در ادامه بخش قبلی، در این بخش، آیات ۶۱ تا ۷۷ از سوره آل عمران، با موضوع محوری مباهله و دعوت حضرت رسول و امیرالمومنین از نجرانیان به مباهله، از کتاب ندبری در قرآن آورده شده است.

(فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِمَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوا نَدْعُ ابْنَاءَنَا وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ انفُسِنَا وَ انفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَۀَ اللهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ) «۶۱».

به فرمان حق و براساس قانون مؤازرت و سخن رسول خدا که می گفت: «علیٌّ منِّی و انا منه»؛ و سخن دیگر رسول خدا که گفت: «انت منِّی بمنزلۀ هارون من موسی»، رسول خدا با امیرالمؤمنین همتا و هر دو با هم به تبلیغ رسالت الهی مکلّف بودند. در این آیه کریمه بر اساس همین اتّحاد و همتائی کلمه «نا» که ضمیر متکلّم مع الغیر است، مضافٌ الیه «ابناء»، «نساء» و «انفس» قرار گرفته است.

کلمه: «ابناءنا» یعنی ما دو تن که رسول خدا و امیرالمؤمنین هستیم، پسران خود را دعوت می کنیم شما نجرانیان نیز ـ و یا هر قوم و ملت دیگری از نصاری که عیسی را پسر خدا می دانید، پسران خود را دعوت کنید. اما از جایی که رسول خدا پسر ندارد و همتا و هم پیمان او پسر دارد، پسران همتای او که امام مجتبی و امام سیّدالشّهدا باشد، دعوت شدند.

کلمه «نساءنا»، یعنی ما دو تن که رسول خدا و امیر مؤمنان باشیم، همسران خود را دعوت می کنیم. شما نیز همسران خود را دعوت کنید. از جایی که رسول خدا می بیند که در میان همسران او کسی وجود ندارد که خداوند عزّت حاضر باشد نفرین او را اجابت کند، فقط همسر همتایش، یعنی زهرا سلام الله علیها را دعوت می کند که شایستگی دعوت را دارد.

کلمه «انفسنا» یعنی ما دو تن که رسول خدا و امیر مؤمنانیم، خودمان را خبر می کنیم. یعنی: من روز مباهله همتایم را دعوت می کنم که همراه من بیاید، همتایم امیر مؤمنان به دنبال من می آید و هر دو با هم حاضر می شویم. شما هم خودتان را خبر کنید؛ تا برای مباهله حاضر شوند: در آن روز ما و شما با هم به درگاه خدا تضرع و زاری می کنیم و گروه ناحق را نفرین می کنیم؛ تا عذاب خدا بر او نازل شود.

در سال نهم هجرت، رسول خدا و امیر مؤمنان براساس این آیه کریمه، همراه با حضرت زهرا، امام مجتبی و سیّدالشُهدا برای مباهله حاضر شدند. ولی نصارای نجران که از حقّانیت خود در شک و ارتیاب بودند، جرات نکردند و برای مباهله حاضر نشدند. به این ترتیب، براساس قانون تحت الحمایه و تحت الذمّۀ، به پرداخت جزیه رضا دادند و به اوطان خود بازگشتند.

برنامه مباهله در سال نهم هجرت که وَفْد نصارای نجران به مدینه امدند، صورت گرفت. البته این جریان مستلزم این نیست که این رشته آیات در سال نهم هجرت نازل شده باشد؛ زیرا آیات کریمه عامّ است. خصوصا که عبارت (فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم)، جنبه کلی دارد و اگر قبل از سال نهم نیز کسی با رسول خدا در باب عیسی به محاجّه می پرداخت، رسول خدا همین برنامه را اجرا می کرد.

(انَّ هذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ مَا مِنْ الهٍ الَّا وَ ان اللهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ* فَان تَوَلَّوا فَانَّ اللهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِینَ) «۶۳».

یعنی داستان آفرینش عیسی فقط به صورتی که مشروح شد، حقّ است و آن چه خارج از این شرح و بیان باشد، باطل است. جز خداوند پروردگار جهان معبودی وجود ندارد که بندگان خدا به او پناه ببرند. آن خدایی که پروردگار جهان است، عزتمند و کاردان است. عزّت او با اتخاذ فرزند و همسر منافات دارد. کاردانی او هرگونه آفرینشی را به تجلّی می گذارد؛ خواه آفرینش آدم باشد؛ یا آفرینش یحیی و یا آفرینش عیسی باشد. هر کس که در باب آفرینش، بندگان خدا را همتای خدا معرفی کند، جز قصد افساد و خرابکاری در برنامه های مذهبی، منظور دیگری ندارد.

(قُلْ یَا اهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوا الَی کَلِمَۀٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ الَّانَعْبُدَ الَّا اللهَ وَ لَانُشْرِکَ بِهِ شَیْئا وَ لَایَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضا ارْبَابا مِن دُونِ اللهِ فَان تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِانَّا مُسْلَمُونَ) «۶۴».

عبادت «الله» و نهی از عبادت بت ها صریح کتاب های آسمانی و صریح شعار انبیاء در همه حال است. چنان که حکایت آن در آیه ۱۵۱ سوره انعام وارد شده است. کلمه «ارباب» جمع ربّ است و منظور آیه آن است که فقها، عرفا و دانشمندان مذهب را به عنوان ربّ، مربّی و یا رِبِّیّ مطاع خود نشناسند. چنان که در صحیح کافی از حضرت صادق روایت شده است (صحیح کافی، رقم ۲۳).

جمله آخر می گوید: اگر آنان حاضر نشدند که از شرک ظاهری و علنی و شرک باطنی و خفی دست بکشند و طاعت فقها و رهبران خود را ترک کنند، به آنان بگوئید که شما با این تمرّد خود، از حال تسلیم و فرمان قنوت خارج شده اید. هر کس بدون تسلیم و قنوت دینداری کند، خداوند دینداری او را نمی پذیرد و در روز رستاخیز زیانکار خواهد بود. در این زمینه شرحی ذیل آیه های ۱۹ و ۲۰ همین سوره گذشت.

(یَا اهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی ابْرَاهِیمَ وَ مَا انزِلَتِ التَّورَاۀُ وَ الْانْجِیلُ الَّا مِنْ بَعْدِهِ افَلَاتَعْقِلُونَ* هَا انتُمْ هؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِیمَا لَکُم بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیمَا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَ اللهُ یَعْلَمُ وَ انتُمْ لَاتَعْلَمُونَ* مَا کَانَ ابْرَاهِیمُ یَهُودِیّا وَ لَا نَصْرَانِیّا وَلکِن کَانَ حَنِیفا مُسْلِمَا وَ مَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ* آن اولَی النَّاسِ بِابْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبیُّ وَ الَّذِینَ امَنُوا وَ اللهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ) «۶۸».

الفاظ آیات روشن است.

زمینه بحث آیه ها این است که خط الهی و دین واقعی تسلیم، قنوت و پرهیز از شرک به انواع مختلف آن است؛ حتّی شرک در طاعت که تابع اختلاف گرایان نشوند. ابراهیم، موسی، عیسی و نیز سایر انبیا با هم اختلافی نداشته اند. همه در برابر فرمان خدا تسلیم بوده اند. ولی شما یهودان و نصرانیان با تعصبّ های قومی، ملّی و مکتبی پآیه گزار اختلاف مکتب شده اید و در برابر صریح تورات و انجیل تسلیم و قنوت ندارید. تنها کسی می تواند نام ابراهیم خلیل و ملت او را ببرد که مانند ابراهیم، موسی، عیسی، این رسول ما محمّد و معدود افراد مؤمنان، در حال رضا، تسلیم و قنوت باشد.

(وَدَّت طَائِفَۀٌ مِنْ اهْلِ الْکِتَابِ لَو یُضِلُّونَکُمْ وَ مَا یُضِلُّونَ الَّا انفُسَهُمْ وَ مَا یَشْعُرُونَ) «۶۹».

بحثی که با این آیه کریمه شروع می شود، در رابطه با جمله قبلی است که گفت: (والله ولیُّ المؤمنین). یعنی مادام که مؤمنان در زیر چتر ولایت الله باشند، از مرام و ملّت ابراهیم فاصله نخواهند گرفت. جمعی از اهل کتاب که یهود مدینه باشند، با فتنه انگیزی هائی که در آیات بعدی مشروح می شود، درصدد اغوای مؤمنان برامدند که با تولیت الهی از شر آنان در امان ماندند.

(یَا اهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِایَاتِ اللهِ وَ انتُمْ تشْهَدُونَ* یَا اهْلَ الکِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ انتُمْ تَعْلَمُونَ) «۷۱».

این دو آیه مجددا خطابی به عامه یهود و نصاری دارد. گرچه نصرانیان در آن زمان درگیری چندانی با مسلمانان نداشته اند. تنها ابوعامر راهب بود که با عشیره خود به مکه مهاجرت کرد، به دشمنان اسلام پیوست و سراخر راهی روم شد؛ تا آنان را علیه اسلام تحریک کند. مجددا سیاق آیه باز می گردد و یهودیان را مطرح می کند. به این صورت:

(وَ قَالَت طَائِفَۀٌ مِنْ اهْلِ الْکِتَابِ امِنُوا بِالَّذِی انزِلَ عَلَی الَّذِینَ امَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَ اکْفُرُوا اخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ* وَ لَاتُؤْمِنُوا الَّا لِمَن تَبِعَ دِینَکُمْ قُلْ آن الْهُدَی هُدَی اللهِ آن یُؤْتَی احَدٌ مِثْلَ مَا اوتِیتُمْ او یُحَاجُّوکُمْ عِندَ رَبِّکُمْ قُلْ آن الْفَضْلَ بِیَدِ اللهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَ اللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ* یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشَاءُ وَ اللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ) «۷۴».

جمله (قل آن الهدی هدی الله) پاسخ همان جمله قبلی است که گفت: (لاتؤمنوا الّا لمن تبع دینکم)؛ یعنی کسی که دین یهود را که تورات است، پذیرفته باشد و براساس تورات نبوّت کند. قرآن جواب می دهد که رهنمود واقعی، رهنمود الهی است. اگر تورات موسی در طول اعصار دچار بدآموزی شده باشد و بدآموزی های کاهنان تورات موسی را تحت الشعاع خود قرار داده باشد، راه احیای آن رجوع به قرآن است که احکام تورات را با زبان اعجاز نظام خود در اختیار بشر گذارده است.

جمله (ان یؤتی) مفعول فعل مقدّر است. مانند «لاتظنُّوا» و «لاتؤمنوا». یعنی می گویند که شما تصوّر کنید و قبول کنید که بالاتر از تورات شما کتابی در اختیار بشر قرار بگیرد؛ و یا کسی بتواند با شما بحث و جدل کند و شما را محکوم سازد؛ زیرا اختلاف ما در فهم تورات است، نه در خود تورات و صحّت ان. پاسخ قرآن این است که تورات رحمت الهی است و اینک همان رحمت الهی با فضل و فزونی بیشتر در قرآن بازسازی شده است و هماره فضل و رحمت در اختیار خداوند است و به هر قوم و ملّتی که بخواهد عطا خواهد کرد.

(وَ مِنْ اهْلِ الْکِتَابِ مَنْ آن تَامَنْهُ بِقِنْطَارٍ یُؤَدِّهِ الَیْکَ وَ مِنْهُم مَنْ آن تَامَنْهُ بِدِینَارٍ لَایُؤَدِّهِ الَیْکَ الَّا مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَائِمَا ذلِکَ بِانَّهُمْ قَالُوا لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْامِّیِّینَ سَبِیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَی اللهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ* بَلَی مَنْ اوفَی بِعَهْدِهِ وَ اتَّقَی فَانَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ* آن الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَ ایْمَانِهِمْ ثَمَنا قَلِیلا اولئِکَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِی الاخِرَۀِ وَ لَایُکَلِّمُهُمْ اللهُ وَ لَایَنظُرُ الَیْهِمْ یَومَ الْقِیامَۀِ وَ لَایُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ الِیمٌ) «۷۷».

جمله (و هم یعلمون) افاده می کند که یهودیان می دانند که قانون (لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا) در مورد امانت وارد نشده است، ولی برای تمویه، دغلکاری و خیانت، در مورد خیانت در امانت به همین قانون متشبّث می شوند. جمله (فانَّ الله یحبُّ المتّقین) متفرّع بر جمله مقدّر است به این صورت: «بلی من اوفی بعهده من الله و اتّقی فقد احبَّه الله، فانَّ الله یحبُّ المتقین».

در جمله (الّذین یشترون بعهد الله و ایمانهم) مساله قسم مطرح شده است. سبب آن است که «مدّعی» بر «امین» حقّی ندارد؛ به جز این که او را قسم بدهد. به این ترتیب، اگر یک یهودی را امین قرار بدهند، مالی به او بسپارند و او ادعا کند که گم شده است و یا دزد آن را برده است، فقط حق دارند که او را قسم بدهند. پس کسی که به این صورت مال امانت را می خورد، هم به تعهّدهای ایمانی خود که ایفای امانت است، پشت پا زده است و هم به قسمی که باید بخورد؛ و قسم او قسم دروغ است.


بخش چهارم