این نوشتار درباره موضوع رجعت یا برگشت به زندگی، پس از یک دوره زندگی و مرگ در قرآن است. مقاله رجعت ابتدا در سال ۱۳۵۷ همراه با دو مقاله دیگر با پیاده سازی درس گفته های استاد بهبودی در مسجد قیطریه منتشر شد و سپس ضمن بازنگری و اصلاحاتی در کتاب معارف قرآنی در دسترس علاقمندان قرار گرفت.

رجعت چیست؟

هویت و شخصیت

قرآن مجید هریک از انواع نباتات و حیوانات را دارای هویتی مخصوص به خود می داند. هویّت هر حیوانی در نطفه آن حیوان نهفته است. چنان که هویت هر گیاهی در تخم آن گیاه نهفته است. افراد بشر از این قاعده مستثنی نیستند. در اصطلاح دانشمندان، نطفه هر انسانی عبارت از سلولی است که به وسیله ترکیب «اسپرم» مرد و «اِوُل» زن پدید می آید. اما از نظر قرآن مجید نطفه هر انسانی، مانند یک ملکول است که فقط در دل اسپرم وجود دارد و قابل مشاهده نیست.

قرآن مجید می گوید:

«هُوَ الّذی ذَرَءکُم فِی الأرضِ وَ اِلَیهِ تُحشَرُونَ».

«او است که نطفه شما را مانند «بذر» در زمین پاشیده است، باز هم شما جامه زندگی می پوشید و به درگاه او محشور می شوید».

بنابراین هر فردی از افراد بشر نطفه و به عبارتی دیگر تخمی مخصوص به خود دارد که هر گاه در دل مرداب مناسب و یا در دل رحم کشت شود، خواه و ناخواه تغذیه می کند، می بالد، بزرگ می شود و سرانجام بر طبق هویّت نطفه، اندام او مشخص می شود. موقعی هم که دستگاه مغزی او آماده شد، موجی از روح القدس در وجود او نفوذ می کند و مولکول اصلی را به تلاش و تکاپو وامی دارد. همه افراد بشر در این سرنوشت طبیعی یکسانند و همه نطفه های بشری از همان موج قدسی بهره مند می شوند؛ نه اینکه هر یک روح مجزایی داشته باشند.

معنای رجعت

با توجه به این منطق قرآن، جای هیچ گونه شگفت و انکاری نیست که برخی افراد بشر چند نوبت به عالم خلقت و آفرینش قدم بگذارند. همان طور که روز رستاخیز همگان دسته جمعی، در مرداب روی زمین کشت می شوند و بعد از بالیدن، بزرگ شدن و اندام گرفتن، روح قدس الهی در آنان نفوذ می کند و یک سره فوج فوج از خاک تیره به پا می خیزند. اگر جای شگفتی و انکار باشد، باید رستاخیز بشر را نیز منکر باشیم. زیرا قطعی است که احکام طبیعت در موارد مشابه کاملاً یکسان است و اگر رستاخیز بشری به آن صورت که قرآن مجید می گوید، ممکن و قطعی باشد، رجعت افراد بشر نیز ممکن و قطعی خواهد بود.

خلاصه منطق قرآن این است که واقعیت هر فردی در نطفه شخصی او (انسان= آدم کوچک) خلاصه می شود. این نطفه است که قبل از پیدایش حیات، وجود داشته و اینک از مجرای صلب وارد رحم می گردد و با طی کردن مراحل مختلف حیات، به عنوان بشر (قابل لمس)، وارد زندگی می شود و بعد از دوران بلوغ، تحت رهبری شرایع، در کلاس تربیتی حیات، شرکت می کند و مسؤولیت حیات را به عهده می گیرد.

به تعبیر قرآن مجید، انسان که در لغت به معنی آدم کوچک است، همان نطفه بشری (آدمک قابل لمس) است. در تمام مراحل وجودی: قبل از حیات؛ دوران حیات؛ و بعد از حیات، از درک، اراده و اختیار برخوردار است. او با اختیار، بلکه با پیشنهاد و اصرار خودش در صحنه زندگی شرکت کرده است؛ به این امید که از بوته آزمایش (ایمان و عمل صالح) سرفراز بیرون آید. منتها جمعی موفق می شوند و جمعی ناموفق می مانند. جماعت بیشتری که علیه سازمان شریعت و کلاس تربیت قیام کرده اند، به کارشکنی می پردازند و دچار کیفر دوزخ می شوند.

خلقت و رستاخیز

قرآن مجید در تمام مسایل خلقت، حیات، هدف زندگی، برنامه های تربیتی و خلاصه آغاز و انجام بشریت، توضیحات کافی دارد که به صورت پراکنده و در لابه لای آیات مطرح شده است. بنابراین چند جمله از مسایل خلقت و رستاخیز، به عنوان مقدمه یادآوری می شود تا از چگونگی رجعت بر اساس منطق قرآن باخبر شویم:

درخواست زندگی

از جمله مواردی که قرآن مجید اشاره می کند که افراد بشر قبل از پا گذاشتن به دایره زندگی، به صورت نطفه وجود داشته اند و حتی با درخواست و پیشنهاد خودشان جویای این زندگی گشته اند، این آیه است:

«إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الأرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الإنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولاً»

«ما جنبش و حیات را که امانت الهی است (و قابل استرداد است)، به آسمان ها و توده خاک و کوه ها عرضه کردیم. همگان از پذیرش امانت و بر دوش کشیدن مسؤولیت آن امتناع کرده، واهمه نمودند. اما انسان مُتَهوِرانه بار مسؤولیت آن را به دوش کشید. آری انسان در تاریکی و جهالت بود».

احزاب،۷۲

پیمان سپاری

قرآن مجید اضافه می  کند که حتی در همان عالم نطفه (ذرّ) پیمان بستند که خدا را در حاقّ وجود خود فراموش نکنند، چنان که گوید:

«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ»

یعنی: «یاد کن که پروردگارت نطفه افراد بشر را در هر جا که بودند، حتی از صلب پدران بیرون کشید و اعتراف گرفت که نه من پروردگار شمایم؟ گفتند: چرا. گواهیم. یادآوری میثاق برای آن است که روز رستاخیز نگویید: ما از این ماجرا به کلی بی اطلاع ماندیم».

(اعراف،۱۷۱)

آگاهی در عالم ذر

روی این موازین، نطفه افراد بشر یعنی انسان ها در عالم ذرّ که از دیدگاه ما پنهان است، وجود خارجی دارند، صاحب اراده و تشخیص اند و کاملاً حقایق را درک می کنند.

قرآن مجید در آیات دیگری بیان می کند که نطفه بشر، یعنی انسان، بعد از اینکه خلعت حیات (امانت الهی) را مسترد کرد، باز به همان حالت انسانی خود باز می گردد و باقی می ماند و مانند دوران قبل از حیات که درک و بینش داشت، باز هم می فهمد و درک می کند. از جمله راجع به بازجویی پلیدان می گوید:

«إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا …»

یعنی: «آنان که با نافرمانی، چهره جان را به سیاهی کشیدند، در آن هنگام که فرشته ها از عالم حیاتشان به عالم بقا می کشانند، می گویندشان: کجا بودید که این چنین در سیاهی فرو رفته اید؟ می گویند: ما در محیط جهل و فریب اسیر ماندیم. گویند: مگر پهنه خاک گنجایش نداشت که هجرت کنید و به جای دگر کوچ نمائید؟».

(نساء،۹۹)

در مورد پاکان نیز می گوید:

«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

یعنی: «آنان که هنگام مرگ پاک و طاهر باشند، فرشته ها بر آنان درود می فرستند و می گویند سلام علیکم. بفرمایید و پاداش عمل خود را که بهشت جاوید است، دریافت کنید».

(نحل،۳۲)

نطفه بشر جنبه مادی دارد؟

حتی بر اساس منطق قرآن، نطفه های بشری کاملاً جنبه مادی داشته و ماورای آن روح الهی هستند که مانند پرتوی در کالبد نطفه ها و یا کالبد آدمیان دمیده می شود. چنان که می گوید:

«وَ لَوْ تَرَى إِذْ یَتَوَفَّى الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَهُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ»

یعنی: «در آن هنگام که فرشته ها جان کافران را دریافت کنند، کاش می نگریستی که چگونه بر قفا و بر صورت آن سیلی می زنند و پس از بازجویی، می گویند: عذاب آتش را بچشید».

(انفال،۵۰)

از نطفه تا رستاخیز

قرآن مجید در سوره حج، آیه پنجم به تمام این جهت ها توجه کرده و برای روشن شدن حقیقت، خلقت بشر را از آغاز نطفه تا رستاخیز، مطرح کرده و مورد بحث قرار داده است و می گوید:

«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَهٍ مُخَلَّقَهٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَهٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی الأرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا وَ تَرَى الأرْضَ هَامِدَهً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ. ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَى وَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

یعنی: «ای افراد بشر، اگر در مسأله رستاخیز شک و تردید می کنید، مطلع باشید که ما شما را از غبار خاک آفریدیم. شیره خاک، نطفه شد و نطفه، کرمک (اسپرم)؛ و کرمک به صورت گوشت جویده، برخی پیراسته و برخی ناپیراسته،ـ غفلت نشود که این تفصیل ها برای روشن شدن قضیه ضروری استـ بعد آنچه را پیراسته شد، در قرارگاه رحم تا سرآمد مقرر باقی می گذاریم و سپس بیرون می آریمتان کودکی خرد؛ و می پروریم تا به توان و قدرت برسید.

جمعی در دوره توان و قدرت به عالم قبلی رخت می کشند و توقیف می شوند؛ و جمعی چندان می پایند که در اثر پیری به نادانی کودکی باز می گردند. ای بشر، توده خاک را هم بنگر که در سکوت و خموشی است و چون آب را برآن فرو ریزیم، جنبش می گیرد و می شکفد و هرگونه گیاهی زیبا و خرم جفت جفت (نر و ماده) می رویاند. این مقایسه را از آن سبب آوردیم که خدا حق است و همو نطفه مردگان را جنبش و حیات می بخشد و او بر هر پدیده ی تواناست».

(حج،۵)

کیفیت رستاخیز

کیفیت رستاخیز که با روییدن نبات مقایسه شده، در آیات دیگر قرآن به صورت کامل مطرح شده است که اینک جای بحث آن نیست، جز با این خلاصه که زمین با انفجاری کامل درهم کوبیده می شود. کوه ها به صورت شن و سیمان درمی آیند. دریاها با جوش و خروش بر آسمان می روند و فرو می ریزند و سطح زمین را بر روی ماده داخلی، با سیمان، شن و خاک مسطح می سازند که نه کوهی باشد و نه چاهی. نه تپه ای و نه گودالی. سپس غبار خاک ها همراه نطفه افراد بشر از فراز آسمان فرود می آیند. در ضمن، آب حیات (پرتوپلاسم) که اینک در اعماق دریاها مدفون است از آسمان فرو می ریزند و نطفه های بشری داخل کِشت زار طبیعت جان می گیرند و سر از قرارگاه خود برمی آرند تا پلیدان کیفر خود را ببینند و پاکان جایزه خود را دریافت کنند.

با توجه به این مبنا و اساسی که قرآن مجید برای رستاخیز بیان می کند و عقل و منطق هم آن را تأیید و تصدیق می کند، بلکه باید گفت درک می کند، قهراً تصورهای عامیانه ای که از دوران تاریک و کودتا زده مکتب اسلامی، به یادگار مانده است، ارزشی نخواهد داشت. زیرا با حجت ظاهر و باطن مخالف است. همچنین درباره رجعت که قبل از برپایی رستاخیز و درهم ریختن نظام کنونی طبیعت، صورت پذیر است، تصورهای عامیانه ی مسلمانان قابل توجه نیست. زیرا با منطق عقل و قرآن مخالف است.

انسان همان آدم کوچک

منطق قرآن این است که نطفه های بشری (انسان= آدم کوچک)، بر طبق نظام کنونی طبیعت از صلب پدران وارد رحم می شوند و بدون این که از عالم قبلی چیزی به خاطر داشته باشند، بعد از دوران بلوغ، با میزان ایمان و عمل صالح مورد امتحان قرار گرفته و از راهنمایی کلاس تربیتی ادیان بهره مند می شوند. تا این که کلمه حق و فرمان قطعی دائر به محکومیت دوزخ و یا دریافت بهشت، درباره آنان صادر شود.

اگر در میان افراد بشر کسانی باشند که بعد از طی کردن یک دوره از حیات دنیوی، تکلیف آنان قطعی نشده باشد و به عللی پرونده اعمالشان ناقص بماند، بر طبق همین نظام کنونی طبیعت، رجعت می کنند. یعنی باز هم از راه تغذیه وارد خون و از آن جا راه صلب و رحم را پیش گرفته، پا به دائره زندگی و آزمایش می گذارند. از سوی دیگر، برای این که آزمایش و اختیار جنبه تَصَنُّعی نداشته باشد، باز هم دوران گذشته را از خاطر می برند، به گونه ای که گویا نوبت اول است که پا به دائره زندگی گذاشته اند.

این گونه افراد، بر اساس منطق عقل و بر اساس بیان های قرآن مجید که شرح آن خواهد آمد، آن هایی هستند که از حوزه های مکتب ادیان به دور مانده باشند، تا آن حد که حجت الهی بر آنان تمام نشده باشد. یا این که افرادی مجنون و عقب مانده باشند و یا قبل از شروع دوره تکلیف و در سنین کودکی، بدرود زندگی گفته باشند. یا قبل از تکمیل یک دوره عمر عادی که مهلت طبیعی برای جبران گذشته ها است، دچار سانحه گشته باشند.

البته بدیهی است که در اثر علل مزبور و سایر عللی که موجب شود پرونده کسی ناقص بماند و تکمیل آن منوط به زندگی مجدد و شرکت در کلاس تربیتی باشد، قهراً شرکت دادن آن فرد، در کلاس زندگی ضروری است. این شرکت مجدد هم، درست مانند دور اول حیات، با فراموشی خاطره های گذشته همراه خواهد بود، تا معنی تکلیف و آزمایش به جای خود محفوظ بماند.

دلائل رجعت از قرآن

آیه اول:

« وَ حَرَامٌ عَلَى قَرْیَهٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ لا یَرْجِعُونَ. حَتَّى إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ. وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِیَ شَاخِصَهٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَهٍ مِنْ هَذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ»

یعنی: «بر آنان که به کیفر نافرمانی هلاک و نابود کردیم، غدقن فرمودیم که دیگر به زندگی بازگردان نشوند. تا آن هنگام که راه یأجوج و مأجوج گشوده شود و از هر تپه و تلّی بُنَه کَن فرود آیند؛ و تا آن هنگام که وعده حق دائر به انقراض بشریت، نزدیک شود و از آن پس ناگهان دیده کافران (از خروج دابَّهُ الاَرض) خیره ماند که: وای بر ما که از این حادثه بی خبر بودیم. نه بی خبر، بلکه سیه کار بودیم».

(انبیا،۹۵ـ۹۷)

توجه بفرمایید؛ این آیه کریمه از یک بخشنامه الهی حکایت می کند که خطاب به کارگزاران عالم خلقت صادر شده باشد. یعنی: ای بشر، مطلع باش که فرشته های موکل بر نفوس بشری، مردودان کلاس تکلیف را به زندگی مجدد باز نمی گردانند، هر چند که استغاثه و زاری کنند و یا فریاد برکشند: «رَبِّ ارجِعُونِ لَعَلِّی اَعمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکتُ».

زیرا زندگی بر اساس آزمایش بنا شده است. آنانی را که دوره آزمایش راـ گرچه با یک نوبت کوتاهـ طی کرده اند و حکم قطعی در پرونده آنان ثبت شده است، دیگر به دائره تکلیف و کلاس امتحان کاری نخواهد بود. لذاـ مادام کهـ بساط تکلیف برچیده نشده است، قدغن فرموده ایم که از مردودان کسی را به زندگی مجدد باز نگردانند. موقعی که بساط تکلیف برچیده شد و حقایق پشت پرده علنی گشت و قوم یأجوج و مأجوج اوطان خود را رها کرده، بُنه کَن به سوی دشت های جنوبی سرازیر شدند؛ و علامت های نزدیکی قیامت و انقراض زندگی بر روی کره زمین هویدا گشت، در آن هنگام رجعت و بازگشت مردودان بلامانع است. بیایند و بپایند و قیام قیامت را به رأی العَین بنگرند.

بازگشت افراد عادی و مستضعف

از بیان آیه کریمه، این مفهوم به روشنی قابل درک است که بازگردانیدن افراد عادی و مستضعف: امثال کودکان، نوجوانان و مانند آنان که حکم قطعی درباره آنان صادر نشده و به اصطلاح پرونده آنان ناقص است، برای همیشه در دوره تکلیف بلامانع بوده و از ارفاق الهی و شرکت در کلاس تجدیدی بهره مند خواهند شد؛ تا بالاخره حکم قطعی درباره آنان صادر گردد. برای همین منظور است که رجعت آنان به صورتی انجام می گیرد که مشهودهای عالم غیب را به کلی از خاطر می برند و درست مانند اولین نوبت: نه ماجرای داوطلب شدن در مسابقه زندگی و تحمل بار امانت، نه ماجرای عالم ذرّ و پیمان ربوبیت را به خاطر می آورند، و نه زندگی قبلی و تقاضای رجعت پس از مرگ را؛ و نه هیچ نشانه ای از نشانه های عالم غیب را.

قرآن مجید، در سوره یس، آیه ۳۱ ضمن مشاجره ای با فراعنه قریش، بر اساس همین قانون تحریم می گوید:

«أَ لَمْ یَرَوْاْ کمَ‏ْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ أَنهَُّمْ إِلَیهِْمْ لَایَرْجِعُونَ؟»

یعنی: «آیا ندانسته اند و ندیده اند که ملت های هلاک شده و مردودان بر گذشته دیگر به سوی زندگی با مردم بازنگشته اند؛ تا احتمالاً بتوانند اعمال گذشته خود را جبران کنند؟».

یس، ۳۱

در ضمن نوید می دهد که روزی خواهد رسید که افراد بشر بتوانند از نظر علمی و با کمک خواب مانیه تیسم اصل بازگشت را وارسی کنند و دریابند که هلاک شدگان با عذاب دَمار، امثال فرعون، نمرود، قوم نوح، قوم هود و صالح، دیگر به زندگی بازنگشته اند؛ و قانون محرومیت و تحریم رجعت درباره آنان با دقت اجرا شده است؟

آیه دوم:

«قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ؟»

یعنی: «دوزخیان به زاری و تضرع می گویند: پروردگارا، دوبارمان میراندی و دوباره زنده کردی و ما اعتراف کردیم که بزه کار بوده ایم. آیا اینک راهی برای خروج از دوزخ هست؟».

(غافر،۱۱)

این سخن دوزخیان است که قرآن مجید حکایت می کند و گواه بر این است که دوبار در زندگی شرکت کرده اند و در هر نوبت که به عالم برزخ بازگشته و پرونده اعمال خود را دیده اند، به خطاکاری خود معترف شده اند. در واقع اظهار می کنند که حتی از شرکت مجددمان هم در کلاس ایمان، نفعی عاید نگشت. اینک اگر برنامه دیگری باشد، ارایه کنید. باشد که راهی برای خروج از این دوزخ فروزان بیاییم.

دوبار به زندگی آوردن و حیات بخشیدن و دوبار میراندن و مرگ دادن، در صورت قبول رجعت کاملاً روشن است. چون ابتدا بشر از عالم ذرّ برای اولین بار پا به زندگی دنیا می گذارد. این اِحیای اول است. بعد از سپری شدن دوره حیات، از دنیا می رود. این اِماته اول است. چون مسئؤولیت او، یعنی وضع پرونده او روشن نیست، دوباره به عنوان رجعت پا به زندگی می گذارد. این احیای دوم است. باز هم پس از طی دوره زندگی، از دنیا می رود و این هم اِماته دوم است.

تکلیف قطعی

از جایی که این مسأله مربوط به جمعی از مستضعفان است، یعنی آن هایی که در نوبت اول، تکلیف پرونده آنان روشن نشده است، بلکه در نوبت دوم، تکلیف بهشت و دوزخ آنان قطعی شده است، لذا می گویند «فَاعتَرَفنا بِذُنُوبِنا» یعنی ما پس از هر دوره زندگی که به عالم برزخ رفتیم و پرونده اعمال خود را مشاهده کردیم، دریافتیم که جزو مردودان درگاه تو هستیم.

پس دو نوبت مرگ و دو نوبت زندگی، هر دو در اعتراف مزبور مؤثر بوده اند. اگر زندگی مجدد را برای حشر عمومی منظور کنیم، در فاصله مرگ اول تا زندگی در حشر و رستاخیز که عالم برزخ است، خطایی صورت نگرفته و مسؤولیتی پیش نیامده است که در مقام اعتراف، یادآوری آن صحیح باشد. علاوه بر این که اگر احیای دوم را برای رستاخیز منظور کنیم و رجعت را منکر شویم، مرگ دومی وجود نخواهد داشت که بگویند دوبار از زندگی، پا به مرحله مرگ نهادیم.

برخی گفته اند منظور از مرگ اول، مرگ قبل از زندگی است. یعنی از عالم ذرّ که تلاش و جنبش در آن نیست، تعبیر به مرگ شده است. چنان که در آیه ۲۸ سوره بقره می فرماید:

«کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»

یعنی: «چگونه به خدا کافر می شوید، با آن که شما در زمره مردگان بودید و خدا شما را زنده کرد. از آن پس شما را می میراند و باز زنده می کند».

بقره، ۲۸

ولی این تفسیر، تفسیر بی موردی است. زیرا در آیه مورد بحث (غافر/مؤمن، ۱۱)، سخن از دو نوبت اِماته است و اِماته به معنی میراندن، جز در مورد افراد زنده صادق نیست. باید کسی زنده باشد که میرانده شود.

شیخ مفید در توضیح این آیه می گوید: اگر کسی به نکات زبان عرب آشنا باشد و میان موت که مصدر ثُلاثی مجرّد لازم و اِماته که مصدر ثلاثی مَزید متعدّی است، فرق بگذارد، بدون تردید تصدیق میکند که دلالت این آیه درباره رجعت کامل و رساست. (بحار الانوار، ج ۵۳، ص۱۳۶).

آیه سوم:

«وَ أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ. فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنَا وَ ذِکْرَى لِلْعَابِدِینَ»

یعنی: «یاد کن از ایوب پیامبر که فریاد برآورد: بار پروردگارا، دردی ناعلاج وجود مرا فرا گرفته و تو از همگان مهربان تری. ما ندای او را پاسخ اجابت گفتیم و درد ناعلاج او را برطرف ساختیم و فرزندان تباه شده او را به او عطا کردیم و مانند فرزندان تباه شده او بر عطای خود افزودیم. این همه مهربانی و ترحم بود، از جانب ما و خاطره ای برای پارسایان».

(انبیا،۸۳ـ۸۴)

مورد استناد آیه، چنان که متن آن گواه است، بازگرداندن فرزندان او است که همه در اثر همان درد لاعلاج (جُذام) نابود شده بودند. البته بازگرداندن همان افراد، جز به صورت رجعت، مفهومی ندارد. به همین سبب که مطلب اشتباه نشود، می فرماید: «وَ مِثلَهُم مَعَهُم». یعنی مثلاً ۱۰ تن پسران و دختران سابق او را که به او بازگرداندیم، ۱۰ تن دیگر هم علاوه بر فرزندان سابق، بدان ها افزودیم که شماره فرزندانش به بیست تن رسید. اگر عین فرزندان سابق، یعنی همان نطفه های قبلی و همان شخصیت های قبلی بدو عطا نشده بودند، برای این جمله «وَ اَتَیناهُ اَهلَهُ وَ مِثلَهُم معَهُم» وجهی نبود. چون کفایت می کرد که بگوید: «وَ اَتَیناهُ مِثلَی اَهلِهِ»: دو برابر فرزندان قبلی به او فرزند عطا کردیم.

رجعت فرزندان ایوب

رجعت فرزندان ایوب که در کودکی و یا اوایل جوانی با مرض جذام مرده بودند، در آیه دیگری با تفصیل بیشتر مطرح شده و بیان می کند که چگونه ایوب به دوره جوانی بازگشت و از همسر نوجوان و باوفایش صاحب فرزند شد. با این کیفیت که ده تن فرزندان سابق او گرچه از مادران دیگر بودند، مجدداً در صلب او قرار گرفته و از رحم مادر نوجوانشان، برای نوبت دوم پا به دنیا گذاشتند؛ و ده تن دیگر هم از نطفه های بشری دیگر برای اولین بار از صلب او در رحم مادر نوجوان خود به زندگی دوره اول قدم نهادند. متن آیه چنین است:

«وَ اذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَ عَذَابٍ. ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَ شَرَابٌ. وَ وَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَهً مِنَّا وَ ذِکْرَى لأولِی الألْبَابِ»

یعنی: «یاد کن بنده ما ایوب را. آن گاه که فریاد برکشید: پروردگارا شیطان رنج و عذاب را بر تن من پاشید. گفتیم بشتاب با پای خود، این است حمام سرد و شربت گوارا. و فرزندانش را بدو عطا کردیم و چند فرزند مانند آن فرزندان علاوهً بدو بخشیدیم که خاندانش دو چندان شد. به خاطر ترحمی که از جانب ما دریافت و به خاطر یادبودی برای صاحبان خرد».

(ص،۴۱)

چنان که ملاحظه می شود، این آیه، حکایتی است از همان آیه سوم. منتها در اینجا سرّ جوانی و کیفیت اعطای فرزندان ایوب روشن شده است. چون در کنار پهنه  ی دشت، چشمه ساری از آب حیات (پرتوپلاسم) ظاهر شد، سرد و گوارا که هم در آن شست وشو کرد، تا ظاهر بدن از مرض جذام درمان یابد؛ و هم از آن نوشید تا بافت جهاز هاضمه و اعضای درونی را ترمیم حیات کند.

بدین سان ایوب نبی پس از سال ها رنج، درد، خواری و عذاب، به دوره جوانی بازگشت. چنان که در آیه سوم گفتیم: نطفه فرزندانِ در گذشته ی او، به صلب او پیوست و از مجرای جهاز تناسلی در رحم زوجه اش حَمنَه قرار گرفت و پس از ولادت همان فرزندان نرینه و مادینه، همانند آنان، نرینه و مادینه بر شمار اهل بیت او افزون گشت. این یک نمونه از رجعت قرآن است که به هیچ وجه قابل تردید و انکار نیست و شرح آن در تفاسیر وارد شده است.

استناد به آیات دیگر و اشتباهات رایج

آیات دیگری هم در حدود شصت آیه، در باب رجعت مورد استناد قرار گرفته است که دلیل بر رجعت نیست؛ و لذا از نقل آن آیات صرف نظر می کنیم. تنها مهم ترین آیه مورد استناد را ایراد می کنیم، تا اشتباه همگان مرتفع گردد. آیه چنین است:

«وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّهً مِنَ الأرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لا یُوقِنُونَ. وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجًا مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ یُوزَعُونَ حَتَّى إِذَا جَاءُوا قَالَ أَکَذَّبْتُمْ بِآیَاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِهَا عِلْمًا أَمَّاذَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِمَا ظَلَمُوا فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ»

یعنی: «و آن هنگام که فرمان حق درباره تکفیر بشر فرود آید، از دل خاک بر ایشان جنبنده ای برآریم که با آنان سخن کند. که پیش از این کسی به آیات ما یقین حاصل نمی کرد و آن روز که از هر امتی، گروهی از آن جماعت که آیات ما را دروغ می شمارند، انبوه سازیم و از هر طرف نگهبانی شوند (که راه فرار نجویند). تا آنگاه که همگان مجتمعاً به درگاه حق حاضر شوند. گوید: بآیات من تکذیب کردید و به دانش آن پی نبردید؟ مگر شما چه می کردید؟ و فرمان حق درباره کفر آنان فرود آید، به جرم سیه کاری و ستمگری. و دگر دم برنیارند».

(نمل،۸۶)

رجعت موضوع آیه نیست

توجه باید کرد که بحث این آیات، در زمینه محکومیت دوزخ است. یعنی قول حق دائر به کیفر ابدی دوزخ چون تازیانه بر سر آنان فرود آید. چنان که گفت:

«وَ لَوْ شِئْنَا لآتَیْنَا کُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لأمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ»

یعنی: «اگر خواسته بودیم، نور هدایت را در قلب همگان می افکندیم. ولی درست آمد سخنی که گفته ام: که دوزخ را از جن و بشر یک سر آکنده می سازم».

(سجده،۱۳)

در آیه اول که گفت: «اَخرَجنَا لَهُم دابَّهً مِنَ الاَرضِ تُکلِّمُهُم …» توضیح می دهد که در واپسین سال های زندگی در منظومه شمسی، محکومیت عمومی و علنی در همین دنیا برای ساکنان کره زمین صادر می شود؛ و آن موقعی است که جز مردم کافر و نابکار فاسق بر روی زمین نباشند. آنگاه که در میان نسل موجود، حتی یک نفر اهل یقین نباشد و نه امیدی به فوز و رستگاری و صلاحیت آنان.

در آن هنگام، دیگر رهبران و آموزگاران الهی فرا خوانده می شوند و پرونده تمام افراد بشر مختومه اعلام می گردد. از این رو، به نمایش آثار قیامت می پردازند تا درستی و صحت آن مشهود گردد و خطای همگان آشکار شود.

از جمله جنبنده ای از دل خاک بیرون می آید تا نمونه ای از حشر رستاخیز باشد و با آنان سخن می کند تا بدانند رؤیا نیست. بلکه حقیقت است: می اندیشد، می شنود، پاسخ می دهد، سخن سر می دهد. پس گوساله سامری نیست، مرغ عیسی هم نیست، صُنع خدا است. از جمله، چنان که در آیه اول گذشت، قوم یأجوج و مأجوج از تپه های مسکونی خود به دشت ها سرازیر می گردند. در نتیجه، پیشگویی قرآن صورت حقیقت خواهد گرفت. از جمله، چنان که در داستان ذوالقرنین اضافه کرد، سدّ ذوالقرنین آب می شود و قوم یأجوج و مأجوج با سایر اقوام و ملل درهم می شوند و چون اموج دریا به هم برمی خورند و برهم می ریزند و باز جدایی می گیرند.

شرط پذیرش ایمان

با پدید آمدن این هنگامه ها دیگر از کسی نه ایمان و نه عمل صالح پذیرفته نباشد که دیگر نه جای ایمان است.

«یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لایَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْرًا»

یعنی: «آن روز که نشانه ای از نشانه های حق چهره گشاید، ایمان هیچکس نفعی نمی بخشد، مگر آن کس که پیش از ظهور آیت ایمان آورده باشد و عمل نیک را قبلاً توشه راه خود ساخته باشد».

(انعام،۱۵۸)

در آیه دوم که گفت: «وَ یَومَ نَحشُرُ مِن کلِّ اُمَّهٍ فَوجاً مِمَّن یُکذِّبُ بِآیَاتِنا» توضیح می دهد که محکومیت سایر افراد بشر به روز رستاخیز صادر می شود؛ و آن هنگامی است که نمایندگان امت های کفر را گرد آورند و همگان را به پیشگاه حق برانند و مورد بازجویی قرار دهند. از جایی که محکوم هستند، حکم قطعی دایر به محکومیت دوزخ، برای آنان و امت های تابعه آنان صادر می گردد؛ و دیگر کسی دم برنمی آورد. چرا که خود می دانند که همگان سیه کار و ستمگر بوده اند.

نظر مفسران دیگر

مفسران شیعه، حشر در آیه مزبور را «وَ یَومَ نَحشُرُ مِن کلِّ اُمَّهٍ فَوجاً مِمَّن یُکذِّبُ بِآیَاتِنا فَهُم یُوزَعُونَ» به عنوان رجعت تلقی کرده اند، از جمله امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان، ج۷، ص۲۳۴ می گوید: کلمه «مِن» دلالت دارد که این حشر، حشر همگانی نیست. حشر همگانی آن است که در آیه ۴۷، سوره کهف مطرح شده است و می گوید:

«وَ یَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَ تَرَى الأرْضَ بَارِزَهً وَ حَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا»

«و آن روز که کوه ها را از سطح زمین برانیم و بستر خاک هموار و هویدا گردد و همگان را انبوه سازیم و کسی را وا نگذاریم».

کهف، ۴۷

گوید: اخبار فراوانی از آل محمد رسیده است که به هنگام قیام مهدی موعود، خداوند گروهی از دوستان و شیعیان را به زندگی باز می گرداند تا به فیض نصرت و یاری مهدی دست یابند. گروهی از دشمنانش را نیز رجعت می دهد تا از آنان انتقام گیرد و دست خوش خشم و عذاب گرداند. این روایات نیز منطبق بر همین آیه است.

سپس در ذیل آیه «قالَ اَکَذَّبتُم بِآیاتِی» می گوید: آنان که حشر را مربوط به قیامت می دانند، فوج بسیج شده را رؤسا و سروران کفر می شناسند که برای اقامه ی حجت گرد آورده اند و از جانب خدا مورد بازخواست قرار می گیرند که «آیا به آیات من تکذیب کردید؟» و آن ها که حشر را مربوط به رجعت می دانند، مراد از فوج بسیج شده را دشمنان حق می شناسند که برای سرزنش و توبیخ گرد آورده اند و از جانب مهدی مورد بازجویی قرار می گیرد که «آیا به ائمه طاهران تکذیب کردید؟». و چون پاسخ نیاورند، حکم عذاب آنان صادر می گردد.

حشر در زمین یا رستاخیز

ولی با توجه به آنچه در تفسیر آیه گفتیم، روشن است که مراد از این حشر، همان حشر رستاخیز است، منتها چون برای صدور فرمان محکومیت، همگان را مورد بازجویی قرار نمی دهند، ناچار نمایندگان ویژه آنان انتخاب می شوند و به درگاه حق گسیل می گردند. درست بر ضابطه آیه نحل، ۸۶ که گوید:

«وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیدًا ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ».

یعنی: «آن روز که از میان هر امتی، گواه و نمونه ای برانگیزیم و به سایر کافران رخصت سخن ندهیم و نه در انتظار معذرت خواهی آنان باشیم».

نحل، ۸۶

اگر استناد به این عبارت «مِن کُلِّ اُمَّهٍ فَوجًا» صحیح باشد، استناد به این عبارت هم «مِن کلِّ اُمَّهٍ شَهِیداً» صحیح خواهد بود. در این صورت، باید نتیجه گرفت که رجعتی باشد مخصوص گواهان. اگر استناد به این تبعیض «مِن کلِّ اُمَّهٍ فَوجاً» درست باشد، استناد به این تبعیض هم «یَومَ یَجمَعُ اللهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا اُجِبتُم …» (مائده،۱۰۹)، درست است و باید نتیجه گرفت که رجعتی دیگر وجود دارد که ویژه انبیا و رسولان است.

نکته

در این جا مناسب است به این نکته توجه شود که استناد به این آیه از روزگاران قدیم معمول و متداول بوده است. حتی در عصر امام صادق، چندان استناد به این آیه در نظر شیعیان قوت گرفته بود که به خاطر اطمینان به صحّت، احادیثی در اطراف آن پرورده اند.

در خاتمه، به این داستان توجه کنید. داستان مربوط به سید حِمیرِی (۱۰۵ـ۱۷۳) است. نام او اسماعیل است. با این که از نسل رسول خدا نیست، به عنوان «سید» شهرت جهانی دارد. تبار او در شمار خوارج بودند. اما او به مذهب کِیسانیّه پیوست. گویند بعد از ملاقات با امام صادق از عقیده خود بازگشت و در سلک شیعیان درآمد. گواه مطلب همین اعتقاد او به «رجعت» است.

سید حمیری، طبعی لطیف و روان داشت. بدون تأمّل شعرهای زیبا می سرود. اشعار او بیشتر در ثنای اهل بیت است. خاصه علی بن ابی طالب امیرمؤمنان صلوات الله علیه. او در یکی از اشعار خود می گوید: پادشاهان را ثنا می گویم تا از عطای آنان برخوردار شوم و در معاش زندگی در نمانم. اما آل محمد را به خاطر اعتقادم ثنا گستر شده ام.

قصیده خوانی در بارگاه خلیفه عباسی

روزی سید حمیری در بارگاه منصور خلیفه عباسی، قصاید خود را می خواند. منصور از مدح و ثنای او که در شعر شیوا جلوه خاصی داشت، مسرور شده به خود می بالید. در این مجلس جماعتی از بزرگان حاضر بودند. از میان حاضران سَوار بن عبدالله عَنبری، قاضی بصره که با سید حِمیَری کینه دیرینه داشت، به سعایت گفت: ای خلیفه جهان، این مرد ستایش زبانی می کند، دلش با دیگران است که اهل بیت پیامبر می باشند. این مرد ابوبکر و عمر را ناسزا می گوید و قائل به رجعت است (این دو صفت از خصایص شیعه آن دوران بود).

سید حمیری گفت: راست می گوید من قایل به رجعت هستم و آیات قرآن گواه من است. از جمله آن جا که می گوید: «وَ یَومَ نحشُرُ مِن کُلِّ اُمَّهٍ فَوجًا مِمَّن یُکَذِّبِ بِآیَاتِنَا فَهُم یُوزعُون». با آن که در جای دگر می فرماید: «وَ حَشَرنَاهُم فَلَم نُغَادِر مِنهُم اَحَداً». از مقایسه این دو آیه در می یابیم که بازگشت به زندگی بر دو گونه است: یکی عام و همگانی به نام رستاخیز و دیگر مخصوص سران کفر و الحاد. این کتاب خداست که گواه رجعت است و من اعتقاد دارم که این مرد در روزگار رجعت به شکل سگ یا بوزینه یا خوک یا مورچه مسخ می گردد. زیرا هم متکبر است، هم کافر و ناسپاس.

این پاسخ سید حمیری، موجبات نشاط و رضایت منصور را فراهم آورد و از او خوشنود گشت. توجه کنید، چنان که گفتم، دانشمندان و متکلمان شیعه با این اطمینان خاطر که دلالت آیه مزبور، بر اثبات رجعت قطعی است، مطلب دیگری را بر آن متفرع کردند. آن مطلب این است که مطابق صریح آیه، سران مُکذِبین به رسالت رجعت می کنند؛ و قهراً در برابر آنان سران مُصَدِّقین به رسالت باید رجعت کنند. تا حق و باطل برابر هم قرار گیرند و انتقام حق از باطل گرفته شود.

کم کم این معنی رنگ مبارزه سیاسی گرفت و چنان که دیدیم سیدحِمیَری، دشمن خود را که نزدیک بود جان او را به باد دهد، از پادرآورد. او حتی با سخریه و استهزاء گفت «این مرد، در روز رجعت به شکل خوک یا خنزیر و یا مورچه بازخواهد گشت». در حالی که رجعت به این صورت، عین تناسخ است که برخلاف تمام ادیان الهی بوده و اساس مذاهب را ویران می کند.

اعتراض متکمان اهل سنت

علاوه بر این، اشکال دیگری هم پیش می آید، چنان که متکلمان اهل سنت از دیرباز متوجه شده و به صورت اعتراض آن را مطرح می کرده اند: اشکال این است که اگر سران کفر به دنیا بازگردند، از دو حال خارج نیست: اگر بعد از رجعت مکلف باشند و برای اجرای حدود رجعت کرده باشند: مثلاً شمر که قاتل حسین بن علی، امام سوم ما است، اگر به دنیا بازگردد، چنان که در مباحث شیخ مفید مطرح شده است: (فصول مختاره، ج۱، ص۱۵۱؛ بحار الانوار، ج۵۳، ص۱۳۲)؛ و با خفت و خواری کیفر خود را ببیند، قهراً باید روز رستاخیز اهل بهشت باشد. زیرا کیفر دنیوی و اجرای حدود الهی کفاره گناهان است.

اگر فرض کنید که شمر بعد از رجعت کاملاً توبه کند و خدمت گزار ائمه اطهار شود، با وجود این احتمال، اینک برائت از شمر کار صحیحی نیست. بلکه حرام است. زیرا هنوز پرونده او تکمیل نشده است و به اصطلاح، سوء عاقبت او روشن نگشته است. اگر رجعت شمر و امثال او تنها برای کیفر باشد، مگر کیفری که در عالم برزخ می بیند «النّارُ یُعرَضُونَ عَلَیها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا» کافی نیست؟ آیا آتش خشم الهی که صبح و شام در دیدگاه آن ها است، برای کیفر و عقوبت کافی نیست؟ آیا عذاب سوزان دوزخ که در انتظار آن ها و سایران از کفار است، کافی نیست که بیایند در دنیا چند تا فحش بشنوند؟ یا چند مشت و لگد بخورند؟ آیا شکنجه و عذاب دنیا بالاتر است یا شکنجه و عذاب آخرت؟

پاسخ اعتراض

سراسر آیات قرآن برخلاف این منطق گواهی می دهد. همیشه دشمنان الهی که در دنیا مرفه زیسته اند، به عذاب دوزخ تهدید شده اند، بلکه خداوند عزت، کفار و طاغیان را از نعمت بیشتری بهره مند کرده است تا بیشتر در امور مادی فرو روند و موجب طغیان آن ها شود، محکومیت آنان قطعی و عذاب اُخروی آنان فزون گردد.

واقعیت این است که مسایل علمی هرگاه به دست مردم کم عمق و بی سواد بیفتد، دچار این تحریف ها می شود. قرآن مجید فریاد می زند:

«إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿٢١﴾ أُولَئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الآخِرَهِ وَ مَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِینَ»

یعنی: «آنانی را که به آیات خدا کافر می شوند و خبرگزاران الهی را می کشند؛ و یا عدالت خواهان مردم را می کشند و یا به کشتن می دهند، به عذاب دردناک جهنم بشارت بخش. اینان از اعمال دنیوی خود بهره مند نمی شوند؛ چرا که اعمال آنان توقیف است و یاوری هم نمی یابند».

(آل عمران،۲۱ـ۲۲)

در صورتی که شمر، مردی عدالت خواه چون حسین بن علی سیدالشهدا را کشته است و مستحق عذاب الیم دوزخ گشته است و مطابق صریح این آیه، هر عملی که در دنیا انجام داده است و یا بعداً انجام دهد، حبط و توقیف خواهد شد، و هیچ یاوری نخواهد یافت که او را از دوزخ نجات بخشد، برای چه به دنیا رجعت خواهد کرد؟ برای این که جبران مافات کند؟ عمل او که پذیرفته نیست. برای این که کیفر ببیند؟ کدام کیفر از کیفر الهی که عذاب دوزخ باشد بالاتر است؟

هیچیک از این مسایل در میان نیست، بلکه متکلمان صدر اول به مسأله رجعت رنگ مبارزه سیاسی داده و جدال شیعه و سنی را دامن زده اند، تا از یک طرف مخالفان خود را که همیشه مسلط بوده اند، تهدید کنند و سرکوفت بزنند؛ و از طرف دیگر، شیعیان زیردست دشمن را دلداری دهند که در همین دنیا باز خواهید گشت و به دست خود از دشمن انتقام خواهید گرفت. در حالی که اصل مسأله نه چنین است و جنبه الهی و تربیتی دارد.

در این مورد، علاوه بر داستان سید حِمیَری که ذکر شد و دشمن خود را در حضور خلیفه وقت درهم کوبید، داستان های دیگری هم هست که نظر گوینده را روشن می کند.

داستانی دیگر

از جمله در کتاب مناظرات محمد بن  علی بن نُعمان اَحوَل که در کوفه «طاق محامل» به شغل صرافی اشتغال داشت و شیعیانش او را «مؤمن طاق» و دشمنان «شیطان طاق» می خواندند،. چنین آمده است که روزی ابوحنیفه بدو می گوید: «تو قایل به رجعت هستی؟» و او پاسخ می دهد که هستم. ابوحنیفه می گوید: ـ اشاره به یکی از کیسه های پولـ «از همین کیسه ۵۰۰ دینار به من قرض بده؛ و چون در رجعت بازگشتیم، ۵۰۰ دینارت را پرداخت می کنم».

مؤمن طاق می گوید مانعی ندارد ولی یک ضامن بیاور تا ضمانت کند که در رجعت، به صورت انسان محشور می شوی، چون می ترسم به صورت بوزینه محشور شوی و من از استرداد اموالم محروم بمانم (الفهرست، ابن النجاشی، ذیل شرح حال مؤمن طاق؛ الاحتجاج، طبرسی، ص۲۰۷، ط. نجف).

قابل توجه است که باز هم داستان بر اساس همان برداشت مزبور به تصویر آمده است. به این صورت که رجعت ویژه کسانی است که یا مؤمن محض باشند و یا کافر محض باشند. در این داستان، بر سبیل مُطایَبه و شوخی، صحبت از رجعت کفار به شکل بوزینه و خوک مطرح شده است، با این که چنین رجعتی، مستلزم تناسخ است و تناسخ در همه مذاهب مردود است.چه بسا به خاطر همین گونه مشاجره های علمی که با شوخی و استهزا همراه شده است، دشمنان مذهب شیعه، مسأله رجعت را حمل بر تناسخ کرده اند. با آن که رجعت قرآن بر اساس عود نطفه هاست؛ و چنان که شرح آن گذشت، تفاوتی ندارد که افراد بشر نوبت دوم در صحرای محشر لباس جدید خلقت و حیات بپوشند یا نوبت دوم، در همین زندگی دنیا به نام رجعت و نوبت سوم در صحرای محشر به عنوان رستاخیز.

البته فلاسفه اسلامی که رجعت را منکرند، به سبب این است که ارواح را مجرد پنداشته اند و تعلق یک روح را به چند بدن، به عنوان تناسخ محال می شمارند. روی همین مبنا و اساس است که حشر رستاخیز را هم به صورت حشر ارواح تلقی می کنند: به اصطلاح «مَعاد روحانی» نه حشر اجساد که «مَعاد جِسمانی» باشد. زیرا به عقیده آنان بازگشت روح به جسد تازه و قالب نو، چه در رستاخیز و چه در همین عالم موجود، محال است و نام گذاری به حشر عمومی یا خصوصی تفاوتی در واقعیت مسأله ایجاد نمی کند.

البته توجه داشته باشید که این اشکال فلاسفه متوجه عقیده شیعیانی است که به تبعیت از فلاسفه، ارواح را مجرد پنداشته اند و شخصیت بشر را همان روح او می دانند، ولی بر اساس معارف قرآن که شرح آن گذشت: شخصیت افراد بشر، در همان نطفه های بشری خلاصه می شود که مانند تخم نباتات، هرگاه کشت شوند، لباس حیات بر تن می کنند و از تابش روح یکتای الهی: (روح القدس) بهره مند می شوند؛ و از نظر علمی مسأله ای است روشن و اثبات شده.

فلاسفه اسلامی و رد عقیده رجعت

در ضمن فلاسفه اسلامی و در کنار آنان مفسران اهل سنت، در رد عقیده رجعت به این آیه قرآن استناد کرده اند:

«حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ. لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلا إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»

یعنی: «تا آنگاه که یکی از آنان را موت در رسد، گوید: «ای پروردگار من، مرا برگردانید. باشد که گذشته را با اعمال نیک جبران کنم». گویند «ابداً. سخنی است که بر زبان می راند». از پس اینان برزخی است تا روز رستاخیز».

(مؤمنون،۱۰۱)

آنان فکر کرده اند که «کلّاً» به معنی ابداً؛ گواهی می دهد که رجعتی در میان نیست تا روز رستاخیز که یک سر همگان به حیات و زندگی باز می گردند. اما «کلّاً» در زبان عرب برای رَدع و راندن است. در واقع به معنی «گم شو». این ردع به خاطر تقاضا نیست، چون رد کردن تقاضای رجعت، آن هم به امید اصلاح گذشته ها، نمی تواند با ردع و زجر همراه شود. آن هم از دستگاه خدای رحمن که به بندگانش مشفق است.

اگر بازگردانده شوم امیدوارم گذشته را جبران کنم

بلکه ردع و زجر در برابر ادعای او است که می گویند: «و اگر بازگردانده شوم امیدوارم گذشته را جبران کنم». لذا در تعقیب «کلا» گفته است: «اِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُهَا». یعنی سخنی است که بر زبان می راند، ولی عملی در پی آن نیست. به تعبیر عامیانه حرف او مفت است. زیرا اگر بازگردانده شود، دیگر حالت مرگ و شهود ملائکه از خاطر او محو خواهد گشت و او باز به همان کثافت کاری خود خواهد پرداخت. نظیر آن در سوره انعام، آیه ۲۷ مطرح شده است. منتهی درخواست و خواهشی است که در روز قیامت بعد از دیدار دوزخ دارند:

«وَ لَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ. بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا کَانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ»

یعنی: «اگر می نگریستی، آن هنگام که اینان در برابر آتش دوزخ قرار گیرند، گویند ای کاش بازگردان می شدیم و به آیات پروردگارمان تکذیب نمی کردیم و از مؤمنان می شدیم». ولی نیت و نهاد باطنی آن ها چنین نیست؛ بلکه اینک که گناهان و خطاهای پنهانی بر آن ها چهره گشوده و سزای عمل خود را آشکار می بینند، با ندامت چنین اظهار می کنند، اما اگر بازگردان شوند، باز هم بِالطَّبع به مَنهیّات گذشته رو می آورند و مرتکب خطا می شوند. اینان در ادعای خود دروغ زن هستند.

انعام، ۲۷

ثانیاً: جمله «وَ مِن ورائِهِم بَرزَخٌ اِلَی یَومِ یُبعَثُون» دلالت ندارد که عالم برزخ بلافاصله پس از مرگ شروع و تا روز رستاخیز عمومی امتداد خواهد یافت، بلکه اثبات می کند که عالم برزخی به دنبال دارند. چنان که در سوره جاثیه، آیه ده می گوید: «مِن وَرائِهِم جَهَنَّمُ». با آنکه عذاب جهنم بلافاصله پس از مرگ شروع نمی شود. بلکه عذاب جهنم بعد از دوران برزخ خواهد بود.

ثالثاً: این سؤال و جواب، مربوط به کسانی است که پرونده آن ها تکمیل شده و عذاب الهی در کمین آن ها است. لذا رجعت نخواهند کرد. درست بر طبق آیه اول «وَ حرامٌ عَلَی قَریهٍ اَهلَکناهَا اَنَّهم لایَرجِعُونَ» که هلاک شدگان باز نمی گردند.

معنای درست آیه

زیرا آیه کریمه، مربوط به سران قریش است که با پیامبر ستیزه کردند و مقرر بود که در جنگ بدر هلاک شوند. ملاحظه کنید. اول آیه می گوید: «حَتَّی اِذَا جَاءَ». این «حتی» به آیات قبلی ارتباط قطعی و روشن دارد که مفسران اهل سنت از آن غفلت و یا عمداً تغافل کرده اند. آیات قبل چنین است:

«قُل ربِّ اِمّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ، ربِّ فَلَا تَجعَلنِی فِی القَومِ الظَّالِمینَ وَ اِنَّا علَی اَن نُریَکَ مَا نَعِدُهُم لَقَادِرونَـ ادفَع بِالَّتِی هِیَ اَحسَنُ السَّیِّئَهَ نحنُ اَعلَمُ بِمَا یَصِفُونَ وَ قُل ربِّ اَعُوذُ بِکَ مِن همزَاتِ الشَّیاطینِ وَ اَعُوذ بکَ ربِّ اَن یحضُرونِـ حتِّی اِذا جاءَ اَحَدَهُم المَوتُ قالَ ربِّ ارجِعُونِ …».

یعنی: «بگو بار خدایا، اگر عذاب این قوم عنود را موقعی بنمایانی که من زنده باشم و با چشم بنگرم، بار خدایا، مرا در میان این قوم سیه کار باقی مگذار. (اشاره به هجرت از مکه است). آری ما قادر و تواناییم که عذاب آنان را به تو بنمایانیم (آن چنان که دلخواه تو است). اینک با روشی نیک به مقابله با پرخاش تند آنان برخیز. ما بهتر می دانیم که آنان برای تو چه اندیشه های خام می پرورند. و هم به پروردگارت ملتجی شو که بار خدایا، پناه می برم بر تو از تحریک های شیاطین (که مرا با قریش مُعاند به ستیزه کشانند). و پناه می برم بر تو که شیاطین در گردم بچمند. تا آن گاه که یکی از اینان را مرگ در رسد. با استغاثه گوید: بار خدا، مرا بازگردانید …».

با این توضیح، روشن است که این آیه کریمه، نه تنها مسأله رجعت را مورد تردید قرار نمی دهد. بلکه خود استثنایی است از مسأله رجعت و تا رجعت قطعی نباشد، استثنای از آن بی مورد خواهد بود. مسأله رجعت اختصاص به کسانی دارد که پرونده آن ها تکمیل نشده است و استثنای این اشخاص بر این اساس است که پرونده آنان تکمیل گشته و دیگر نیازی به رجعت ندارند.

برخاستن از گور؟

این بود دلایل رجعت، شرح و کیفیت آن که نه تنها با عقل و منطق برابر است، بلکه کاملاً طبیعی و قهری است. اما کیفیتی که عموم شیعیان تصور کرده اند، کاملاً رنگ عامیانه دارد و علاوه بر این که دلیل علمی هم از قرآن و حدیث ندارد، دچار اشکال های فراوانی نیز خواهد شد.

از جمله این که اگر رجعت کنندگان، از قبور خود به پا خیزند، ولی صحنه قیام از قبرها مشهود مردم نباشد و ناگهان بشریت و یا امت اسلامی با شخص و اشخاصی روبرو شود که بگویند: ما رجعت کرده ایم: مثلاً یکی مدعی شود: منم عمّار یاسر. آن دیگری فریاد زند منم ابوذر غفاری. در مقابل، دیده شود که عمار و ابوذر کذائی یقه شخصی را گرفته اند، می کوبند و می زنند که این مرد مروان حَکم است و رجعت کرده است. می خواهیم انتقام ضرب و شتم سابق را بگیریم. آیا صحنه هایی که از این قبیل باشد، قابل قبول است؟

اگر صحنه برخاستن از قبر مشهود همگان باشد، بشریت و یا امت اسلامی به چشم خود ببیند که جماعتی از داخل گورهای هزار و سیصد ساله، برخیزند و خود را به نام های پیشینیان معرفی کنند، باید بساط تکلیف و شریعت را برچیده دانست. زیرا به صریح آیات قرآن مجید، اگر آیتی از آیات حقیقت جلوه گر شود که راز پشت پرده برملا شود، دیگر ایمان کسی پذیرفته نمی شود.

راز زندگی و امتحان الهی

از جمله می گوید:

«هَلْ یَنْظُرُونَ إِلا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَهُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لایَنْفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْرًا قُل: انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ»

یعنی: «آیا چشم براه این اند که فرشتگان از آسمان فرود آیند؟ یا این که روح القدس ظاهر گردد؟ آن روز که نشانه ای از روح القدس آشکار شود، دیگر ایمان آوردن کفار نفعی نمی بخشد؛ و نه ایمان آنان که هنوز کار خیری و توشعه راهی تحصیل نکرده اند. اگر باز هم چشم به راهند، بگو در انتظار آن روز بمانید. ما هم در انتظار همان روزیم».

(انعام،۱۰۸)

یعنی منتظر باشید تا مرگ شما در رسد و فرشتگان را رو در روی بنگرید که با تازیانه عذاب بر سر و روی شما بکوبند. آن روز که کشف حقایق شود، تضرع و زاری و ایمان قهری، سودی نخواهد بخشید که روز انتقام است؛ نه روز ایمان. چه نشانه ای بالاتر از این تصور می شود که مردگان پیش روی مردم سر از خاک برآرند و راز حشر خلایق و یا رجعت ثانوی را برملا سازند. یا رسول خدا سر از خاک بردارد و بگوید: حق با علی است.

مگر نه این است که بنا به وعده قرآن مجید که شرح آن گذشت، دابَّه الاَرض، موقعی از دل خاک برمی خیزد و راز حشر خلایق را مشهود همگان می سازد که دیگر بساط تکلیف برچیده شده است؟

بنابراین، کیفیت رجعت بر اساس برخاستن از گور، با منطق قرآن و عقل سازگاری ندارد. بلکه برداشت مزبور کاملاً عامیانه و به هیچ وجه با حدیث اهل بیت تأیید نشده است و با توجه به توضیحات گذشته، رجعت افراد بشر، بر پایه همین نظام موجود تکوینی است که انسان ها یعنی نطفه های بشری از صلب پدران وارد رحمِ مادران شوند و بعد از ولادت، خاطره گذشته ها را از یاد ببرند. وگرنه برنامه ادیان و کتاب تکوین و اساس تکلیف به هم خواهد خورد.  


سایر مقالات

  • ‌‌‌مـساله‌ تحریف و مشکلات ادبی قرآن مجید
    در این مقاله محمدباقر بهبودی نشان می دهد که اختلاف در قراءت قرآن، یعنی‌ ارائۀ‌ صـورتهای‌ مـختلف از تـلاوت واژه‌ها که به نام قاریان صدر اول ثبت شده است، از قراءت‌ رسول خدا (ص) نشأت نمی‌گیرد؛ بـلکه تابعین و متکلمین اسلامی، گاه به خاطر اغراض سیاسی و فرقه‌ای، و گاه به خاطر خیراندیشی و رفع اشکالات علمی، ادبی، فقهی و . . . با تغییر قراءت و تبدیل عبارت‌ اعمال نظر کرده‌اند و ندانسته اساس تحریف را پی‌ریزی کـرده‌اند.
  • حجاب شرعی
    «ای فرزندان آدم! گر چه شما به قرآن ما و رسالت رسول ما، ایمان نیاورده باشید، شایسته آن است که توصیه ما را از نظر انسانی بپذیرید. مبادا لخت و عور، در برابر اجنبی ظاهر شوید که این کردار شما، فاحشه، یعنی: رسواترین رسوائی است و حتی المقدور جامعه دیگری بر دوش خود حمایل کنید که دست و بال شما، همچون پر و بال پرندگان، زینت بگیرد».
  • پاسخ به نقدهای مقاله حجاب شرعی
    بخش اول از پاسخ به پرسش ها و انتقادهای مطرح شده درباره مقاله حجاب شرعی را می توانید در این صفحه بخوانید که بیشتر به روشن کردن معنای واژه فرج پرداخته است.
  • تولد و غیبت و ظهور امام زمان
    مقاله پیش رو مطالبی کوتاه و فراموش شده درباره امام دوازدهم شیعیان است که سبب شناخت صاحب الامر مهدی، قائم آل محمد علیه الصلوات و السلام می‌شود؛ نکاتی از قبیل نام آن امام، رجعت و ولادت وی و چگونگی غیبت و بازگشت او که با توجه به آیات قرآن و روایت‌های تاریخی مورد توجه قرار می‌گیرند.
  • محکمات و متشابهات
    در تعریف محکمات و متشابهات قرآن، بیش از بیست قول و نظر ابراز شده است. این مقاله به تعریف محکم و متشابه از منظر استاد محمدباقر بهبودی می پردازد که در نوع خود روشنگر و منحصر بفرد است.
  • نماز یا صلات فریضه
    در این مقاله با توجه به تعریف استاد محمدباقر بهبودی از ام الکتاب و محکمات و متشابهات آنها، به بررسی احکام نمازهای فریضه در قرآن کریم پرداخته شده است.