این بخش از سوره بقره، در ادامه فصل قبلی، باز هم بخشی از مسایل روز مسلمانان و احکام اسلام طرح و پاسخ داده شده است. مسایلی مانند شرب خمر و قمار، انفاق، ازدواج و طلاق، مسایل بیوگان از جمله مسایلی است که در این قسمت به آنها اشاره شده است.

احکام اسلام: شراب و قمار

یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا…

۲۱۹

چنان که مکرر اشاره شد و می‌شود، قرآن مجید به تمامی و جمعاً بر قلب رسول خدا نازل شد. وی مأمور شد که هر جا به آن سرور اشارهای صورت گرفت، آن قسمت را بر مردم تلاوت کند. آیاتی که درباره حرمت شرب خمر و قمار نازل شده است، در مکه بر مردم تلاوت نشده است. بلکه در مدینه بر مردم تلاوت شده است. از جمله همین آیه کریمه و نیز در سوره نساء، آیه ۴۳ و در سوره مائده، آیه ۹۳-۹۴ که شرح آن می‌آید. ولی رسول خدا در مکه به عنوان فرمان شخصی و سنّت دینی، مردم را از شرب خمر، قمار، ربا، زنا و بسیاری از محرّمات دیگر که آیات آن را در سیاق آیات مدنی می‌یابیم، نهی می‌فرمود.

به خاطر همین سابقه ذهنی است که مردم از شراب و قمار سؤال می‌کردند و رسول خدا به آنان پاسخ منفی می‌داد و رخصت نوشیدن نمی‌داد. تا این که دست‌آخر این آیه کریمه نازل شد و به طور ضمنی ـ نه با صراحت کامل ـ از نوشیدن شراب و بازی‌های قمار نهی کرد تا سند آن از قرآن بر مردم تلاوت شود.

آیه کریمه تصریح می‌کند که در شرب خمر و بازی قمار، گناه زورمداری است. آن هم گناهی بزرگ و سهمگین؛ و سودهائی برای مردم حاصل می‌شود، ولی گناه و پی‌آمد آن سهمگین‌تر از سود آن است.

می‌گویند که قرآن مجید به خاطر اعتیاد مردم و رواج شرب خمر در میان یهود و نصاری، در این آیه، حکم به حرمت شرب خمر و بازی قمار صادر نکرده است. این ادعا کاملاً ناموجه است؛ زیرا قرآن مجید هر جا که سخن از شرب خمر آورده است، بازی قمار و میسر را نیز با آن جفت کرده است. اعتیاد مردم به شرب خمر، موجب نمی‌شود که تحریم قماربازی مسکوت بماند؛ تا در سوره مائده، آخرین سوره ای که بر مردم تلاوت شده است، حکم به اجتناب از آن صادر شود.

از نظر دقیق علمی و با توجه به سبک قرآن مجید، همین آیه کریمه افاده می‌کند که یک فرد مؤمن باید از شراب خمر و بازی قمار جداً بپرهیزد. زیرا شرب خمر و بازی قمار به عنوان «إثم کبیر» معرفی شده است. عنوان «إثم کبیر» عنوانی است که قرآن بر شرب خمر و بازی قمار بار می‌کند. گرچه برای آن نفعی هم تصویر می‌کند، ولی بلافاصه حکم می‌کند که گناه و تالی فاسد آن، بر سود آن می‌چربد. پس طبیعی است که ارتکاب آن چه در نظر قرآن إثم و گناه باشد، جرم و ناروا است.

بنابراین چنین نیست که رفته‌رفته و نرمک نرمک حکم به حرمت شرب خمر و قماربازی صادر شده باشد. بلکه ابتدا رسول خدا بر اساس همین آیات کریمه، منتها بر اساس و عنوان سنّت، از ارتکاب این دو عمل نهی می‌کرد.

نوشته اند که میمون بن قیس، أعشی بنی بکر، قصیده ای در مدح رسول خدا سرائید و عازم مدینه شد تا به دین اسلام مشرف شود. قریش از این سفر اعشی باخبر شدند، بر سر راه او متوقف ماندند، با او ملاقات کردند و رسول خدا و دین اسلام را نکوهش کردند. اما اعشی نپذیرفت، جز این که راهی مدینه شود و اسلام آورد.

به او گفتند: اسلام از ارتکاب زنا نهی می‌کند. گفت: باشد. من دیگر به زنان نیازی ندارم. گفتند: او قمار را تحریم کرده است. گفت: باشد. من که از قمار و میسر خیری ندیده ام. گفتند: او شرب خمر را تحریم کرده است. گفت: ای وای. پس بروم شرابی را که ذخیره دارم بنوشم و بعداً بیایم ایمان بیاورم. ولی رفت و در همان سال مرد.

این داستان نشان می‌دهد که رسول خدا براساس سنّت، شرب خمر و قماربازی را در مکه قبل از هجرت تحریم کرده بود. شاید کسی بتواند در این زمینه تردید کند، اما آیاتی که در مکه نازل شده است و حکم به تحریم «إثم» می‌کند، خصوصاً «کبائر إثم» حتّی «إثم ظاهر» و «إثم باطن»؛ گواه حرمت شرب خمر است. زیرا آیه مورد بحث می‌گوید: (فیهما إثم کبیر). گرچه رسول خدا سنّت خود را بر آین آیات کریمه معلق نکرده باشد.

احکام اسلام: انفاق

وَ یَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ. کذلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ* فِی الدَّنْیَا وَ الآخِرَهِ…

۲۲۰

در آیه ۲۱۵ همین سوره گذشت که (یسألونک ماذا ینفقون)؛ ولی پاسخی به آن داده نشد. بلکه سفارش شد که انفاق شما باید به چه کسانی صورت بگیرد. گویا دوباره سؤال می‌کنند که بالاخره از مایحتاج زندگی چه چیزی را باید انفاق کنیم و به مستمندان بدهیم. اما هنوز هم زمان آن فرا نرسیده است که زکات فریضه را اعلام و نصاب و میزان پرداختنی را مشخص کنند.

از آن رو که هنوز بادیه نشینان، یعنی کشاورزان و دامداران به صفوف مسلمانان نپیوسته اند که صاحب أنعام ثلاثۀ و غلّات أربعه هستند و می‌توانند با پرداخت زکات فریضه، نیازمندی‌های جامعه اسلامی را برطرف کنند. لذا قرآن مجید در پاسخ این سؤال ‌کننده و یا سؤال‌ کنندگان سمج می‌فرماید: شما که تا این حدّ سنگ نیازمندان را به سینه می‌زنید، انفاق شما باید در حدّ گذشت باشد.

یعنی از هر آن چه می‌توانید بگذرید و نیازمند آن نیستید، در راه خدا انفاق کنید. زیرا زندگی بشر با نیازمندی‌ این و آن همراه است و هر کس نیاز خود را برطرف کند. هر آنچه دارد باید پشت سر بگذارد و بگذرد؛ و یا در کناری ذخیره آینده ای بسازد که نمی‌داند به آن می‌رسد و یا نمی‌رسد؛ و چه بسا در آینده به آن نیازی پیدا نکند.

بنابراین هر کس هر آنچه از دائره نیاز خود خارج می‌بیند، چه بهتر که در راه خدا انفاق کند و اگر خودش فردا نیازمند شد، بر همین اساس از سایران نفقه دریافت کند.

اصل کلمه «إنفاق» هم از همین باب است: یعنی «نَفَق» و کسری بودجه دیگران را پر کنید و نیازمندی طبیعی اشخاص را که جیره غذائی، پوشاک زمستانی و تابستانی، به علاوه مالی که وافی به خرید سکنی و یا اجاره سکنی باشد، تأمین نمائید. در این صورت است که شما می‌توانید زندگی دنیا را با زندگی آخرت مقیاس کنید. این است معنای (لعلّکم تتفکّرون فی الدُّنیا و الآخرۀ…).

… وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَی قُلْ إصْلَاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ وَ إِن تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ وَ اللهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَو شَاءَ اللهُ لأَعْنَتَکُمْ إِنَّ اللهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ

۲۲۰

در آیه ۱۵۲ سوره انعام ضمن تبیین مواد ده فرمان و نیز در آیه ۳۴ سوره اسری که مواد دیگری بر آن می‌افزاید، می‌فرماید: (و لاتقربوا مال الیتیم إلّا بالّتی هی أحسن حتّی یبلغ أشدّه) که لازمه آن، دوری گزیدن از مال ایتام بود و نزدیکان ایتام از قبول سرپرستی آنان خودداری می‌کردند؛ مبادا که مرتکب حرام شوند. در آیات دیگری نیز و از جمله در همین سوره آیه ۲۱۵ سفارش شد که نیازمندی‌های ایتام را هم برطرف نمائید و در دنباله آن فرمود از هر کار خیری که بتوانید برای آنان انجام دهید، دریغ ننمائید. لذا در این آیه با صراحت اعلام می‌کند که یکی از کارهای خیر شما اصلاح امور ایتام است:

اگر می‌توانید خدمات لازم را در اختیار آنان بگذارید، بی آن که در اموال آنان تصرف مالکانه بنمائید. حتماً به این کار خیر بپردازید و اگر دوری گزیدن از اموال ایتام برای شما مشکل است، می‌توانید با آنان خلط و آمیزش داشته باشید و به صورت دانگ با آنان بر سر یک سفره بنشینید؛ زیرا ایتام هم برادران و یا خواهران شما محسوب می‌شوند. لازم نیست که یک پیمانه از گندم آنان را آرد کنید، علیحده خمیر کنید، علیحده بپزید و در اختیار او بگذارید. بلکه می‌توانید یک پیمانه از گندم آنان را با چند پیمانه گندم ـ مثلاًـ خلط کنید و یک‌جا نان بپزید و بر سر سفره بیاورید. سایر قسمت‌های آیه با توجه به ترجمه روشن است.

ازدواج با مشرکان

وَ لَاتَنکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ حَتَّی یُؤْمِنَّ وَ لأَمَۀٌ مُؤْمِنَۀٌ خیرٌ مِن مُشْرِکَۀٍ وَ لَو أَعْجَبَتکُمْ وَ لَاتُنکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّی یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِن مُشْرِکٍ وَ لَو أَعْجَبَکُمْ. أٌولئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ اللهُ یَدْعُوا إِلَی الْجَنَّۀِ وَ الْمَغْفِرَۀِ بِإِذْنِهِ وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ

۲۲۱

برگشت آیه کریمه به سیاق آیه ۱۷۲ است که خطاب به مؤمنان گفت: (یا أیُّها الّذین آمنوا کُلُوا من طیِّبات ما رزقناکم). تمام آیات قبل و بعد آن ذیل آیه ۱۶۳ قرار می‌گیرد که به عنوان تجدید مطلع و سرفصل مسائل و احکام گفت: (و إلهکم اله واحدٌ لا إله إلّا هو الرّحمن الرّحیم). مفاد آیه کریمه روشن است نکته‌های لازم‌الذکر آن در قدم اول تجویز نکاح کنیزان است که به صورت ضمنی مورد مقایسه قرار گرفته است.

نکته بعدی کلمه «أعجبتکم» است که انسان شیفته بانوئی بشود یا به خاطر وجاهت؛ و یا به خاطر کمال و نجابت. کلمه «لو» إفاده می‌کند که اگر پای شرک در میان نباشد و إعجابی حاصل شود، ازدواج، از نظر قرآن مجید هم مؤکّد می‌شود تا اسرار روانی و هواجی نفسانی آن موجب تسویلات شیطانی نشود و کار خلافی صورت نگیرد. دست‌کم آن که تا آخر عمر و یا تا مدّت‌ها چشم مرد به دنبال آن زن نباشد و یا چشم هر دو به دنبال هم که لازمه آن ناکامی در ازدواج با دیگران است؛ خواه برای زن و یا برای مرد.

در مقابل این صورت مسأله، مطلب دیگری قرار گرفته است که مرد جوانی و یا در هر سنّی صاحب کمال، وجاهت، نجابت و شخصیت باشد و خصال نیک او خانمی را شیفته او سازد. آنچه درباره شیفتگی مردان به زنان مسطور شد، درباره عکس آن نیز صادق است و اگر پای شرک در میان نباشد، چنین ازدواجی مؤکداً باید صورت بگیرد. اگر پای شرک در میان باشد، ازدواج یک خانم و یا دوشیزه آزاده با یک برده زرخرید بهتر است. از آن رو که هر کس شیفته کسی باشد، هر چه بیشتر طالب رضا و تابع تمایل‌های او است و اگر شوهر و یا زن انسان مشرک باشد ـ و از باب ملاک باید گفت که اگر شوهر و یا زن انسان دارای تمایل‌های ضد دینی و اعتقاد به مکاتب غیر مذهبی باشدـ قهراً و طبعاً به طرف او کشیده خواهد شد. لذا است که می‌فرماید: (أُولئک یدعون إلی النّار).

علت این که در مورد مردان مشرک می‌گوید: (و لو أعجبکم) و خطاب را به مردان متوجه می‌سازد، آن است که مردان فامیل و نزدیکتران خانم و اگر زنده باشند، پدر و جدّ خانم باید عقد نکاح را جاری سازند؛ نه آن که خود خانم پیشقدم گردد. لذا است که تعبیر «أعجبکم» نمی‌تواند دلیل آن باشد که خانم‌ها به هیچ‌وجه اختیاری ندارند؛ زیرا تنها پدر و جدّ است که ولایت دارد و خیرخواهی آنان مورد قبول قرآن است. دیگران از برادران و سایر فامیل باید از خانم اجازه بگیرند و یا خانم به آنان وکالت بدهد.

نکته دیگر کلمه «بإذنه» است. منظور از این اذن و رخصت چنان که در همه موارد مشابه باید گفت، اذن و رخصت برای حرکت از مسیر مشیّت است. چنان که در آیه ۹۷ همین سوره گذشت که: (مَن کان عدوّاً لجبریل فإنّه نزّله علی قلبک بإذن الله) که تنزیل قرآن نیز باید از مسیر مشیّت بگذرد که غیر آن ممکن نخواهد بود. نه آن که جبرئیل از خداوند عزت اجازه می‌گیرد و قرآن را بر قلب رسول خدا نازل می‌کند؛ و یا ذات خداوندی از خودش اجازه می‌گیرد و مردم را به سوی بهشت و مغفرت دعوت می‌کند.

بنابراین معنای آیه این است که دعوت الهی نیز از مسیر مشیّت و نوامیس طبیعت به مردم می‌رسد که لازمه آن ارسال فرشتگان وحی و بعثت رسولان الهی است؛ و پذیرش اسلام و قرآن نیز از همین مسیر مشیّت مقدور است.

احکام اسلام: خونریزی خانم ها

وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًی فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ وَ لَاتَقْرَبُوهُنَّ حتَّی یَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللهُ إِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ

۲۲۲

مردم قریش به متابعت از یهودیان که شاخه ای از نسل ابراهیم خلیل می‌باشند، بسیاری از احکام آنان را پذیرفته بودند. دست‌کم انصار از مسائل شرعی آنان آگاه بودند که یهودیان با شیوه ای خاص از زنان حائض پرهیز می‌کردند و لذا این سؤال را مطرح می‌کردند که اسلام در این باره چه شیوه ای را تکلیف می‌کند. البته یهودیان زنان حائض را نجس می‌شمارند و اگر کسی در این دوره خونریزی با آنان مباشرت کند، نجس می‌شود.

کلمه «مَحیض» مصدر میمی است که می‌تواند اسم مکان و یا اسم زمان هم باشد. ولی پاسخ قرآن که می‌گوید: (هو أذیً) ناظر به مفهوم مصدری آن است. چنان که در آیه ۴ سوره طلاق می‌گوید: (و اللّائی یئسن من المحیض من نسائکم)؛ و منظور آیه مفهوم مصدری آن است.

در مفهوم «أذیً» که به معنای آزار است، بحث لازمی وجود ندارد. آنچه لازم است، حکم آیه کریمه است که با فای تفریع می‌فرماید: (فاعتزلوا النِّساء فی المحیض). این آزار از هر نوعی که باشد، ایجاب می‌کند که شما مردان در این دوره خونریزی از خانم‌های خود کناره بگیرید.

می‌توانیم کلمه «مَحِیض» را در این قسمت آیه به هر سه معنی بگیریم: یعنی در دوره خونریزی و زمان خونریزی از محلّ خونریزی اجتناب کنید. ولی قرینه لفظی و ذکری حاکم است که «مَحِیض» به معنای دوره خونریزی باشد و قرائن لفظی دیگر که بحث طهارت، تطهیر و اجازه اتیان و مباشرت را مطرح می‌کند، افاده دارد که وجوب اعتزال از حیث إتیان و مباشرت است. نه اینکه مطلقاً از خانم‌ها دوری کنند و یا آنان را نجس بشمارند. خصوصاً که جمله (و لاتقربُوهنَّ حتّی یَطْهُرْنَ) مفهوم و مَغْزای اعتزال را تفسیر می‌کند؛ زیرا غایت و نهایت زمان اعتزال را حصول طهارت و پاکی از خون می‌داند. گرچه با تعبیر «لاتقربوهنَّ» حرمت اتیان را تفهیم می‌کند.

یعنی اتیان در ایام حیض حرام است و لازمه حرمت، احتیاط و نزدیک نشدن به مرتع است، مبادا که اختیار از کف برود و اتیان صورت بگیرد.

جمله بعدی که می‌فرماید: (فإذا تَطَهّرْنَ فأْتُوهنَّ من حیث أمرکم الله)، رخصت اتیان را بر تطهیر و غسل معلّق می‌سازد. این جمله می‌‌رساند که بانوان در ایام عادت مانند حالت جنابت، از ورود به مساجد و ورود به نماز و روزه ممنوع هستند.

با توجه به این که غایت و نهایت زمان حرمت، هنگام حصول طهارت و پاکی رحم است و رخصت اتیان بعد از تحصیل طهارت شرعی، یعنی غسل و اغتسال صادر شده است، در این فاصله که طهارت حاصل شده است و هنوز غسلی صورت نگرفته است، آیه کریمه سکوت دارد. یعنی حرمت منتفی شده است؛ زیرا خونریزی مایه اجتناب و حرمت إتیان بود و اینک خونریزی کاملاً برطرف شده است و رحم پاک و مطهّر است. اما کراهت و نارضایتی برقرار است تا آن گاه که غسل شرعی صورت بگیرد و روح و جسم خانم پاک شود.

جمله (من حیث أمرکم الله) قید «فَأْتُوهنَّ» است و این خود نیز شاهد قاطعی است که خداوند عزت جز إتیان از قُبُل را فرمان نداده است. گرچه نهی صریحی از إتیان دُبُر صادر نشده است.

از نظر فقهی در باب کفّاره این نافرمانی اختلاف زیادی است. حتّی برخی حکم به قربانی یک شتر صادر کرده اند. ولی جمله آخر که می‌گوید: (انَّ الله یحبُّ التوّابین و یحبُّ المتطهّرین)، إفاده می‌کند که توبه از این گناه برای کفّاره شدن کافی است. گرچه تعبیر (یحبُّ المتطهّرین) نشان می‌دهد که تخلّف از این فرمان، مایه پلیدی جان مردان می‌شود؛ و هر که می‌خواهد نهاد جانش پاک باشد، باید از این فرمان الهی دائر به اعتزال از خانم‌ها در ایام خونریزی رحم اطاعت کند.

نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّی شِئْتُمْ. وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ وَ اتَّقُوا اللهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلَاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ

۲۲۳

کلمه «حرْث» به معنای کشت و کشتزار است. فرمان (فأتوا حرْثکم) گواه بر این است که این فرمان ناظر به مباشرت طبیعی با خانم‌ها است. مباشرتی که مفهوم نکاح و ازدواج را به صورت طبیعی تحقق بخشد و به اهداف طبیعت مرد، زن و زوجیت آن دو که تولید مثل است، بیانجامد. بنابراین آیات کریمه و پیشنهاد قرآن هرگز ناظر به مباشرت و اتیان دبر نیست. سایر الفاظ آیه با توجه به ترجمه روشن است.

برخی از مفسّران جمله (و قدّموا لأنفسکم) را عبارت از فرزندانی می‌دانند که در طفولیت فوت می‌شوند. فرزندانی که در عهد سابق تلفات بیشتری داشته اند، ولی این معنی با آیه کریمه تطبیق ندارد؛ زیرا معنای (قَدّموا لأنفسکم) پیش داشتن و پیش فرستادن است و این کار، نمی‌تواند به افراد بشر تکلیف شود. آنچه باید به افراد بشر تکلیف شود، این جمله است که مکرر در قرآن مجید می‌خوانیم: (و لاتقتلوا أولادکم خشیۀ إملاق) (اسری، ۳۱)، (انعام، ۱۵۱).

سوگند به نام خدا

وَ لَاتَجْعَلُوا اللهَ عُرْضَۀً لِأَیْمَانِکُمْ أَن تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَیْنَ النَّاسِ وَ اللهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

۲۲۴

کلمه «عُرْضۀ» به معنای آماج شدن و معرض قرار گرفتن است؛ و إفاده می‌کند که برای هر کاری نباید به نام خدا سوگند خورد و یا دیگران را سوگند داد؛ و یا با آوردن نام خدا از مردم خواست که در کار خیر، تقوا و صلاح جامعه شرکت کنند و سهیم شوند.

آیه کریمه نهی صریح دارد و فی حد نفسه ادب اسلامی را گوشزد می‌کند که نام خدا را سبک نکنند. گرچه برای کارهای نیک، تحصیل تقوا و اصلاح میان دشمنان باشد. ولی برای این کار کیفری مشخص نمی‌کند. بلکه می‌گوید: (و الله سمیع علیم) یعنی خداوند گفتار شما را می‌شوند و نیت‌های شما را می‌داند. با وجود این، شما را از سوگند فراوان بر حذر می‌دارد.

لَایُؤَاخِذُکُمُ اللهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمَانِکُمْ وَلکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ

۲۲۵

مشابه آیه را در سوره مائده آیه ۸۹ به این صورت می‌خوانیم که: (لا یؤاخذکم الله باللّغو فی أیمانکم ولکن یؤاخذکم بما عقّدتم الأیمان فکفّارته…). از مطالعه این دو آیه چنین استنباط می‌شود که عقد یمین در موقعی تحقّق می‌یابد که نیّت قلبی هم در میان باشد؛ نه آن که بر سبیل عادت نام خدا را به صورت قسم بر زبان جاری سازند و مثلاً بگویند: «بَلَی و الله و لا والله». در این صورت اگر کسی سوگند بخورد ـ خواه مصداق آیه قبلی باشد یا نباشدـ و سوگند او نه از روی قصد و نیّت و إنشاء تعهّد باشد، مورد مؤاخذه نیست و کفّاره هم ندارد.

صورت دیگر آن است که انسان سوگند بخورد و منظور و هدف او ایجاب تعهّد باشد، ولی تعهّد او لغو باشد. یعنی برخلاف رضای خدا و برخلاف فرمان او تعهّدی را بپذیرد و مثلاً سوگند بخورد که در کارهای برّ، نیکی، معاونت بر تقوا و اصلاح جامعه شرکت نکند. در این صورت، سوگند او لغو و بی‌مورد است؛ زیرا اگر خداوند عزت او را مؤاخذه کند که چرا در کارهای خیر و نیکی شرکت کردی و یا به راه تقوا رفتی و یا میان برادران ایمانیت آشتی و صلح افکندی، برخلاف دعوت خود که مردم را به نیکی می‌خواند عمل کرده است.

البته در این صورت بر نیّت‌های قلبی او که رضای خدا را زیر پا می‌گذارد و قسم می‌خورد که به خواهر خود کمک نکند و یا با او همکلام نشود، مؤاخذه دارد. نه مؤاخذه ای که ایجاب کفّاره کند، بلکه نکوهش و مؤاخذه ای که بر نفس سوگند خوردن لازم می‌شود و تا استغفار نکند، مورد بخشش قرار نخواهد گرفت؛ و اگر استغفار نکند عقاب او ساقط نخواهد شد؛ گرچه تأخیر بیفتد. لذا است که در آخر آیه کریمه می‌گوید: (و الله غفور حلیم).

لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِن نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَۀِ أَشْهُرٍ فَإِن فَاءُوا فَإِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ

وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

۲۲۶ – ۲۲۷

«ألیّۀ» بر وزن «عشیّۀ» به معنای سوگند و عزم جدائی است و به همین جهت به حرف «مِن» متعدّی شده است، با آن که به باب اِفعال رفته است. منظور آیه کسانی است که با زوجه خود مشاجره دارند و در تعقیب مشاجره، شوهر سوگند می‌خورد که پا به بستر او نگذارد.

قرآن مجید می‌گوید: کسانی که چنین سوگندی بر زبان جاری کنند و یا سوگند نخورده عزم خود را جزم کنند که به این صورت همسر خود را تنبیه کنند، فقط حق دارند، بلکه رخصت دارند که عزم خود را به مدت چهار ماه به مرحله اجرا بگذارند. بعد از چهار ماه یا باید به زندگی عادی و مشروع خود باز گردند و یا عزم خود را بر طلاق بگذارند.

جمله (فإنّ الله غفور رحیم) إفاده می‌کند که این نوع تنبیه نمی‌تواند کاملاً مشروع باشد، گرچه ما در آینده ای نزدیک به شما توصیه می‌کنیم که: (و اهْجُرُوهُنَّ فی المضاجع و اضْرِبُوهنَّ)؛ ولی این تنبیه اگر به مدت طولانی ادامه یابد اثر سوء می‌گذارد. جمله بعدی که می‌گوید: (فإنّ الله سمیع علیم) یعنی اگر عزم شما بر طلاق همسرتان جزم شد، آنان را طلاق بدهید که خداوند هم صیغه طلاق را می‌شنود و هم به عاقبت آن دانا است.

احکام اسلام: طلاق

وَ الْمُطَلَّقَاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَاثَۀَ قُرُوءٍ. وَ لَایَحِلُّ لَهُنَّ أَن یَکْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللهُ فِی أَرْحَامِهِنَّ إِن کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللهِ وَ الْیَومِ الآخِرِ. وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذلِکَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحاً. وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ. وَ لِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَۀٌ وَ اللهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ

۲۲۸

بلافاصله بعد از طرح مسأله طلاق، تکلیف بانوان را دائر به نگه‌داری «عده» اعلام می‌کند. در این آیه کریمه نگه‌داری عده به عهده خود بانوان مطلقه قرار گرفته است. این مطلب بعد از آن است که سوره طلاق در مکه نازل و تلاوت شد. در آن سوره نگهداری عده طلاق به عهده شوهران قرار گرفت، با این قید که نگذارند زنان مطلقه از خانه خارج شوند؛ و بعد از آن که عده آنان به‌سر آمد، شاهد بگیرند و آنان را از خانه رها کنند.

گویا در این عصری که سوره بقره نازل می‌شود، قرآن مجید به بانوان اسلامی اعتماد می‌کند و بسیاری از مسائل بانوان را به خود آنان ارجاع می‌‌دهد.

«قروء» جمع «قُرء» است. «قرء» به معنای خونریزی و عادت ماهیانه است که در وقت مشخصی ـ اگر بیماری در بین نباشد، دوره آن ۲۱ روز است ـ به سراغ رحم می‌آید.

البته در سوره طلاق مسجّل شده است که اجرای طلاق باید در ابتدای دوره طهارت باشد و بعد از آن که سه نوبت عادت ماهیانه را پشت سر بگذارد و به طهارت برسد، عده او به‌سر می‌رسد و می‌تواند شوهر کند. پس اگر عادت ماهیانه «قرء» ندارد، و نامنظم به سراغ رحم می‌آید، تکلیف او در کتاب فقه روشن می‌شود.

در سوره طلاق مقرر شده است که اگر خانم‌ها حامله باشند و طلاق بگیرند، عده آنان تا لحظه وضع حمل ادامه خواهد داشت. بنابراین خانم نمی‌تواند جنین خود را نادیده بگیرد و بدون اعلام به شوهر، سه ماه عده نگه دارد و شوهر کند. یا این که فرزند را برای خود نگه دارد و یا به شوهر بعدی خود بسپارد و یا به دیگران بدهد.

البته آیه ۱۲ سوره ممتحنه که بعدها نازل شده است، افاده می‌کند که کتمان فرزند و جابه‌جایی نسب فرزند، گناه عظیمی است که فرجام جهنّم را به دنبال دارد.

جمله بعدی که می‌گوید: (و بُعُولَتُهُنّ أحَقُّ بِرَدّهن)، به شوهران اجازه می‌دهد که ظرف دوران عده، طلاق خود را فسخ کنند و خانم را از خانه پدر و یا هر جا که مأوی گرفته است، به خانه خود بازگردانند. ولی این رخصت را مقید کرده است به این که :«إن أرادوا إصلاحاً»؛ و این قید برای آن است که شوهر قصد اضرار به زوجه خود را نداشته باشد که بخواهد او را دست بیندازد و یا از شوهر جدیدی که خواهان او می‌باشد، باز دارد.

کلمه «بالمعروف» افاده می‌کند که بر حسب سنّت‌های شناخته شده اسلامی و یا سنّت‌های محلّی و قومی، در صورتی که سنّت اسلامی دائر نشده باشد، باید زن و شوهر حقوق هم را رعایت کنند. مثلاً زن در بیشتر جوامع مکلّف است که کدبانوی خانه باشد، به شوهرداری، بچه‌داری و خانه‌داری بپردازد. در واقع روزی که عقد ازدواج را امضاء می‌کند و به اصطلاح «بلی» می‌گوید، خود را مکلف به این تکالیف می‌سازد. به اضافه اطاعت از شوهر که شوهر بر او قوّامیت دارد؛ و به نصّ همین آیه سوره بقره، (و للرجال علیهنَّ درجۀ)، در مصلحت سنجی، نظر شوهر بر نظر خانم مقدّم است.

الطَّلاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإ‌حْسَانٍ وَ لَا‌یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إِلَّا أَن یَخَافَا أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ اللهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ اللهِ فَلَاجُنَاحَ عَلَیْهِمَا فِیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللهِ فَلَا‌تَعْتَدُوهَا وَ مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ

۲۲۹

الفاظ آیه با توجه به ترجمه روشن است. جمله (فإمساکٌ بمعروفٍ) اشاره به همان رجوع از طلاق است که گفت: (و بُعُولَتُهنَّ أحقُّ بردهنَّ فی ذلک).کلمه «بالمعروف» به همان حقوق شناخته شده در اجتماع و خانواده اشاره دارد که قبلاً گفت: (و لهُنَّ مثل الّذی علیهنَّ بالمعروف). جمله (للرجال علیهنَّ درجۀ)، حق دیگری است که از جانب خداوند به آن اضافه شده است و اینک جزو حقوق شناخته شده اجتماع اسلامی است؛ و روی هم‌رفته حدود الهی را تشکیل می‌دهند. همان حدودی که در جمله (إلّا أن یخافا أن لایقیما حدود الله) به آن اشارت رفته است.

جمله (أو تسریح بأحسان) اشاره به آزاد گذاشتن خانم است که به هر جا می‌خواهد برود و با هر مردی که مایل باشد ازدواج کند. قید «بإحسان» به متعه طلاق اشاره دارد که شرح آن در آیه ۲۳۶ همین سوره می‌آید.

جمله (تلک حدود الله) اشاره به همین احکام طلاق دارد که حقوق طرفین را مشخص میکند؛ و جمله بعدی (و من یتعدَّ حدود الله فأولئک هم الظّالمون)، به منزله کبرای کلّی است که در همه موارد، یعنی در همه حدود الهی جریان دارد.

فَإِن طَلَقَّهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّی تَنکِحَ زَوجاً غَیْرَهُ. فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَنْ یَتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَن یُقِیمَا حُدُودَ اللهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللهِ یُبَیِّنُهَا لِقَومٍ یَعْلَمُونَ

۲۳۰

فای (فإن طلّقها)ی اول متفرّع بر دو طلاق قبلی است. یعنی اگر کسی نمی‌تواند با همسر خود کنار بیاید و توافق بکند، یک نوبت او را طلاق دهد و باز با هم آشتی می‌کنند؛ به این صورت که بعد از سپری شدن عده طلاق، مجدداً با عقدی نو، به زندگی مشترک باز می‌گردند. نوبت دوم با هم اختلاف پیدا می‌کنند و شوهر همسر خود را طلاق می‌دهد و باز پشیمان می‌شوند و با هم آشتی می‌کنند.

اگر نوبت سوم نیز کار آنان به جدائی و طلاق بیانجامد، باید به این زندگی مشترک که پایه و اساسی ندارد و مانند بازی کودکان است، خاتمه دهند. دیگر حق رجوع و یا حقّ عقد جدید ندارند. از جایی که بیشتر، خانم‌ها هستند که سازگاری نمی‌کنند، قوامیّت شوهر را نمی‌پذیرند و از فرمان شوهر اطاعت نمی‌کنند، این خانم باید شانس خود را در آغوش همسری دیگر آزمون کند.

اگر خانم شوهر دوم را بپسندد و با او توافق داشته باشد، طبعاً از او جدا نمی‌شود و شوهر دوم نیز بدون جهت او را طلاق نمی‌دهد. اگر این خانم نتواند با شوهر دوم خود نیز توافق کند و شوهر دوم ناچار شود که او را طلاق بگوید، این خانم که سرش به سنگ خورده است ، می‌تواند با شوهر اول خود عقد جدید ببندد، شاید که از خر شیطان پیاده شوند و به زندگی متعارف و شیرین باز گردند.

جمله (إن ظنّا أن یُقیما حدود الله) نیز مانند آیه ۲۲۸ که گفت: (إن أرادوا إصلاحاً) شرط می‌کند که عقد مجدد و زندگی مشترک، در صورتی روا خواهد بود که زن و شوهر تصوّرشان بر این باشد که می‌توانند در این تجدید زندگی و بازگشت به سابق، حقوق شرعی و اجتماعی را پاس بدارند؛ وگرنه عقد جدید به خاطر زیر پا گذاردن حدود الهی بر آنان نامبارک است و عذاب الهی را در پی خواهد داشت. سایر قسمت‌های آیه با توجه به ترجمه روشن است. این مسأله در آیه بعدی بیشتر مورد شرح قرار می‌گیرد.

وَ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَو سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لَاتُمْسِکُوهُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا وَ مَن یَفْعَلْ ذلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ لَاتَتَّخِذُوا آیَاتِ اللهِ هُزُوَاً وَ اذْکُرُوا نِعْمَۀِ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ مَا أَنزَلَ عَلَیْکُم مِن الْکِتَابِ وَ الْحِکْمَۀِ یَعِظُکُم بِهِ وَ اتَّقُوا اللهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

۲۳۱

آیه کریمه تجدید مطلع می‌کند و مسأله طلاق و رجوع را مجدّداً مطرح می‌کند؛ تا ملاحظه‌های لازم را بر آن بیفزاید. مفاد آیه کریمه با توجه به ترجمه روشن است.

وَ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا‌تَعْضُلُوهُنَّ أَن یَنکِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوا بَیْنَهُم بِالْمَعْرُوفِ. ذلِکَ یُوعَظُ بِهِ مَن کَانَ مِنکُمْ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الْیَومِ الآخِرِ ذلِکُمْ أَزْکَی لَکُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا‌تَعْلَمُونَ

۲۳۲

مفاد آیه کریمه روشن است. به تناسب مسأله طلاق و خصوصاً طلاق سوم که هماره با مشاجره و مرافعه توأم است، سفارش می‌کند که با تهدید و إرعاب شخص خانم و یا کسانی که خواستگار همسری با او هستند، مانع ازدواج خانم نشود. خواه شخصاً به او علاقمند باشد و بخواهد با بستن راه‌ها بر او، مجدداً او را به زندگی خود باز گرداند و یا در اثر تعصّب، بدخواهی و لجاجت بخواهد او را به زانو درآورد. به هرحال، بعد از طلاق و سپری شدن عدّه خانم، اگر شوهر کوچکترین تله و دامی برای او بگذارد، نفس و روح خود را آلوده می‌سازد.

مادران و طلاق

وَ الْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَولَادَهُنَّ حَولَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن یُتِمَّ الرَّضَاعَۀَ وَ عَلَی الْمَولُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ . . .

۲۳۳

باز هم بحث آیه درباره خانم‌های مطّلقه است. آیه کریمه فقط پیشنهاد می‌کند؛ نه آن که فرمان جدّی صادر کند. لذا قید می‌کند (لمن أراد أن یتمَّ الرضاعۀ)؛ یعنی در صورتی که پدر فرزند بخواهد فرزند او دو سال کامل شیر بخورد، مادر مطلقه باید او را دو سال کامل شیر بدهد. اگر پدر فرزند به کمتر از حدّ شیر دادن رضا بدهد، خانم می‌تواند به همان میزان پیشنهادی پدر فرزند ـ یعنی شوهر سابق خودـ به فرزند خود شیر بدهد.

جمله بعدی که می‌فرماید: (و علی المولود له رِزْقُهنَّ و کِسوَتُهنَّ بالمعروف) ایجاب می‌کند که در مقابل زحمات و خدمات مادر، پدر فرزند که همسر خود، یعنی مادر همین فرزند را طلاق گفته است، باید نفقه خوراک و پوشاک مادر را تأمین کند. البته براساس معروف و متداول خانواده‌های اجتماع.

این مسائل در سوره طلاق که قبلاً نازل شده است، صورت دیگری دارد که شرح آن در محلّ خود می‌آید. ولی در این جا آن چه باید متذکر شوم، آن است که در سوره طلاق می‌فرماید: (فإن أرضَعْنَ لکم فآتوهنَّ أجورهنَّ) یعنی بر خانم‌های بارداری که مطلّقه می‌شوند و بعد از زایمان آزاد می‌گردند، تکلیف نیست که فرزند خود را شیر بدهند. اما اگر حاضر شدند، باید أجرت آنان را بپردازید. اولّاً تکلیف نمی‌کند و مسؤولیت شیر دادن را از دوش خانم‌های مطلّقه بر می‌دارد. از طرف دیگر در ازای شیر دادن، کلمه «أجرت» را به‌کار می‌برد که قهراً باید با توافق طرفین، یعنی پدر و مادر مبلغ آن مشخص شود.

در سوره طلاق گفته خواهد شد که احکام جزئی آن به صورت موقّت مقرر شده است. لذا گفته است: (لاتدری لعلَّ الله یُحْدِثُ بعد ذلک أمراً). از جمله آن که بعد از طلاق، تقریباً مادر، بیگانه محسوب شده است و مسؤولیت شیر دادن فرزند متوجه او نشده است. لذا برای او حقّ اجرت قرار داده است. ولی در این آیات مورد بحث، به مادر مسؤولیت می‌دهد و برای حقّ شیر دادن به عنوان خلعت و إرفاق، حق پوشاک و خوراک مقرّر می‌کند. به هرحال، آیه سوره طلاق که می‌گوید: (و إن کُنَّ أولاتُ حَمْلٍ فَأنفِقُوا علیهنَّ حتّی یَضَعْنَ حملهنَّ فإن أرْضَعْنَ لکم فآتوهُنَّ أجُورهنَّ) صراحت کامل دارد که آیه کریمه و بحث شیر دادن و أجرت، مربوط به زنان ـ یعنی مادرانـ مطلّقه است. آیه مورد بحث ما که در سوره بقره و اوائل هجرت نازل شده است، آن صراحت را ندارد، ولی با توجه به شواهدی که در آیات این سوره و همین فصل وجود دارد، مسأله شیر دادن و خلعت گرفتن، مربوط به مادرانی است که مطلّقه شده اند.

شاهد اول آن است که آیه (و الوالدات یرضعن أولادهنَّ) بعد از مسائل طلاق مطرح شده است. وگرنه مسأله شیر دادن مادرانِ غیر مطلّقه منوط به حقوق فیمابین است که قبلاً گذشت و قرآن مجید فرمود: (و لهنَّ مثل الّذی علیهنّ بالمعروف) که خانم‌ها باید طبق معروف و شناخته شده حقوق اجتماعی و خانوادگی و مرسوم سنّتی به فرزندان خود شیر بدهند و چیزی مطالبه نکنند.

شاهد دوم آن است که در مقابل شیر دادن، خلعتی مقرّر شده است که عبارت از خوراک و پوشاک باشد. اگر این احکام مربوط به مادران غیر مطلّقه باشد، بانوان غیر مطلّقه به حقّ زوجیّت، حقّ خوراک و پوشاک دارند؛ به اضافه سکنی. به این ترتیب معنی ندارد که به صورت تحصیل حاصل، خوراک و پوشاکی برای آنان مقرّر شود. آن هم با این خصوصیّت که می‌فرماید:

لَا‌تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا

۲۳۳

هم مادر و هم پدر جز به میزان وسع و امکاناتشان تکلیف ندارند. پدر حقّ ندارد از خوراک و پوشاک خانم در حدّ امکان و قدرت کوتاهی کند و مادر حق ندارد بیشتر مطالبه کند. مثلاً بگوید من پوشاک زرنگار می‌خواهم با خوراک بوقلمون پروار، وگرنه فرزندت را شیر نمی‌دهم. یا بگوید: من روزی دو نوبت بیشتر شیر نمی‌دهم، در حالی‌که می‌تواند روزی پنج و یا چهار نوبت شیر بدهد. این نشان می‌دهد که مسؤولیت شیر دادن تا حدی بر دوش مادران نهاده شده است که حقّ چانه زدن را از آنان سلب کرده است و به همین جهت تأکید می‌کند که:

لَاتُضَارَّ وَالِدَۀٌ بِوَلَدِهَا وَ لَا مَولُودٌ بِوَلَدِهِ . . . .

۲۳۳

یعنی مادر حقّ ندارد توقعّ‌های خود را بالا ببرد و در حق فرزند خود کوتاهی کند. پدر هم حقّ ندارد با همسر مطلّقه خود لجاجت کند که ضرر آن به فرزند خودش وارد می‌شود و این نشان می‌دهد که پای اجرت در میان نیست. بلکه پای فرزند و رعایت حال او در میان است؛ نه حقوق پدر و حقوق مادر.

جمله بعدی نیز همین نکته را دنبال می‌کند. البته در حدّ اعلی که می‌گوید:

وَ عَلَی الْوَارِثِ مِثْلُ ذلِکَ . . .

۲۳۳

یعنی اگر در این اثنا که خانم باردار مطلّقه می‌شود و هنوز فرزند خود را بر زمین ننهاده است و یا در حال شیر دادن است، شوهر بمیرد، تکلیف تأمین هزینه شیر دادن طفل که همان خوراک و پوشاک مادر است، بر عهده وارث این فرزند خواهد بود. این تأمین هزینه، در موقعی است که شوهر مرحوم او یعنی پدر فرزندی که باید شیر بخورد و یا در حال شیر خوردن است، میراثی از خود بر جا نگذارد که در این صورت باید براساس قانون توارث «آن که حقّ می‌برد، باید حقّ بدهد و آن که غنیمت می‌برد، باید غرامت بدهد».

یعنی آن کسی که طبق قانون ارث اسلامی از این فرزند بی‌مال و منال ارث می‌برد، یعنی حق ارث دارد. گرچه کودک هنوز در آن حد نباشد و نیست که صاحب مال و منال شود، باید هزینه شیر دادن طفل را بر عهده بگیرد و بعد از آن هم سایر مخارج او را بر عهده بگیرد، تا بزرگ شود.

پس اگر حکم خدا در موردی که کودک مال و منالی نداشته باشد، چنین است، در صورتی‌که مال و منالی داشته باشد، به طریق اولی تأمین هزینه مادر به صورت خوراک و پوشاک، از مال طفل برداشت خواهد شد. در این زمینه ذیل آیه ۲ سوره نساء باز هم بحث خواهد شد.

جمله‌های بعدی که بحث مهمی ندارد و از نظر معنی روشن است، باز نشان می‌دهد که مسؤولیت بر عهده پدر و مادر است که درباره سرنوشت غذایی کودک خود تصمیم بگیرند و هر کاری را بهتر می‌دانند، انجام دهند. لذا می‌گوید:

فإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَ تَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا وَ إِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُوا أَولَادکُمْ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِذَا سَلَّمْتُم مَا آتَیْتُم بِالْمَعْرُوفِ وَ اتَّقُوا اللهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِِیرٌ

۲۳۳

مفاد آیه در ترجمه معانی‌القرآن روشن است.

بیوگان

وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّونَ مِنکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْوَاجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَۀَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا فَعَلْنَ فِی أَنفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ اللهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ

۲۳۴

خطاب «مِنکم» متوجه به جامعه اسلامی است. جمله (و یَذَرون أزواجاً) إفاده می‌کند که این حکم آیه شامل بردگان نمی‌شود؛ زیرا ازدواج آنان با کنیزان و یا با خانم‌های اسلامی باید به صورت معلّق باشد که هرگاه خواجه عوض شود و یا خواجه رضایت خود را دائر به ازدواج برده اش پس بگیرد، ازدواج او فسخ شود. به این ترتیب، اگر برده بمیرد، از او همسری و زوجه ای باقی نمی‌ماند که مصداق «یذرون أزواجاً» باشد و چهار ماه و ده روز عدّه نگه دارد، و حِداد را رعایت کند.

به همین ترتیب ازدواج موقت از این حکم آیه خارج می‌ماند؛ زیرا به صرف مرگ، ازدواج منقطع می‌شود و مصداق: «یذرون أزواجاً» نخواهند بود.

سه ماه از این مدت، همان عدّه طلاق است که مربوط به استبراء رَحِم است و چهل روز دیگر به احترام مرگ شوهر بر آن افزوده اند. از جایی که آن بانو در این مدت، حق ندارد با کسی ازدواج کند و یا سخن از ازدواج بگوید؛ زیرا عنوان «یذرون أزوجاً» در مدت عدّه ۱۳۰ روز بر آنان صادق است و زن متوفّی است، از این رو نفقه خانم در این مدت، از میراث شوهر برداشت می‌شود. ولی چون شوهری بالای سر او نیست که برای او خود را بسازد و جلوه‌گر سازد، باید از شانه زدن موی سر، خضاب، عطر و امثال آن خودداری کند؛ که به آن حداد می‌گویند.

جمله بعدی که می‌گوید: (فلا جناح علیکم فیما فَعَلْنَ فی أنفسهنَّ بالمعروف) إفاده می‌کند که این حکم، ویژه آن بانوانی است که آزاده اند و صاحب اختیار نفس خویشند؛ نه آن کنیزی که اگر شوهرش بمیرد، به عنوان زوجه باقی مانده و به اصطلاح بیوه او محسوب نمی‌شود. زیرا عقد کنیزان و بردگان عقد معلّق و یا موقّت است و بعد از مرگ شوهر بلافاصله اختیار کنیز به دست خواجه او است که او را بفروشد و یا به نکاح دیگری درآورد و یا با او نکاح ‌کند.

قید «بالمعروف» از حیث مفهومی که ایجاد می‌کند، گواه آن است که اگر خانم بعد از گذشت عدّه طلاق به صورت غیر معروفی درباره خود تصمیم بگیرد، جامعه اسلامی می‌تواند مانع او باشد.

وَ لَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا عَرَّضْتُم بِهِ مِنْ خِطْبَۀِ النِّسَاءِ أَو أَکْنَنتُمْ فِی أَنْفُسِکُمْ عَلِمَ اللهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ وَلکِن لَا‌تُوَاعِدُوهُنَّ سِرّاً إِلَّا أَن تَقُولُوا قَولاً مَعْرُوفاً وَ لَا‌تَعْزِمُوا عُقْدَۀَ النِّکَاحِ حَتَّی یَبْلُغَ الْکِتَابُ أَجَلَهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ یَعْلَمُ مَا فِی أَنفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ.

۲۳۵

آیه کریمه همان جمله «و یذرون أزواجاً» را تفسیر می‌کند. یعنی زنان مطلّقه، در حِباله نکاح شوهران خود هستند، شاید که شوهر رجوع کند. به همین صورت، زنان بیوه مادام که در عدّه وفات هستند، همان حکم درباره آنان جاری است و کسی حق ندارد با زن شوهردار سخن از ازدواج بگوید. آیه کریمه تصریح می‌کند که تعریض به خواستاری و تمایل به ازدواج مانعی ندارد، چنان که پرورانیدن خیال آن خانم که مصمّم به ازدواج با او باشید، نیز مانعی ندارد.

جمله (و لا‌تعزموا عقدۀ النکاح) ایجاب می‌کند که ازدواج، بدون عقد رسمی صحت ندارد. جمله (حتّی یبلغ الکتاب أجله) که اشاره به همان عدّه مقرر دارد، إفاده می‌کند که این عدّه و نگهداری شرائط آن جزو احکام مکتوبه است که جداً باید رعایت شود.

جمله (غفورٌ حلیمٌ) گواهی می‌دهد که اگر کسی در اثر توبه از ارتکاب این جرم در دنیا معاقب نشود، دلیل آن نیست که حتماً مورد مغفرت الهی قرار گرفته است؛ زیرا امکان دارد که در اثر حلم باری تعالی عقاب او در آینده ای دورتر عملی گردد و لذا در جمله قبلی فرمود که «فاحذروه». مفاد آیات کریمه در ترجمه معانی القرآن روشن است.

مهریه

لَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ‌تَمَسُّوهُنَّ أَو تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَۀً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلی الْمُحْسِنِینَ

۲۳۶

جمله (أو تفرضوا لهنَّ فریضۀ) عطف بر جمله (ما لم‌تمسُّوهنَّ) است و عبارت آیه به این صورت تقدیر می‌شود: «ما لم‌تَمسُّوهنَّ أو ما لمتفرضوا لهنَّ فریضۀ». ولی تردید کلمه «أو» برای تردید در موضوع و یا تردید در حکم نیست، بلکه تردید «أو» از باب تردید بالقرائن است، تا راه استنباط و تفریع را بگشاید. آیه کریمه دو قرینه دارد.

قرینه اول کلمه «مَساس» است که عقلاً و شرعاً مستلزم عدّه است. قرینه دوم کلمه «فرض فریضۀ» است که عقلاً و شرعاً مستلزم ادای صداق است. در نتیجه دو حکم شرعی از قالب یک عبارت: (لا جناح علیکم إن طلّقتم النِّساء) قابل استنباط است و متن آیه بدین صورت بازسازی دو حکم است: «فإن طلّقتموهنَّ من قبل أن تمسُّوهنَّ فلا عِدّۀ علیهنَّ تعتدُّونها و إن طلّقتموهنَّ من قبل أن تفرضوا لهنَّ فریضۀ فلا صداق علیکم یدَّعونها».

بنابراین، دو حکم آیه تمام و روشن است؛ جز آن که براساس آیه (و للمطلّقات متاع بالمعروف حقّاً علی المتّقین) (بقره، ۲۴۱) و براساس آیه ۲۲۹ همین سوره که گفت: (الطّلاق مرَّتان فإمساک بمعروف أو تسریح بإحسان) و براساس همین آیه مورد بحث که گفت: (و متّعوهنَّ علی الموسع قدره و علی المقتر قدره متاعاً بالمعروف حقّاً علی المحسنین)، باید هدیه ای به خانم مطلّقه تقدیم کند.

بنابراین حکم «متّعوهنَّ» ربطی به «عدم مَساس» و یا «عدم فرض فریضه» ندارد، بلکه از احکام ویژه طلاق است. نظر به آن چه در این آیه کریمه در تقدیر گرفتیم، به سبب ناآشنایی صحابه با فقاهت قرآن که نتوانستند جمله مقدّر را بازسازی کنند، قرآن مجید در سوره احزاب آیه ۴۹ به صراحت طیّ یک آیه مستقل بازسازی شده، همین حکم را بدین صورت نازل کرد و گفت: (یا أیُّها الَّذین آمنوا إذا نَکَحْتُم المؤمنات ثمَّ طلّقتُموهنَّ من قبل أن تَمسُّوهنّ فما لکم علیهنَّ من عدَّۀ تعتدّونها فمتّعوهنَّ و سرّحوهنَّ سراحاً جمیلاً). به ذیل همین آیه مراجعه کنید.

وَ إِن طَلَّقْتُمُوهنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْفَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَۀً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّا أَن یَعْفُونَ أَو یَعْفُوَا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَۀُ النِّکَاحِ

۲۳۷

صدر آیه با واو عطف، به همان دو جمله ای معطوف شده است که در آیه قبلی با فای تفریع بازسازی شد. لذا است که همان سبک و سیاق را تعقیب کرده است و یک صورت باقی‌مانده از حکم را بیان می‌دارد. جمله بعدی که می‌گوید: (إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ) ناظر به خود عروس خانم‌ها است، در صورتی که بیوه باشند. از آن رو که صاحب اختیار خود هستند و جمله بعدی آن که می‌گوید: (أو یَعْفُوا الَّذِی بِیَدِهِ عُقْدَۀُ النِّکَاحِ) ناظر به ولیّ عروس خانم است؛ در صورتی که دوشیزه باشد. از آن رو که شخصاً حق ازدواج ندارد و قرآن مجید اختیار او را به دست پدر و جدّ او نهاده است.

آیه کریمه افاده می‌کند که در برخی از صورت‌های ازدواج یک نفر به عنوان (الّذی بیَدِهِ عُقدۀُ النِّکاحِ) منظور شده است و عقد نکاح تنها در دست او است؛ نه در دست خود خانم. سایر الفاظ آیه روشن است.

حَافِظُوا عَلَی الصَّلَوَاتِ وَ الصَّلَاۀِ الْوُسْطَی وَ قُومُوا لِلّهِ قَانِتِینَ

فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالاً أَو رُکْبَاناً . . .

۲۳۸ – ۲۳۹

بحث آیه را در مقاله «محکمات و متشابهات» در معارف قرآنی، ملاحظه نمائید.

وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّونَ مِنکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْوَاجَاً وَصِیَّۀً لِأَزْوَاجِهِمْ مَتَاعاً إِلَی الْحَولِ غَیْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِی ما فَعَلْنَ فِی أَنفُسِهِنَّ مِن مَعْرُوفٍ وَ اللهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ

۲۴۰

باید توجه داشت که تمام آیه‌های کریمه ای که در دست توضیح است، تحت سرفصل آیه ۱۶۳ همین سوره ادامه داشته است که گفت: (و إلهکم إله واحد لا إله إلّا هو الرّحمن الرّحیم). سایر آیه‌های بعدی نیز ذیل همین سرفصل ادامه دارد. در آیه ۲۳۵ تحت همین عنوان، تکلیف عدّه بانوان شوهر مرده روشن شد. در این آیه کریمه تکلیف جامعه اسلامی با همان خانم‌های شوهر مرده معیّن می‌شود که با آنان چه رابطه عاطفی و اقتصادی باید داشته باشند.

آیه کریمه پیشنهاد می‌کند که مسلمانان به هنگام مرگ و یا قبل از آن، برای خانم‌های خود وصیّت کنند که تا یک سال هزینه زندگی آنان حتّی از حیث سکنی، برقرار بماند که قهراً از ثلث او محسوب می‌شود. قبول این وصیّت و بهره‌مندی از این هزینه و این سکنی برای خانم اجباری نیست؛ بلکه فقط به عنوان فرصت است که اگر خانه و خانواده او حاضر و یا مایل به پذیرایی از او نباشند و یا فرزندی نداشته باشد که از او مراقبت به عمل آورد، بدون خرجی و بدون جا و مکان نماند؛ و ظرف یک سال بتواند برای خود راه ارتزاق و راه کار و زندگی را بگشاید و یا شوهری اتّخاذ کند.

این فرصت برای جمع بین حقّین کافی است. به همین سبب است که می‌‌فرماید: (فإن خرجن فلا جناح علیکم …) یعنی اگر خودشان متمایل نباشند، یعنی نخواسته باشند که از این فرصت استفاده کنند، به هر علتی که باشد: خواه به خاطر استقلال مالی و یا به سبب سایه پدر و یا برادر که بر سر او برقرار است، اگر بخواهند، می‌توانند از منزل شوهر مرحوم خود خارج شوند؛ و جامعه اسلامی حقّ اعتراض ندارد. زیرا این وصیّت باید به سود خانم‌ها اجرا شود، نه بر ضرر آن‌ها؛ به صورتی که در خانه شوهر به خاطر هزینه غیر لازم محبوس بمانند. الفاظ آیه کریمه از حیث مفاد خصوصاً با توجه به ترجمه معانی‌القرآن روشن است.

آیه کریمه با اطلاقی که دارد، با آن که خانم از شوهر خود میراث می‌برد، اجازه اخراج خانم را بعد از یک‌سال صادر کرده است؛ این نکته إفاده دارد که خانم‌ها از عرصه خانه و ملک شوهر ارث نمی‌برند. وگرنه با وارثان شوهر در تملّک قهری خانه و عرصه، شریک و سهیم بودند.

کلمه «من معروف» إفاده می‌کند که اگر خانم بیوه بخواهد راه غیرمشروع و غیرمتعارفی در پیش بگیرد، باید او را نهی کنند و از خروج و آزادی کامل او ممانعت به عمل آورند. به هرحال، این حق سکنی و بهره‌مندی از لوازم زندگی شوهر، حقّی بود که به سود زنان شوهر مرده مقرر گشت و حکمی قاطع است. چنان که قبلاً در آیه ۲۳۶ گذشت، حقی مُشابه ـ البته بدون حقّ سکنیـ مقرر شد. به این صورت که برای خانم‌هائی که فقط عقد و به اصطلاح نامزد شده اند، اما نه زفافی صورت گرفته و نه مهریّه ای مشخص شده است، گفت: (متاعاً بالمعروف حقّاً علی المُحسنین). در این جا برای همه خانم‌های مطلّقه، حقّ متاع و هزینه اجمالی را توصیه می‌کند و می‌گوید:

وَ لِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلی الْمُتَّقِِینَ

کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ

۲۴۱ – ۲۴۲

مفاد الفاظ آیه با توجه به ترجمه معانی‌القرآن روشن است.


مطالعه ادامه آیات سوره بقره

مطالعه ترجمه همین آیات در معانی القرآن