نوشتار حاضر، برگرفته از مقاله ای است با عنوان نگرشی به آغاز و انجام حدیث که در دی ماه سال ۱۳۶۶ در شماره ۴۶ مجله کیهان فرهنگی به چاپ رسیده است. در این مقاله استاد بهبودی به صورتی بسیار اجمالی، به حدیث و تاریخ ثبت و روایت آن و همچنین علت مشکلات پیش آمده برای حدیث پرداخته است.

شناخت سنت و معارف اسلامی

قـرآن مجید بالاترین سند اسلام است و حدیث و سنت روشنگر مسائل فرهنگی آن. اگر قرآن و حـدیث بـا شـناخت کافی توأم شوند، شاهراه سعادت را برای بشر نمایان می سازند. قرآن و سنت در ابتدای انتشار و بعد از نـفوذ و رسوخ خود در میان جوامع فرهنگی، توجه دانشمندان را به سوی خود معطوف نمود تـا هر چه بهتر و دقـیق تر اسـرار قرآن و حدیث را دریابند.

از این رو در اولین قدم به شناخت زبان عرب که زبان قرآن و حدیث است همت گماشتند و با استخراج قواعد و ضوابط آن، علم صرف و نحو را پایه گذاری کردند و در تعقیب آن به کشف اسرار بـلاغت و فصاحت و دریافت اعجاز قرآن پرداختند که علم معانی و بیان و بدیع به وجود آمد.

در مراحل بعدی عقاید و معارف اسلامی مورد پژوهش قرار گرفت که علم کلام پایه گذاری شد. جمعی هم به اسـتخراج احـکام و استنباط فروع فقهی پرداختند و علم اجتهاد و فقه را تأسیس نمودند و اصول فقه و قواعد آن را بنیاد نهادند.

طبیعی است که در تمام این مراحل شرح حال رسول اکرم ص از هنگام ولادت تا دوران بعثت و بعد از آن، دوران هجرت و تـأسیس حـکومت، مورد توجه قرار گرفته باشد و در نتیجه علم سیر و مغازی و فتوحات اسلامی، اولین باب را در تاریخ اسلام بگشاید و مسائل مربوط به قرآن مجید، علم تفسیر و تنزیل و تأویل را پی ریزی کرده باشد. در تـمام ایـن رشته ها زحمات فراوانی کشیده شد و میراث علمی بسیار غنی و پرباری به یادگار ماند.

مشکلات و کاستی ها در ثبت معارف اسلام

در زمینه تحقیق این مسائل و عرضه صحیح و پیراسته آن ضایعاتی نیز رخ داده است که باید پی جویی شود و عـلل و مـوجبات ایـن نابسامانی روشن گردد و بعد از وارسـی دقـیق، صـحت و سقم آن را ارزیابی نمود.

بی سوادی اعراب

از جمله مشکلات، آن بود که ملت عرب یعنی حاملان این میراث عظیم، بی سواد و ناخوانده بودند و فکر و مغز آنان از تـجزیه و تـحلیل مـسائل و دریافت صحیح آن عاجز و ناتوان بود و لذاست که انـدیشمندان اسـلامی را در همه رشته ها، حتی رشته زبان و فرهنگ عرب، متفکران ایرانی و رومی تشکیل می دهند.

مشکلات فهم زبان عربی برای دانشمندان

در آن دورانی که هنوز شناخت فرهنگ عرب هـمگانی نـبود و قـواعد صرف و نحو و بلاغت مراحل اولیه خود را طی می کرد، متفکرین ایـرانی و رومی که با نام موالی یاد می شوند به علت خامی در ادبیات عرب اشتباهات فراوانی مرتکب شدند و در شناخت مـفاهیم قـرآنی و ارتـباط حدیث و سنت با قرآن و طرح مسائل فقهی و کلامی و تحلیل سیره رسـول اکـرم، حقایق اصیل را از دیدگاه شخصی و فرهنگ بومی خود دنبال کرده، با توهماتی از این قبیل در هم آمیختند و مـتأسفانه بـرداشتهای آنـان به عنوان حقیقت مسلم معرفی شد از آن رو که پیشتازان و بنیان گذاران این رشـته ها بـودند.

کم سوادی معلمان اولیه: مهاجران و انصار

مـشکل دیگر آن بود که حاملان قرآن و حدیث، یعنی مهاجر و انصار مدینه، بعد از رحلت رسول اکـرم بـه فـتوحاتی نایل آمدند و سپس به عنوان معلم به اطراف و اکناف آن مناطق گسیل شدند تا بـه نـشر مذهب بپردازند و اینان علاوه بر خامی و داشتن معلومات سطحی، نه تنها معلم خـوبی نـبودند؛ بـلکه اغلب از فرهنگ و تمدن بومیان محلی متأثر می شدند و چهره های گونه گونی از قرآن و سنت را منتشر می نمودند.

در ایـن مـیان، و با این بازار آشفته علمی و مسلط نبودن رهبری پخته و آشنا به کیان مـذهب، عـمال یـهود و نصاری نیز از نشر خرافات و اکاذیب خود کوتاهی نکردند و سیاستمداران روم و ایران نیز با زندقه و تزویر، ضـایعاتی فـراوان به بار آوردند.

اگر بخواهیم علت العلل این مشکلات و عوارض را پی جویی نـماییم، بـاید بـه عهد رسول اکرم باز گردیم و مهاجر و انصار مدینه و به عبارت معروف، صحابه رسول خدا را بـا دیـدهای مـختلف و برداشتهای متفاوت و اهداف مادی و معنوی آنان تعقیب کنیم و بالاخره ملامت که چـرا بـعد از رسول اکرم نتوانستند چهره صحیحی از قرآن و مذهب به جهانیان ارائه نمایند.

نسبیت مفاهیمی مانند امامت و وحی و عصمت نزد صحابه

به عقیده نگارنده این سـطور، عـلت العلل ضایعات و مشکلات آن بود که جمعی از صحابه رسول خدا معتقد بودند کـه رسـول خدا در تنظیم سنت و «خط مشی اجتماعی» از وحی الهی بـرخوردار نـیست، بـلکه با اجتهاد و تشخیص خود عمل می کند.

لذا بـود کـه گهگاه فرمان آن حضرت را قرین مصلحت نمی دیدند و با زیر پا نهادن فرمان صریح، راهـی را در پیـش می گرفتند که خود به سـود جـامعه تشخیص مـی دادند. مـوارد بـسیاری از این گونه برخورد و نزاع را مرحوم سـید شـرف الدین عاملی در کتاب نص و اجتهاد خود پی جویی کرده است.

آنچه بـاید در ایـن جا معروض شود، شرح فرمانهای رسـول خداست که مؤکداً مـسلمین را از خـرد و کلان به نشر اسلام و تـبلیغ بـیانات خود مکلف فرمود ولی فرمان آن سرور الغا شد و مسلمین از پخش و نشر احادیث رسـول، مـمنوع و محروم شدند.

مصلحت بزرگان قریش و ممنوعیت ثبت حدیث

مـنبع از تـدوین حدیث در زمان رسول اکرم شروع شد. احمد بن حنبل امام اهل سنت در کتاب مـسند، ج ۱، ص ۱۶۲ بـه نقل از عبداللّه بن عمروعاص چنین روایـت آورده اسـت که: «مـن بـیانات و فـرمایشات رسول را از هر دست و هـر گونه ای که می شنیدم ثبت دفتر می نمودم تا آن که قریش مرا از نوشتن حدیث ممانعت کرده گـفتند: از چـه رو حدیث رسول را ثبت می کنی با آنـکه رسـول خـدا نـیز حـالت خشم و غضب و رضـا و شـفقت دارد و در هر دو حال سخن می گوید: از جمعی قدح می کند و جمع دیگر را مدح می نماید. لذا من از نوشتن احادیث رسول بـازماندم و از شـخص رسـول خدا کسب تکلیف نمودم و رسول خدا فـرمود: «حـدیث مـرا بـنویس. بـه آن خـدایی که جان من در حیطه اقتدار او است جز سخن حق از دهان من خارج نخواهد شد».

مصلحت سیاسی

ممانعت از ثبت و نشر حدیث تنها به قدح و مدح صحابه محدود نمی شد، بلکه مـسائل دیگری را نیز در بر می گرفت. رسول خدا پنج روز قبل از رحلت خود فرمود: دواتی بیاورید با شانه گوسفندی تا حدیثی بر شما املا کنم که مسلمانان از حاضران و آیندگان بعد از من راه خود را گـم نـکنند، ولی جمعی صلاح ندیدند و از آوردن کاغذ و قلم ممانعت کردند.

و بر همین اساس، خلیفه اول در اولین روزهای خلافت خود به مسلمین گفت: «شما از رسول خدا احادیثی روایت می کنید که هم اینک در آن اخـتلاف دارید. بعد از شما که آیندگان حدیث را از دست شما بگیرند به اختلاف بیشتری دچار می شوند. بعد از این از رسول خدا حدیث مگویید. هر کس در مـسائل دیـنی با شما بحث کند در پاسـخ او بـگویید: کتاب خدا بین ما و شما حکومت می کند. حلال  خدا را حلال بدانید و حرام خدا را حرام بدانید.»

خلیفه اول در تعقیب این سخن، دفتری از احادیث رسول اکرم را کـه شـخصاً تدوین کرده بود و شـامل پانـصد حدیث می شد سوزانید. (رک: تذکره الحفاظ ذهبی، ج ۱ ص ۵ منتخب کنز العمال، ج ۴، ص ۵۸)

خلیفه دوم، بنیانگزار اولین سنت جایگزین

ممانعت از ثبت و نشر حدیث در عهد خلیفه دوم با شدت بیشتری دنبال شد. خلیفه دوم به تمام بلاد اسلامی نوشت: «هر کس حدیثی از رسـول خـدا ثبت دفتر کرده است، باید آن را محو کند. در میان مسلمین نباید کتابی غیر از کتاب خدا وجود داشته باشد.»

نوشته اند که خلیفه دوم با یاران خود مشورت کرد که آیا سنت رسول را بـاید تـدوین کنیم یـا نه؟ یاران او نظر دادند که سنت رسول را باید تدوین نمود تا ضایع نشود، خلیفه دوم یک ماه تمام مـردد ماند و بالاخره قدغن کرد که باز هم مانند سابق از تدوین حـدیث خـودداری شـود، مبادا ملت اسلامی همانند سایر ملتها کتاب آسمانی را وانهند، و به خواندن کتابهای حدیثی بپردازند. (رک: طبقات ابن سـعد، ج ۳، ق ۱، ص ۲۰۶ کـنز العمال ج ۱۰، ص ۱۷۹ و ۱۸۰)

بنیادهای سنت نوین اسلام

خلیفه دوم، قرظه بن کعب را به حکومت کوفه منصوب کرد و تا یک فـرسخی، او و یـارانش را مـشایعت نمود، و سپس گفت: «می دانید که از چه رو شما را تا این جا مشایعت کردم؟» آنان پاسخ دادند: «از آن رو که مـا یاران و انصار رسول خدا بوده ایم». خلیفه گفت: «نه؛ از آن رو شما را مشایعت کردم کـه به پاس این مشایعت سـفارش مـرا مورد عمل قرار بدهید»:

«من شما را به کوفه گسیل کرده ام که آشیانه قرآن است. شما بر مردمی وارد می شوید که آوای آنان به همخوانی قرآن چنان بلند است که گویا زنبوران عسل در کـندوی خود به غلغله اندر باشند چون شما را بنگرند با اشتیاق تمام به شما رو آورند که شما اصحاب رسولید، پس برای ما از رسول خدا حدیث بگویید ولی شما با نقل حدیث، مردم را از خواندن قـرآن بـاز مدارید به خود سرگرم مسازید. قرآن را از حدیث و سنت جدا سازید و کمتر از رسول خدا حدیث بگویید». (رک: طبقات ابن سعد ج ۶، ص ۲، سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۱۲)

تحریم ثبت سنت پیامبر اکرم

این منع و تحریم، در عهد خلیفه دوم به صورت یک قـانون الزامـی و قطعی درآمد و با آنکه صحابه پیامبر با نشر و تدوین حدیث نظر موافق و مساعد داشتند کسی جرأت نکرد که حدیث رسول را تدوین کند و یا در مدینه به نشر شفاهی آن بپردازد، و چـون خـلیفه دوم از مسافرت صحابه به سایر بلاد اسلامی نیز ممانعت می کرد، مسئله حدیث و سنت در همه جا تا نیمه های قرن اول مسکوت ماند.

بعد از مرگ خلیفه دوم که رفته رفته خروج صحابه از مـدینه آزاد شـد، یـاران رسول به صورت پراکنده و یـا دسـته های چـند نفری به شهرها و نقاط مفتوحه منتقل شدند و به نقل دیده ها و شنیده های خود اقدام کردند. احیاناً مسموعات خود را قید دفاتر نمودند و یـا بـه تـابعین سفارش کردند تا در خفا و دور از چشم مردم عوام، بـه ثـبت و تدوین حدیث بپردازند. ولی از آن رو که خود فاقد فقه و بصیرت بودند، نشر سنت پیامبر دچار بدآموزی شد و اختلاف و پراکندگی به بار آمـد و تـابعین صـحابه که برخی دارای مسلک و مذهبی خود ساخته بودند و یا به یـک حزب و دسته سیاسی گرایش پیدا کرده بودند به این اختلاف و تشتت دامن زدند و تباهی عظیمی به بار آمـد.

انحرافات در سنت جایگزین

اگـر بـخواهیم که در این زمینه بحث را دنبال کنیم، باید مقاله های متعدد پرداخت شـود، و مـسائل گوناگونی از کلام و فقه و تفسیر مطرح شود، ولی برای نمونه کافی است دو سه مسئله فقهی مطرح کنیم تـا مـیزان درک و تـحقیق صحابه روشن گردد.

در صحیح مسلم، ص ۴۸۱ به نقل از انس بن مالک آمده اسـت کـه: «رسـول خدا در سفرهای دو روزه و سه روزه نماز خود را قصر می خواند». این روایت باعث شده است کـه فـقهای اهـل سنت فتوا بدهند که در مسافت بیست و چهار فرسخ و یا حداقل شانزده فرسخ باید نـماز چـهار رکعتی را دو رکعتی بخواننند، ولی از خود نپرسیدند که اگر رسول خدا به سفر یک روزه مـبادرت مـی کرد، آیـا نماز خود را درست می خواند؟ آیا آن روز که رسول خدا تا «ذی خشب» رفت و مراجعت کرد نماز خود را درسـت خـواند یا آنکه نماز خود را دو رکعتی خواند؟

مشکلات در فهم مسایل نماز سفر

و باز در صحیح مسلم به نقل از انس بن مـالک آمده اسـت که: «رسول خدا راهی مکه شد و در مکه ده روز اقامت ورزید و نمازهای خود را شکسته می خواند» ولی انس بـن مـالک توجه نکرد که رسول خدا در سفر فتح مکه قصد اقامت نداشت وگـرنه بـا ده روز اقامت اشخاص مسافر به عنوان معتکف تلقی می شوند و باید نماز خود را درست بخوانند.

بر هـمین اسـاس بـخاری در صحیح خود کتاب نماز مسافر از ابن عباس روایت می کند که: «رسول خـدا در سـفر فتح مکه نوزده روز در مکه اقامت داشت و نماز خود را شکسته می خواند». همین ابن عباس با آنکه حـبر امـت و فقیه صحابه نامیده می شود به دیگران می گفت: «من از این سنت متابعت مـی کنم و اگـر در شهری یک روز تا نوزده روز اقامت کنم نـماز خـود را شـکسته می خوانم و اگر اقامت من به بیست روز بـرسد از روز بـیستم نماز خود را درست خواهم خواند».

ولی توجه نکرد که اثبات چیزی، خلاف آن را نفی نـمی کند و اگـر رسول خدا بیش از نوزده روز و تـا یـک ماه کـامل در مـکه اقـامت می کرد، باز هم نماز خود را قـصر مـی خواند، از آن روی که قصد اقامت نداشت.

مشکلات در فهم مسایل حج

و باز در صحیح مسلم، کتاب حج به نقل از جـابر انـصاری آمده است که:

«ما به هـمراه رسول خدا در سال دهـم هـجرت احرام حج بستیم و به سـوی مـکه راه برگرفتیم. بعد از ورود مکه، طواف کردیم و به سعی صفا و مروه پرداختیم. بعد از خاتمه سـعی، رسـول خدا فرمود تا همگان نـیت حـج را فـسخ کنند و طواف و سـعی خـود را به عنوان عمره خـتم نـمایند.

سپس روز هشتم ذی حجه، مجدداً لباس احرام بپوشند و اعمال حج را از نو شروع نمایند و ما هـمگان چـنین کردیم جز رسول خدا و معدودی چـند کـه با خـود قـربانی آورده بـودند و لذا نتوانستند حج خود را فـسخ کنند و به همان حالت در لباس احرام حج باقی ماندند.

در این سفر، رسول خدا بعد از مـراجعت از عـرفات به منی، قربانیهای خود را تقدیم کـرد و سـر مـبارک خـود را تـراشید و  سپس راهی مـکه شـد و هفت دور، گرد خانه کعبه طواف کرد و بعد از نماز طواف، بی آنکه سعی کند، به منی برگشت و بـه اعـمال حـج خاتمه داد».

فتاوی غریب

با توجه به این رشته اعـمال و مـناسک کـه رسـول خـدا انـجام داد، صحابه و تابعین، حتی فقهای قرن دوم گفتند: بعد از مراجعت از عرفات، فقط یک دوره طواف کعبه کافی است و لذا طواف نسا را ساقط کردند و ندانستند که رسول خدا حج خود را فـسخ نکرده بود. و لذا طواف روز ورود آن سرور طواف حج بوده و طواف بعد از منی طواف نسا خواهد بود، و حاجی بعد از شروع اعمال حج یک نوبت طواف و سعی به جا می آورد که لازمه حج اسـت و یـک نوبت دیگر باید طواف بی سعی به جا آورد که طواف نسا خواهد بود.

از این مهمتر و اختلاف انگیزتر فتوای ابن عباس است که می گفت: بعد از ورود منی قبل از طواف اصلی حج، حـاجی اجـازه دارد که سر خود را با کتیرا و یا کلاه بپوشاند و یا با خمیر معطر خضاب کند، زیرا: «من دیدم که رسول خدا در سفر حجه الوداع سـر خـود را با مشک آخو خضاب کـرد و سـپس برای طواف کعبه عازم مکه شد». در حالی که این طواف رسول خدا طواف نسا بود نه طواف اصلی حج. (رک: تهذیب شیخ طوسی، ج ۵، ص ۲۴۷ )

فرمان آغاز ثبت احادیث رسول اکرم

این اسـت نـمونه ای از برداشتهای صحابه بزرگ و مـعروف پیـامبر از دیده ها و شنیده های شخصی خود که در اثر خامی و عدم آشنایی به قواعد فقه، دچار خبط و خطا شده اند تا چه رسد به آن سنتها که خود حاضر نبوده اند و از سایرین شنیده اند، و یا در اثـر اغـراض شخصی و حزب گرایی سیاسی خواسته و ناخواسته واقعیتها را دچار تحریف و تصحیف و دگرگونی ساخته اند.

لذا بود که عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموی در سال صدم و یا صد و یکم هجرت فرمان خلیفه ثانی را نقض کـرد و فـرمان داد که سـنت رسول را ثبت دفاتر نمایند تا اختلاف و تشتت مهار شود و سال به سال و قرن به قرن گمراهی و ضـلالت مسلمین افزون نشود. ولی دیگر دیر شده بود.

ثبت یک میلیون حدیث نبوی

و خیلی هم دیـر شـده بـود. زیرا بعد از جمع و تدوین حدیث، معلوم شد که در حدود یک میلیون حدیث متضاد در جامعه اسلامی رواج یافته و هـر دسـته و گروهی به یافته ها و بافته های خود می نازد و گمان می کند که رضای خدا را تحصیل مـی کند.

پیشگامان بررسی درستی احادیث

در اوایـل قـرن سوم مردی به نام محمد بن اسماعیل بخاری (متوفای ۲۵۶) قیام کرد و بعد از وارسی اسناد حـدیث و نوشتن کتابی به نام التاریخ الکبیر در شرح حال راویان حدیث، از میان سیصد هـزار حدیثی که در دست داشـت، سـه هزار حدیث آن را صحیح و معتبر تشخیص داد و جداگانه تألیف نمود و عرضه کرد.

و بلافاصله مسلم بن حجاج قشیری (متوفای ۲۶۱ هجری ) شرایط صحت حدیث را به گونه ای دیگر مطرح کرد و باز هم بیش از سه هزار حـدیث نبوی را حاوی شرایط صحت ندانست.

ولی هیچ یک از این خدمات علمی نتوانست ضایعات اولیه را جبران کند و اختلاف مذاهب را چه در مسائل اعتقادی و چه در مسائل فقهی مرتفع سازد، خصوصاً با این منطق نارسا کـه صـحابه رسول خدا، همگان و یکسر، بی استثنا عادل و راستگو بوده اند.

حدیث شیعه و تاریخ ثبت و روایت آن

اعتقاد شیعیان بر این است که امامان اهل بیت حافظ قرآن اند و نگهبان دین، و آنچه را که رسول خدا می دانسته اسـت امـام اهل بیت می داند و آن روح قدسی که رسول خدا را تأیید و تسدید می کرد، امام اهل بیت را تأیید و تسدید می کند.

از این رو شیعیان، بیانات امامان اهل بیت را همانند بیانات رسول خدا حجت مـی دانند و آن سـان که ابوعبدالله امام صادق ع می گفت:

«حدیثی حدیث ابی و حدیث ابی حدیث جدی و حدیث جدی حدیث رسول الله صلوات الله و سلامه علیه»،

هر آنچه از امام اهل بیت شنیده شود چـنان اسـت کـه از رسول خدا شنیده باشند.

راه یابی به حقیقت: امامت معصومین

بـر ایـن اسـاس، راه حقیقت یابی بر روی شیعیان باز است و در هر عهد و عصری که راه تشیع پیموده شود، شناخت چهره واقعی اسلام و سیراب شدن از چشمه زلال قـرآن مـقدور و مـیسور است و تسامحات صحابه و تحریفهای و تصحیفهای آنان و یا حـدیث تـراشی فرقه گرایان برای شیعیان ضایعه محسوب نخواهد شد.

شیعیان عهد امام پنجم و آغاز حدیث

در عهد ابوجعفر امام باقر ع فرصتی حاصل شد که مکتب اهل بیت از خـفا درآیـد. صـالح فرزند میثم تمار با یک تن از خاندان سنسن رومی بـه نام عبد الملک بن اعین تماس گرفت و او را با ابوجعفر امام باقر ع آشنا کرد.

ابوخالد کابلی با یک تـن دیـگر از هـمین خاندان به نام حمران بن اعین و خواهرش ام اسود تماس گرفت و آنـان را بـه مکتب تشیع هدایت کرد. گویا این دو تن از جانب امام مذهب مأموریت یافته بودند که با اعـضای ایـن خـانواده تماس بگیرند که می بینیم هر یک جداگانه با یک برادر از میان دوازده برادر تـماس گـرفته اند.

چـهار تن دیگر از برادران مزبور به نامهای عبد الرحمن بن اعین، بکیر بن اعین، مـالک بـن اعـین و زراره بن اعین نیز به مذهب حق گراییدند و چون همگان اهل دانش و هوش بودند و قـبلاً از تـحصلات عالیه ای برخوردار شده بودند، بعد از تماس با امام اهل بیت و شناخت دانش اصـیل و بـی شبهه، انـدوخته های خود را از تفسیر و حدیث و فقه و کلام به دور ریخته، با شیفتگی و علاقه وافر به تبلیغ مـذهب شـیعه پرداختند.

تعداد شیعیان

تعداد شیعیان مکتبی در اول امر، از چند تن معدود تجاوز نمی کرد. حمران بن اعـین بـه ابـوجعفر امام باقر گفت : قربانت شوم، تعداد ما شیعیان بسیار اندک است. اگر یک گوسفند بـریان را بـر سر سفره بگذارند و تمام شیعیان را برای تناول آن دعوت کنند، مقداری از آن بر جـا خـواهد مـاند. و ابوجعفر به او گفت : از کمی تعداد باکی نیست. ملت اسلامی با آن کثرت و جمعیت بعد از رسول خـدا بـه قـهقرا بازگشتند و جز سه تن بر اساس اسلام اصیل پا برجا نماندند. (رک: معرفه الحـدیث، ص ۱۵)

ولی طولی نکشید که تعداد شیعیان کوفه افزون شد و فقهای بزرگی پرورش یافتند و از جمله شصت تن از راویان و فـقیهان را بـرادران و برادرزادگان همین حمران تشکیل داده بودند.

تماس با امام اهل بیت، کاملاً بـه صـورت پنهانی و دور از غوغای عمومی صورت می گرفت؛ زیرا حـاکمان وقـت از نـشر مکتب تشیع بیمناک و در هراس بودند. و امام اهـل بـیت را هماره زیر نظر می گرفتند.

از این رو فرصت تعلیم و تعلم منحصر بود به ایام حـج و عـمره که راویان حدیث به هـنگام زیـارت مدینه و  یـا در روزهـای مـنی و مکه به حضور امام می رسیدند و سـؤالاتی کـه از پیش مطرح شده بود، مطرح کرده پاسخ می گرفتند و احیاناً با امام بـه بـحث و جدل می پرداختند تا به رموز احـکام الهی واقف گردند و از قـواعد آن آگـاه شوند.

ثبت احادیث در دفتر و روایت آن

ابوعبد اللّه صادق ع از اول امر بـه شـاگردان خود امر فرمود که مسموعات خود را از هر رشته ای که باشد، با بیانی شـیوا و روشـن ثبت دفاتر نمایند تا خـود و دیـگران از خـطا و لغزش در امان بـمانند.

راویـان حدیث که از نابسامانی اهـل سـنت درس عبرت گرفته بودند، در اولین فرصت و حتی در مجلس درس، بیانات امام را ثبت دفتر می نمودند و حتی بـحث و کـنکاش خود را در متن حدیث منعکس می نمودند تـا راه و رسم پژوهـش را بـه روی دیـگران نیز باز نموده بـاشند. (ر ک: معرفه الحدیث، ص ۲۰-۲۵)

گروه اولی که از تربیت شدگان مکتب به مقام عالی فقاهت نایل شدند، چنان بـه قـواعد فقهی و مسائل مذهبی مسلط شدند کـه تـشخیص آنـان، مـعیار صـحت و سقم حدیث بـه شـمار آمد و اگر آنان صحت حدیث را منکر می شدند، سایرین و حتی همان کسانی که حدیث را از زبان امام صـادق شـنیده بـودند، از عمل به آن حدیث خودداری می کردند. این افـراد را بـه عـنوان «اصـحاب اجـماع» یـعنی کارشناس حدیث می خوانند و در ردیف آنان أبان بن تغلب را مشاهده می کنیم که امام ابوعبداللّه صادق ع به او می گفت:

«برو در مسجد مدینه بنشین و برای مسلمین فتوا بده که مـن دوست دارم در میان اصحاب خود افرادی همانند تو باشند». یا

«من دوست دارم بر سر اصحابم بکوبند تا همگان فقیه و آگاه شوند».

در پیشاپیش این جماعت که دوازده نفر بوده اند، زراره بن اعین را می بینیم که ابـوالحسن الرضـا ع در شرح یک مسئله فقهی می گوید: «چه کسی بهتر از زراره حق طلب را ادا کرده است.» (رک: معرفه الحدیث، ص ۲۶-۲۸)

تربیت اولین دانشمندان شیعه

در عهد امام ابوالحسن کاظم ع و امام ابوالحسن الرضا ع نیز حدود ده تن به افتخار این مـقام عـلمی نایل آمده اند و در پیشاپیش آنان باید از علی بن حسن بن فضال نام ببریم که گفتار او در رد و قبول حدیث و شناخت رجال برای دیگران حجت بوده اسـت.

ابـونصر عیاشی صاحب تفسیر معروف مـی گوید: «مـن تمام عراق و خراسان را زیر پا نهادم و کسی را فقیه تر و داناتر از علی بن حسن بن فضال ندیدم. او در حفظ حدیث از همگان سر بود و هر کتابی که از امامان روایـت شـده بود، همه را در کتابخانه خـود فـراهم آورده بود.» (رک: رجال کشی، ص ۳۰، ط دانشگاه مشهد)

شناخت اصول حدیث شیعه

از عهد امام باقر ع که حدیث شیعه پایه گذاری شد تا عهد امام عسگری ع که تماس با امامان ممکن بوده است، هماره شیعیان با امام زمان خـود در تـماس علمی بوده اند. در این دوره با برکت که بیش از صد و شصت سال به طول انجامیده است، شیعیان صدها کتاب و جزوه تألیف و تدوین کرده اند.

آنچه را شخصاً از امام خود شنیده اند و حضوراً و یا بـعداً ثـبت دفاتر کـرده اند به نام «اصل» می خوانیم. اصول اولیه از هیچ نظر مورد اشکال و تردید نبوده اند و هماره مورد استفاده دیگران قرار گـرفته اند، جز آنکه راوی حدیث غفلت کرده باشد و حدیث تقیه آمیز را هم ثبت دفـتر نـموده بـاشد.

احادیث تقیه آمیز در کتابها و جزوه های ناقدان و فقیهان کمتر دیده می شود، و از آن کمتر در کتابها و جزوه هایی که اصحاب اجماع یـعنی  کـارشناسان علم حدیث با دست خود تدوین کرده اند.

گر چه حدیث را با واسطه از امـام خـود شـنیده و ثبت دفتر نموده باشند و یا آن جزوه ها و کتابها که دیگران تألیف کرده و بر کارشناسان علم حـدیث عرضه نموده باشند: مانند کتاب عمر بن اذنبه بصری که بر زراره عرضه شـد و صحت و سقم احادیث آن را مـشخص نمود. (رک: معرفه الحدیث، ص ۲۷۱)

دانشمندان شیعه در مراتب بعدی به دو صورت روی اصول اولیه کار کرده اند: یک دسته به ترتیب و تـبویب احادیث وارده پرداختند تا استخراج حدیث موجب اتلاف وقت نگردد. دسته دیگر به تـألیف کتابهای فقهی و کلامی پرداختند تا نیاز فرهنگی جامعه را تأمین نمایند.

انواع اختلالات در روایت حدیث شیعه

کسانی که با مقابله و استنساخ حدیث سر و کاری دارند، می دانند که هنگام نسخه برداری حدیث و انتقال آن به کتاب و یا کتابهای دیگر، قـهری اسـت که اختلالاتی رخ می دهد.

سند حدیث خلط می شود و یا نام یک راوی سقط می شود. یا نام زائدی داخل سند ثبت می گردد و یا سند یک حدیث به حدیث دیگری الصاق می شود. و یا در مـتن حـدیث خطایی رخ می دهد که عمدتاً منشأ آن نقل به معنی است.

گاهی اشکالات نسخه های خطی از حیث آبدیدگی و یا موریانه خوردگی و یا بدخط نویسی که سند و یا متن حدیث قابل قـرائت نـباشد. و یا خلط حدیث که نیمی از حدیث اول را با نیمی از حدیث دوم پشت هم ثبت نمایند.

این گونه اختلالات را در کتاب تهذیب شیخ طوسی بیشتر از کتاب فقیه شیخ صدوق می یابیم و کتاب کافی کـلینی تـقریباً از ایـن گونه خطا و خلل مبراست. (رحـمه الله عـلیهم اجـمعین)

دسترسی به اصول اولیه

و اینک که اصول اولیه در دست نیست و اگر باشد نسخه آن متواتر نیست، چاره ای جز این نخواهد بود که احادیث کتب اربعه بـا دقـت و مـوشکافی وارسی گردد و با هم مقابله و مقایسه شود تـا ضـایعاتی که از این نمونه رخ داده باشد جبران گردد و اصلاح شود. در این زمینه به مقدمه صحیح الفقیه و مقدمه صحیح التهذیب باید مـراجعه نـمود.

شناخت اختلالات عمدی

ضـایعات دیگری نیز در حدیث شیعه رخ داده است که اغلب جنبه عمدی و خـرابکاری دارد. اساس این خرابکاری در عهد ابوعبدالله امام صادق ع پی ریزی شد که مذهب شیعه با همه تشکیلات آن نظر سیاستمداران ایـرانی را بـه خـود جلب نمود.

اینان که در خفا برای تشکیل حکومت ملی و سقوط حـکومت عـرب توطئه و تلاش می کردند؛ به وسایل مختلف دست زده اند که دنبال کردن رد پای آنان در رشته های فرهنگی و سیاسی و نـظامی کـتابی عـظیم را باید با هفتاد من کاغذ.

در این جا فقط تذکر این نکته کـافی اسـت کـه عمال و ایادی این سیاستمداران، اطراف اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق را گرفتند و به امید آنـکه بـعد از پدرش بـه مقام رهبری نایل شود با او طرح دوستی و مودت ریختند، باشد که شیعیان را برای سـاقط کـردن حکومت عرب و تشکیل یک حکومت نیمه ملی مجهز و بسیج نمایند. اینان به این مـنظور کـه مـیان دو ملت و دو مذهب مجانستی برقرار کرده باشند به جعل حدیث و خطب پرداختند و آداب و عقاید و قوانین خـود را بـا آداب و عقاید و احکام مذهبی تلفیق کردند.

حدیث عقل و جهل

در این زمینه کافی است که «حدیث عقل و جـهل» مـعروف را بـا تز «یزدان و اهرمن» مقایسه نمایید و با سان دیدن از دو سپاه عقل و جهل، رژه دو سپاه یزدان و اهـرمن را بـا چشم بنگرید و در بخش احکام و قوانین، حدیث امام ابوعبدالله صادق ع را درباره زکات شـتر و گـاو و گـوسفند، با حدیث مشهور «ادب المصدق» کنار هم بگذارید و زکات اسلامی را با قانون مالیات احشام مقایسه نـمایید.

در ایـن زمـینه سخن فراوان است. طرح این سیاستمداران برای تسلط بر رهبری شیعیان بـا مـرگ پیشرس اسماعیل خنثی شد و این تکالیف الهی بود که انجام گرفت. ولی تکلیف دانشمندان حدیث هنوز کـه هـنوز است بر شانه آنان سنگینی می کند.

بر خلاف سفارشات امام ابوعـبد الله صادق ع که فرمود: «از فتنه غلات بر حـذر بـاشید» سـاخته ها و پرداخته های دست غلات به وسیله ساده لوحـان مـذهبی رواج بیشتری پیدا کرد. حتی در عهد امام ابوالحسن الرضا ع که وکیل آن سرور، عـمال بـیگانه را انگشت نما ساخت و ساده لوحـان مـذهبی را از قم، عـاصمه تـشیع، تـبعید کرده و یا مجالس درس و بحث آنان را تـحریم نـمود، توفیقی به دست نیاورد.

سایر مقالات

  • ضرورت پالایش احادیث در دوران معاصر
    حکیمی در این مقاله به هنگام معرفی مقاله استاد بهبودی در یادنامه، خود ایشان را نیز معرفی کرده و به نقل از خود ایشان ضرورت پالایش احادیث در دوران معاصر و عرضه معارف ناب را روشن نموده است.
  • تحول پژوهش و فهم دینی با رویکرد بهبودی
    این نوشتار برگرفته از مصاحبه ای است که ایبنا با آقای دکتر خسروی درباره رویکرد متفاوت استاد بهبودی در پژوهش و فهم دین دارد. شناخت این رویکرد تحول فهم دینی آیندگان را سبب خواهد شد.
  • ابتکار و شجاعت علمی در پژوهش
    مصطفی دلشاد تهرانی در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) درباره میراثی که از مرحوم بهبودی بر جای مانده است اظهار کرد: به نظر می‌رسد میراث علمی مرحوم شیخ محمدباقر بهبودی بسیار گرانبهاست. ایشان علاوه بر حوزه علوم قرآنی، تفسیر و به‌ خصوص قرآن‌پژوهی، در حوزه حدیث، علوم حدیث، حدیث‌پژوهی و به‌ویژه فقه الحدیث و نقد الحدیث میراث با ارزشی از خود باقی گذاشت.
  • رویکرد «تاریخی – حدیثی» به تفسیر
    آقای بهبودی جزء مدافعان تفسیر علمی به این معنا نیست که در تفسیر کل قرآن از رویکرد علمی بهره ببرد؛ ولی ایشان نظر ویژه‌ای در خصوص آسمان‌های هفت گانه در قرآن دارند که در جزوه‌ای به همین نام بیان کرده‌اند که هفت آسمان را در منظومه شمسی پیدا بکنیم. در درجه اول رویکرد استاد بهبودی حائز اهمیت است که تاریخی-حدیثی است و نه علمی-تجربی.
  • رابطه علم و قرآن از نگاه استاد بهبودی
    دکتر فرزانه روحانی درباره رابطه دین و علم از منظر علامه بهبودی می گوید. دیدگاه اندیشمندان درباره رابطه علم و دین در چهار رویکرد عمده قابل ذکر است: تداخل، تعارض، تمایز و توافق. به نظر می‌رسد استاد محمدباقر بهبودی از موافقان دیدگاه توافق علم و دین است که بر اساس این دیدگاه، علم و دین سازگار و حتی مکمل یکدیگرند.
  • حدیث صحیح و اهمیت نقد حدیث‌
    دکتر سرشار در این مقاله توضیح می دهد که چگونه حدود ۳۰ سال پیش یکی از دانش‌آموختگان مشهدی حوزه‌های مشهد، قم و نجف که به علم حدیث علاقه‌مند بود، در یک اقدام متفاوت کوشید سلیقه و برداشت خود از میزان اعتبار و وثاقت روایات را عملیاتی کرده و احادیثی را که غیرقابل استناد و جزء «اسرائیلیات» می‌داند از منابع روایی حذف کند.