبت می کند. نسخه اصلی آفرینش نزد او است»

رعد، ۳۸

این آیه کریمه در پاسخ اعتراض های مشرکان نازل شده است. آنان می گفتند: «یا معجزه ای بر طبق پیشنهاد ما بیاور تا ایمان بیاوریم، یا کیفر و عذابی که از آن دم می زنی و ما را تهدید می کنی، به مرحله اجرا بگذار».

پاسخ قرآن

قرآن مجید در پاسخ آنان می گوید: «رسول ما می تواند بر طبق پیشنهاد شما معجزه کند، اما رخصت نیافته است. او مجاز نیست که بدون اجازه و رخصت ما کاری انجام دهد. کیفر شما هم وقت معینی دارد که در کتاب سرنوشت ثبت است. این کیفر در موعد مقرر به مرحله اجرا گذارده خواهد شد، اما وقت مقرر آن قابل اعلام نیست؛ زیرا ممکن است دستخوش بدا شود و در اجرای آن تأخیر بیفتد».

چنان که ملاحظه می شود، در ضمن این مشاجره، هم دفتر سرنوشت تأیید شده است و هم مسأله بدا و حکّ و اصلاح سرنوشت مسجّل شده است. بنابراین می توان گفت که دفتر کائنات برای کارگزاران عالم خلقت تنظیم شده است، تا برنامه آفرینش و مقدرات را بدانند و به موقع، نوامیس طبیعت را به کار بگیرند. ممکن است که کارگزاران آفرینش، یعنی فرشتگان، عوامل خلقت را به سوی هدف بسیج کنند، ولی قبل از این که عوامل طبیعت به هدف برسند، با مشیت الهی خنثی شوند.

خنثی شدن عوامل، برنامه قبلی را به هم می زند و در نتیجه یا به کلی مقدرات سرنوشت اجرا نمی شود؛ یا این که با کیفیت دیگری اجرا می شود. خنثی شدن عوامل از ناحیه «ام الکتاب» صورت می گیرد. یعنی از همان ناحیه ای که عوامل اولیه به سوی هدف گسیل شد، عوامل دیگری بسیج می شود که بتواند عوامل قبلی را خنثی کند و سرنوشت مقدر را تغییر دهد.

ام الکتاب وتغییر سرنوشت

نسخه «ام الکتاب» در اختیار روح القدس است. روح القدس یعنی موجی از عالم قدس ربوبی که انرژی کیهان را تشکیل می دهد. این موج قدسی در پهنه کیهان فعال ما یشاء است و صاحب اختیار کامل. آنچه را بخواهد، محو می کند. مانند کوه طور که با موجی از تجلی درهم ریخت و به شن زاری وسیع مبدل گشت؛ و آنچه را بخواهد، به حال خود باقی می گذارد تا موقعی که هدف آفرینش تأمین شود. این همان منطق قرآن است که گفت:

«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ. ذِی قُوَّهٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ. مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ»

تکویر، ۱۹ تا ۲۱

در میان امت اسلامی، اهل سنت با این حک و اصلاح، یعنی با بدای در سرنوشت، مخالفت کرده اند. آنان روایت می کنند که:

«جَفَّ القَلَمُ بِما کانَ و بما یَکُونُ اِلی یَومِ القِیامهِ»

«قلم تقدیر گذشته و آینده جهان را تا روز قیامت برنگاشت و از کار ماند، مرکب بر نوک قلم خشکید»

نظیر این عقیده در میان یهودیان رواج کامل داشته است. معلوم می شود که عقیده اهل سنت و روایاتشان از روایات یهود مایه گرفته است.

قرآن مجید در سوره مائده می گوید:

«وَ قَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ. غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ»

«یهودیان گفتند: با تنظیم دفتر کائنات دست خدا بسته شد. بسته باد دست های ایشان و نفرین باد بر ایشان. دست های خدا گشاده و باز است و با کمال قدرت آنچه خواهد، از خزائن غیبی انفاق می کند».

مائده، ۶۴

تغییر سرنوشت و انگیزه عبادت خداوند

سرور شیعیان، امام صادق گفت:

«ما عُبد اللهُ بِشیءٍ مِثلَ ما عُبدَ بِالبَداءِ»

«اعتقاد به «بدا» بیشتر از هر اعتقاد دیگری مایه پرستش حق و انگیزه عبادت خدای یکتا است»

الکافی، ج۱، ص۱۴۶؛ نیز صحیح الکافی، حدیث ۵۳

منظور امام صادق آن است که اگر ما ایمان داشته باشیم که خداوند عزت هر لحظه ای که بخواهد، می تواند سرنوشت ما را تغییر بدهد، قهراً نسبت به ذات اقدس او حالت نیاز و تضرع خواهیم داشت و این بالاترین رابطه خلق و خالق است. انسان همیشه در پیچ و خم زندگی گرفتار است و در نتیجه نیازمند عنایات غیبی است.

با توجه به مسأله «بدا»، آن که در زندگی مرفه و آسوده خاطر است، به درگاه حق نیاز می برد که مبادا صحت او تبدیل به مرض شود و یا آسودگی و رفاه او تبدیل به اضطراب و محنت گردد. آن که در فقر و فاقه به سر می برد، دست تضرع به درگاه حق دراز می کند که دردهای بی درمان او را از خزانه غیب خود درمان سازد و آرامش خاطر او را فراهم کند.

شب قدر و موضوع تغییر سرنوشت

بهترین نمونه این راز و نیاز در شب های قدر متجلی می شود. شب قدر یعنی شب تقدیر. شب قدر یعنی شب سرنوشت که هر ساله در ماه مبارک رمضان تکرار می شود. در این شب، سرنوشت جهانیان برای یک سال دیگر تنظیم می شود. اگر اعمال نیک و بد مردم در طول سال گذشته، موجب شده باشد که سرنوشت آنان تغییر یابد، این تغییر در همین شب قدر صورت خواهد گرفت. در این شب فرخنده، امور قطعی و لازم الاجرا تعیین می شود: «فِیها یُفرقُ کُلُّ امرٍ حَکیمٍ» (دخان،۴).

در طول این شب، کارگزاران عالم طبیعت در معیت روح قدسی نازل می شوند و فرمان سرنوشت را ابلاغ می کنند؛ از این رو آوای درود و سلام در فضای منظومه شمسی طنین انداز است.

قرآن مجید در این باره یک سوره کوتاه نازل کرده است. در این سوره کوتاه، سه نوبت «لیله القدر» تکرار می شود. گویا هر کلمه نمودار یک شب خاص می باشد و در هر شب خاص، یک رشته از امور عالم وارسی می شود.

«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ. وَ مَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ. لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ. تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ. سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»

«همانا قرآن مجید را در شب قدر نازل کردیم. و چه میدانی که شب قدر کدام است؟ شب قدر از سی هزار شب بهتر است. در آن شب فرشتگان به همراه روح القدس فرود می آیند و فرمان های جدید را با خود می آورند. آن شب تا سپیده دم آوای درود و سلام از فضا شنیده خواهد شد».

سوره قدر

برخی از دیگر مقالات