شرح آیات ۲۶۱ تا آخر سوره بقره، برگرفته از کتاب تدبری در قرآن، به شرح اصول و احکام روابط اقتصادی در جامعه دینی پرداخته است و در پایان ویژگیـها و عقاید مومنان و درخواست های آنان از خداوند را بیان می کند.

احکام روابط اقتصادی در جامعه

گسترش فرهنگ انفاق در جامعه

مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ کَمَثَلِ حَبَّۀٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَۀٍ مِائَۀُ حَبَّهٍ وَ اللهُ یَضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ وَ اللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ

۲۶۱

قرآن کریم مجدداً دنباله همان بحث سابق را ادامه می‌دهد که در آیه ۲۵۴ گفت: (یا أَیُّها الّذین آمنوا أنفقوا ممّا رزقناکم من قبل أن یأتی یوم لا بیع فیه و لا خلّۀ و لا شفاعۀ و الکافرون هم الظالمون). این چند آیه ای که بعد از آن قرار گرفت، به تناسب مسأله شفاعت بود و مسأله کفر، ایمان، اطاعت خدا، شیطان و دست‌آخر مسأله قیامت و تجدید آفرینش در محشر، برای پاداش و کیفر: پاداش اطاعت الله و کیفر اطاعت شیطان.

به هرحال، آیه کریمه مسأله انفاق را به صورت کلی مطرح می‌کند که شامل انفاق بر پدر، مادر، سایر خویشان و یا درماندگان است. همچنین مشتمل بر انفاق فی سبیل الله است که برای تهیه ابزار و تجهیزات جنگی ضرورت دارد. الفاظ آیه روشن است.

شرایط انفاق

اَلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ ثُمَّ لَایُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُوا مَنًّا وَ لَا أَذًی لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوفٌ عَلَیْهِم وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ

قَولٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَۀٌ خَیْرٌ مِن صَدَقَۀٍ یَتْبَعُهَا أَذًی وَ اللهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ* یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُم بَالْمَنِّ وَ الْأَذَی کَالَّذِی یُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَ لَایُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الْیَومِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیْهِ تُرَابٌ . . .

۲۶۲ – ۲۶۴

جمله (لا تُبْطِلُوا صَدَقاتکم) إفاده می‌کند که صدقه‌ها به عنوان عبادت و طاعت پرداخت می‌شود؛ و اگر با منّت، آزار و زخم زبان همراه باشد، از نظر شریعت باطل است. چنان که گویا صدقه‌های خود را نپرداخته است.

قید (و لا‌یُؤمنُ بالله و الیوم الآخر) تعریض است. به این صورت که اگر کسی ایمان داشته و به نعیم روز جزا امید بسته باشد، صدقه‌های خود را که به نام خدا می‌پردازد، نباید با اهانت، منّت و آزار همراه سازد که اجر و پاداش او ضایع می‌شود. بلکه به سرحدّ کفر و عناد با حق نزدیک می‌شود. سایر آیات کریمه روشن است.

اموال شایسته انفاق

در این چند آیه، قرآن مجید از صدقه‌ها و زکات‌های شرعی یاد می‌کند. در قدم اول انفاق از مال است. مال بر آن چیری اطلاق می‌شود که قابل نگه‌داری باشد و دست‌کم یک سال ذخیره شود. از این جمله که قاطعیّت دارد که طلا و نقره است، در صورتی که ذخیره شود و یک سال بر آن بگذرد. در آیه کریمه ۳۴ سوره براءت که شرح کامل آن خواهد آمد، می‌گوید: (و الّذین یکنزون الذّهب و الفضّۀ و لاینفقونها فی سبیل الله فبشِّرهم بعذاب ألیم).

البته این آیه درباره اموالی است که به عنوان صدقه‌های شرعی در اختیار اَحبار و رهبان و یا در اختیار علمای سنّی و شیعه قرار می‌گیرد؛ و تمام آن باید در راه خدا انفاق شود. لذا می‌گوید: (و لاینفقونها)؛ و نمی‌گوید: «و لاینفقون منها». بنابراین طلا و نقره در صورتی‌که کنز شود، یعنی ذخیره شود و سال بر آن بگذرد، جزء اموال زکوی است که باید انفاق شود.

زکات نقره هر ۴۰ درهم یک درهم است. ولی نصاب اول آن ۲۰۰ درهم است که باید ۵ درهم زکات بدهند. زکات طلا بر این اساس محاسبه می‌شود که رسول خدا یک دینار طلا را به ده درهم تقویم کرد. بنابراین هر ۴ دینار طلا، یک دینار طلا زکات دارد. ولی نصاب اول آن بیست دینار است که معادل ۲۰۰ درهم است و زکات آن یک دینار طلا است. شاهد مطلب آن است که قرآن مجید کسانی را که طلا و نقره را ذخیره کنند و زکات آن را نپردازند، به عذاب ألیم جهنم تهدید می‌کند و این دلیل وجوب زکات در طلا و نقره است.

بعد از آن، غلّات أربعه است که ممکن است مال باشد. به این معنی که یک سال کامل ذخیره شود. در سوره کهف، آیه ۳۲-۴۲ غلّات أربعه را یک‌جا نام می‌برد و مانع‌الزکاۀ را که از جمله مشرکان هستند، به عذاب و کیفر الهی تهدید می‌کند و می‌گوید: (و اضرب لهم مثلاً رجلین جعلنا لأحدهما جَنَّتَینِ من أعناب و حففناهما بنخل و جعلنا بینهما زرعاً ـ تا آن جا که می‌گوید ـ فعسی ربِّی أن یؤتینی خیراً من جنّتک و یرسل علیها حسباناً من السّماء فتصبح صعیداً زلقاً أو یصبح ماؤها غوراً فلن تستطیع له طلباً. و أحیط بثمره فأصبح یقلِّب کفّیه علی ما أنفق فیها و هی خاویۀ علی عروشها).

این آیات کریمه، یادآور آیه‌های سوره قلم است؛ از آیه ۱۷-۳۳ که می‌گوید: (إنّا بلوناهم کما بلونا أصحاب الجنّۀ إذ أقسموا لیصرمنّها مصبحین و لایستثنون فطاف علیها طائف من ربّک و هم نائمون فأصبحت کالصریم فتنادوا مصبحین أن اغدوا علی حرثکم إن کنتم صارمین فانطلقوا و هم یتخافتون أن لایَدْخُلَنّها الیوم علیکم مسکین). تا آن جا که می‌گوید: (کذلک العذاب و لعذاب الآخرۀ أکبر لو کانوا یعلمون).

بر همین مبنی است که در آیات مورد بحث می‌گوید:

أَیَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَن تَکُونَ لَهُ جَنَّۀٌ مِن نَخِیلٍ وَ أَعْنَابٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ لَهُ فِیهَا مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَ أَصَابَهُ وَ لَهُ ذُرِّیَّۀٌ ضُعَفَاءُ فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِیهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُون

۲۶۶

جمله آخر این آیه همان جمله ای است که قبلاً در آیه ۲۱۹ گذشت که می‌گفت: (یسألونک ماذا ینفقون. قل العفو. کذلک یبیِّن الله لکم الآیات لعلّکم تتفکّرون). بنابراین به دلالت نزول عذاب و تهدید به عذاب ألیم آخرت، در انفاق نکردن از غلَّات أربعه، آیات کریمه ناظر به حکم زکات است که نصاب و میزان پرداخت آن در سال دهم هجرت در سنّت رسول‌ الله مقرر گشت.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنفِقُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنَا لَکُمْ مِنَ الأَرْضِ وَ لَاتَیَمَّمُوا الْخَبِیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذِیهِ إِلَّا أَن تُغْمِضُوا فِیهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ

۲۶۷

جمله (طیِّبات ما کسبتم) باید ناظر به انعام باشد. چرا که طلا و نقره خبیث و طیّب ندارد و غلّات أربعه به عنوان (ممّا أخرجنا لکم من الأرض) در همین آیه و سایر آیات مشخّص گشته است. جمله «کسبتم» نشان می‌دهد که باید ذخیره باشد، به طوری که یک سال بر آن گذشته باشد.

نصوص دیگری نیز در این زمینه وجود دارد. از جمله آیه ۲۵۴ همین سوره که سر مطلع بحث زکات است و فرمود: (یا أَیُّها الّذین آمنوا أنفقوا ممّا رزقناکم من قبل أن یأتی یوم لا بیع فیه و لا خلّۀ و لا شفاعۀ و الکافرون هم الظالمون) که البته آیه کریمه عموم دارد، ولی قطعی است که شامل انعام هم می‌شود. به دلیل این که در سوره حج آیه ۳۴ می‌گوید: (و لکلّ أمّۀ جعلنا مَنسَکاً لیذکروا اسم الله علی ما رزقهم من بهیمۀ الأنعام). بدین وسیله انعام را جزو ارزاق الهی می‌شمارد و مشمول (أنفقوا ممّا رزقناکم) است، با قید این که به عذاب روز قیامت تهدید می‌شوند.

جمله آخر که می‌گوید: (و اعلموا أنَّ الله غنیٌّ حمید)، نمایانگر آن است که تخلّف از این انفاق، به منزله کفر است. از سویی دیگر، انتخاب أنعام مریض، معیوب و یا غلّات فاسد و نامرغوب، برای پرداخت زکات در حکم تمرّد از اصل حکم است. به علاوه این که حالت جسارت و توهین به ظواهر اسلام دارد.

الشَّیطَانُ یَعِدُکُمْ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاءِ وَ اللهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَۀً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللهُ وَاسِعٌ عَلیِمٌ* یُؤْتِی الْحِکْمَۀَ مَن یَشَاءُ وَ مَن یُؤْتَ الْحِکْمَۀَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأُلْبَابِ

۲۶۹

مفاد آیه‌ها با توجه به ترجمه روشن است. منظور از حکمت، همان معنای لغوی، یعنی کاردانی است: کاردانی در امر تجارت برای تاجران؛ کاردانی در امر زراعت برای زارعان؛ کاردانی در امر حکومت برای حاکمان؛ و به همین ترتیب، کاردانی و کارپردازی به نحو أحسن در همه امور؛ و از جمله ولایت و سرپرستی امّت برای رسولان؛ و سر آخر کاردانی در معیشت و کسب خیرهای دنیا و آخرت برای مؤمنان که با لطف و احسان الهی حتماً از این موهبت برخوردار می‌شوند و به بهترین خیرهای دنیا و آخرت نائل می‌شوند.

در واقع نزول آیه کریمه ذیل آیه‌های زکات و طرح وعده‌های شیطانی در مقابل وعده‌های الهی، نوید و وعده ای است که اهل طاعت مشمول این موهبت خواهند شد. آنان به رغم أنف شیطان، به خیر دنیا و آخرت توفیق می‌یابند و از پرداخت صدقه‌های مالی بهره بیشتری می‌برند.

نذر در مقابل انفاق

وَ مَا أَنفَقْتُم مِن نَفَقَۀٍ أَو نَذَرْتُم مِن نَذْرٍ فَإِنَّ اللهَ یَعْلَمُهُ وَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ

۲۷۰

در این آیه کریمه، انفاق در مقابل نذر قرار گرفته است. انفاق نفقه، خواه برای پدر، مادر، خویشان و ایتام؛ و یا برای مستمندان دور و نزدیک، به وسیله ذات ربوبی تکلیف شده است و پاداش آن با خداست. نذر کردن خواه برای صوم و صلاۀ؛ و یا برای صدقه‌ها و خیرات به وسیله شخص نذر کننده بر شخص خود و یا فرزندان خود که بر آن‌ها ولایت دارد، ایجاب می‌شود. پاداش آن را هم شخص نذر کننده معیّن می‌کند. البته در این آیه کریمه به تناسب بحث صدقه‌ها و زکات‌ها، نذرهای مالی منظور شده است.

قید (فإِنَّ الله یعلمه)، إفاده می‌کند که در ایجاب نذرها، صیغه لفظی لازم نیست؛ وگرنه قرآن مجید می‌گفت: (فإنَّ الله سمیع علیم). جمله آخر که می‌گوید: (و ما للظالمین من أنصار)، عطف بر مقدّر است، به این صورت: «فمن یکفر بعد منکم فقد ظلم نفسه و ما للظالمین من أنصار». البته نذرهای شخصی قابل تکفیر است؛ از آن رو که الزام آن شخصی است و می‌تواند مانند حَنْث قسم کفّاره شود.

روش پرداخت انفاق

إِن تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَ إن تُخْفُوهَا وَ تُؤْتُوهَا الفُقَرَاءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ یُکَفِّرُ عَنکُم مِن سَیِّئَاتِکُم وَ اللهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ

۲۷۱

ظاهر آیه با توجه به ترجمه روشن است. در سنّت چنان که از آیه‌های فرائض بر می‌خیزد، صدقه‌های فریضه را باید آشکارا بدهند. مانند نماز جماعت که آشکار است. این دو، یعنی صلاۀ و زکات به منزله شهادتین است؛ اما شهادتین عملی. در مقابل، صدقه‌های مندوب را که در آیه ۱۷۷ همین سوره گذشت و در سایر موارد نیز بر آن تأکید شده است، مطابق ذیل دوم، اخفاء کنند و شخصاً به فقرا بدهند. مانند نماز نافله که در منزل خوانده می‌شود.

لَیْسَ عَلَیْکَ هُدَاهُمْ وَلکِنَّ اللهَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ وَ مَا تُنْفِقُوا مِن خَیْرٍ فَلِأَنفُسِکُمْ وَ مَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللهِ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنتُمْ لَاتُظْلَمُونَ

۲۷۲

کلمه «خیر» عام است و هر گونه خدماتی را از زکات، صدقه، عاریه، وقف، شفاعت و امثال آن، شامل می‌شود. جمله (و ما تنفقون إلّا ابتغاء وجه الله)، به منزله جمله حالیّه و شرطیّه است. یعنی در صورتی که شما از ریاء و سمعه پرهیز کنید و جز برای رضای خدا انفاق نکنید، تعهّدهای الهی برقرار خواهد بود. هم پاداش می‌برید (و ماتنفقوا من خیر فلأنفسکم)؛ و هم عوض آن را در همین دنیا دریافت می‌کنید (و ما تنفقوا من خیر یُوَفِّ إلیکم). چنان که با صراحت بیشتری در سوره سبا آیه ۳۹ می‌گوید: (قُل إنّ ربِّی یبسط الرِّزق لمن یشاء من عباده و یقدر له و ما أنفقتم من شیء فهو یُخْلِفُه. و هو خیر الرّازقین) یعنی اگر شما از روزی مقدّر خود انفاق کنید و کسر شود، خداوند جایگزین آن را به شما عطا خواهد کرد.

به چه کسانی انفاق کنیم؟

لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللهِ لَایَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیمَاهُمْ لَایَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافاً وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللهَ بِهِ عَلیم

۲۷۳

جمله (لا یستطیعون ضرباً فی الأرض) می‌تواند مفهوم (أُحْصِروا فی سبیل الله) را تفسیر کند. یعنی فقرایی که در راه خدا از سفر باز مانده اند و نمی‌توانند به تجارت بروند. گویا آیه کریمه بیشتر ناظر به فقرای مهاجران است که اموال خود را در راه خدا از دست داده بودند و از کسب و تجارت وامانده بودند. البته ظاهر آیه کریمه عام است و هر فقیری را که در راه خدا و نگهبانی از دین خدا از سفر تجارت باز مانده است و نمی‌تواند در راه معاش خود فعّال شود، مشتمل است. سایر الفاظ آیه روشن است.

اهمیت دائمی بودن انفاق

اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ سِرّاً وَ عَلَانِیَۀً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهمْ وَ لَا خَوفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ

۲۷۴

مفاد آیه کریمه روشن است. انفاق در راه خدا که نیاز فی سبیل الله مرتفع شود، به منزله قرض دادن به خداوند است. انفاق‌کننده سود آن را با اضعاف مضاعف، حتی تا هفتصد برابر و بیشتر دریافت می‌کنند.

مبارزه با رباخواری

بعد از طرح مسائل انفاق، به مسائل ربا می‌پردازد که معروف و متداول آن قرض بانکی و صرّافی است که نقدی را به عنوان قرض بدهند و پس از مدتی، نقدی خود را با سود آن دریافت کنند. لذا می‌گوید:

اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَوا لَایَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبَوا وَ أَحَلَّ اللهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَوا فَمَن جَاءَهُ مَوعِظَۀٌ مِن رَبِّهِ فَانتَهَی فَلَهُ مَا سَلَفَ وَ أَمْرُهُ إِلَی اللهِ وَ مَنْ عَادَ فَأُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

یَمْحَقُ اللهُ الرِّبَوا وَ یُرْبِی الصَّدَقَاتِ وَ اللهُ لَایُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ أَقَامُوا الصَّلَاۀَ وَ آتَوُا الزَّکَاۀَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ

۲۷۵- ۲۷۷

قرآن مجید میان بیع و تجارت فرق می‌گذارد. بیع آن است که کسی متاعی را برای رفع نیاز، مصرف روزانه و یا سالیانه خود خریدار شود. تجارت آن است که فردی متاعی را برای کسب درآمد و فروختن به دیگران خریدار شود. تجارت معمولاً و بیشتر از خارج محدوده و منطقه جلب می‌‌شود؛ و بیع در منطقه و محدوده که اغلب در دهات و قصبه‌ها، به صورت مبادله جنس با جنس است.

اگر کسی در داخل محدوده شهری و یا روستائی گندم را با لوبیا تبدیل کند، معامله و بیع صورت گرفته است و در آن ربا متصوّر نیست؛ گرچه از حیث وزن معادل نباشند. زیرا گندم و لوبیا دو جنس و دو متاع است. اگر گندم را با طلا و یا نقره تبدیل کند، باز هم عنوان بیع و گاهی عنوان تجارت بر آن صادق می‌آید و در آن ربا متصوّر نیست؛ چرا که گندم و طلا دو جنس متفاوت است.

اما اگر تبدیل دو جنس متفاوت نباشد، بلکه گندم می‌دهد و در مقابل آن گندم دریافت می‌کند. طلا می‌دهد و در مقابل آن طلا دریافت می‌کند و به همین ترتیب معامله‌های پایاپای که جنس واحد تبادل شود، باید هم‌وزن باشند. اگر در یک طرف، مبادله چیزی از همان جنس و یا جنس دیگر اضافه و علاوه باشد، معامله درست است. ولی آن مازاد و اضافه حرام است؛ گرچه معامله را به خاطر کسب درآمد انجام دهند.

حتی اگر صد سکه طلا و یا صد گرم طلا می‌دهد که یک ماه دیگر صدو پنج سکه طلا و یا صد و پنج گرم طلا دریافت کند، مازاد آن ربا است. به همین ترتیب در مبادله‌های خوراکی‌های دیگر. شرح بیشتر این مسائل را در رساله «ربا» در معارف قرآنی ملاحظه کنید.

جمله (فمن جاء‌ه موعظۀ من ربّه فانتهی فله ما سلف) بخشایشی است همراه با مغفرت که برای تائبان منظور شده است. شرح آن را نیز در خاتمه رساله «ربا» ملاحظه نمائید. جمله (و من عاد فأولئک أصحاب النّار)، صراحت دارد که ربا اگر بعد از بیّنه باشد، جزو گناهان کبیره است (رک: صحیح کافی، رقم ۲۵۴۹). سایر الفاظ آیات روشن است. جمله (یمحق الله الرِّبوا و یُربی الصدقات) مشابه آیه ۳۹ سوره روم است که می‌گوید: (و ما آتیتم من ربا لیربو فی أموال النّاس فلایربو عند الله و ما آتیتم من زکاۀ تریدون وجه الله فأولئک هم المضعفون).

وظایف مسلمانان پس از صدور حکم ربا

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ذَرُوا مَا بَقِیَ مِنَ الرِّبَوا إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ

فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِن تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُوسُ أَمْوَالِکُمْ لَاتَظْلِمُونَ وَ لَاتُظْلَمُونَ

وَ إِن کَانَ ذُو عُسْرَۀٍ فَنَظِرَۀٌ إِلَی مَیْسَرَۀٍ وَ أَن تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ

وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللهِ ثُمَّ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَ هُمْ لَایُظْلَمُونَ

۲۷۸ – ۲۸۱

شرح آیه‌ها را در آخر رساله «ربا»، در معارف قرآنی ملاحظه کنید.

جمله (فَأْذَنوا بحرب من الله و رسوله) به منزله اعلام جنگ است. یعنی اگر حاضر نمی‌شوید که از رباخواری دست بکشید، پس با خدا و رسول خدا اعلام جنگ بدهید. طبیعی است که اگر کسی با خدا و رسول خدا اعلام جنگ بدهد، خدا و رسول خدا هم با او از در مقابله بر می‌آیند. جمله (ذروا ما بقی من الرِّبا) ملازمۀً ربای دریافتی گذشته را تحلیل می‌کند و مانند (فلکم رؤس أموالکم) و مانند (فله ما سلف) راه را برای توبه رباخوار باز می‌کند.

امنیت سرمایه‌ گذاری اقتصادی

نگارش و ثبت دقیق معاملات

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَدَایَنْتُم بِدَیْنٍ إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی فَاکْتُبُوهُ…) «۲۸۲».

کلمه «تداینتم» از باب تفاعل است. یعنی اگر معامله ای صورت بگیرد که یک نفر طلبکار شود و طرف مقابل او بدهکار شود؛ و یا آن که کسی قرض بدهد و دیگری قرض بگیرد، در صورتی که بدهکاری سر رسید معیّنی داشته باشد، حتماً باید شرح طلبکاری به صورت سند مکتوب شود که بعدها بتواند احقاق حق کند. بنابراین اگر اجل معیّنی نداشته باشد، از فرمان آیه خارج است.

(وَ لْیَکْتُب بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ لَا یَأْبَ کَاتِبٌ أَن یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللهُ فَلْیَکْتُبْ وَ لْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَ لْیَتَّقِ اللهَ رَبَّهُ وَ لَایَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً) «۲۸۲».

تکلیف تنظیم سند به عهده کاتب است که می‌تواند بنویسد. ولی املای سند به عهده آن کسی قرار گرفته که مدیون و بدهکار است. یعنی به عنوان اعتراف‌نامه تنظیم شود. تکلیف استواری سند که بدون نقص باشد و به صورتی تنظیم نشود که حق طلبکار ضایع شود و یا قسمتی از حق او ضایع بماند، به هر دو تن توجیه شده است. یعنی بدهکار اعتراف را به صورت واقعی املا کند و کاتب به صورت کامل، موجّه و محکمه پسند بنویسد.

معامله

جمله (کما علّمه الله) إفاده می‌کند که کاتب حق دریافت حق‌الزحمۀ ندارد و لذلک دو مرتبه تکرار می‌کند که «فلیکتب».

(فإِن کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهاً أَو ضعیفاً أو لَایَسْتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ) «۲۸۲».

سفیه آن کسی است که رشد کافی ندارد و حق و ناحق را تمیز نمی‌دهد که قهراً نمی‌تواند اعتراف‌نامه بنویسد؛ و اگر بنویسد حجّت نیست. زیرا سفیه باید ولیّ داشته باشد؛ از رو که فرد سفیه محجور است. ضعیف آن کسی است که از احکام قانون اطلاع کافی ندارد و در مقام اعتراف به حق امکاناً خطا می‌کند. شخص سوم کسی است که رشد کافی دارد و درک و تمیز احکام حقوقی را دارد، ولی زبان گفتن ندارد؛ و یا زبان او لهجه دارد. در هر سه صورت، باید ولیّ او اعتراف‌نامه را املا کند.

در ضمن استفاده می‌شود که در این‌گونه مسائل مالی و حقوقی، افراد بی‌زبان و أبکم و الکن باید ولی داشته باشند. چنان که در سوره نحل می‌گوید: (و ضرب الله مثلاً رجلین أحدهما أبکم لایقدر علی شیء و هو کَلٌّ علی مولاه) (نحل/ ۷۶) و لزوماً برای مرد أبکم مولی و سرپرستی تصویر می‌کند.

شاهد گرفتن هنگام ثبت معاملات

(وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِن رِجَالِکُمْ فَإِن لَمْیَکُونَا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَءَتَانِ مِمَّن تَرْضَونَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَن تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَی وَ لَایَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا) «۲۸۲».

تعبیر (و استشهدوا شهیدین) إفاده می‌کند که دو تن شاهد باید مقبول الشهادۀ و عادل باشند. وگرنه می‌گفت: «و استشهدوا رجلین». جمله بعدی هم که می‌گوید: (ممّن ترضون من الشُّهداء)، همین نکته را تثبیت می‌کند. خواه نسبت به دو مرد شاهد و یا دو تن زن شاهد.

(وَ لَاتَسْأمُوا أَن تَکْتُبُوهُ صَغِیراً أَو کَبِیراً إِلَی أَجَلِهِ ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللهِ وَ أَقْوَمُ للشَّهَادَۀِ وَ أَدْنَی أَلَّا تَرْتَابُوا) «۲۸۲».

یعنی در صورتی که هم شهودی در میان باشند و هم سندی مکتوب شود، از نظر الهی به عدالت و واقعیت نزدیکتر است. شهادت شاهدان نیز با تنظیم سند قوام بیشتری می‌یابد و از شک و ارتیاب فاصله می‌گیرد، تا موجب دعوی و نزاع نشود.

(إِلَّا أَن تَکُونَ تِجَارَۀً حَاضِرَۀً تُدِیرُونَهَا بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَلَّا تَکْتُبُوهَا وَ أَشْهِدَوا إِذَا تَبَایَعْتُمْ) «۲۸۲».

منظور از تجارت، کالای تجارتی است. یعنی اگر دَین شما مال‌التجاره ای باشد که در همان محل وجود دارد، دست به دست می‌چرخد و همگان از وصف و کمیّت و کیفیّت آن با اطلاع هستند، لزومی ندارد که کالای سَلَمْ شده و زمانداری که بر عهده بایع قرار می‌گیرد، به کتابت در آورید. ولی حتماً باید بیع و معامله را در حضور دو شاهد انجام دهید.

از نظر ادبی تقدیر عبارت چنین است: «إلّا أن یکون الدَّین الّذی تداینتم به إلی أجل مسمّی، تجارۀ حاضرۀ تدیرونها بینکم». سبب این که «تکون» مؤنث آمده است، به اعتبار خبر آن است که با لفظ «تجارۀ حاضرۀ» یاد شده است.

بنابراین استثناء استثنای متّصل است. این قسمت آیه إفاده می‌کند که معامله سَلَمْ که وجه آن را نقداً بپردازند و کالای حاضر را با وصف مقدّر آن در ماه بعد تحویل بگیرند، بلامانع است و کتابت آنهم لزومی ندارد. تنها گرفتن شاهد کافی است.

جمله (و أشهدوا إذا تبایعتم) با وجود عموم لفظی ناظر به همان معامله است. این جمله می‌رساند که در ابتدای آیه کریمه، لفظ «دَین» عمومیت دارد و معامله سَلَمْ را هم شامل می‌شود و چه بسا درباره آن بیشتر تأکید می‌شود؛ زیرا باید وصف کالا را دقیقاً در سند معامله ثبت کنند که موجب نزاع و دعوی نشود.

وظیفه شاهدان معامله

(وَ لَا یُضَارَّ کَاتِبٌ وَ لَا شَهِیدٌ).

یعنی کاتب سند و شاهد محضر نباید به یکی از طرفین طلبکار و یا بدهکار خسارت وارد کنند که تمام اوصاف دین را واضح نکنند. خواه کالای سَلَمْ باشد و یا ثَمَنِ کالا دین طلا و نقره باشد که باید مشخّصه‌های سکّه را از حیث محلّ ضرب، عیار و سایر مسایل روشن سازند.

(وَ إِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ).

خطاب آیه مستقیماً به کاتبان و شاهدان است که اگر موجب خسارت بشوند و در نوشتن سند و ادای شهادت خیانت بورزند، اثر فسق و خروج از طاعت و انگ بی‌عدالتی بر آنان می‌چسبد؛ و هرگز، دیگر برای کتابت و شهادت دعوت نمی‌شوند. اگر هم حاضر شوند، کتابت و شهادت آنان مسموع نخواهد بود.

(وَ اتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللهُ وَ اللهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ) «۲۸۲».

این قسمت از خطاب آیه عام است و تمام مؤمنان را مکلّف می‌کند که آموزش‌های این آیه را به‌کار بندند.

جواز ثبت نکردن معامله در موارد خاص

(وَ إِن کُنتُمْ عَلَی سَفَرٍ وَ لَمْتَجِدُوا کَاتِباً فَرِهَانٌ مَقْبُوضَۀٌ …) «۲۸۳».

این حکم عمومیت دارد و به عنوان «أخذ وثیقه» در هر موردی که انسان از وفای به عهد و انجام تعهدهای شرعی و الزامی اشخاص مطمئن نباشد، می‌تواند به عمل آورد. حتی در همین موارد، آیه کریمه اگر از گربه رقصانی طرف خائف باشد، می‌تواند هم گروی بگیرد، هم سند بنویسد و هم شاهد بگیرد.

(فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُم بَعْضاً فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَ لْیَتَّقِ اللهَ رَبَّهُ وَ لَاتَکْتُمُوا الشَّهَادَۀَ وَ مَن یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ) «۲۸۳».

آیه کریمه عام است و صورت‌هایی را شامل می‌شود که انسان به طرف معامله اطمینان کند و تعهد ایمانی او را سند بگیرد. بی‌آن که کاتبی را به کتابت سند بخواند؛ و یا شاهدی را برای حضور و تحمّل شهادت دعوت کند؛ و یا از او گروی دریافت نماید. ولی آیه کریمه با تعبیر فعل امر غایب (و لیتّق الله ربّه) و (فلیؤدّ الّذی اؤتمن أمانته) او را تهدید می‌کند که اگر تخلّف کند، با خدا طرف شده است.

(لِلّهِ مَا فِی السَّموَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ وَ إِن تُبْدُوا مَا فِی أُنفُسِکُمْ أَو تُخْفُوهُ یُحَاسِبْکُم بِهِ اللهُ فَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَ اللهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) «۲۸۴».

منظور از (ما فی أنفسکم) کینه، حسد، قصد خیانت و سایر آلودگی‌های قلبی است که در آیه پیشین با جمله (فإنّه آثم قلبه) بدان اشاره کرد. این‌گونه تسویلات نفسانی است که تمرُّد و عصیان را در نظر انسان موجّه جلوه‌گر می‌سازد و انسان را خام می‌کند تا مرتکب خیانت شود.

ویژگی‌های ایمان‌ آورندگان به اسلام

(آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّّ آمَنَ بِاللهِ وَ مَلَائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لَانُفَرِّقُ بَیْنَ أحَدٍ مِن رُسُلِهِ وَ قَالُوا سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ) «۲۸۵».

در این سوره مهم‌ترین مسائل اسلامی مطرح شده است. این چند آیه که در پایان سوره آمده است، نگرش اجمالی دارد به زیربنای آن مسائل که ایمان به الله، رسولان و فرشتگان است. بی‌آن که تعصّب ملّی و قومی در میانه حاکم باشد، آن چنان که در میان قوم یهود برقرار بوده و هست. مؤمنان به اسلام و قرآن و در پیشاپیش آنان رسول خدا صاحب چنان ایمانی شده اند که خدا از آنان راضی است. فرمان خدا را گردن می‌نهند و از خطاهای خود طلب مغفرت می‌نمایند. از آیات این سوره نیز درس لازم را گرفته اند که:

(لَایُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا) «۲۸۶».

چنان که در آیه ۲۳۳ آن خوانده اند که (لاتُکلَّف نفس إلّا وسعها) و این درس دیگر که:

(لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ عَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ) «۲۸۶».

آن چنان که در آیه‌های فراوان و از جمله آیه ۱۳۴ و ۱۴۱ آمده است که گفت: (تلکَ أمّۀ قد خَلَت لها ما کَسَبَت و لکُم ما کَسَبْتُم و لاتُسألونَ عمّا کانوا یَعْمَلُون). در آیه ۲۸۱ نیز گفت: (و اتّقوا یوماً ترجعون فیه إلی الله ثمّ تُوفّی کلُّ نفسٍ ما کسبَت و هم لایُظْلَمون). به همین تناسب هماره از درگاه خدا، پروردگارشان، خواستار آنند که:

رَبَّنَا لَاتُؤَاخِذْنَا إِن نَسِینَا أَو أَخْطَأْنَا، رَبَّنَا وَ لَاتَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْراً کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا، رَبَّنَا وَ لَاتُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَۀَ لَنَا بِهِ، وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا أَنتَ مَولَانَا، فَانصُرْنَا عَلَی الْقَومِ الْکَافِرِینَ

۲۸۶

بدیهی است که آیات این سوره کریمه الهام‌بخش این نیایش مؤمنان بوده است. مروری بر فهرست آیات، کافی است.


برای مطالعه ترجمه دقیق همین آیات در معانی القرآن

مطالعه بخش قبلی