این نوشتار شرح و تفسیر آیات ۱۸۳ تا ۲۱۸ سوره بقره از کتاب تدبری در قرآن است. این آیات در ادامه فصل قبل در تشریح چهارچوب اصلی بخشی از احکام و تکالیف اسلام برای مومنان، شرح تکلیف روزه داری، تکلیف حج و ماه های اسلامی و . . . را مشخص می کند.

تکالیف اسلام: روزه داری

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ

۱۸۳

خطاب (یا أیُّها الَّذین آمَنوا) إفاده می‌کند که احکام آیه کریمه با قید تدبّر و تفهّم برای مؤمنان قابل استنباط است. کلمه «کُتب» چنان که مکرر گذشت و مکرر گفته می‌شود، حکایت از تسجیل حکم دارد که مرتبه ای بالاتر از فرض است. «کتب» به منزله دَیْن مذهبی است که اگر به موقع ادا نشود، بعد از گذشت ایام باید قضا شود؛ وگرنه فرزند ارشد متوفّی عهده‌دار روزه پدر گردد.

«صیام» به معنای خویشتن‌داری از ملاذّ است. از جایی که به حکایت تاریخ و نصّ قرآن مجید، مردم عرب با واژه «صیام»، «صلاۀ»، «صوم»، «حجّ» و امثال آن آشنا بوده اند؛ و در این مورد، کلمه «صیام» به قرینه (کَمَا کُتِب عَلَی الَّذین مِن قَبلِکُم) اضافه و استناد دارد به صوم یهودیان مدینه؛ لازمه آیه آن است که مؤمنان نیز باید مانند یهودیان و نصاری روزه بگیرند و از همان ملاذّ و شهواتی که آنان امساک می‌کرده اند، امساک کنند. چه بسا که مکلّف بوده اند که مانند یهودیان از مکالمه با افراد بشر نیز امساک نمایند. گرچه قرآن مجید، در این مورد خاص، کلمه «صَوم» را بکار می‌برد و می‌گوید: (فَقُولی إنِّی نَذَرتُ لِلرّحمن صَوماً فَلَن اُکلِّم الیّوم إنسِیّاً) (مریم، ۲۶). در حالی‌که در تمامی آیات صوم، کلمه «صِیام» را بکار می‌برد.

به هر حال چنان که لفظ آیه کریمه صراحت دارد، این روزه با شرایط ویژه آن، به مردان مؤمن متوجه شده است و زنان را شامل نمی‌شده است. چنان که در گنجینه تلمود می‌نویسد: «زن‌ها از اجرای فرامینی که به صورت امر هستند و در زمان‌های معیّنی انجام می‌گیرند، معاف می‌باشند» (ص۷۸).

به همین ترتیب، این حکم شامل حال بردگان نبوده است؛ زیرا بردگان نیز مانند زنان، هرگز مورد خطاب قرآن واقع نمی‌شوند. بلکه مسؤولیت فرمان آنان به عهده اولیا و خواجگان آنان قرار می‌گیرد. در گنجینه تلمود هم می‌گوید: «غلامان نیز مانند زنان از انجام فرمان‌هایی از تورات که انجام دادن آن‌ها بسته به اوقات معیّنی است، معاف بودند» (ص۲۲۱).

جمله (لَعَلّکُم تَتّقون) در آخر آیه کریمه ناظر به این منطق قرآن است که می‌گوید: (و ما کان الله لیضلَّ قوماً بعد إذ هداهم حتّی یُبیِّن لهم ما یتّقون) (براءت، ۱۱۵). این آیه به صراحت می‌گوید: هر آنچه لازمه تقوای از عذاب الهی است، به مردم ابلاغ می‌شود. از جمله صیام مکتوب است که شرح آن گذشت.

أَیَّاماً مَعْدُودَاتٍ فَمَن کَانَ مِنکُم مَرِیضاً أَو عَلَی سَفَرٍ فَعِدَّۀٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ وَ عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَۀٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ فَمَن تَطَوَّعَ خَیْرَاً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أَنتَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ

۱۸۴

منظور از «أیّام معدودات» روزهای دهم، یازدهم و دوازدهم هر ماه است که به عنوان ایّام عُشَر در احادیث شیعه منعکس است. قرآن مجید در آیه ۲۰۳ همین سوره بقره می‌فرماید: «و اذکروا الله فی أیّام مَعدودات فَمَن تَعجَّل فی یومین فلا إثم علیه و مَن تأخر فلا إثم علیه لمن اتّقی) که ناظر به همین ایّام عُشر است.

این «أیّام معدودات» برای مردم عرب شناخته بود؛ و لذا است که قرآن مجید در سوره حجّ آیه ۲۸ می‌فرماید: (لِیشهدوا مَنافع لهم و یذکروا اسم الله فی أیّام معلومات علی ما رزقهم مِن بهیمۀ الأنعام). روزهای «معدودات» را با تعبیر «أیّام معلومات» مشخص می‌کند که همان سه روز ایّام منی است که برای تقدیم قربانی مقرّر شده است و شعار تکبیرات از ظهر روز دهم تا روز دوازدهم، برای نَفر اول و تا ظهر روز سیزدهم برای نَفر دوم ادامه خواهد یافت؛ گرچه از صبح روز سیزدهم ضیافت قربانی به پایان می‌رسد.

جمله (فَعِدّۀ مِن أیّام اُخَر) نیز گواه بر این است که روزهای «معدودات»، همان روزهای «معلومات» است که اگر کسی در آن روزها مسافر باشد و یا مریض باشد، باید به جای آن روزهای مشخص، در سایر روزها روزه بگیرد. اگر این روزهای معدودات، مشخص نبوده باشد، تعبیر (فَعِدَّۀ مِن أیّام اُخَر) تعبیر نادرستی خواهد بود.

جمله «یُطیقُونَه» به معنای طاقت آوردن است. یعنی کسی که با سختی و مشقّت روزه می‌گیرد. در این صورت، مجاز است که در عوض هر یک روز روزه، به یک نفر مسکین طعام بدهد که معادل یک وعده غذای متداول است. جمله «فمن تطوّع» إفاده دارد که اگر بیشتر بدهد، به خیر و صلاح او است. لذا در حدیث پیامبر، به دو وعده غذا که دو کیلو غذای خشک است، تقدیر شده است.

جمله (و أن تَصوموا خَیر لَکُم)، إفاده می‌کند که روزه‌داری با همان وجه إطاقه و سختی، بهتر از پرداخت فدیه خواهد بود. لذا در تعقیب آن می‌گوید: (إن کُنتم تَعلمون).

ماه رمضان

چهار آیه بعدی بعد از مدّت‌ها روزه سه روزه در هر ماه، نازل شده است به این صورت:

شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِلنَّاسِ وَ بَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَ مَن کَانَ مَرِیضاً أَو عَلَی سَفَرٍ فَعِدَّۀٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لَایُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُکْمِلُوا الْعِدَّۀَ وَ لِتُکَبِّرُوا اللهَ عَلَی مَا هَدَاکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ

۱۸۵

به گواهی تاریخ و حدیث (تفسیر طبری، ج۲، ص۱۲۹-۱۳۲، ط. دارالفکر)، از سال دوم هجرت، مسلمانان هر ماه سه روز روزه می‌گرفتند و از این شام تا شام دیگر امساک می‌کردند. بعد از سالی دیگر، آیه کریمه بعدی نازل شد و روزه روزهای سه روزه که در هر دوازده ماه سال گردش می‌کرد، به ماه رمضان تحویل شد. در این زمینه شرح لازم را در همان مجله مترجم، شماره ۱۱ آورده ام که باید مراجعه شود.

آیه کریمه به صورت تجدید مطلع، مسأله روزمره را مطرح می‌کند و مقدمه ثنا و ستایش لازم را از ایام متبرّک ماه رمضان به عمل می‌آورد. سپس متفرّع بر این ثنا و ستایش می‌گوید: (فَمَنْ شَهِد مِنکُم الشَّهرَ فَلْیصُمْهُ). منظور از شهود، حضور با نظارت است. یعنی کسانی که حاضرند و آماده اند تا برکات این ماه را دریابند.

قرآن مجید در این زمینه می‌گوید: (قالت یا أیُّها المَلأ أفتُونی فی أمری ما کُنت قَاطعۀ أمراً حتّی تَشهَدون) (نمل،۳۲) که صریح در شهود، حضور و کنکاش است. یا می‌گوید: (لِیشهدوا مَنَافع لَهُم) (حجّ،۲۸) که صریح در حضور، بهره‌برداری و انتفاع است. همچنین می‌گوید: (کِتاب مَرقُوم یَشهده المُقرَّبون) (مطفّفین، ۲۱) که صریح در رسیدگی، مطالعه و اِشراف است. این شهود و حضور در ظرف زمان نیز مصداق دارد. چنان که قرآن مجید می‌گوید: (و الیَوم المَوعُودِ و شَاهِد و مَشهُود، قتل أصحاب الأخدود) (بروج،۳) و یا می‌گوید: (ذلک یَوم مَجمُوع لَه النَّاس و ذلک یَوم مَشهُود) (هود، ۱۰۳).

کلمه «مَن» عمومیت دارد و زنان و بردگان را نیز شامل می‌گردد. در نتیجه عنوان تسجیل فقط برای مردان مؤمن برقرار خواهد بود، نه برای زنان و بردگان. یعنی تنها فرض و لزوم شامل حال آنان است. به همین جهت، اگر زنان و بردگان در ماه رمضان موفّق به روزه‌داری نشوند، بعد از مرگشان تکلیف ولیّ آنان نیست که روزه آنان را قضا کند. به همین سبب است که زنان که بر اثر عذر ماهانه روزه نمی‌گیرند، قضای آن را باید بگیرند. برخلاف نماز فریضه که در قرآن خطابی عام و شامل به آنان متوجه نشده است. بلکه تکلیف بزرگ خاندان است که آنان را به نماز فریضه امر نماید. بنابراین، کتابت نماز ویژه مردان است؛ چرا که قرآن مجید گفته است: (إنَّ الصَّلاۀ کَانَت عَلَی المُؤمِنِین کِتَاباً مَوقوتاً) (نساء، ۱۰۳). به همین سبب قضای نمازهای زنان بر ولیّ آنان واجب نیست. چنان که بر خودشان واجب نیست.

جمله (و مَنْ کانَ مَریضاً أو عَلی سَفر فَعِدَّۀ مِن أیّام اٌخَر) درست مطابق استثنای قبلی است که در باب روزه ایّام عُشَر گذشت.

جمله (و لِتُکلموا العِدَّۀ) عطف بر مقدّر است، به این صورت: «یُرِید الله بِکُم الیسر و لایُرید بِکُم العسر لتَشْهدوا صِیام هذا الشَّهر و بَرَکاته و لتکلموا العِدَّۀ». سایر الفاظ آیه کریمه با توجه به ترجمه روشن است.

جمله (و لتکبّروا الله عَلی ما هَدَاکُم) اشاره دارد که بعد از اتمام و اکمال روزه‌داری باید عید بگیرید و با تکبیرات شعاری، خدا را بستائید. چنان که در عید أضحی گفتیم: (لِیشهدوا مَنَافع لَهُم و یذکروا اسم الله فی أیّام مَعلومَات عَلی ما رَزَقَهُم مِن بَهِیمۀِ الأنعَام) (حجّ،۲۸). جای دیگر نیز در همین زمینه می‌گوید: (لَن یَنال لحومُها و لا دِماؤُها ولکِن یناله التقوی منکم کذلک سَخّرها لَکُم لِتکبّروا الله عَلی ما هَدَاکُم) (حجّ، ۳۷). لذا است که در تکبیرات عید أضحی می‌گوئیم: «… الله أکبر علی ما هدانا. الله اکبر علی ما رزقنا من بهیمۀ الأنعام» و در تکبیرات روز فطر فقط می‌گوئیم: «الله اکبر علی ما هدانا».

وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِیَ عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَۀَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

۱۸۶

مفاد آیه کریمه با توجه به ترجمه روشن است. طرح مسأله دعا به تناسب ماه رمضان، روزه‌داری، اعتکاف و مراتب شکرگزاری صورت گرفته است. خصوصاً که فرمود: (لعلّکم تشکرون).

أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَۀَ الصِّیَامِ الرَّفَثُ إِلَی نِسَائِکُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لکُم وَ أَنتُم لباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللهُ أَنَّکُمْ کُنتُمْ تَخْتَانُونَ أَنفُسَکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنکُمْ فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا مَا کَتَبَ اللهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِن الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیَامَ إِلَی الَّیْلِ وَ لَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنتُمْ عَاکِفُونَ فِی الْمَسَاجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللهِ فَلَاتَقْرَبُوهَا کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ

۱۸۷

براساس آن کیفیتی که در صوم اهل کتاب مقرّر بود، مسلمانان نیز موظف بودند که فقط یک نوبت، به هنگام غروب افطار کنند و بعد از خواب شبانه، باید تا افطار شب دیگر امساک کنند. همچنین در تمام اوقات روزه‌داری از مباشرت با نسوان پرهیز نمایند.

این احکام که در روزه سه روزه، با استقبال مؤمنان مواجه بود، در روزه یک ماهه ماه رمضان، بر دوش ناصابران سنگینی می‌کرد. برخی با مباشرت با نسوان و یا با شُرب و أکل نهانی، از شرائط روزه تخلّف می‌کردند. چنان که در تفاسیر شیعه و سنّی روایت شده است. برای نمونه:

حدیث صحیح امام صادق که در صحیح کافی به شماره ۱۵۹۱ و در صحیح فقیه به شماره ۳۸۰ درج است، حکایت می‌کند: خوّات بن جُبیر انصاری از حفّاری خندق به سال پنجم هجرت به خانه آمد و قبل از إفطار، خوابش برد. به ناچار فردای آن با حال ضعف به حفّاری و کندن خندق پرداخت و مرتّب حال اغماء و بی‌حالی به او دست می‌داد. بر اثر این وضعیّت، آیه کریمه نازل شد و خداوند با مؤمنان به آشتی و مغفرت پرداخت؛ و اجازه فرمود که در فاصله غروب آفتاب تا رسیدن فجر صادق، از تمام ملاذّ طبیعی؛ یعنی خوردن، آشامیدن و مباشرت با نسوان بهره‌مند شوند. در این زمینه به مقاله جوابیّه مجلّه مترجم، شماره ۱۱ و مقاله فجر صادق مراجعه شود.

جمله (اُحِلّ لکم) گواه است که در شب‌های روزه‌داری، قبلاً مباشرت با نسوان حلال نبوده است؛ و با نزول این آیه، مباشرت حلال و مجاز اعلام شده است. کلمه «رفَث» کنایه از مغازله و بذله‌گوئی جنسی است. جمله (هُنَّ لِبَاس لَکُم و أنتُم لِبَاس لَهُنَّ)، همان مفهوم مباشرت را می‌رساند؛ زیرا لباس آدمی با تن آدمی مباشرت دارد. مفاد لباس بودن زن و شوهر، همان جواز مباشرت است که در شب‌های روزه‌داری مجاز اعلام شده است.

جمله (فَالآن بَاشِروهُنَّ) با صراحت، مفید همان جواز مباشرت است که قبلاً با تعبیر: (اُحِلَّ لَکُم لیلۀ الصِّیام الرَّفث إلی نِسَائکُم هُنَّ لِبَاس لَکُم و أنتُم لِبَاس لَهُنَّ) به جواز آن تصریح شده بود. طبیعی است که فرمان صریح: (فَالآن بَاشِروهُنَّ) با فای تفریع، إفاده جواز محض می‌کند؛ زیرا امر عقیب حظر، مفید اباحه و جواز است.

جمله بعدی که می‌فرماید: (و ابتَغوا مَا کتبَ الله لَکُم)، تکلیف مجزّائی نیست. بلکه از متعلّق‌ها و شرایط همان إباحه قبلی است که گفت: (فَالآن بَاشِروهُنَّ). به همین تناسب، ناظر به طهارت از جنابت است. یعنی اگر کسی عمداً به این شریطه توجه نکند و عمداً با حال جنابت وارد صبح شود، روزه او پذیرفته نیست و باید قضا و کفّاره کند.

برخی تصور کرده اند که تناسب این دو جمله مربوط به احکام شریعت نیست و معنای آیه آن است که باید با امید به این که خداوند از این مباشرت، فرزندی به آن دو عطا کند که بنده خدا باشد و خدا را تسبیح بگوید، به مباشرت بپردازند.

ولی این تصور کاملاً باطل است؛ زیرا کلمه «ابتغاء» به معنای جستن و طلب کردن است و با مباشرت کردن مفهوم جستن و طلب کردن صدق نمی‌کند. زیرا هر مباشرتی مستلزم حمل نیست. بانویی که حامله باشد، نوبت دوم حامله نمی‌شود که شوهر با امید و رجاء با او مباشرت کند. چه بسا مباشرت‌هایی که باید با وسائل مختلف، از آبستنی مانع شوند و ده‌ها مورد دیگر که نمی‌توان شرط آبستنی و یا رجای آبستنی را شرط جواز مباشرت دانست. به‌ویژه که قرآن مجید می‌گوید: (و ابتَغوا مَا کتبَ اللهُ لَکُم). قطعی است که آبستنی و تولید مثل به عنوان مکتوب الهی شناخته نمی‌شود.

در هر صورت، «ابتغاء» یعنی تحصیل طهارت و جستجو کردن آب و یا گرم کردن آب. ترتیب دادن وسائل حمّام، شرط جواز مباشرت است. یعنی فرد باید به همین نیّت که هرچه زودتر غسل کند، به مباشرت بپردازد؛ و همین طهارت از جنابت است که خداوند عزوجل به آن فرمان داده است و تحصیل آن به عنوان سنّت اسلامی و فریضه قرآنی، قبلاً گوشزد شده است. در این جا به عنوان (مَا کتبَ الله لکم) تعبیر شده است؛ چرا که تحصیل طهارت به سود مؤمنان تصویب و تسجیل شده است.

احادیثی که از اهل بیت علیهم السلام به دست ما رسیده است، دقیقاً براساس شرح مزبور، با جمله (و ابتَغوا مَا کتبَ اللهُ لَکُم) انطباق کامل دارد. از جمله امام ابوعبدالله صادق فرموده است: «اگر کسی در شب ماه رمضان مباشرت کند و عمداً غسل نکند تا وارد صبح شود، باید روزه آن روز را قضا کند و کفّاره هم بپردازد» (صحیح تهذیب، رقم ۱۵۴۶).

اگر بعد از حصول جنابت، عمداً بخوابد و برای غسل کردن بیدار نشود، روزه آن روز را می‌گیرد و قضای آن را هم باید بگیرد. اگر بیدار شود و خود درصدد شود یا دستور دهد تا آب را برای او گرم کنند و یا از چاه آب بکشند و در این اثنا فجر صادق طلوع کند، لازم نیست که روزه خود را قضا کند (صحیح تهذیب رقم ۱۵۴۴).

اگر کسی در شب ماه رمضان محتلم شود و تا صبح بیدار نشود، با همان حالت روزه می‌گیرد و قضا ندارد (صحیح تهذیب، رقم ۱۵۴۳).

چنان که در این احادیث ملاحظه می‌شود، هرگاه ابتغای طهارت صورت بگیرد، حکم قضای روزه صادر نشده است؛ و هرگاه ابتغای طهارت ترک شود، قضا هم لازم شده است. در صورت تعمّد قاطع، حکم کفّاره هم صادر شده است. انطباق فتوای اهل بیت می‌تواند گواه صحّت این ترجمه و تفسیر باشد.

جمله بعدی که می‌فرماید: (و کُلُوا و اشربوا حتّی یَتبیَّن لَکُم الخیط الأبیَض مِن الخَیط الأسوَد مِن الفَجر)، إفاده می‌کند که در موقعیت عادی که فجر صادق مشهود باشد، آغاز روزه‌داری از آن هنگامی است که در اثر پرتو نور فجر صادق، بتوان نخ سیاه را از نخ سفید بازشناسی کرد. این آیه مسائل فراوانی دارد که شرح آنها را باید در مقاله «فجر صادق» مطالعه کرد.

جمله (و لا تُباشِروهنَّ و أنتُم عَاکِفون فی المَسَاجِد)، بازگشتی است به همان تکلیف اولیه که در شب‌ها و روزهای روزه‌داری، مباشرت با نسوان ممنوع است. یعنی تجویز مباشرت شبانه ویژه آن روزه ای است که منحصراً به عنوان تکلیف روزه انجام بگیرد. ولی اگر روزه، روزه اعتکاف باشد، گرچه در ماه رمضان اعتکاف بجوید، ممنوعیّت به حال خود باقی است.

البته تعبیر «اعتکاف» از باب افتعال، اصطلاح فقه است. قرآن مجید در همه موارد، کلمه «عاکف» را به‌کار برده است که از باب ثلاثی مجرّد و از مصدر «عکُوف» است.

کلمه «عاکف» از دیرباز در عرف مردم به معنای جِوار و مقیم شدن برای عبادت و قضای حوائج بوده است. چنان که قرآن مجید می‌گوید: (إذ قَال لِأبِیه و قومه ما هذِه التَماثِیل الّتی أنتُم لَهَا عَاکِفون) (انبیاء، ۵۲)؛ و یا می‌گوید: (إذ قَال لِأبِیه و قومه ما تَعبدون. قَالوا نَعْبُد أصنَاماً فَنظلُّ لَهَا عَاکِفِین) (شعراء، ۷۱)؛ و یا می‌گوید: (و عَهِدنا إلی إبرَاهِیم و إسماعِیل أن طَهّرا بَیتی لِلطائِفین و العَاکِفِین و الرُّکَّع السجود) (بقره، ۱۲۵). در جای دیگر می‌گوید: (و المَسجد الحَرام الَّذی جَعَلناه لِلنَّاس سَواءً العَاکِف فِیهِ و الباد) (حجّ، ۲۵). در این آیه عاکف را به قرینه «فی» به معنای ملازم و مقیم مسجدالحرام آورده است. درحالی‌که اگر با «علی» متعدّی شود، به معنای توقّف و ملازمت در عبادت است. چنان که قرآن مجید می‌گوید: (و انظُر إلی إلهک الَّذی ظلت علیه عاکفاً) (طه، ۹۷)؛ و یا می‌گوید: (قَالوا لَن نَبرح عَلَیه عَاکِفِین حتّی یَرجع إلَینا موسی) (طه، ۹۱)؛ و یا می‌گوید: (فَأَتَوا عَلی قوم یَعکفون عَلی أصنَام لَهُم) (اعراف، ۱۳۸).

بنابراین، ملازمت و اقامت در مسجد به عنوان جِوار و مجاورت و عبادت، جنبه عکوف و اعتکاف دارد و حدّاقل آن سه روز است که حتّی افراد مسافر می‌توانند معتکف شوند. از آن رو که اجازه سه روز روزه در ایّام حجّ و زیارت، با حال سفر داده شده است. شرایط اعتکاف و احکام آن در کتاب صحیح کافی، رقم ۱۷۰۹ تا ۱۷۱۸ ثبت است.

حرمت این مباشرت، نه به خاطر ملازمت در مسجد است؛ بلکه از ویژگی‌های اعتکاف است که انسان اوقات خود را وقف عبادت می‌کند و جز برای رفع حوائج ضروری، از محلّ اعتکاف خود خارج نمی‌شود. پس اگر کسی برای قضای حاجت از مسجد خارج شد و در این اثنا به مباشرت پرداخت، اعتکاف خود را باطل کرده است و کفّاره آن مانند کفّاره افطار ماه رمضان است.

تعبیر (تِلکَ حُدود الله فَلا تَقَرَبُوها) إفاده می‌کند که احکام روزه و احکام اعتکاف به عنوان خط و مرز الهی شناخته می‌شود؛ و تخلّف و تعدّی از حدود الهی حرمت قاطع دارد و موجب کفّاره است. کفّاره ای که در سوره مجادلۀ مقرر شده است.

وَ لَاتَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ وَ تُدْلُوا بِهَا إِلَی الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَرِیقاً مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْأِثْمِ وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ

۱۸۸

آیه کریمه عطف بر آیه ۱۷۲ است که فرمود: (یا ایُّها الَّذین آمنوا کُلُوا مِن طَیِّبات ما رَزَقناکم و اشکروا الله. إن کُنتُم إیّاه تَعبُدون. و لاتَأْکلُوا أموالَکُم بَینکم بِالبَاطل). آن چه در فاصله آیه ۱۷۲ تا این آیه آمده است که آیه ۱۸۸ است، به تناسب همان خطایی است که در آیه ۱۷۲ مطرح شده بود و دنباله مطلب به صورت شرح، توضیح و تکمیل احکام بیان شده بود. اینک شرح همان طیّبات و مصادیق آن است.

تعبیر «أموالکم» به خاطر آن است که مسلمانان را «یَد واحدۀ» می‌داند. یعنی چنان که شما اموال خود را هَبَا و هَدَر نمی‌دهید، اموال سایر مسلمانان را نیز هدر مدهید و چپاول نکنید.

جمله (و تُدلُوا بِهَا إلَی الحُکّام) عطف بر مقدّر است. به این صورت: «و لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل فتأخذوا شیئاً منها و تدلوا بها إلی الحکّام». مفاد آیه روشن است. مشابه این آیه را در سوره نساء آیه ۲۹-۳۰ ملاحظه نمائید.

رموز ماه:

یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّۀِ قُلْ هِیَ مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ وَ الحَجَّ وَ لَیسَ الْبِرُّ بِأَن تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلکِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِن أَبْوَابِهِا وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ

۱۸۹

در این آیه کریمه به عنوان تبصره، پاسخ یک سؤال فقهی را در باب حجّ و جِوار، یعنی اعتکافی که قبلاً یاد شد، مطرح می‌کند. «أهِلّۀ» جمع «هلال» است. سؤال از این نظر مطرح است که این تشکّلات قمر چه هدف و چه سودمندی دارد که مرتب ـ بعد از دوره محاق به صورت یک عُرجون ظاهر می‌شود و بعد از گذشت زمانیِ چهار هفته، مجدداً به همان صورت باز می‌گردد.

قرآن مجید در این آیه مورد بحث، به صورت خلاصه می‌گوید: (هِیَ مَوَاقِیت لِلنّاس و الحَجّ). «مواقیت» جمع «میقات» است و در این جا منظور از میقات، میقات زمانی است. یعنی مرز و حدّ زمانی برای شمارش ماه و سال. مرز و حدّ زمانی برای زیارت حجّ باید از روز هشتم شروع شود و در روز دوازدهم ذیحجه خاتمه یابد. کسانی که بخواهند از راه دور عازم زیارت شوند، باید طول مسافت و مسیر خود را با ایّام زیارت هماهنگ سازند.

شرح بیشتر این مسائل را قرآن مجید در سوره یونس آیه ۵ چنین به‌دست می‌دهد: (هو الّذی جَعَل الشّمس ضِیَاءً وَ القَمَرَ نُوراً و قَدَّرهُ مَنازلَ لِتَعلموا عَدَد السِّنِین و الحِساب. مَا خَلَقَ الله ذلِک إلَّا بِالْحَقِّ). در سوره یس آیه ۳۷ می‌گوید: (و الشّمس تَجری لِمُستقرٍّ لها ذلک تَقدِیر العَزِیز العَلِیم. و القَمَرَ قدَّرنَاهُ مَنَازِلَ حتّی عَادَ کَالعُرجون القَدِیم).

بنابراین آیه کریمه مورد بحث، اشارتی گذرا به آیات ربوبی دارد و اشارتی به مورد، در باب حجّ که حتماً باید در ماه حجّ باشد. یعنی مردم باید ـ همانند گذشته و براساس سنّتی که از ابرهیم خلیل برجا مانده استـ در آخرین ماه سال به زیارت بیایند. نه آن که از حیث زمان و میقات آزاد باشند که در هر ماه و هر روزی که فرصت یابند، مراسم حجّ به جای آورند. خلاصه مطلب آن است که مراسم حجّ یک میقات زمانی دارد، چنان که یک میقات مکانی دارد.

جمله بعدی که می‌گوید: (و لَیس البِرُّ بِأَنْ تَأْتوا البُیُوت مِن ظُهُورها)، عطف بر مقدّر است؛ به این صورت: «قُل هِی مَوَاقِیت للنّاس و الحجّ فمن أحرَم منکم لِلحجّ فَلیأْت رِجالاً و علی کلّ ضامر یأتین من کلّ فجّ عمیق و لیس البرُّ بأن تأتوا البیوت من ظهورها». در تفسیر سوره حجّ آیه ۲۷ چنین آمده است: (و أَذِّنْ فی النَّاس بِالحَجّ یَأْتوک رِجالاً و عَلی کلّ ضَامِر یأتین من کلّ فَجّ عَمِیق) یعنی حجّ باید با پای پیاده باشد و یا سوار بر مرکب لاغر میان که از دره‌های ژرف و تنگ اطراف حرم لباس احرام بر تن کنند.

قید (رِجَالا وعلی کلّ ضَامِر) إفاده می‌کند که حاجی نمی‌تواند در حال احرام سایه بگیرد، مگر آن که اتفاقی باشد؛ زیرا مسافر پیاده و سواره ـ مگر بانوانـ در آن عهد و زمان از چتر، معجر و کجاوه استفاده نمی‌کردند.

قید (یَأتِین مِن کلّ فجّ عمیق) إفاده می‌کند که مسیر حاجیان باید از این مواقیتِ مکانی صورت بگیرد، ولی در موقع استراحت، اطراق و منزل کردن در اثنای حج، می‌توانند از زیر سقف و سایه چادر و فسطاط استفاده کنند. چنان که مرسوم مسافران عهد خلیل است. بنابراین کار نیک آن نیست که به هنگام وارد شدن به صحن خانه، از پشت‌بام وارد حیاط منزل شوید؛ مبادا که از زیر سقف درگاهی عبور کنید. آیه کریمه می‌گوید: (ولکن البِرَّ مَن اتّقی). درست مانند آیه ۱۷۷ همین سوره که گفت: (ولکِن البِرَّ مَن آمَنَ بِالله و الیوم الآخِر) و شرح لازم داده شد. در این جا هم ناظر به ریاکاری و تصنُّع برخی از حاجیان بوده است که به هنگام حجّ و نیز به هنگام اعتکاف که فقط حق داشته اند از خیمه و فسطاط استفاده کنند؛ نه از خانه ای با سقف گل، آجر و سنگ، برای تظاهر و نمایش بر مردم، حتّی برای استراحت ساده و یا عبور و گذر، از زیر سقف گلی رد نمی‌شده اند. قرآن در مقابل این متظاهرین، مردان با تقوا را نشان می‌دهد و آنان را مظهر برّ و نکوکاری معرفی می‌کند. سپس ادامه می‌دهد که نکوکاری آن است که مانند مردم باتقوا، آن هم باتقوای فطری، در موقع استراحت و منزل کردن، به زیر چادر بروید یا از خانه‌های گلی بهره‌مند شوید و یا در حیاط خان‌ها و خانه‌ها مأوی بگیرید؛ گرچه از زیر سقف درگاهی بگذرید که از نظر شریعت اسلامی مانعی در کار نیست.

جمله (و اتّقوا الله لَعلّکم تفلحون) إفاده می‌کند که در مسیر حجّ تقوا را از دست مدهید، به محرّمات احرام و خصوصاً صید دام و دد که بر شما و همه عالَمیان تحریم شده است، نپردازید. وگرنه راه فلاح و رستگاری را بر روی خود می‌بندید. معنای تقوا، پرهیز است. پرهیز به معنای احتیاط و احتیاط در مورد محرّمات، حرمات و حدود الهی است که نباید از آن تجاوز کنند و یا کوتاه بیایند. لذا باید مراقبت به عمل آورند که مبادا در معیار تعبد، تخلّفی صورت بگیرد که اگر ندانسته و نخواسته هم تخلّفی صورت بگیرد، مسؤولیت آن مانند احکام وضعیّه برقرار خواهد بود.

وَ قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَ لَاتَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ

۱۹۰

قرآن مجید در آیه قبلی، به شرح مسائل حج پرداخت. زمان حج، زمان حرکت و تکلیف استراحت در مسیر حج مشخص شد. طبیعی است که در این مرحله از بیان حکم، سؤالی مطرح شود دائر به این که مکّه در اختیار مشرکان است، به ما اجازه ورود به حرم را نمی‌دهند و اگر به سوی حرم راه برگیریم، گر چه تعدادی اندک باشیم، راه را بر ما می‌بندند. قرآن مجید در این آیه کریمه می‌فرماید: تکلیف راه‌گشائی و رفع موانع با خود شما است.

در واقع جمله «و قاتلوا» عطف بر مقدّر است. به این صورت: «فَخُذُوا حِذْرَکُم و اسلِحَتکم و قَاتِلوا فی سَبِیل الله الَّذِین یُقَاتِلونکُم» یعنی شما باید تجهیزات قتال را به صورت استتار با خود برگیرید و هر قوم و ملتی که با شما در راه حج و عُمره به قتال پرداخت با او قتال کنید، گرچه در لباس احرام باشید.

مشرکان خود را متولیان کعبه و حرم می‌شمارند. آنان ادّعای وِفاده، رِفادۀ، سِقایت و سِدانت دارند. آنان حق ندارند که زائران کعبه را مهجور سازند و سدّ راهشان باشند. خصوصاً که هر کس به لباس احرام درآید، به حرمت حرم و حرمت اِحرام، مصونیّت پیدا می‌کند و هیچ‌کس حق تعرض به او را ندارد. ولی اینان ظالم و ستمکارند، حق خدا، رسول و حق مؤمنان را زیر پا می‌گذارند.

بنابراین اگر با شما به قتال برخیزند، شما حق دارید که با آنان قتال کنید. ولی حق ندارید که آغازگر قتال باشید که آغازیدن جنگ، اعتداء و تجاوز است و خداوند گرچه دشمن مشرکان است، ولی تجاوزگران را دوست نمی‌دارد.

وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُم وَ أَخْرِجُوهُم مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَۀُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ. وَ لَا تُقَاتِلُوهُم عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّی یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ. فَإِن قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ. کَذلِکَ جَزَاءُ الْکَافِرِینَ

۱۹۱

بدون تردید ضمیر در «و اقتلوهم» به همان (الَّذین یُقاتِلونکُم) باز می‌گردد که با شریطه خاص اجازه قتال و قتل آنان صادر شده بود. «ثقافت» به معنای تحقیق و پی‌گیری است. یعنی اگر راه شما را سد کردند و با شما به قتال برخاستند، آنان را بکشید و تعقیب کنید؛ و اگر در کمین شدند، پشت تپّه‌ها، بیشه‌ها و نیزارها نهان شدند و بر آنان دست یافتید، آنان را بکشید. حتّی اگر آنان به مسجدالحرام وارد شدند و به کعبه چسبیدند، آنان را بکشید و حتّی آنان را از مکه و حرم اخراج کنید.

در واقع، آیه کریمه ناظر به مشرکان قریش است که در بطن مکه مصمّم شدند که رسول الله را در داخل خانه اش به قتل برسانند. پس از آن که مطلع گشتند که راهی مدینه شده است، به تعقیب او برخاستند و برای جوینده آن سرور، صد شتر جایزه گذاردند. لذا است که قرآن مجید ذیل آن می‌گوید: (و أخرجُوهُم مِن حَیث أخرجوکُم)؛ یعنی شما تا آن حد مجازید با مشرکان مکه قتال کنید که آنان را از مکه برانید. بنابراین (الَّذین یُقاتِلونَکُم) مشرکان مکه هستند.

جمله بعدی که می‌گوید: (و الفِتنَۀ أشَدُّ مِنَ القَتل)، پاسخ این اعتراض است که مشرکان مکه رسول خدا را نکشتند و شمشیر بر روی او نکشیدند. همچنین قطعی نیست که اگر بر آن سرور دست می‌یافتند، او را می‌کشتند؛ زیرا در مشاوره دار الندوۀ پیشنهاد اول آن بود که او را داخل یک خانه از خانه‌های مکه محبوس کنند. پیشنهاد دوّم آن بود که او را کوچ دهند: بر شتری خشن (جمل= نر) بدون مهار ببندند و او را به کوه و صحرا رها کنند. بنابراین قطعی نبود که در مقام عمل حاضر شوند که رأی ابوجهل را به‌کار بندند و رسول خدا را به قتل برسانند.

پاسخ آیه این است که مشرکان مکه به آزار و شکنجه مؤمنان پرداختند و هنوز هم می‌پردازند. حتّی به مهاجران آزار می‌‌رسانند و مانع هجرت آنان می‌شوند. در حالی که در نزد خدا شکنجه و آزار که روح انسان را می‌شکند، مسؤولیت بیشتری دارد تا قتل نفوس. با وجود این، شرط می‌کند که باید حرمت حرم را نگه دارید؛ و مادام که در حریم حرم به پیکار شما برنخاسته اند و شمشیر نکشیده اند، متعرّض آنان نشوید. حتّی اگر در خارج حرم با شما به حال تسالم و آرامش پرداختند، شما هم متعرّض آنان نشوید. چنان که می‌فرماید:

فَإِنِ انتَهَوا فَإِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ

۱۹۲

بنابراین انتهاء و کوتاه آمدن در ستیزه مطرح است؛ نه انتهاء از کفر، چنان که برخی از مفسران گفته اند.

وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لَاتَکُونَ فِتْنَۀٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَوا فَلَاعُدْوَانَ إِلَّا عَلَی الظَّالِمِینَ

۱۹۳

آیه کریمه در تعقیب‌ همان مطلب قبلی است که در پاسخ گفت: (و الفِتنَۀ أشَدُّ مِن القَتل). در صورتی که فتنه و شکنجه از نظر تجاوز و تعدّی بالاتر، شدیدتر و سخت‌تر از قتل باشد، باید نتیجه گرفت و گفت: (و قَاتِلُوهم حتّی لا تکون فِتنۀ). این جمله خود به منزله تفسیر آیه پیشین است که گفت: (و قَاتِلوا فی سَبِیل الله الَّذین یُقاتِلونَکُم).

جمله (و یَکون الدِّین لِلّهِ) ناظر به این است که هیچ‌کس حق ندارد برای مجرمان کیفر جزائی تعیین کند و به سبب عدم هم‌فکری و هم‌مسلکی، دیگران را بکشد و یا شکنجه دهد. سایر قسمت‌های آیه با توجه به ترجمه روشن است. بنابراین، جمله (فإن انتَهوا) به معنای انتهاء و ترک کردن شکنجه و آزار مؤمنان است. البته معادل با آیه قبلی که گفت: (فإن انتَهوا) که به معنای انتهاء و ترک کردن ستیزه و پیکار با مؤمنان بود.

جمله بعدی که می‌گوید: (فلا عُدْوَانَ إلَّا عَلَی الظَّالِمِین)، به منزله استثنای از جمله قبلی است که در آیه ۱۹۰ گفت: (و لاتَعتدوا إنّ الله لا یُحبُّ المُعتَدِین). یعنی مؤمنان نباید پیش‌دستی کنند و یا اگر یک‌دسته دست به مقاتله زده اند و یک‌دسته دیگر کناره گرفته اند، مؤمنان نباید به هر دو دسته حمله کنند.

در این آیه که فتنه و شکنجه مانند مقاتله و تعرّض، مجوّز حمله به مشرکان قرار گرفته است، می‌گوید: «فلا عُدوَان إلَّا عَلیَ الظَّالِمِین)؛ یعنی اگر شکنجه‌گران از شکنجه و فتنه دست بردارند، شما هم از تعرّض به آنان دست بردارید. ولی اگر فتنه‌گران درصدد سیه‌کاری باشند و بخواهند که حرمت‌های الهی را لوث کنند و از پیش خود برای شما کیفر بتراشند و شما را مهدورالدم بشناسند، شما قبل از فتنه‌گری و قتال هم می‌توانید وارد عمل شوید؛ و بر آنان بتازید. اما اگر سیه‌کاری نکنند و حرمت‌ها را لوث نکنند که پامال شود، بلکه تنها به تخلّف و عصیان بپردازند، شما فقط می‌توانید بعد از ایراد قتل، جرح و شکنجه به مقاتله با آنان بپردازید.

الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَ الْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ ما اعْتَدَی وَ اتَّقُوا اللهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ

۱۹۴

آیه کریمه به منزله تفسیری است بر همان جمله پیشین که گفت: (فلا عدوان إلّا علی الظالمین)؛ یعنی ماه حرام را با ماه حرام برابر کنید: اگر در ماه حرام به مقاتله پرداختند، شما هم در ماه حرام به مقاتله بپردازید. چنان که در آیه ۱۹۱ گفته شد که اگر در سرزمین حرم به مقاتله پرداختند، شما هم در سرزمین حرم به مقاتله بپردازید. اگر در ماه حرام مؤمنان را شکنجه کردند، شما هم در ماه حرام بر آنان بتازید؛ و اگر در سرزمین حرم به شکنجه‌گری پرداختند، شما هم در سرزمین حرام بر آنان بتازید؛ و اگر آنان در ماه حرام و یا سرزمین حرام به سیه‌کاری پرداختند، شما هم حق دارید که بر آنان بتازید.

جمله بعدی که می‌گوید: (و الحُرُمات قِصَاص)؛ به منزله کبرای کلّی است. یعنی هرگونه حرمتی از حرمت‌های الهی که پامال شود، شما می‌توانید همان حرمت را بر علیه مشرکان پی‌جوئی کنید. اگر مال شما را ببرند و یا اموال شما را مصادره کنند، می‌توانید معامله به مثل کنید. لذا است که با فاء تفریع می‌گوید: (فَمَن اعتدی علیکم فَاعتدوا علیه بِمٍثل ما اعتدی علیکم). ولی قید می‌کند که مراقب باشید که از حدّ جواز و رخصت خارج نشوید؛ لذا می‌گوید: (واتّقوا الله).

وَ أَنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللهِ وَ لَاتُلْقُوا بَأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَۀِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ

۱۹۵

از نظر این که مقاتله با دشمن، نیازمند تجهیزات جنگی، آلات و ادوات دوّاب، خوراک شخص مُقاتل، خوراک اسب، استر، شتر و احیاناً بردگان و کنیزان است، آیه کریمه مسأله انفاق در راه خدا را که همان جهاد در راه خدا و نیز حج خانه خدا است، بر مسلمانان ایجاب می‌کند. در واقع، مقاتله با دشمن، با جان و مال است. چنان که در آیه‌های کریمه قرآنی، هماره مال و جان هر دو مطرح است؛ و نظیر مقاتله با دشمن، حج خانه خدا است که با جان و مال انجام می‌گیرد.

پس اگر کسی شخصاً نتواند با جان خود در راه خدا به حج و جهاد بپردازد، یعنی از حیث سلامت جان معذور باشد، باید با مال خود یک نفر را برای مقاتله با دشمن یا برای اجرای مراسم و مناسک حج گسیل دارد.

در مورد حج به سبب این که با یک نوبت حضور در حج، تکلیف شرعی ساقط می‌شود، بحثی نیست. ولی در مورد مقاتله با دشمن که گاهی تکلیف هر روزه، هر ماهه و هر ساله است، امکان دارد که انفاق در راه مقاتله با دشمن، کار صاحب انفاق را به توقّف مالی و ورشکستگی بکشاند. لذا می‌فرماید: (و لاتلقوا بِأیدیکم إلَی التهلِکۀ) که با قرینه موقعیت و مورد، ناظر به رعایت حدّ وسط است؛ خواه تقدیر آیه را به قرینه مورد چنین منظور کنیم: «و لاتُلقُوا أموَالکم بِأیدیکم إلَی التهلِکۀ»؛ و یا به این صورت: «و لاتُلقُوا أیدیکم إلَی التهلکۀ»؛ یعنی باء حرف جرّ زائده و «أیدی» به معنای «أموال» باشد.

معنای «أحسنوا» نیز به همین قرینه، انفاق نیک است که خداوند آن را دوست می‌دارد. در این باب، به زودی آیه کریمه ۲۱۶ مسائل فوق را با صراحت تسجیل خواهد کرد.

حج

(وَ أَتّمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَۀَ للهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ وَ لاتَحْلِقُوا رُؤُوسَکُم حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ فَمَن کَانَ مِنکُم مَرِیضاً أَو بِهِ أَذًی مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَۀٌ مِن صِیَامٍ أَو صَدَقَۀٍ أَو نُسُکٍ) «۱۹۶».

آیه کریمه فرمان می‌دهد که اگر برای حج و یا برای عمره إحرام بستید و لبّیک گفتید، باید آن را به پایان برسانید. حق ندارید که قبل از مراسم پایانی از لباس احرام خارج شوید. این فرمان شامل حج و عمره مندوب هم می‌شود؛ زیرا حاجی با گفتن لبّیک متعهّد می‌شود که برای حج یا عمره از محرّمات احرام بپرهیزد و مناسک حج و عمره را به پایان ببرد. مانند نماز. به این صورت که اگر کسی برای نماز نافله تکبیرۀ ‌الحرام بگوید و وارد نماز شود، حق ندارد نماز نافله را رها کند و به اصطلاح، نماز خود را بشکند.

جمله (فإن اُحصِرتُم) متفّرع بر همین حکم شرعی، عذر شرعی را مطرح می‌کند و می‌فرماید: اگر موقعیّت و وضعیّت شما تغییر کرد، به صورتی که در حصار دشمن قرار گرفتید و اجازه ندادند که خود را به مقصد برسانید، لزومی ندارد که با همان حال احرام بپائید. بلکه می‌توانید و حتّی باید یک گوسفند قربانی، به عنوان فدیه تقدیم کنید و از لباس احرام و قید و بند محرّمات آن که تعهّد کرده اید، آزاد شوید. چنان که می‌فرماید: (فإن اُحْصِرْتُمْ فَما اسْتَیسَر مِنَ الهَدْی).

«استیسر» از ماده «یسر» به باب استفعال آمده است. سین استفعال در این مادّه به معنای عدّ و شمارش آمده است. یعنی یک قربانی که همگان آن را میسور و ممکن بشناسند. چنین قربانی جز گوسفند نیست که از هر دام دیگری فراوان‌تر و ارزان‌تر است. گوسفند در مسیر راه، در هر کوخ، چادر، بر سر هر چاهی و هر منزلی یافت می‌شود.

با این وجود، آیه کریمه معلوم می‌کند که با خریدن قربانی، کسی رخصت ندارد که از لباس احرام خارج شود؛ زیرا جمله بعدی که می‌فرماید: (ولا تَحْلِقُوا رُؤُوسکُم حتّی یَبْلُغَ الهَدیُ مَحِلّه)، صریحاً نهی می‌کند که حاجی حق ندارد قربانی خود را در همان جا ذبح کند، بلکه باید آن را به همراه سایران به قربانگاه ویژه آن برساند، موقعی که مقرّر شده است، آن را قربانی کنند و بعد از روز مقرّر می‌تواند از لباس احرام خارج گردد. او می‌تواند موقّتاً به تعهدات خود پایان بدهد؛ تا در یک فرصت دیگر به تعهّد خود عمل نماید.

آیه کریمه تلویحاً إفاده می‌کند که این حاجی بعد از تقدیم قربانی، نمی‌تواند برای خروج از احرام از گرفتن ناخن و چیدن مو استفاده کند. بلکه حتماً باید سر خود را بتراشد. این حکمی است که شامل همه آن حاجیانی است که با خود قربانی می‌آورند. کلمه «مَحِلّ» در اصل «محلل» بوده است که دو لام آن در هم ادغام شده است. «مَحِلّ» هم مصدر میمی است، هم اسم مکان و هم اسم زمان. از جایی که می‌گوید: (حتّی یَبلُغ الهَدْیُ مَحِلّهُ)، معلوم می‌شود که معنای اسم مکان و تا حدی اسم زمان در آن منظور شده است.

بنابراین، حاجی باید صبر کند تا روز عید فرا رسد. قربانی او را در منی ذبح کنند که ذبح قربانی حاجیان تنها در منی مقرّر شده است. آن هم به روز عید؛ و تا دو روز بعد از آن. کسی که برای عمره می‌رفته است، باید صبر کند تا قربانی او به مکه برسد و لزوماً باید با سایران هماهنگ سازد که در چه روز و چه ساعتی قول می‌دهند که قربانی او را ذبح کنند. موقعی که آن روز و آن ساعت فرا رسد، بعد از لحظاتی دیگر، رخصت دارد که سر خود را بتراشد و از لباس احرام خارج گردد.

جمله بعدی که با فاءتفریع می‌گوید: (فَمَن کانَ مِنکُم مَرِیضاً أو بِهِ أذَیً مِن رأْسِهِ فَفِدیَۀٌ مِن صِیَامٍ أو صَدقۀٍ أو نُسُکٍ)، متفرّع بر همان فرع قبلی، موقعیّت و وضعیّت دیگری را مطرح می‌کند. آن در صورتی است که حاجی و یا معتمر به عمره مفرده، بیمار باشد و یا بعد از حصار دشمن و یا خوف از گرفتاری، به دست دشمن بیمار شود و نتواند چند روز دیگر در لباس احرام بپاید. یا آن که سالم باشد، ولی آزاری در سر او باشد. مانند شپش که مزاحمت این جانور طاقت‌فرسا باشد؛ و یا جراحتی در سر او باشد؛ و یا زخم و دملی که نیازمند تراشیدن سر و بخیه زدن بر جراحت و معالجه زخم و دمل باشد. در این دو صورت، می‌تواند زودتر سر خود را بتراشد و از حالت احرام خارج گردد، اما باید فدیه بدهد.

فدیه از سه نوع فِدا مقرر شده است. روزه یا صدقه و یا ذبیحه و نسیکه که قربانی باشد. حداقل روزه ای که رسول خدا تقریر و تقدیر کرده است، سه روز روزه است. معادل با کفّاره قسم برای کسی که تعهد خود را زیر پا نهاده است. حداقل صدقه ای که رسول خدا مقرر کرده است، سه صاع گندم است که معادل با فدیه صوم به هر مسکینی نصف صاع بدهند. یعنی دو مُدّ برسد. در نتیجه به شش مسکین، هر مسکینی نصف صاع بدهند. حداقل ذبیحه ای که رسول خدا مقرر کرده است، همان تقدیم یک نسیکه است که گوسفند نر و یا ماده گاو و یا ماده شتر باشد.

باید توجه داشت که احکام آیه کریمه، صدراً و ذیلاً از همین باب فدیه و صدور مجوّز برای رفع مشکل‌های احرام است. از جایی که جنبه کلی دارد، در ابواب حج و عمره، الگو قرار گرفته است و اهل بیت رسول الله، کفّاره‌های احرام را بر همین مثابه مقرر فرموده اند.

(فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَۀِ إِلَی الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ فَمَن لَمْ یَجِد فَصِیَامُ ثَلَاثَۀِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَ سَبْعَۀٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْکَ عَشَرَۀٌ کَامِلَۀٌ ذلِکَ لِمَن لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ اتَّقُوا اللهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ) «۱۹۹».

(فإذا أمِنتُم) متفرّع بر (أتمُّوا الحجّ و العُمرۀ لِلّه) و عطف بر (فإِنْ أُحصِرْتُم) است. از جایی که این جمله معادل با إحصار است، معلوم می‌شود که إحصار عدم امنیّت است و بیماری و شکست اندام را شامل نمی‌شود. به این ترتیب، قهراً صدّ و تعرض را مانند سفر حدیبیه شامل می‌گردد.

به این ترتیب، اگر امنیت حاصل باشد و حاجی خود را به مکه برساند که در لسان حدیث از آن به «تخلیه سِرب» تعبیر می‌شود، حجّ حاجیان دو صورت پیدا می‌کند. صورت اول آن که حاجی دیر به مقصد برسد و فرصت نیابد که ابتدا عمره به جا آورد؛ و یا اگر زودتر هم برسد، به عللی خواهان نباشد که ابتدا عمره به جا آورد که در آن صورت، به احرام حج باقی می‌ماند. صورت دوم که آیه کریمه متعرّض آن است، این که به حاجیان فرصت می‌دهد که در یک سفر، ابتدا عمره به جا آورند، سپس احرام خود را تجدید کنند و حج به جا بیاورند. ترخیص خود را به این صورت بر امنیّت راه متفرع می‌کند و می‌گوید: (فَمَن تَمتَّع بِالعُمرۀ إِلَی الحجّ فَمَا استَیسر مِنَ الهَدْی)؛ یعنی بنابراین، هر کس به وسیله انجام یک عمره کامل و تمام شده تا زمان حج، از مواهب و لذائذ زندگی متمتّع گردد، یعنی محرّمات احرام را بر خود حلال کند، باید در مقابل این تمتّعی که فیمابین اعمال عمره و آغاز حجّ حاصل می‌کند، یک گوسفند نر فدیه کند.

چنان که ملاحظه می‌شود، آیه کریمه فرمان صادر نمی‌کند که حتماً چنین باید کرد. بلکه جواز عمل و جواز تمتّع را قطعی و مسلّم فرض می‌کند و شرائط جواز را گوشزد می‌کند. گویا اصل مسأله سابقه شرعی دارد و مردم آن را فراموش کرده اند. لذا فقط می‌گوید: اگر از این فرصت استفاده کردید، باید فدیه آن تمتّعی را که چند صباح و چه بسا در حدود دو ماه بهره‌مندی کامل داشته اید، ادا نمائید؛ و آن فدیه فقط یک گوسفند نر است که ده عضو دارد. باید آن ده عضو کامل باشد: دو گوش سالم، دو عدد شاخ سالم، دو عدد پای سالم، دو عدد دست سالم و دو عدد بیضه سالم که آماده گشن باشد. یعنی سال اول را پشت سر نهاده باشد. در این صورت، فدیه کردن ماده گاو و ماده شتر که آن را بَدَنه می‌نامند مرجوح است. حتی اگر گاو نر باشد و یا شتر نر باشد که به آن جَمل می‌گویند.

جمله بعدی بدل این گوسفند گشن را معرفی می‌کند که ده روز روزه است: سه روز در ایّام حج که روز هفتم و هشتم و نهم باشد؛ وگرنه بعد از کوچ منی، در مکه سه روز روزه بگیرد؛ و هفت روز دیگر بعد از آن که به موطن خود بازگردد. جمله (تِلک عَشرۀ کَامِلۀ) اشاره به همین ده روز روزه و آن ده عضو سالم گوسفند دارد که می‌توانند بدل هم باشند.

جمله بعدی که می‌گوید: (ذلک لِمَن یَکُن أهلُه حَاضری المَسجد الحَرَام)، اشاره می‌کند که این فرصت و این تمتّع، ویژه آن کسانی است که از راه دور می‌آیند. یعنی ما این فرصت را در اختیار آنان نهاده ایم که سر و تن را از گرد، غبار، چرک و هر نوع آلودگی بیالایند؛ و از هر نوع غذا که مایل باشند، تناول کنند؛ و با زنان بیامیزند؛ و بدون جهت، فاصله عمره تا حج را با لباس احرام، چرک و کثافات لباس و بدن به سر نبرند. اما آن کسانی که از راه نزدیک مُحرم می‌شوند و به حج می‌آیند، نمی‌توانند از این قانون استفاده کنند.

میزان دوری با این جمله مشخص شده است که می‌گوید: (مَن لَم یَکُن أهله حَاضِری المَسجد الحَرَام). «حاضر» در مقابل «مسافر» است. ولی ملاک حضَر و سفَر شخص حاجی نیست، بلکه خاندان او به صورت جمعی «حاضرین» ملاک است. یعنی اگر خانواده کسی تا آن حد از حرم دور باشند که اگر وارد حرم شوند و باز گردند، عنوان مسافر بر آنان صادق باشد، نه عنوان مقیم، اعضای آن خانواده می‌توانند حج تمتّع به جا بیاورند. با توجه به این که حداقل مسافت برای سفر دوازده میل (= چهار فرسخ) است و حرم کعبه تا شش میل از اطراف آن امتداد دارد، باید بگوئیم که خانه هر کس ۱۸ میل از شهر مکه و کعبه فاصله دارد، می‌تواند از این رخصت استفاده کند.

جمله بعدی که می‌فرماید: (و اتّقوا الله و اعلموا أنّ الله شَدِید العِقاَب)، إفاده می‌کند که حریم این قوانین باید محفوظ بماند؛ و تخلّف از این قوانین و خَلط کردن عناوین حرام است و باید شما مسلمانان حدّ احتیاط را از دست ندهید. مبادا که ناخواسته و ندانسته، حدود الهی را جابه‌جا نمائید و به عقاب الهی گرفتار شوید.

(الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ فَمَن فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَ لَا فُسٌوقَ وَ لَا جِدَالَ فِی الْحَجِّ وَ مَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی وَ اتَّقُونِ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ) «۱۹۷».

در آیه کریمه قبلی مطرح شد که اعمال و مناسک حج در ماه معیّنی انجام می‌گیرد. اگر کسی قبلاً احرام حج بسته باشد و خود را به کعبه برساند، اجازه و رخصت دارد که با تقدیم یک فدیه، یعنی یک گوسفند قربانی، از احرام خود خارج شود؛ و به اعمال گذشته که طواف خانه و سعی صفا و مروه است، با اجرای مراسم تقصیر پایان دهد. حاجی باید تمام این مراسم را عمره تلقّی کند. سپس از آن تاریخ، تا لحظه فرا رسیدن زمان حج و مناسک آن، از مواهب الهی متمتّع شود؛ و هنگام مناسک حج که روز هشتم است، احرام جدید ببندد.

از جایی که آیه اضافه کرده که این رخصت ویژه آن کسانی است که با ورود به مکه مسافر تلقی می‌شوند، از راه دور آمده اند و قهراً نیاز به بهداشت، نظافت، تجدید قوا و آرامش اعصاب دارند، در این آیه کریمه اشاره می‌کند که احرام حج می‌تواند در ماه شوّال و ذیقعده منعقد گردد. به این ترتیب، کسی که با احرام حج، در اوائل ذیقعده و چه بسا در اوائل شوّال به مکه می‌رسد، لازم نیست دو ماه کامل معطل شود و در گرمای مکه از نظافت و تعویض لباس احرام و بسیاری از مواهب دیگر محروم بماند.

در واقع اشاره می‌کند که بعد از این عقد احرام حج، در ماه شوّال و ذیقعده، ملالی به دل راه ندهید، هر چه زودتر احرام ببندید و با نیّت حجّ خود را به مکه برسانید. اگر مسافر باشید و حتی از شش فرسخی برای مناسک حج حاضر شده اید، حق دارید که نیّت خود را فسخ کنید و اعمال گذشته را به عنوان عمره به حساب آورید و از قید و بند احرام خارج شوید. در این صورت، شما معنای حنیفیّه سهله سمحه را خواهید فهمید که هم عمره به‌جا آورده اید؛ و هم در مدت طولانی، جوار کعبه را دریافته اید و به طواف‌های نافله می‌پردازید؛ و هم به تجارت، خرید و فروش اشتغال می‌ورزید؛ و هم به حجّ واجب و یا نَدْبی موفّق شده اید.

شما تنها در روزها و ساعاتی که در راه مکه از میقات شرعی احرام بسته اید، تا آن لحظه که از طواف و سعی خود فارغ می‌شوید، باید از محرّمات احرام و از جمله آن چه مؤکداً یادآور می‌شویم و اخلال به آن، حجّ شما را با اشکال مواجه می‌سازد، پرهیز کنید. پس این رخصت بهترین فرصت را در اختیار شما می‌گذارد.

جمله بعدی که می‌گوید: (فَمَن فَرَض فِیهنَّ الحَجّ فَلا رَفت و لا فُسُوق و لا جِدال فی الحجّ)، حاکی از همان محرّمات مؤکّد است. «فَرض» به معنای قطعی ساختن حکم است. یعنی ما شما را دعوت کرده ایم که برای حجّ و یا عمره حاضر شوید، ولی این شما هستید که با عقد احرام، زمان آن را بر خود فرض و قطعی می‌سازید. در واقع، این شما هستید که با عقد احرام و گفتن لبیک، تعهّد می‌کنید که در انجام این طاعت و مناسک آن شرکت نمائید. بنابراین بدانید که هر کس عقد احرام استوار کند، باید از «رفَث» بپرهیزد.

رفَث عبارت از مغازلات جنسی است؛ خواه لفظی باشد، مانند جوک، شعر و یا مثل که عواطف جنسی را تحریک کند؛ و خواه عملی باشد که مانند ویشگون گرفتن، چشمک زدن و بوسه پرتاب کردن باشد. از لوازم این پرهیز که در شعاع دورتری از عواطف جنسی قرار دارد، شانه کردن مو، استفاده از زینت‌آلات، حنا، وسمه، سورمه، عینک و انگشتری است.

بنابراین اصل مباشرت در وسط دائره قرار می‌گیرد؛ و فروع‌ها و متفرّع‌های آن در دوائر بعدی و بعدی؛ و کفّاره آن‌ها به تناسب قرب و بعد، در سنّت مشخص شده است.

«فسوق» به قرینه استعمال آن در متن قرآن، در سوره حجرات، آیه ۱۱ که می‌گوید: (و لاتَنَابزوا بِالْالقَاب بِئْس الاسم الفُسُوق بَعد الإیمان)، عبارت از فحاشی و بدزبانی است. به قرینه این آیه دیگر که می‌گوید: (و لایُضارَّ کَاتب و لا شَهِید، و إن تفعلوا فإنّه فسوق بکم)، عبارت از شهادت دروغ، کتابت دروغ و املاء دروغ است. به قرینه این آیه که می‌گوید: (و کرَّه إلیکم الکُفر و الفُسُوق و العِصیَان) (حجرات، ۷)، ناظر به گزارش دروغین فاسقان است. یعنی آن چه ناشایست زبانی باشد، کلّاً و به‌تمامی در شمار فسوق است.

«جدال» مصدر باب مفاعله است که دو تن با هم جدل کنند و بگومگو راه بیندازند؛ تا جایی که سخن خود را به کرسی بنشانند و اثبات کنند. صورت قاطع جَدل آن جا است که بحث و مشاجره به سوگند بکشد و این یک بگوید: آری به‌خدا؛ و آن دیگر بگوید: نه به‌خدا.

جمله بعدی که می‌گوید: (و ما تفعلوا مِن خیر یَعْلَمْهُ)، إفاده می‌کند که در عوض رَفث و فُسوق و جدال، به انجام خیرات بپردازید؛ و هرچه بیشتر از سفر شرعی و روحانی خود توشه بردارید؛ زیرا تقوای از محرّمات احرام بالاترین توشه شما خواهد بود.

(لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُوا فَضْلاً مِن رَبِّکُمْ… )«۱۹۸».

این قسمت آیه ناظر به تجارت در ایّام حج است که اگر حاجی در ماه شوّال و یا ذیقعده به مکه رسیده باشد، مانعی ندارد که علاوه بر توشه‌برداری از برکات حرم، به خرید و فروش بپردازد و روزی خدا را بجوید.

(فَإِذَا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَ اذْکُرُوهُ کَمَا هَدَاکُمْ وَ إِن کُنتُم مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ) «۱۹۸».

جمله (فإذا أفَضتُم) متفرّع بر آیه قبلی است که گفت: (فَمَن فَرَض فِیهنَّ الحجّ فَلا رَفث و لا فُسُوق و لا جِدَال فی الحَجّ). از حیث مفهوم دلالت قاطع دارد که اولین منسک و اولین مرحله حج، وقوف عرفات است. بعد از آن، افاضه از عرفات به سوی مشعر الحرام. گویا فرموده باشد که: «و أتوا عَرَفات و ادعُوا الله بِهَا فإذا أفَضتُم مِن عَرَفَات».

البته مراسم حج از زمان ابراهیم و اسماعیل در مکه برقرار بوده است. مناسک آن با ارائه جبرئیل اولین بار به وسیله ابراهیم و اسماعیل انجام گرفت. بعدها سال‌ها به وسیله اسماعیل انجام گرفت و در میان مردم به عنوان یک سنّت به یادگار ماند. قرآن مجید فقط نکته‌های لازم و سازنده آن را یاد می‌کند و تعلیقه لازم را بر آن می‌افزاید؛ تا حدّ و حدود آن روشن گردد و از جهالت‌ها و غوایت‌های جاهلیّت پیراسته گردد.

از جمله در این آیات کریمه إفاده می‌شود که اولین نسک حضور در عرفات است. چه بهتر که حاجیان حرکت خود را چنان تنظیم کنند که اول به عرفات وارد شوند و اگر به مسجدالحرام درآمدند، باید طواف و سعی خود را به عنوان عمره به جا آورند. بعد از تقصیر و تمتّع، مجدداً برای حجّ، احرام خود را تجدید کنند. در این زمینه باز هم آیات دیگری نازل شده است که شرح آن داده خواهد شد.

به هرحال، آیه کریمه از حیث فریضه رکنی و فریضه غیر رکنی إفاده می‌کند که وقوف عرفات، دعا، تضرُّع و استغفار که از ظهر روز عرفه تا غروب آن روز انجام می‌گیرد، جنبه رکنی ندارد؛ زیرا به آن امر صریح صادر نشده است. ولی وقوف مشعرالحرام و به تعبیری صحیح‌تر، وقوف مشعر یا اشتغال به ذکرالله که صریحاً به آن امر شده است، فریضه رکنی است. بنابراین اگر کسی مشعرالحرام را درک نکند، حج آن سال را از دست داده است.

جمله بعدی که می‌فرماید: (و اذکُروهُ کَمَا هَداکُم)، اشاره به نماز مغرب و عشاء دارد. به این صورت که اگر وقت مغرب در راه مشعر باشید، نماز را به تأخیر بیندازید؛ تا به مشعرالحرام برسید و نماز مغرب و عشاء را با هم ادا کنید. تعبیر (وَ اذکُروه کما هَدَاکُم) مشابه تعبیر (فَإذا أمِنتُم فاذکروا الله کما علّمکُم ما لَم تَکُونوا تعلمون) (بقره، ۲۳۸) است که قطعاً ناظر به صورت نماز است. لذا در دنباله این آیه اضافه می‌کند (و إن کُنتُم من قبله لَمِنَ الضَّالِّین).

(ثُمَّ أَفِیضوا مِنْ حَیْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ) «۱۹۹».

کلمه «ثمّ» إفاده تراخی دارد. یعنی توقّف شما در مشعرالحرام طولانی‌تر خواهد بود و تا صبح ادامه خواهد داشت. به صورتی که نماز صبح را هم در مشعرالحرام ادا نمائید و راهی منی شوید؛ و با تابش آفتاب که روز عید اضحی شروع می‌شود، وارد درّه منی بشوید. آنچه در این مسیر باید انجام بگیرد، استغفار و تضرّع است؛ باشد که گناهان شما آمرزیده شود.

(فَإِذَا قَضَیْتُمْ مَنَاسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللهَ کَذِکْرِکُمْ آبَاءَکُمْ أَو أَشَدَّ ذِکْراً فَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَ مَا لَهُ فِی الآخِرَۀِ مِنْ خَلَاقٍ* وَ مِنْهُم مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَۀً وَ فِی الآخِرَۀِ حَسَنَۀً وَ قِنَا عَذَاب النَّار* أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ) «۲۰۲».

جمله (فإذا قَضَیْتُم) مانند جمله (إذا قُمتم إلی الصَّلاۀ) و جمله (فإذا قَرءت القُرآن) به معنی (إذا أَرَدْتُم قَضَاء مَناسِککم) است. بنابراین، در حین ادای مناسک روز عید، در همه جا باید به ذکر خدا مشغول باشند؛ و برای دنیا و آخرت خود دعا کنند. دعای دوم مندوب است که در فاصله رکن یمانی تا رکن حجرالاسود، تکرار شود. (رک. صحیح کافی، رقم ۲۰۹۶).

(وَ اذْکُرُوا اللهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُودَاتٍ… )«۲۰۳».

آیه کریمه ناظر به همان ذکری است که در آیه پیشین مطرح شده بود. در آن جا متن دعا، متن اذکار و زمان ذکر که اثنای مناسک است، تا حدّی مشخص شد. در این آیه تعداد روزهایی که به قضای مناسک می‌پردازند و باید یاد خدا را زنده کنند، مطرح شده است. (أیّام مَعدُودَات) چنان که در آیه صوم گذشت، ایّام عُشَر یعنی روزهای دهم، یازدهم و دوازدهم است. یعنی از ظهر روز دهم تا ظهر روز یازدهم، یک روز؛ و از ظهر روز یازدهم تا ظهر روز دوازدهم، یک روز دیگر؛ که جمعاً ظرف این دو روز، ده نوبت تکبیر می‌گویند.

این تکبیرات براساس فرمان (و یذکروا اسم الله فی أیّام معلومات علی ما رزقهم من بهیمۀ الأنعام) (حج، ۲۸)، بعد از ورود و استقرار در منی از ظهر روز دهم تا روز دوازدهم تمام می‌شود. اهل امصار از تکبیرات عید أضحی دست می‌کشند؛ از آن‌ رو که جمعی از حاجیان بعد از نماز ظهر روز دوازدهم کوچ می‌کنند و کسانی که در منی مستقر می‌مانند، تا نماز صبح روز سیزدهم، باز هم به تکبیرات مزبور ادامه می‌دهند؛ که جمعاً پانزده نوبت تکبیرات عید را تکرار می‌نمایند. لذا می‌فرماید:

(فَمَن تَعَجَّلِ فِی یَومَیْنِ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَن تَأَخَّرَ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقَی وَ اتَّقُوا اللهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ) «۲۰۳».

جمله (لِمَن اتّقی) ناظر به تمام آیه است. یعنی این رخصت و این تخییر ویژه آن کسی است که تقوا را از دست نداده باشد. بیشتر از همه محرّمات احرام، ناظر به صید در حال اِحرام و صید در حرم است که حرمت آن قاطع است. در سوره مائده، آیات ۹۷-۱۰۰ به شرح کفّاره آن می‌پردازد. در آخرین آیه و آخر آن مانند آخر این آیه می‌فرماید: (اُحِلَّ لکم صَیدُ البحرِ و طعامه مَتاعاً لکُم و للسّیِارۀ و حرّمَ علیکم صَیدُ البرِّ ما دُمتم حُرُماً. و اتّقوا الله الّذی إلیه تُحشَرون).

ایمان و قدرت

(وَ مِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَولُهُ فِی الْحَیَاۀِ الدُّنْیَا وَ یُشْهِدُ اللهَ عَلَی مَا فِی قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلدُّ الْخِصَامِ* وَ إِذَا تَوَلَّی سَعَی فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللهُ لایُحِبُّ الْفَسَادَ* وَ إِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّۀُ بَالإثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهَادُ) «۲۰۶».

براساس آن تقسیم‌بندی که گفت: (فمن النّاس من یقول ربّنا آتنا فی الدُّنیا و ما له فی الآخرۀ من خلاق و منهم من یقول ربّنا فی الدُّنیا حسنۀ و فی الآخرۀ حسنۀ و قنا عذاب النّار)، همان دو دسته را از حیث نهاد جان و هدف زندگی، مجدداً مورد تفسیر و کنکاش قرار می‌دهد و با حفظ همان ترتیب قبلی ابتدا به دنیاطلبان می‌پردازد: یعنی کسانی هستند که در خیرخواهی و نیک‌اندیشی داد سخن می‌دهند و خود را حامی حقّ و حق‌جویان معرفی می‌کنند؛ تا آن حدّ که مایه اعجاب و شیفتگی دیگران می‌شوند. چنان جدّی فلسفه می‌بافند و از نیّات خیر خود پرده بر می‌دارند که خدا را هم به شهادت می‌گیرند، درحالی‌که در ستیزه و دشمنی با حقّ به نهایت سرسخت و لجوج هستند.

جمله «تولّی» به قرینه جملات بعدی و خصوصاً کلمه «فی الأرض» به معنای قبول مسؤولیت و ولایت است. گویا گفته باشد: «و إذا تولّی فی الأرض سعی فیها لیفسد و یهلک الحرث و النسل». سایر الفاظ آیه روشن است.

«وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللهِ وَ اللهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ) «۲۰۷».

مفاد آیه کریمه، شخص و یا اشخاصی که مصداق آیه کریمه قرار می‌گیرند، با توجه به آیه (إنَّ الله اشتری من المؤمنین أنفسهم و أموالهم بأنَّ لهم الجنّۀ) (براءت، ۱۱۱) روشن می‌شود.

ابن عباس گفته است که این آیه درباره لیلۀ المبیت در نیمه راه مکه و مدینه نازل شده است. البته این اجتهاد او است؛ زیرا موقع هجرت، عبدالله بن عباس با پدرش عباس، در سلک کافران بودند و ابن عباس در آن تاریخ کودک نوزاد و یا کودک ۳ ساله و آن هم کافر بوده است. بنابراین نمی‌تواند شهادت او عَنْ شُهودٍ باشد. به ویژه با این ادّعا که آیه کریمه در نیمه راه مکه و مدینه نازل شده است.

بعید به نظر می‌آید که قرآن مجید از بزرگ مرد ایمان، اخلاص و ولایت به عنوان: (و مِنَ النّاس) یاد کند. حتی آیه ای مانند: (مِن المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه) (احزاب، ۲۳) ناظر به آن سرور نیست؛ چرا که آن سرور به گفته قرآن ولیّ مسلمانان است و ولیّ مؤمنان نه أحَد کآحاد الناس.

بنابراین منظور از (یشری نفسه ابتغاء مرضات الله) جهاد خالصانه است. یعنی کسی که حاضر است جان خود را در راه خدا تقدیم کند. فروشنده جان، با جهاد و قتال خود جان خود را تقدیم خریدار جان می‌کند و کسی جز خداوند عزّت، خریدار جان او نیست. چنان که می‌فرماید: (فلیقاتل فی سبیل الله الّذین یشرون الحیاۀ الدُّنیا بالآخرۀ) (نساء، ۷۴).

(یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّۀً وَ لَاتَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ* فَإِن زَلَلْتُم مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْکُمُ الْبَیِّنَاتُ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ) «۲۰۹».

خطاب آیه کریمه همچنان با مؤمنان است. کسانی که به ظاهر اظهار ایمان دارند، بعضاً تظاهر به ایمان می‌کنند و برای بهره‌برداری از تمکنات مسلمانان سنگ اسلام را به سینه می‌کوبند. این آیه به آنان توصیه می‌کند که همگان یک‌سر سر به آستان الهی بگذارید، از نهاد جان در برابر فرمان او تسلیم باشید، از تسویلات الهام نگیرید و از خطّ شیاطین پیروی نکنید که شیطان دشمن شما است.

کلمه «سلم» به معنای صلح و صفا است که انسان، ستیز و شقاق را به کناری نهد و در برابر حق و قانون خاضع باشد. این کلمه بیشتر به مهاجران بیمار دل نظر دارد که قبلاً به آنان اشاره کرد و گفت: (و إذا تولّی سعی فی الأرض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النّسل).

کلمه «زلَل» به معنای لغزش است که در هنگام نهادن گام و برداشتن گام حاصل می‌شود. معنای عرفی و کنایی آن لغزش در فکر و تصمیم است. قرآن مجید می‌فرماید: (و لاتَتّخذوا أیمانکم دَخلاً بینکم فتزلَّ قدم بعد ثبوتها) (نحل، ۹۴). به همین تناسب می‌گوید: (فأزلّهما الشیطان عنها فأخرجهما مّما کانا فیه) (بقره، ۳۶). انتخاب این ماده به تناسب تعبیر «خُطوات الشیطان» است که در همین فراز آیات مطرح شده است.

یعنی بعد از آن که آیات روشن و روشنگر قرآن به شما رسیده است و بعد از آن که شواهد صدق رسالت و حقانیّت رسول ما را دریافته اید، اگر گام شما بلغزد و از صراط مستقیم الهی به راه شیطان بلغزید و تصور کنید که با ستیزه، کشتن و بستن به مراد دل می‌رسید، پس بدانید که خدا عزتمند و کاردان است و کسی بر او غالب نمی‌شود.

(هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَن یَأْتِیَهُمُ اللهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمَامِ وَ الْمَلَائِکَۀُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ إِلَی اللهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ) «۲۱۰».

آیه کریمه از حال خطاب خارج می‌شود و به صورت غیاب سرنوشت آنان را گوشزد می‌کند. مفاد آیه با توجه به ترجمه روشن است. جمله: (و قُضِی الأمر) عطف بر مقدّر است به این صورت: «یوم تشقَّقُ السّماء بالغمام تنزّلت الملائکۀ و قُضی الأمر و إلی الله تُرجَع الاُمور». برای درک مفاد آیه کریمه به آیات ۳۷-۳۸ سوره نبأ باید توجه کرد که می‌گوید: (جزاءً من ربِّکَ عطاءً حساباً، ربِّ السّموات و الارض و ما بینهما الرّحمنِ لایملکونَ منهُ خِطاباً، یومَ یقومُ الرّوحُ و الملائکهُ صَفّا لایتکلّمون إلّا من أذِنَ له الرّحمن و قال صواباً، ذلک الیوم الحقُّ). با مطالعه دقیق قرآن به مفاد این گونه آیات می‌توان رسید.

(سَلْ بَنِی إِسْرَائِیلَ کَمْ آتَیْنَاهُم مِنْ آیَۀٍ بَیِّنَۀٍ وَ مَن یُبَدِّلْ نِعمَهَ اللهِ مِن بَعْدِمَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ) «۲۱۱».

منظور از تبدیل نعمت، تبدیل نعمت به کفر و کفران است. چنان که در آیات عدیده ای به آن تصریح و یا اشاره شده است. از جمله آیه ۲۸ سوره ابراهیم که می‌گوید: (ألم تر إلی الّذین بدَّلوا نعمۀ الله کفراً و احلّوا قومهم دار البوار جهنّم یصلونها و بِئس القرار). البته مراد از نعمت الله هم نعمت هدایت است که هماره مورد نظر تربیتی است. بحث بنی‌اسرائیل از این نظر به میان آمده است که بیشترین الطاف هدایت متوجه آنان بوده است. خصوصاً از حیث «بینّات». ولی اُمّت بنی‌اسرائیل نعمت هدایت را هماره کفران می‌کرده اند؛ و در نتیجه دچار شدیدترین عقاب‌ها شده اند. با آن که بیّنات بی‌شماری به آنان رسیده بود.

در واقع این آیه نیز جنبه تهدید دارد و مفاد همان آیه قبلی را دنبال می‌کند که فرمود: (فإنْ زللتم من بعدما جاءتکم البیِّنات فاعلموا انّ الله عزیز حکیم). منتها تهدید آیه مورد بحث که عموم امت‌ها را شامل می‌شود، شدیدتر است.

(زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا الْحَیَاۀُ الدُّنْیَا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ اتَّقَوا فَوقَهُمْ یَومَ الْقِیامَۀِ وَ اللهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ) «۲۱۲».

آیه کریمه نفاق و بیمار دلی جمعی از به ظاهر مؤمنان را ریشه‌یابی می‌کند که نعمت دنیا را والاتر از نعمت ایمان می‌دانند. آنان مؤمنان را که به نعمت دنیا شیفتگی نشان نمی‌دهند، به جهالت و نادانی نسبت می‌دهند. جمله (و الله یرزق من یشاء بغیر حساب)، سیره و سنّت الهی را بیان می‌کند که نعمت دنیا را براساس نظام جامعه تنظیم می‌کند؛ نه براساس ایمان و محبّت خدا.

(کَانَ النَّاسُ أُمَّۀً وَاحِدَۀً فَبَعَثَ اللهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِمَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَی اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ) «۲۱۳».

آیه کریمه إفاده می‌کند که بعد از هبوط آدم، سال‌های سال، پیامبری مبعوث نشد و از ابتدای امر نیز برنامه آفرینش بر همین روال و مبنا بود. چنان که در شرح آیه ۳۸ همین سوره گذشت؛ و در سوره طه آیه ۱۲۳ که می‌فرماید: (قال اهبطا منها جمیعاً بعضکم لبعضٍ عدوٌّ فإمّا یأتینّکم منِّی هدیً فمن اتّبع هدای فلا یَضِلَّ و لا یَشقی). باز هم در این زمینه بحثی ارائه می‌شود.

از سیاق آیات قرآن غیر از این استنباط نمی‌شود که حضرت نوح اولین پیامبر خدا بوده است. در این زمینه احادیث شیعه شاهد و گواه است. مرحوم مجلسی (بحارالأنوار، ج۱۱، ص۱۰) آورده است: «رَوی أصحابنا عن الباقر (علیه السلام) أنُه قال: یعنی إنَّهُم کانوا قبل نوح أمّۀً واحدۀً علی فطرۀ الله لا مُهْتدین و لا ضُلّالا فبعث الله النبیِّین».

در جمله (و أنزل معهم الکتاب بالحقِّ لیحکم بین النَّاس فیما اختلفوا فیه)، منظور از کتاب، کتابی مانند تورات، انجیل و قرآن نیست. بلکه منظور از کتاب، احکام قطعی و مسجّل الهی است؛ و لذا در آیات قرآن مجید سخن از کتاب نوح، هود و صالح در میان نیست. از ابراهیم خلیل هم جز نوشته‌های مقدس به عنوان «صُحُف» چیز دیگری یاد نشده است؛ و برای همین است که ضمیر «لیحکم» به همان کتاب باز می‌گردد. سایر الفاظ آیه با توجه به ترجمه روشن است.

(أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّۀَ وَ لَمَّا یَأْتِکُم مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوا مِن قَبْلِکُم مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَی نَصْرُ اللهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللهِ قَرِیبٌ) «۲۱۴».

آیه کریمه سیاق آیه ۲۰۸ را دنبال می‌کند که گفت: (یا أیُّها الّذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافّۀ). کلمه «أم» شقّ دوم استفهام است و شقّ اول در تقدیر است؛ به این صورت: «أفحسبتم أن تُتْرکُوا و لما یعلم الله الّذین صدقوا و یعلم الکاذبین أم حسبتم أن تدخلوا الجنّۀ». در این زمینه به آیات اول سوره عنکبوت مراجعه کنید. مفاد الفاظ آیه روشن است.

(یَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِنْ خَیْرٍ فَلِلْوَالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ وَ الْیَتَامی وَ الْمَسَاکِینِ وَ أابْنِ السَّبِیلِ وَ مَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللهَ بِهِ عَلِیمٌ) «۲۱۵».

در آیه کریمه سؤال مردم مطرح شده است که فرمان الهی دائر به انفاق فی سبیل الله ناظر به چیست و چه موادّی باید در راه خدا انفاق شود. ولی پاسخ آیه با سؤال مزبور هم‌عنان نیست.

آیه کریمه پاسخ می‌دهد که فعلاً سؤال از این مورد که چه چیزی را باید انفاق کنیم، بی‌موقع است. در آینده و سال آخر به شما خواهیم گفت که مواد انفاقی، نصاب آن و میزان پرداختی آن چیست. اینک شما باید توجه کنید که آن‌چه انفاق می‌کنید، بهترین باشد، بهتر و بیشتر به درد دردمندان بخورد. پرداخت شما هم باید در قدم اول به پدر، مادر و فرزندانتان باشد که آنان را وارث شما قرار داده ایم. بعد از آن به اَیتام خانواده و درماندگان شهری و یا سفری خانواده.

از نظر موادّ انفاقی هر آنچه در نظر شما و آنان خیر، نیکی و بهترین است، انفاق کنید؛ و هر کار خیری که از دست و زبان شما بر می‌آید، انجام دهید که خداوند به همه کردار شما دانا است و پاداش شما مجهول نخواهد ماند.

(کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسَی أَن تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللهُ یَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَاتَعْلَمُونَ) «۲۱۶».

آیه کریمه از حیث خطاب، آیات کریمه ای را دنبال می‌کند که قصاص، وصیّت و روزه را سر لوحه فرائض قرار داد و به عنوان یک حکم مکتوب مسجّل کرد. «قتال» مصدر باب مفاعله است که دو تن شمشیر بکشند و به قصد قتل یکدیگر تلاش کنند. قتال با دشمنان دین، یک تکلیف همگانی است؛ نه آن که مانند شریعت تورات، تنها در صورتی که مردم داوطلب شوند و تعهد بسپارند، قتال با دشمن بر آنان مکتوب خواهد گشت. چنان که در آیه ۲۴۶ همین سوره مشروح خواهد گشت.

البته در تمام شرایع، فراهم آوردن تجهیزات جنگی، از هر حیث با مُقاتلان است: یعنی تهیه شمشیر، سپر، خوراک شخصی و خوراک مرکوب. اگر سواره نظام باشد، ـ کم یا زیادـ بر عهده جنگجویان است و اگر ضرورتی باشد و بیت‌المال مسلمانان غنی باشد، به جنگ‌جویان کمک می‌شود. از جایی که جهاد در راه خدا هماره با مال و جان صورت می‌گیرد که هماره گفته است: (جاهدوا بأموالکم و أنفسکم)؛ و قرآن کریم می‌فرماید: (انّ الله اشتری من المؤمنین أنفسهم و أموالهم بأنَّ لهم الجنّۀ)، بنابراین قتال اسلامی به دو جنبه تعلّق دارد: هم جان و هم مال. اگر کسی از حیث جان معذور باشد، تکلیف جنبه مالی ساقط نمی‌شود و مانند حجّ فی سبیل الله است که قبلاً اشاره شد. سایر الفاظ آیه روشن است.

پیکار در ماه حرام

(یَسْأَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ. قُل قِتَالٌ فِیهی کُبِیرٌ. وَ صَدٌّ عَن سَبِیلِ اللهِ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ إِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِندَ اللهِ. وَ الْفِتْنَۀُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ. وَ لَایَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَ مَن یَرْتَدِدْ مِنْکُمْ عَن دِینِهِ فَیَمُتْ وَ هُوَ کَافِرٌ فَأُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الآخِرَۀِ وَ أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ) «۲۱۷».

در سوره حج آیه ۳۹ و ۴۰ فرمود: (اذِنَ للّذین یقاتَلون بأنّهم ظلموا و أنَّ الله علی نصرهم لقدیر: الّذین أخرجوا من دیارهم بغیر حق). این آیه صریحاً رخصت داد که اگر مؤمنان مورد تعرض دشمن قرار گرفتند و مشرکان بر روی مسلمانان شمشیر کشیدند، مسلمانان می‌توانند که با آنان درگیر شوند. شرح لازم را پیرامون آیه سوره حج، در تفسیر سوره حجّ مطالعه نمائید.

اینک تنها کافی است که بدانید که «أذِنَ» مجهول آمده است و نایب فاعل آن در تقدیر است. مفسّران نایب فاعل را به قرینه «للّذین یقاتلون» قتال می‌دانند، یعنی «أذن للّذین یُقاتَلون أن یُقاتِلوا». ولی به تناسب سابقه این مسائل که در سوره نساء آیه ۷۷ می‌گوید: (ألم تر إلی الّذین قیل لهم کفُّوا أیدیکم و أقیموا الصَّلاۀ و آتوا الزَّکاۀ. فلمّا کتب علیهم القتال إذا فریق منهم یخشون الناس کخشیۀ الله أو أشدّ خشیۀ)، این إذن و رخصت ناظر به همان کفّ أیدی است که نباید با مشرکان درگیر بشوند. از جایی که به صورت توضیح می‌فرماید: (الّذین أخرجوا من دیارهم بغیر حقّ)، طبیعی است که این إذن و رخصت درگیری، برای مهاجران صادر شده باشد؛ نه مطلق مسلمانان.

به این ترتیب، رسول خدا صلی الله علیه و آله بعد از استقرار در مدینه، فقط جوخه‌های مهاجران را به تعقیب قافله‌های قریش می‌فرستاد تا مال ‌التجارۀ آنان را به جرم مصادره اموالشان که در مکه به تاراج رفته بود، تصاحب نمایند. با وجود این، رسول خدا به منظور هشدار به دشمن، در اوائل امر سفارش می‌کرد که تا فلان منطقه بروید، اگر با قافله آنان برخورد کردید؛ در غیر این صورت، از آن فراتر نروید.

در این مأموریت‌ها قتالی صورت نگرفت، جز در هشتمین مأموریّت که یک تن از أحلاف قریش کشته شد. داستان این مأموریت از این قرار است که رسول خدا بعد از نماز عشا به پسر عمه اش عبدالله بن جحْش گفت: فردا صبح بیا که تو را به مأموریتی بفرستم. لباس رزم خود را همراه داشته باش. ابن جحْش می‌گوید: فردا به خدمت آن سرور رسیدم. شمشیر، کمان، جعبه تیر و سپر خود را به همراه بردم.

رسول خدا بعد از نماز صبح به طرف خانه اش که داخل مسجد بود، آمد و دید که درب خانه اش ایستاده ام. من چند نفر دیگر را هم دیدم که مانند من سر موعد آمده اند.

رسول خدا أُبَیّ بن کَعب را فراخواند و در داخل خانه نامه ای نوشت و آن را لوله کرد و به من داد. فرمود من تو را بر این جمعیت امیر ساختم. حرکت کن و بعد از دو روز که طیّ طریق کردی، نامه را باز کن و به دستور آن عمل کن. من گفتم از کدام راه بروم. فرمود از راه نجد به طرف چاه و حوض آب برو.

من بعد از دو روز، نامه را باز کردم و در آن نوشته بود که راه برگیر تا به دره نخله سر راه طائف، مکه و یمن برسی و قافله قریش را در کمین بنشینی. از همراهانت هر که داوطلب بود و آمد چه بهتر و اگر کسی حاضر به همراهی نبود، او را اجبار و اکراه مکن. البته همگان اظهار اطاعت کردند، ولی در نیمه راه سعدبن أبی وقّاص و عُتْبۀ بن غزوان که با یک شتر حرکت می‌کردند، شتر خود را گم کردند و به دنبال شتر ـ به مدت دو روزـ می‌گشتند و از مأموریت عقب کشیدند.

جوخه اعزامی به بطن نخله رسیدند و با مال التجارۀ قریش برخورد کردند. کاروانیان که چهار تن بودند، متوحّش شدند و به همین علت یک تن از جوخه مسلمانان سر خود را تراشید، خود را به آنان نمایان ساخت. آنان فریب خوردند و گفتند این چند تن، از مسلمانان نیستند که از عمره رجبیّه آمده باشند. مسلمانان جرأت ورود به حرم را ندارند و اگر وارد شوند، محبوس و یا مطرود می‌شوند. به راحتی اطراق کنید و اطراق کردند.

ابن جَهْش با همراهیان مشورت کرد و گفت: اگر امرزو به آنان حمله کنیم، ماه رجب است و ماه حرام که نباید تعرّض کرد و اگر تا فردا صبر کنیم که ماه شعبان درآید، اینان حرکت می‌کنند و وارد منطقه حرم می‌شوند که باز هم نباید تعرّض کرد. بالاخره رأی موافقان بیشتر بود و گفتند اگر رسول خدا ما را برای غارت این کاروان فرستاده است، آن هم در ماه رجب، پس اشکالی نباید داشته باشد.

دست‌آخر حمله کردند: یک نفر را با ضرب تیر کشتند. دو نفر را اسیر کردند و یک تن فرار کرد. موقع مراجعت، برخی از دوستان جاهل، خصوصاً منافقان و بالأخصّ کفّار قریش که از مکه آمده بودند، اعتراض کردند که مسلمانان حرمت ماه حرام را زیر پا نهادند.

مورخان و مفسران در این زمینه بحث‌های فراوانی دارند و به صورت‌های مختلف از فرمان رسول خدا حمایت کرده اند. اما واقعیت امر آن است که تمام قرآن یک‌جا بر قلب پیامبر نازل شده بود و او از همه مسائل آگاه بود. پیامبر می‌دانست که آن ماه، ماه رجب نبوده و نیست. از آن رو که قریش مانند یهودیان سال‌ها را کبیسه می‌کردند و هر سه سال، سال سوم سیزده ماه بود و در نتیجه سال قمری و سال شمسی هماره هم‌عنان بود. با آن که در سال نهم سوره توبه نازل شد و رسول خدا مسأله کبیسه را به عنوان نسیء به مردم ابلاغ کرد، سخنی بر آن نیفزود تا سال دهم که به حج رفت. در آن جا کبیسه را برای همیشه إلغاء کرد و فرمود: «الآن استدار الزَّمان کهیئته یوم الأوّل… »؛ یعنی سال‌ها چرخید و سرانجام در این سال، ماه قمری ذیحجّه با ماه واقعی آن متّحد شد.

اگر ما سال‌ها را محاسبه کنیم و از سال دهم به عقب باز گردیم و از هر سه سال، یک ماه آن را به نام سال کبیسه کم کنیم، در سال دوم هجرت بعد از هفده ماه گذشته از هجرت که این مأموریت با موفقیت انجام گرفت و ظاهراً ماه رجب بود، ماه واقعی ماه ربیع‌الأوّل بوده است؛ و رسول خدا که با آن شیوه مخصوص، در ماه رجب ظاهری، به پسرعمه اش مأموریت می‌دهد، می‌داند که بعد از حدود هشت و یا نه روز به حرم می‌رسند، در حالی که هنوز ماه رجب تمام نشده است، چنان که تمام نشده بود.

بنابراین نه رسول خدا فرمان اشتباهی صادر کرده است و نه عبدالله بن جَحْش در ماه حرام مرتکب جنایت شده است؛ و لذا قرآن مجید جدّآً حرمت ماه حرام را تأیید می‌کند و پاسخ مخالفان قریش و منافقان مدینه را به صورت نقض می‌دهد. به این معنی که به آنان می‌گوید:

شما را نمی‌رسد که دم از حرمت ماه حرام بزنید، درحالی‌که با جار و جنجال، مردم را از راه خدا دور می‌کنید، به ذات خداوندی کافر شده اید و به حقوق حرم الهی که هر کس وارد شود و یا ساکن باشد، کافر شده اید. زیرا در حرم امن الهی به حقوق مردم تجاوز می‌کنید، متعرّض زائران می‌شوید و یا با ساکنان حرم درگیر می‌شوید؛ و یا اهل حرم را از خانه و کاشانه ای که در حرم دارند، اخراج می‌کنید، یا آنان را شکنجه می‌نمائید. درحالی‌که شکنجه بالاتر از قتل است و شما مسلمانان مکه را در سرزمین حَرم و در ماه‌های حرام واقعی شکنجه می‌کرده اید.

سایر الفاظ آیه کریمه با توجه به ترجمه روشن است. تنها مسأله حبْط است که به معنای توقیف و ضبط اعمال است که انسان از پاداش آن محروم شود؛ یا فقط در آخرت، و یا در دنیا و آخرت به صورتی که اگر توبه کند و توبه او پذیرفتنی باشد، مجدداً از پاداش همان اعمال ضبط شده بهره‌مند می‌شود. به حدیث رقم ۴۴۳ صحیح کافی مراجعه نمائید.

اغلب مفسّران که حبْط اعمال را به معنای فساد عمل گرفته اند، در توجیه آیه حیص و بیص فراوانی دارند که دیدنی است.

(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَۀَ اللهِ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ) «۲۱۸».

منظور از (الّذین آمنوا) انصار مدینه اند و منظور از (و الّذین هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله) مهاجران جهادگرند، خصوصاً جهادگران در همین مأموریت بَطْنِ نَخْلَه که همه از مهاجران بودند و غنائمی همراه آوردند اما مورد اعتراض مردم قرار گرفتند. آیه کریمه به آنان نوید رحمت می‌دهد؛ به انضمام مغفرت که ملامت مردم جاهل بر دوش آنان سنگینی می‌کرد.

گویا ابن جَهْش متن فرمان رسول خدا را حُجّت قرار داده بود که در نیمه ماه رجب جوخه او را به سوی نخله فرستاد. درحالی‌که از مدینه تا بطن نخله هفت روز راه است و طبیعی بود که جوخه اعزامی در هفته آخر ماه رجب ظاهری، به نخله برسند. چنان که رسیدند و روزی چند به کمین نشستند، تا کاروان از راه طائف رسید و به چنگ مأموران افتاد.

ابن جَهْش به طور اجمال با خود فکر کرد که رسول خدا از حرکت کاروان و این که چه روزی به نخله می‌رسند، واقف بود که با آن شیوه خاص نامه نوشت و مأموریت داد. پس معلوم می‌شود که اطاعت از فرمان لازم است. البته چنان که گفته شد، این فرمان در ماه رجب واقعی نوشته نشد. پس در ماه حرام کسی مأمور قتال و غارت نشد، بلکه در ماه ربیع‌ واقعی بود.

برخی از مفسران مانند امین‌الاسلام طبرسی و جارالله زمخشری ـ و شاید هم دیگرانـ برای آن که بگویند رسول خدا در ماه حرام کسی را برای قتل و غارت اعزام نکرده است، نوشته اند که این مأموریت در ماه جُمادی‌الاخره یا اول ماه رجب است.

این سخن تحریف تاریخ است. تحریفی رسوا؛ زیرا همگان نوشته اند و حتی خود مفسران تصریح کرده اند که این جوخه در رأس ماه هفدهم از مَقْدَمِ رسول خدا به مدینه، برای غارت کاروان مأمور شد. چون مقدم رسول خدا به مدینه، در نیمه ماه ربیع‌الاول ظاهری بود، بنابراین رأس ماه هفدهم نیمه ماه رجب می‌شود، نه نیمه ماه جُمادی.

در ضمن همگان نوشته اند که این واقعه دو ماه قبل از جنگ بدر اتفاق افتاد و قطعی است که جنگ بدر در هفدهم ماه رمضان بود و دو ماه قبل از آن، ماه رجب است؛ نه ماه جُمادی.

علاوه بر این، عکّاشه برای فریب کاروانیان سر خود را تراشید و به بهانه ـ‌شاید تهیه هیزمـ خود را در مَرْئی و منظر آنان درآورد. آنان تصور کردند که اینان از عمره رجبیّه بازگشته اند و قهراً از مسلمانان نیستند؛ چرا که مسلمانان را به حرام راه نمی‌دادند؛ تا چه رسد که عمره به جا آورند. در آن زمان متداول جز این نبود که فقط در ماه رجب عمره به جا آورند و در ماه ذیحجه حج به جا آورند؛ و لذا از دیدن یک نفر عرب با سر تراشیده ایمن شدند و اطراق کردند.

برخی دیگر متن نامه را تحریف کرده اند و گفته اند که رسول خدا فقط نوشته بود که «سِرْ حتّی تَنزِلَ بَطْنَ نخلۀَ فَتَرَصّدْ بها قریشاً و تَعلّمْ لنا من أخبارهم». درحالی‌که در بطن نخله فقط امکان داشت که با کاروانیان تلاقی کنند، نه با مردم قریش که ساکن مکه اند. ضمناً خبر قریش برای رسول خدا و یا مسلمانان چه فائده ای در بر داشت که با آن شیوه خاص مأموریت بدهد و سفارش کند که هر کس نخواهد با تو همراهی کند، او را اکراه مکن. آیا برای تفحص خبر، کسی از مأموریت خدائی طفره می‌رود؟ یا از ترس جنگیدن با قریش؟ مگر سعد ابی وقاص و رفیق او از ترس درگیری با کاروان، آن هم در نزدیک حرم، شتر خود را گم نکردند که بعد از گذشت سه هفته به مدینه باز گشتند؟

برخی دیگر اعتراف کرده اند که متن نامه چنین بوده است: «فَتَرصّد بها عیر قریش»؛ یعنی برای کمین کردن قافله قریش در بطن نخله بمان. ولی جمله دیگری بر آن افزوده اند به این صورت: «و تَعَلّمْ لنا من أخبارهم»؛ یعنی در کمین قافله بنشین و خبر آن را برای ما بیاور. واقعاً چه مأموریت جالبی که چند روز مسافت را پنهانی طی کنند تا خبر بیاورند، که کاروان قریش از طائف آمد با چند بار شتر معدود و چهار تن کاروانی به طرف مکه رفتند.

آیا در آن مأموریت‌های قبلی برای غارت کاروان نرفته بودند؟ آیا کاروانیان از دادن اطلاعات غیر رسمی وحشت کرده بودند که نمی‌خواستند اطراق کنند و سلاح خود را بر زمین بگذارند؟ یا از ترس جانشان؟ به هرحال، مطالعه این داستان در کتاب‌های سیره، تاریخ و حدیث جالب و دیدنی است.


مطالعه ادامه آیات سوره بقره

مطالعه ترجمه همین آیات در معانی القرآن

مطالعه مطلب قبلی